چارسو پرس: یکی از بهترین -اگر نگوییم بهترین- اتفاقاتی که میتواند برای یک بازیگر بیفتد، این است که با اولین فیلمش دیده شود و به شهرت برسد. این آرزوی هر بازیگر یا هر «هنرپیشه» دیگری است که برای همه به حقیقت تبدیل نمیشود. یک سلسله اتفاق که شانس در آن نقش زیادی دارد، رخ میدهد و بنگ، معجزه اتفاق میافتد؛ بدیهی است که چند عامل از پیش ثابتشده در وقوع این معجزه دخیل هستند. بیتا فرهی این شانس و لیاقت را در زندگیاش داشت که چنین قرعهای به نامش بیفتد. یعنی در امریکا هنر بخواند، پیش از انقلاب عکسش روی جلد مجله برود، ناصر چشمآذر آشنایش باشد، او را به داریوش مهرجویی معرفی بکند، و مهشید «هامون» بشود سهم او، که آنقدر شایستگیاش را داشت که وظیفهاش را درست و خوب انجام دهد؛ و امروز «هامون» یکی از بهترین فیلمهای بیتا فرهی باشد؛ اگر نگوییم بهترین.
زمانی که بیتا فرهی وارد سینما شد، سالهایی بود که سینما دوره متأثر از جنگ و انقلاب را پشت سر میگذاشت و فیلمهای شخصیت و بازیگرمحور (ستارهمحور) جای فیلمهای تماماً معناگرا و تا حد زیادی شعارزده را گرفته بودند. تا پیش از این، زن چند سالی بود که تقریباً از سینمای ایران حذف شده بود و اگر هم تصویری از زن، در فیلمهای با شخصیت اول زن و نامرتبط با موضوع اول انقلاب بعد جنگ باقی مانده بود، بهتدریج حذف و به حاشیه رانده شد. داریوش مهرجویی به نوعی جزو اولین کسانی بود که جریانی را که بهرام بیضایی داشت تلاش میکرد حفظ کند، در واقع دوباره راه انداخت.
او با فیلم «هامون» و بعد چند فیلم دیگر، زن را به سینمایی ایران بازگرداند؛ زنی که میرفت تا فراموش شود. اگرچه بیتا فرهی در «هامون» در واقع نقش اول را با خسرو شکیبایی تقسیم میکند، هم شخصیتش طوری نوشته شده که نقش مکمل به حساب نمیآید، هم نمیتوان بیتا فرهی را به این عنوان پذیرفت. قصه از نگاه «هامون» روایت میشود اما شخصیت اول این قصه مهشید است. (حتی داروان هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر هم دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول زن را برای «هامون» به بیتا فرهی دادند.)
به همین خاطر، بیتا فرهی در سینمای ایران جزو بازیگران زن مهم است. او ادامه مسیر سوسن تسلیمی بود که حرفه هنریاش بعد از انقلاب شکل گرفت؛ زنانی که لزوماً برای نقشهای کلیشهای زنانه ساخته نشدهاند و میتوانند نقش زنان زیبا، روشن و جسوری را بازی کنند که حرف از حق و آزادی میزنند و به دنبال یافتن خود هستند، نقشهای تعریفشده برای زنان را به سادگی نمیپذیرند، در عین حال، همسر و مادر و دختر و خواهر هم هستند؛ فقط نمیخواهند به این نقشها محدود شوند. ویژگیهای چهره بیتا فرهی و جنس بازی او برای این نقشها مناسب بود؛ همانطور که به تشخیص چند کارگردان برای نیکی کریمی مناسب بود، و بعدها لیلا حاتمی و هدیه تهرانی.
