چارسو پرس: موسیقی در تار و پود فرهنگ مردم ایران تنیده شده و حضور بلامنازعی در موقعیتها و مناطق مختلف این سرزمین دارد. تاریخ گواهی میدهد که با ظهور هر فرهنگ، شکلی از موسیقی با آن همراه شده و در تداوم آن نقش ایفا کرده است. اگرچه در طول این چند دهه موسیقی از سوی ارگانهای تصمیمساز مهجور واقع شده اما جریان موسیقی حتی در شرایط دشوار مسیر خود را طی کرده و پا به پای مردم پیش رفته است. فرهنگ عامه همیشه از موسیقی بهره برده است. چه آن زمان که بناست افسانهای را روایت کند و چه آن هنگام که میخواهد از وطندوستی بگوید؛ چه آنجا که اقوام از رنجهایشان با همراهی موسیقی سخن میگویند و چه آن زمان که از ظلم حاکمان و شرایط سخت روزگار صحبت میشود. موسیقی همچنین با مذهب و آیینهای مذهبی نیز همراه بوده و حضور خود را تثبیت کرده است. در اینجا به موسیقی که در ماه رمضان مرسوم و رایج بوده پرداخته شده است و بهطور خاص نقش موسیقی در سحرخوانیهای ماه رمضان مورد بحث واقع شده و حضور این شکل موسیقی و همگامی این هنر را با فرهنگ مردم بررسی کردهایم. درباره کلام مورد استفاده در این آیین، تناسب و فرم و محتوای به کار گرفته شده در آن گفتهایم و همچنین در ادامه درباره نقش زنان در سحرخوانیها صحبت کردیم. آوازها و سازهایی که در سحرخوانی استفاده میشده و همچین از مناطقی که این فرهنگ همچنان در آن جریان دارد، سخن به میان آوردهایم. در این گزارش مجتبی قیطاقی که پژوهشگر موسیقی و هنرهای اسلامی است، ما را همراهی کرده و پاسخگوی سوالات ما بوده است.
موسیقی ایرانی در سحرخوانی
در آغاز به ریشه سحرخوانی اشاره خواهیم داشت و به موسیقیای که در ماه رمضان مرسوم بوده است، خواهیم پرداخت. قیطاقی در این زمینه با اشاره به پیشینه سحرخوانی یادآور میشود که روزه گرفتن در ایران پیش از اسلام نیز وجود داشته و به تبع آن ادبیات و فرهنگ سحری و سحرخوانی هم همراه آن بوده است. پیش از این سحرخوانی برای روزهداران در این ماه اقدامی کاربردی و برای بیدارباش و هشدار بوده ولی در حال حاضر با ورود تکنولوژی و ظهور رسانههای جدید، اگرچه تا حد زیادی کاربری گذشته خود را از دست داده ولی همچنان زنده است؛ سحرخوانی در مناطق مختلف با وجود وحدتی که در آن دیده میشود، تفاوتهایی دارد. این پژوهشگر در این رابطه این طور توضیح میدهد: «سحریخوانی در هر منطقهای به فراخور ظرفیت و فرهنگ خود همچنان وجود دارد اگر چه نقشی که در میان مردم ایفا میکند همچون گذشته نیست اما هنوز جایگاه خود را در برخی مناطق حفظ کرده است. با نگاهی به پیشینه فرهنگی این سرزمین متوجه میشویم که از وقتی در این اقلیم روزه گرفتنی بوده حتی قبل از اسلام، یقینا آداب و آیینی هم مربوط به این مساله شکل گرفته و وجود داشته است اگرچه شاید ما منابع مکتوب و متقن نداشته باشیم و نمیتوانیم تاریخ و پیشینه سحرخوانی را به صراحت بگوییم اما به استناد فرهنگ و باورهای مردمی، آثار هنری و اشعار و آوازهایی که بهطور ویژه در این سرزمین شکل گرفته، به یقین میتوانیم بگوییم که سحرخوانی ریشه در تاریخ باورها و آیینهای این سرزمین دارد و در واقع سنت کهنی به شمار میرود.»
