«فریز مکبث فریز» که سازوکارش را بر پایه «خیانت»، آشکارا به کنش‌مندی‌های بازیگرانش متصل می‌کند با مخاطبش قرار می‌گذارد تا اقتباسی از نمایشنامه «مکبث» شکسپیر را به گونه‌ای پیشرو در روزگار پسا مدرنیته و سیاست زده عرضه کند. به تبع حصول آوانگارد صحنه‌ای آکسسوار‌هایی چون تلفن همراه و ادوات دیجیتال پایشان را به اثر باز کرده و ما را در اتمسفری ملموس قرار می‌دهند. اما آیا چنین ادوات صحنه‌ای در میان مینیمال صحنه‌ای به کارکردی قابل قبول می‌رسند؟

چارسو پرس:  «رویا دیدن» به زعم خطابه آغازین کارگردان قرار گرفتن میان خواب بیداری ست و «رؤیایی داشتن» سودای قدرت در سر پروردن. ناخودآگاهی که پیش کشیده می‌شود و آگاهانه خودش را با فعالیت کشتن و قتل به اثبات می‌رساند.

نقد نمایش «فریز مکبث فریز» به کارگردانی آرش دادگر / واحه‌ای میان ترس و خیانت

«فریز مکبث فریز» که سازوکارش را بر پایه «خیانت»، آشکارا به کنش‌مندی‌های بازیگرانش متصل می‌کند با مخاطبش قرار می‌گذارد تا اقتباسی از نمایشنامه «مکبث» شکسپیر را به گونه‌ای پیشرو در روزگار پسا مدرنیته و سیاست زده عرضه کند. به تبع حصول آوانگارد صحنه‌ای آکسسوار‌هایی چون تلفن همراه و ادوات دیجیتال پایشان را به اثر باز کرده و ما را در اتمسفری ملموس قرار می‌دهند. اما آیا چنین ادوات صحنه‌ای در میان مینیمال صحنه‌ای به کارکردی قابل قبول می‌رسند؟ اگر نبودند برای نمایش اتفاق خاصی می‌افتاد؟ کارکرد جنسی گرفتن از شخصیت «لیدی مکبث» در مقام «فم فتال» اساس کار کارگردان است تا مخاطبش را نود دقیقه مرعوب خود کند، اما فهم کردن «لیدی مکبث» شکسپیر ولو به بهانه خوانشی پست مدرن از آن به «لیدی مکبث» به بیراهه افتاده‌ای منجر شده است. بازیگر نقش «لیدی مکبث» با توان فیزیکی ضعیف و بیانی ضعیف‌تر که دائم بر روی صحنه فوکوس می‌کشد یارای برابری با نقش مقابلش، «مکبث» را ندارد. صدف اسپهبدی اگرچه در مدیوم سینما موفق نشان داده، اما تئاتر سازوکار دیگری را می‌طلبد و نمی‌توان با برخوردی سینمایی با آن مواجه شد.اگر نویسنده و به تَبَعِ آن کارگردان نمایش خودشان را مشعوف بهره‌ی جنسی از نقش کلیدی «لیدی مکبث» کنند آیا خلق شخصیت زن اغواگر می‌تواند نمایشنامه را در بُنمایه خود به مفهومی قابل قبول در سطح نمایشنامه «مکبث» شکسپیر برساند؟ قاعدتاً پاسخ تمامی سوالات بالا از دید بنده منفی هستند. نویسنده نمایش بدون در نظر گرفتن آرک‌تایپ (کهن الگو) شخصیتی «لیدی مکبث» از بنیان، خلقِ اقتباسیِ خود در کاراکتر نامبرده را به نارس بودن وا داشته است تا در مهمترین صحنه نمایش که همانا ملزم کردن «مکبث» برای ارتکاب جرم و قتل «دانکن» است نقش محرک همسرش به محاق برود و باورپذیری آن برای مخاطب تئاتری مشکل به‌نظر آید. در «لیدی مکبث» دادگر «آتنا» تایپی دیده نمی‌شود حتی «اریس» تایپ بودن این کاراکتر در هاله‌ای از ابهام است به زبان ساده‌تر در این نمایش مخاطب با لیدی مکبثی برنامه ریز و مکار طرف نیست، در حالی که هر آن‌چه از نمایشنامه شکسپیر دریافت می‌شود او زنی حیله‌گر، فریبکار و برنامه‌ریز و داناست که تلفیقی از این دو کهن الگو شخصیتی عمیق و ترسناک را برای خوانشگران و تماشاگران شکسپیری تداعی می‌کند. آن چه نویسنده و بعضاً کارگردان در اقتباس خود سعی در خلق این شخصیت مهم و کلیدی داشته‌اند کهن الگوهای اِروس، آفرودیته و نارکیسوس نمایندگان شهوت و عشق و خودشیفتگی است که آن هم به کارکرد قابل قبولی نرسیده و همین اشتباه نمایش را به کج راهه در منطق پی‌رنگ اصلی کشانده است. به صراحت می‌توان بر این نظر باور داشت که شهرام احمدزاده در خلق اقتباسی شخصیت مرکزی «لیدی مکبث» ناتوان بوده و آرش دادگر نیز به سبب انتخاب اشتباهش در بازیگر نقش «لیدی مکبث» این شخصیت محوری نمایشنامه مکبث را به تباهی کشانده است. دادگر که آشکارا از سبک کارگردان پیشروی آلمانی «توماس اُسترمایر» گرته برداری می‌کند مشخص نیست که کدام رویکرد این کارگردان آلمانی برای او ارجحیت دارد. آیا او می‌خواهد خشم خود را بر سر سرمایه‌داری و رانت کشوری هوار کند؟ به چالش کشیدن جباران تاریخ در دو اثر اخیرش به سبب خطابه‌هایش که گل‌درشت نیز نشان می‌دهند قرار است تا کدام سویه قدرت و مناصب وابسته به آن را نشانه برود؟ ما در مملکت سیاست‌زده‌ای زندگی می‌کنیم که دیگر این قبیل از شعارها نه‌تنها نقدی بر سیستم کل و حاکم به شمار نمی‌رود بلکه هیاهویی بر پایه هیچ است که به کارکرد سیاسی قابل قبولی دست نمی‌یابد. آیا او می‌خواهد تا با الگوبرداری از «اُستر مایر» به خلق وحشت درونی برسد که برای مخاطب تجربه‌ایی تازه به‌شمار آید؟ گُم بودن حیطه‌ی کاری در روش‌مندی‌‌اش روندی است که دست کم دو اثر آخرش «پیش از کشتن» و «فریز مکبث فریز» را بدین سمت و سوی کشانده است. پی‌رنگ خیانت از لایه‌های پنهان نمایش «مکبث» است که در نمایش «فریز مکبث فریز» به سطح آمده است و روایت اثر را به‌تنهایی در چند جهت پیش می‌برد. تعدد خیانت‌ها با رو آمدن در سطح داستانک‌ها و پیش چشم مخاطب قرار گرفتن در اولین نگاه اتفاقی پس‌زننده و کم‌عمق‌کننده در نمایش پیش‌روی است.