البته او به عنوان یک متولد دهه سی، در مقایسه با بازیگران زن نسل بعد خود این فرصت را پیدا نکرد که به اندازهای که باید یا لیاقتش را داشت، پرکارتر و معروفتر و ستارهتر باشد. دلایل اصلیاش زمانهای بود که در آن وارد سینما شد، سن ورودش و همینطور سرنوشتی که در این مسیر برایش رقم خورد. به دلایل آشکار و نهان دیگری که نمیتوان همه را اینجا برشمرد، بیتا فرهی در سی و چهار سال حضورش در سینما تنها چند نقش درخشان در کارنامهاش داشت که البته همه را با کارگردان بزرگ و خوب سینمای ایران کار کرد. همین هم نصیب خیلیها نمیشود. اصلاً مگر در سینمای ایران چند نقش اول خوب برای زنان نوشته میشود؟
آقای مهرجویی وظیفه خودش میدانست از جایی به بعد درباره زنها فیلم بسازد و این کار را هم به خوبی انجام داد. چند فیلمساز همدورهاش همباور او بودند اما خب زیاد کار نکردند؛ عدهای هم بعد از او مسیرش را ادامه دادند. بیتا فرهی آنقدر خوششانس و لایق بود که در دو فیلم از بهترین فیلمهای داریوش مهرجویی حضور داشته باشد و دو نقش از بهترین و ماندگارترین نقشها/ی زن در سینمای ایران را در همین دو فیلم بازی کند، و چند نقش خوب و ماندگار دیگر را با چند کارگردان خوب و در چند فیلم خوب دیگر؛ هرچند تمامشان متعلق به فیلمهای قدیمی بیتا فرهی باشند، نه کارهای جدیدترش. اینجا اسامی فیلمهای بیتا فرهی به ترتیب سال ساخت فهرست شده است.
۱. هامون
- سال اکران: ۱۳۶۸
- کارگردان: داریوش مهرجویی
- بازیگران: خسرو شکیبایی، بیتا فرهی، عزت الله انتظامی، توران مهرزاد، امرالله صابری، حسین سرشار، فتحعلی اویسی، جلال مقدم
- خلاصه داستان: حمید هامون که در مراحل طلاق از همسرش مهشید است، زندگی و رابطهاش با مهشید را مرور میکند. او همزمان در حال نوشتن پایاننامه دکترای خود من باب مسئله عشق و ایمان است و برای امرار معاش، یک سری شغل بیربط روزانه هم دارد.
بیتا فرهی در هامون میدرخشد. او پس از سالها زن زیبا ندیدن بر پرده سینما در نقش یکی از مالیخولیاییترین زنان سینمای ایران، مثل مروارید لای صدف است. به شکل عجیبی طراحی لباس اغراقشده و اگزاتیک فیلم به این درخشش کمک میکند. یا بیتا فرهی یک مهشید درون داشت یا داریوش مهرجویی مهشید را بیتا فرهی بیرون کشیده بود؛ هر یک از اینها که باشد، او یکی از زیباترین و بهترین زنان فیلمهای داریوش مهرجویی است که مرد قصه را بیچاره و بدبخت و دربهدر میکنند. این بهترین به معنای تماماً خوب بودن شخصیت مهشید نیست. برای بیتا فرهی همهچیز جفت و جور بود؛ انگیزه شخصی را هم باید به اینها اضافه کرد. سی و یک سالگی برای ورود به سینما دیر است، اما اگر این چنین که برای بیتا فرهی رقم خورد اتفاق بیفتد، معجزه است؛ و معجزه درست هم کار میکند.
مهشید در نقش زنی که با خانواده بورژوای خود فاصله دارد، عاشق یک مرد فلسفهخوانده شاعرمسلک باسواد مجنون میشود. عشق به ازدواج و بچه منجر میشود؛ مهشید جایی میان میل به تجملگرایی/برونگرایی و خودشناسی و خودیابی/درونگرایی قرار میگیرد. خود را در برابر مردی مستبد میبیند و عشق را رها میکند. فرضیههایی دال بر خیانت او مطرح میشود اما هرگز ثابت نمیشود. این قصه «هامون» از زاویه دید مهشید است. بیتا فرهی این را بازی کرده است؛ زنی که نمیخواهد زور را بپذیرد و به هر قیمتی میخواهد بر آن غلبه کند یا دستکم از آن فرار کند. زنی که اگرچه میل به درونگرایی و زیست معنوی دارد، تربیت خانوادگیاش اجازه نمیدهد خودش را تماماً وقف این بُعد کند.