فرم و محتوا در سحرخوانیهای ماه رمضان
گستردگی موسیقی ایرانی آن چنان است که میتواند پاسخگوی هر محتوایی هم باشد، در واقع هنر موسیقی ظرف بزرگی است که توان در بر گرفتن فرهنگهای مختلف را دارا است. از این منظر قیطاقی به ویژگیهای سحرخوانی و موسیقی به کار رفته در آن نیز اشاره میکند: «سحرخوانیها را هم میتوان در قالب فرم و هم محتوا بررسی کرد. گاه ممکن است ردیف آوازی ایرانی باشد یعنی در قالب آوازها و ردیفهای آوازی و گوشههای آوازی مطرح میشود؛ منتها اگر کلامی در آن باشد، از اشعاری متناسب با حال و هوای ویژه این ماه که بیشتر مباحث عرفانی و دغدغههای معرفتی دارد، استفاده میشود. مناقبخوانی و مناجاتخوانی هم در این ماه مرسوم است که در این میان ذکر مولا علی(ع) بسیار بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد؛ چرا که مناسبت آن در ماه رمضان است و اکثرا در قالب همان فرمهای آوازی است. شاید از بهترین کسانی که بتوانیم اسم ببریم، مرحوم محمد علی کریمخانی است که ایشان یکی از استادانی بود که بر اساس ردیف، مناجات خوانی میکرد. استادانی همچون محمدرضا شجریان، علیاکبر رحیمی، احمد مراتب و برادران موذنزاده اردبیلی از جمله عزیزانی بودند که به بهترین شکل با استفاده از ردیف موسیقی ایرانی در این ماه به عناوین مختلف در حوزه موسیقایی که مرتبط با آیین روزهداری است، نقش ایفا کردهاند. در واقع یا سحرخوانی میکردند یا مناجاتخوانی و آداب دیگر این ماه را به جا میآوردهاند. از سویی موسیقی اقوام یا همان موسیقی نواحی ایران نیز درگیر این ماجرا بوده و هست. در قالب عناوین مختلفی هنرمندان موسیقی نواحی و مناطق مختلف ایران در این رابطه نقش ایفا کرده و میکنند. خنیاگران قومی، نقالان، چاوشخوانان قومی و تعزیهخوانان، ذاکران و ستایشگرانی هستند که هرکدام به شکلی در این فرهنگ سهیم هستند. دلیل آنکه به تعزیهخوانی اشاره شد، این است که این ماه مصادف با شهادت حضرت علی است که یا به صورت پردهخوانی یا به صورت تعزیه و شبیهخوانی داستان و روایت شهادن امام اول شیعیان در آن نقل میشود.»
سازها و آوازهای مرسوم در سحرخوانی
اما در ادامه به موسیقیای که در این ماه و خاصه در سحرخوانی جریان داشته خواهیم پرداخت، اینکه آیا صرفا این آیین آوازی بوده یا آلات موسیقی هم در آن از ابتدا دخیل بوده است. در هر منطقه چه ساز و آوازی استفاده میشود و چه آلات موسیقیای در این فرهنگ مردم نقش ایفا کردهاند. در کدام مناطق سازهای دیگری وارد سحرخوانی شدهاند و در کدامیک سازهای کمتری استفاده میشود. مجتبی قیطاقی در ادامه به این پرسش پاسخ داده که چگونه مردم هر منطقه از ساز و آواز خود و در واقع فرهنگ کهنشان برای سنت سحرخوانی بهره بردهاند. «در بسیاری از این نواحی گاهی آواز را در کنار ساز میشنوید. یعنی گاهی برای بیدارباش، هشدار و... از آن استفاده شده است. گاهی هنرمندان این حوزه مناجاتخوانی میکنند و گاهی آوازهای معرفتی، آوازهای عرفانی و آیینی میخوانند یا ستایشگری میکنند. این آوازها گاهی با ساز دوتار همراه است. همراهی ساز دوتار و آواز را در مناطقی همچون خراسان یا ترکمن صحرا میبینیم، در نواحی کردستان و کرمانشاه