نقد نمایش «فریز مکبث فریز» به کارگردانی آرش دادگر / واحه‌ای میان ترس و خیانت
نویسنده اثر با خلط کردن جملات زیرمتن‌دار و مانیفست‌های شعار زده می‌خواهد تا متن مکبث را به جریان‌های روز بچسباند، روندی که با موتیف «به اسکاتلند آزاد خوش آمدید» همراه می‌شود تا به اصطلاح مخاطبان نمایش از آن حظ و بهره‌ای متعالی ببرند! آیا این روش‌های بیش از حد آزموده در این روزگارِ اَبسورد، تئاتر کشور را به رهایی می‌رساند؟به بیان «اُستر مایر» زبان در جهانِ «شکسپیر» شکوهمند و زورمند است. همانند همه‌ی شمشیرها، دو لبه دارد: می‌تواند برای گفتن حقیقت به کار افتد؛ آن‌چنان که برای دروغ. هم‌چنین خلاف آنچه راست است و برای رخنه کردن در تماشاگران به سودِ پسامدی هولناک و زیان‌بار، به توصیف و تصویرِ وارونه ی جهان تیغ می‌کشد. هر دوی این‌ها در نمایشنامه‌های شکسپیر موجود است، در آن‌ها ما با شخصیت‌هایی مواجه می‌شویم که حقیقت را دست‌کاری می‌کنند، مانند «ایاگو» یا «ریچارد سوم»، یا در پیِ کشف حقیقت‌اند، مانند «هملت» یا «دوک وینچنتو» در نمایشنامه «چشم در برابر چشم». تکنیک «تکرار» در نمایش «فریز مکبث فریز» در مقاطعی به انجام نهایی‌اش دست نمی‌یابد و برخی ایده‌های مبتنی بر آن رها شده باقی می‌ماند و فلسفه‌ی آن به فهم سرراستی دست نمی‌زند. قرار گرفتن شخصیت مکبث در تکنیک نامبرده در پاره‌ای از اوقات رها شده و بی‌هدف نشان می‌دهد و غالباً شخصیت‌های «بنکو» و «فلیانس» نیز از این مستثنی رهایی ندارند و تکرار در آنها به رشد شخصیتی‌اشان کمکی نمی‌کند. «بنکو»ی دادگر شخصیتی تخت است که تا انتها در پله‌ی اولش باقی می‌ماند و تلاش بازیگرش نیز او را به رهایی در این نقش نمی‌رساند. اگرچه که نویسنده تلاش کرده تا «بنکو» را به عنوان نقش مکمل مکبث در اثر جا بزند و تا نیمه نمایش نیز او را بر این صلابت استوار نگاه می‌دارد اما هیچ یک از اینها تطبیقی با بنکوی شکسپیر در مکبث اصلی ندارد.

نقد نمایش «فریز مکبث فریز» به کارگردانی آرش دادگر / واحه‌ای میان ترس و خیانت

تمامی بازیگران در این نمایش فریاد می‌کشند و من متوجه نمی‌شوم چرا!؟ آیا نباید دوره‌ی تئاترهایی که با فریاد کشیدن می‌خواهند دیالکتیکی را برقرار کنند سر آمده دانست؟ آیا آشوب و هیاهو با داد و بیداد کردن بر صحنه‌ی نمایش حاصل می‌شود؟کارگردان با استفاده از میزانسن‌های مربعی و مورب و تکنیک فریز شدن بازیگران در مقاطعی تلاش کرده تا با شکست خطوط زمانی و دید تماشاگر فشار درون صحنه‌ای را به اوج خودش نزدیک کند. اتفاقی نسبتاً درست که می‌تواند برای نمایش امتیازی به شمار آید.مسخ سه جادوگر در کاراکتر نوکر و دو وجهی کردن این شخصیت در باب شیطان-نوکر از اتفاقات مهم و نوگرای نمایش است که بازیگرش با بازی درخشانی از خود آن را برای «فریز مکبث فریز» به ویژگی و امتیازی قابل قبول در آورده است. به نظرم او حتی از مکبثِ حسام منظور و شخصیت کارگردان بر صحنه نیز قوی‌تر عمل کرده است، «قدرت» را می‌توان در بیان این بازیگر به شکلی عریان و خالص جست. او ستاره نمایش است.مرگ «لیدی مکبث» در صحنه‌های آخر نمایش زمانی که مکبث به روی میز شام به ماه خیره شده است نیز تراژدی خانوادگی این شاه ساختگی و همسرش را برای ذهن تماشاگر تصویرگری نمی‌کند و غمبار بودن صحنه‌های آخر نمایشنامه شکسپیر را به همراه ندارد. حذف پزشک در این نمایش و رول پذیر کردن نقش نوکر نیز نتوانسته سودای قدرت و شکستش را نشانه برود.مانیفست سیاسی دادن پشت بوق مطبوعات و رسانه که دادگر داعیه‌اش را دارد، رخدادی غیر واقع را رقم می‌زند که از بدنه‌ی نمایش بیرون مانده و تنها می‌توان آن را ابزاری برای دیده شدن شخصی کارگردان در نظرش گرفت.

///.


منبع: روزنامه آفتاب یزد
نویسنده: رضا بهکام