چارسو پرس: هیلدگارد بینگنی که همچنین به عنوان بینگنی مقدس یا Sibyl of the Rhine هم شناخته میشود، یک راهبهی بندیکتین (Benedictine) بود که در قرون وسطی به عنوان نویسنده، آهنگساز، فیلسوف، عارف و پزشک فعال بود.
او از خانوادهای اصیل و به مدت ۱۰ سال تحت تعلیم زنان مقدس بود. زمانی که ۱۸ سال داشت، یکی از راهبههای بندیکتین صومعه Disibodenberg شد.
زمانی که این موسیقیدان به صومعه پیوست، قرار شد رویاهایی را که از سه سالگی دریافت میکرد بنویسد اما این فرآیند ۱۰ سال برای او به طول انجامید تا توانست کتاب Scivias را بنویسد. Scivias یک اثر مصور از هیلدگارد است که در سال ۱۱۵۱ یا ۱۱۵۲ تکمیل شد و ۲۶ بینش مذهبی که او تجربه کرد را توصیف میکند.
پاپ اوژن سوم کتاب او را خواند و در سال ۱۱۴۷ او را تشویق کرد که به نوشتن ادامه دهد.
کتابهای بعدی او «شایستگیهای زندگی» و «آثار الهی» نام داشتند. هیلدگارد بیش از ۳۰۰ نامه به افرادی نوشت که خواستار راهنماییهای او بودند.
او همچنین آثار کوتاهی در زمینه پزشکی و فیزیولوژی نوشت و از معاصرانی مانند برنارد کلروو (یک قدیس مسیحی اهل فرانسه) مشاوره گرفت.
رویاهای هیلدگارد باعث شد که او انسانها را بهعنوان «جرقههای زنده» عشق خدا ببیند که از جانب خدا میآیند؛ همانطور که نور روز از خورشید میآید.
هیلدگارد بینگنی یک نابغه بود
پلیماث (polymath) فردی است که دانش او موضوعات گستردهای را در بر میگیرد و برای حل مسائل خاص از مجموعههای پیچیده دانش استفاده میکند. در حقیقت پلیماث در مورد بسیاری از موضوعات اطلاعات زیادی دارد.
هیلدگارد یک پلیماث بود؛ او راهبه اعظم، هنرمند، نویسنده، آهنگساز، عارف، داروساز، شاعر، واعظ و تئوریسین بود.
نوشتن درباره این زنِ بینظیر کار سختی است ولی میتوان این را هم اضافه کرد که از زمانی که دختر کوچکی بود به فرا گرفتن علم علاقه داشت. او میخواست که طبیعت را درک کند. با وجود اینکه خانوادهاش از سن خیلی پایین او را به کلیسا فرستادند، به منابع لازم برای کسب دانش، ترویج افکار، بینشها و پیامهای عرفانی خود که در طول زندگیاش دریافت میکرد، دسترسی پیدا کرد.
در زمانی که رفتار سایر راهبههای صومعه بیشتر و بیشتر متعصب میشد، هیلدگارد سختتر عبادت کرد و بیشتر مطالعه کرد.
او خواندن و نوشتن را آموخت که البته در این راه راهبی دلسوز به او کمک کرد. در حقیقت آن راهب کتابهای گیاهشناسی و پزشکی را برای هیلدگارد خرید و از پنجره کوچک سلول صومعه به دستش رساند. هیلدگارد هم به گونهای مطالب کتابها را خواند که گویی کلمات را بلعیده باشد.
خانواده هیلدگارد او را در هشت سالگی به کلیسا سپردند
در هشت سالگی او را به کلیسا فرستادند. او در بوکلهایم، فرانکونیای غربی متولد شد و دهمین فرزند از یک کنت آلمانی بود؛ فردی که تاریخنگاران معتقد بودند یک مرد نظامی در خدمت کشورش بود. هیلدگارد زمانی که هشت سال سن داشت، نزد خواهر Jutta، راهبهای که در مجموعهای از اتاقهای محصور در یک صومعه بندیکتین زندگی میکرد، فرستاده شد و در ۱۵ سالگی سوگند یاد کرد.
به زودی زنان دیگری هم در این صومعه جمع شدند و جوتا تا زمان مرگش به عنوان پیشوا بر آنها ریاست کرد. سنت هیلدگارد جانشین جوتا شد و درباره او گفت که مملو از فیض بود.