تنبور و آواز را کنار هم داریم. مردم این مناطق با دف هم میخوانند. سازی در منطقه کردستان به نام دوزله هست که شبیه ساز قوشمه شمال خراسان است. دوزلهنوازان آن منطقه در سحرخوانی، آوازها را همراهی میکنند و گاهی هم به تنهایی در مراسم آیینی مینوازند و حتی گاه برای بیدارباش از این ساز استفاده میکنند. بهطور کلی از همه ظرفیتهای بومی که میتواند مناسب این قصه باشد، مردم بهطور صمیمانه استفاده کردهاند. علاوه بر سازهایی که عرض کردم، این آیین به صورت تک نوازی یا بدون آواز که فقط ساز نوازی است در مناطق مختلف دیده میشود که به آن سحری نوازی میگویند. در سحری نوازی ما سازهایی مثل شیپور داریم و انواع سازهای بادی که این نوع سازها در سنت سحری نوازی استفاده میشوند. سرنانوازی نیز در مناطقی مرسوم بوده است. دهل و سرنا در مناطقی باهم نواخته میشوند که برای بیدارباش است یا در پاسداشت سحر قطعهای را اجرا میکنند یا به قول اصطلاحی که در خراسان مرسوم است، برای بیدارسازی، نوبت نوازی میکنند که نوبتنوازی هم در دو نوبت در سحر با نوازندگی سرنا و دهل یا دهل تنها یا سرنای تنها نواخته میشده است. نقاره زنی نیز در نوبتهای مختلف و معمولا در دو نوبت سحر انجام میشده است. مثلا در خراسان نقاره زنی، یک نوبت در سحر بوده و یک نوبت در افطار اجرا میشده است. در مناطق مختلف هم عادات مردم متفاوت است. در برخی مناطق شاهد هستیم که هشدار اول و هشدار دوم در سحر دارند. هشدار اول به معنای بیدارباش بوده و هشدار دوم به معنای دست کشیدن از خوردن و آشامیدن است و مردم کاملا با این هشدارها آشنا بودند چون در آن زمان رسانه به شکل امروز نبوده که دقیقا ساعت اذان را اعلام کنند، موسیقی با این ویژگیها نقش خود را ایفا میکرده است و کارکرد رسانهای و اطلاعرسانی هم داشته است. در بوشهر سازهای کوبهای مثل طبل و دمام مرسوم است. در این منطقه طبل زنی هست و مرسوم است که سحرخوانان در خیابانها راه میروند و طبل میزنند و چیزهایی میخوانند که حکم بیدارباش را دارد. در قشم و کیش و حاشیه خلیج فارس اصطلاحاتی مثل گُم گُمِ سحری یا دُم دُمِ سحری که از نوازندگی طبل و دمام گرفته شده، مرسوم است و کنار آن، آواز یا اشعاری خوانده میشود با این مضمون که بلند شوید و خدای جاویدان را یاد کنید. در لرستان و اقوام بختیاری و قشقایی نیز سرنانوازی، نقارهنوازی و کرنانوازی مرسوم است به ویژه در مناطق بختیاری و گیلان کرنا نوازی بسیار شهرت دارد. کرنانوازان گیلان در برخی روستاها بسیار مشهور هستند که به صورت دستهای کنار هم قرار میگیرند و در این مساله به صورت گروهی مشارکت دارند. از افرادی که میتوان در این آیین نام برد، مرحوم دهکردی است که از سرنا نوازان بختیاری به شمار میرود و یکی از مشهورترین سرنانوازان بوده است. در بسیاری از مناطق ایران فقط نقاره نوازی میبینید؛ مثلا در کاشان، یزد و نایین؛ در این مناطق که بافت مذهبی دارند سازهای دیگر آن چنان در موضوع موسیقیای که در رمضان جریان دارد، نمودی ندارند. طبس هم این طور است که غالبا نقاره زنی در آنجا رایج است. در واقع در بافتهای مذهبی دیگر آلات موسیقی کمتر وارد این حوزه شدهاند.»
مشارکت زنان در سحرخوانی
برخلاف آنچه تصور میشود زنان هم در این آیین مذهبی مشارکت داشتهاند. نقش زنان غالبا در آیینی به اسم «تشتزنی» و همچنین لالاییهایی که مادران برای فرزندان در این ماه میخواندهاند، پررنگ بوده است. در سنت درزنی یا کلونزنی هم زنان مشارکت داشتهاند و برای بیدارباش مردم فعالیت میکردهاند. قیطاقی درباره سنت تشتزنی و حضور زنان در این آیین و سنت هم توضیحاتی میدهد. «آیین تشت زنی، از آن دسته آیینهایی بوده که اغلب زنان آن را اجرا میکردهاند. معمولا تشت را در بسیاری از روستاها خانمها میزدند و بیدارباش میگفتند. زدن وی تشت مسی صدای خاصی دارد و زنگ خاصی را تولید میکند که مورد توجه قرار میگرفته است. این نکته را باید تاکید کرد که در شرایط عادی به دلیل اینکه ظرف مسی قابل احترام برای مردم به ویژه برای مردم روستاها است، کسی به آن ضربه نمیزند، تشت مسی تشتی بوده که از آن برای پختن نان و در واقع درست کردن خمیر از آن استفاده میکردند برای همین تشت مسی برای مردم محترم بوده و حتی قداست داشته و از آنجا که ماه رمضان نیز برای مردم قابل احترام بوده از این تشت مسی برای این آیین استفاده میکردهاند و در واقع از این شیء که برای مردم قداست و احترام داشته در ماه رمضان استفاده میکردهاند. در واقع وقتی این زنگ نواخته میشود یعنی خبر خاصی هست که متفاوت از دیگر اخبار است. بانوان همچنین برای کودکان لالاییهایی داشتند که برگرفته از مضامین ماه مبارک رمضان بوده است. گاهی همخوانیهایی نیز در جمع خانمها صورت میگرفته که این سنت نیز در برخی مناطق مرسوم بوده است. در بعضی مناطق خراسان و ترکمن صحرا در جمع بانوان همخوانیهایی داشتند و گاهی به شکلی نقالی میکردند یا قصه میگفتند. یک سنت دیگر هم که در گذشته وجود داشته است، در زنی یا کلون زنی بود. همانطور که میدانید درِ خانهها کلونهای زنانه و مردانه داشته است. درزنی یا کلون زنی هم در مناطق مختلف مرسوم بوده و با ریتم خاصی نواخته میشده که صاحب خانه در این مواقع متوجه میشده است که این در زدن و کلون زدن به معنای این نیست که کسی پشت در منتظر است یا مهمان است، صاحب خانه کاملا متوجه بوده که این کلون زدن مفهوم بیدارباش و هشدار را دارد. در این سنت هم زنان در کلون زنی مشارکت داشتند و صاحب خانه با به صدا در آمدن کلون در متوجه میشد که فردی که هشدار میدهد و صاحبان خانه را بیدار میکند، زن است یا مرد.»
کلام در موسیقی رایج رمضان
کلام و ادبیات همیشه با موسیقی ایرانی عجین بوده است و این دو گاه چونان در هم تنیده میشوند که مخاطب آن را یکی فرض میکند. در موسیقی رایج رمضان نیز این موضوع بارز است. کلام در موسیقی رایج در این ماه خاص خودش است. قیطاقی بهره مردم را از کلام و موسیقی در فرهنگ ایرانی بسیار حکیمانه توصیف میکند. او معتقد است موسیقی در این سرزمین کاملا هدفمند و روایتگر فرهنگ مردم است. «موسیقی در این سرزمین از روی حکمت است. موسیقی باری به هر جهت نبوده و در واقع تنها به عنوان وسیله سرگرمی و تفنن نیست. موسیقی بهترین تناسب را با فرهنگ این سرزمین دارد. دقیقا آنها چیزی را ردیف کردند که به بهترین شکل کاربرد داشته است؛ یعنی موسیقی یک هنر لوکسِ بالا نشین و طاقچهنشین نبوده است بلکه در میان مردم حضور پیدا میکرده است. دقیقا در بطن زندگی مردم، موسیقی اجرا میشده و جریان داشته است. این تناسب و انتخابهای حکیمانه را میتوان در یک مثال وصف کنمو ببینید، استاد محمدرضا شجریان وقتی میخواهد مناجاتخوانی کند ابیاتی را انتخاب میکند و آن را در گوشه مثنوی افشاری میخواند که بهترین سازگاری را با مفهوم داراست. وقتی به این همه تناسب دقت شود کاملا مشخص است که موسیقیای که از آن صحبت میکنیم یک موسیقی صرفا تفننی نیست بلکه فاخر و حکیمانه است.