در تمام زندگیاش الهاماتی از بهشت را دریافت کرد
هیلدگارد گفته است که در تمام عمرش الهاماتی از خدا داشته است. اولین «سایه نور زنده» را در سه سالگی دریافت کرد و این روند هرگز متوقف نشد.
او یکی از الهاماتش را اینگونه توصیف کرده که «بهشت گشوده شد و نوری آتشین با درخشندگی فوقالعاده در تمام ذهنم نفوذ کرد و تمام قلب و سینهام را ملتهب کرد، نه اینکه سوزان باشد، بلکه همچون شعلهای گرمابخش بود.»
در ۴۳ سالگی گفت که خداوند به او فرموده است «آنچه را که میبینی و میشنوی بنویس» و اینگونه شد که برای اولین بار رؤیاهای خود را برای جهان آشکار کرد.
برخی از اسناد مکتوب، بیان میکنند که او از هشت سالگی رؤیاهایی داشته است. او در طول رویاها همیشه هوشیار و آگاه بود. این رویاها توهمات دیداری و شنیداری بسیار شدیدی بودند که او در تمام زندگی خود داشت.
هیلدگارد صومعه خود را راهاندازی کرد
در مقطعی سلامت جوتا به علت روزههای طولانی رو به وخامت گذاشت. در همین حین خانوادههای اصیل بیشتری دختران خود را به صومعه می فرستاند؛ زیرا آنها نیز مانند والدین هیلدگارد، اهدای دختران خود را به کلیسا - همراه با مبالغ قابل توجه - وظیفه خود میدانستند. هیلدگارد پس از درگذشت جوتا که هیچ جایگزینی نداشت، آنها را زیر بال و پر خود گرفت.
وقتی جوتا درگذشت، هیلدگارد به عنوان «سرپرست» جامعه راهبههایش انتخاب شد. هیلدگارد در صومعه Disibodenberg به دلیل دیدگاه هایش نامحبوب شد و پس از گفتگوی او با پاپ، این مکان بیش از هر زمان دیگری مورد غضب قرار گرفت. بنابراین هنگامی که به او گفتند که اتهامات خود را بپذیرد و به صومعه ویران شده نزدیک بینگن پناه ببرد، بحثی نکرد.
رهبران صومعه تلاش کردند تا او را متوقف کنند، اما هیلدگارد ناگهان و به شدت بیمار شد. برخی گفتند که بیماری او نشانه این بود که خداوند از مداخله راهبان عصبانی است. هیلدگارد بهبود یافت و از یاران خود خواست که آماده سفر شوند.
او و همراهانش حدود سال ۱۱۵۰ به خانه خود در Bigen رسیدند.
موسیقی این راهبه چگونه بود؟
او شعرهایی غنایی می گفت که بسیار رنگارنگ بودند و ایدههای رویایی زیادی داشت. موسیقی او مانند موسیقی بسیاری دیگر از آهنگسازان قرون وسطایی، زبان سادهای ندارد.
موسیقی او اغلب دارای الگوهای کوچک ملودی است که چندین بار به روشهای کمی متفاوت تکرار میشود. موسیقی اش همچنین متفاوت بود؛ زیرا مناجاتهایی که برای صدای زنان نوشت نسبت به مناجاتهایی که تا قبل از او نوشته شده بودند، در محدوده بالاتری قرار داشتند. این کار آثار او را برای زنان آسانتر میساخت. او یک نمایشنامه اخلاقی را با ۸۲ ملودی نوشت.
مجموعهٔ نفیس آثار وی در زمینهٔ سکانس (تکرار یک قطعهٔ ملودیک در گامهای مختلف) و «سرودهای روحانی»، جایگاهی خارج از سنتهای موسیقی حاکم داشت. مجموعهٔ گرانبهای «سمفونی هارمونی الهامات آسمانی» دارای بیش از هفتاد سرود مذهبی و نیایشهای دلنشین است.
در میان زنان دهههای آخر کلیسای قرون وسطی، او بسیار مردمی و پرطرفدار بود؛ بهخصوص ترانههایش که به ۸۰ ـ ۷۰ قطعه میرسد، یکی از بیشترین اجراها را در میان آهنگسازان قرون وسطی دارد. مشخص نیست که آیا آثار او خارج از صومعهاش اجرا شده است یا خیر؟
امروز حتی پس از گذشت قرنها، بسیاری از آثار او هنوز هم در دسترس است.
هیلدگارد آهنگساز و شاعر بود. اما تا به امروز آهنگها، نوشتهها و زندگی و دیدگاههای قابل توجه او به طور دقیق کشف نشده است.