این موسیقی که از آن سخن گفتیم یقینا هم به لحاظ فرم کار و هم به لحاظ محتوا، متناسب خلق شده است و حتی طراحی آن نیز حکیمانه است. طبیعتا تناسب شعر و کلام هم با موسیقی که از آن یاد شد، مورد انتظار است. این یعنی همان ترکیبی که بهترین اثرگذاری را از آن شاهد هستیم. کلامی که در سحرخوانیها، مناجاتخوانیها، منقبتخوانیها و... استفاده میشود کلامی متناسب با همین موسیقی حکیمانه است. کلام معمولا عرفانی و با بهرهگیری از مضامین مذهبی است. از اشعار شاعران و عرفای بزرگ نیز در اینها استفاده میشود البته در عصر حاضر میبینیم که اشعار شاعران معاصر هم مورد استفاده قرار میگیرد ولی غالبا به دلیل ریشههای فرهنگی و قدمت آثار ادبی کلاسیک، این نوع کلام بیشتر در سحرخوانیها و موسیقی رمضان مورد استفاده قرار میگیرد و استقبال بیشتری از ادبیات کلاسیک در سخرخوانی میشود.»
سحرخوانی هنوز هم وجود دارد؟
از آنجا که غالبا سحرخوانی برای بیدارباش و اطلاعرسانی در گذشته استفاده میشده است، این نکته مورد توجه قرار میگیرد که آیا با ظهور تکنولوژی هنوز هم این آیین زنده است و آیا هنوز اجرا میشود. اگر پیش از این سحرخوانی حکم بیدارباش داشته آیا در حال حاضر تبدیل به یک فرهنگ موزهای شده است یا همچنان زنده است. قیطاقی در بخش پایانی به این موضوع میپردازد. این پژوهشگر معتقد است احیای این آیینها خدمتی به فرهنگ مردم این سرزمین است و نباید در زنده نگه داشتن آیینها و سنتها مماشات کرد وگرنه بدون تردید رو به خاموشی و فراموشی خواهند رفت. او به جایگاه حال حاضر سحرخوانی در نقاط مختلف ایران اشاره میکند. «در نقاط شهری میتوان گفت که تقریبا دیگر سحرخوانی نداریم. مگر اینکه آن را از رادیو و تلویزیون دنبال کنیم، البته اگر به این فرهنگ بپردازند. رسانهها نقش مهمی برای زنده نگه داشتن فرهنگهای مختلف ایفا میکنند و انتظار میرود که با پرداختن به این آیینها کمک کنند تا به فراموشی سپرده نشوند همچنین با رسیدگی و پاسداشت هنرمندانی که به فرهنگ و آیینهای کهن میپردازند و آن را زنده نگه داشتهاند، میتوان حیات این آیینها و رسوم را حفظ کرد و تداوم آن را تضمین نمود. اگر از بافت شهری عبور کنیم و به بافت روستایی و عشایری توجه کنیم خواهیم دید که تقریبا در تمام اقوام ایرانی، این آیین کهن همچنان در برخی نقاط زنده است و بیشتر این آیین در روستاها و در نقاط عشایری در جریان است. هنوز هم برخی روستاها و قبیلههای عشایری به این سنت پایبند هستند و آن را پاس میدارند؛ در این مناطق که از آنها یاد شد اکثرا حتی کارکرد خود را نیز حفظ کرده است. ما در مناطقی هنوز دهل را با آواز برای بیدارباش میشنویم. هنوز غزل خوانی بیرجند که راه میروند و دایره میزنند و آواز میخوانند و غزل خوانی میکنند در زمان سحری دیده میشود. در شرق خراسان، در ترکمن صحرا، در نواحی بوشهر، جزایر خلیج فارس و در بسیاری از نقاط از جمله در کنارههای ایران همچنان این آیین برقرار است و گاه حتی کارکردش را هم حفظ کرده است. حفظ این سنت بیشتر در اقوام مختلف دیده میشود برای اینکه هنوز رابطه خویشاوندی آنها با سنت و فرهنگ وجود دارد یا حداقل بیشتر از شهریها این ارتباط برقرار است، این آیین همچنان در چنین مناطقی اجرا میشوند. البته که حیات این فرهنگها و آیینها وابسته به این است که چقدر از آنها پاسداری کنیم.»
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: سیمین سلیمانی