مهشید را یا خیلی دوست دارند؛ یا به شدت از او بیزارند. آنها که زورگویی و بیاعتمادیهای هامون را میبینند به مهشید حق میدهند. کسانی که سرگشتگیها و خودنماییهای او را میبینند، به هامون حق میدهند. کسانی که میتوانند جایی این میان بایستند، یک انسان را میبینند که بعد خیر و شرّ دارد و بیتا فرهی هر دو را درست بازی کرده است. هر بازیگر دیگری هم نقش مهشید را بازی میکرد، «هامون» فیلم مهم کارنامه هنریاش بود. اما بعید است دستکم از میان بازیگران زن آن دوره یا حتی حالا کسی بهتر و مناسبتر از او برای این نقش میبود. تصور مهشید بدون بیتا فرهی سخت است.
۲. بانو
- سال ساخت/اکران: ۱۳۷۰/۱۳۷۷
- کارگردان: داریوش مهرجویی
- بازیگران: بیتا فرهی، خسرو شکیبایی، عزت الله انتظامی، گوهر خیراندیش، فردوس کاویانی، حمیده خیرآبادی، سیما تیرانداز، فتحعلی اویسی، محمود کلاری
- خلاصه داستان: مریم همسر محمود متوجه میشود که او برای پیوستن به زنی مطلقه قصد ترک و جدایی از او را دارد. بانو پس از تنها شدن برای تسکین درد خود و یافتن همدم، کرمعلی باغبان همسایه و همسر بیمارش را به خانه مجلل خود دعوت میکند. بعد کمکم دیگر اعضای خانواده این زوج نیازمند از راه میرسند. بانو به گرمی از آنها استقبال میکند و بهشان سقف میدهد تا اینکه اتفاقات شومی رخ میدهد.
«بانو» شروع فیلمهای زنانه داریوش مهرجویی است. فیلم سال هفتاد به دلیل خوانشهایی که عدهای از فیلم داشتند و آن را بر خلاف ارزشها دانستند، اکران نشد و بدین ترتیب، اولین فیلم سهگانه زنانه مهرجویی شد «سارا» که نیکی کریمی نقش اولش را بازی میکرد. پیش از این بارها گفته شده است که اگر «بانو» همان سال ساختش اکران میشد، بدیهی است که خیلی چیزها، از مسیر حرفهای مهرجویی گرفته تا سرنوشت بازیگری بیتا فرهی، جور دیگری رقم میخورد. از میان فیلمهای بیتا فرهی، بانو به گفته کارگردان فیلم نزدیکترین شخصیت به این بازیگر است. این نقش برای فرهی مهم است؛ اینجا دیگر کاملاً نقش اول قصه است و از قضا خسرو شکیبایی است که در نقش محمود، شوهرش به او خیانت میکند و میرود و او را وارد گردابی از حوادث میکند. آقای مهرجویی جایی درباره «هامون» گفته است که قصهاش را با الهام از ازدواج اول خودش که رابطه پرتلاطم کوتاهی بود، نوشته است. «بانو» انگار وَر زنانه «هامون» باشد، که گویا هست.
بیتا فرهی را همه به نام مهشید میشناسند، اما شاهنقش او در واقع بانو است. تقریباً میتوان گفت نقشی که تکرار نشده است، اگر هم شمایی از آن در دسترس باشد، در خود فیلمهای مهرجویی است. بر خلاف مهشید، بانو هیچ بعد شرّی ندارد؛ تماماً مهر است، معصوم، «مریم»بانو است، یا به خاطر تمرینهای معنویاش در نقطه تعادل وجودش ایستاده است. او زنی از خانوادهای اشرافی در عمارتی بزرگ است که حتی در مقابل خیانت شوهرش شکایت هم نمیکند. در برابر تمام اتهاماتی که از سوی مرد که در واقع دارد برای خیانتش بهانهتراشی میکند، به او وارد میشود، که او را به سرد بودن و در خود بودن و بی شور و حرارت بودن متهم میکند (کاملاً انگار جای مهشید و هامون عوض شده است)، فقط سکوت میکند. در تنهایی در خانه بزرگش را به روی چند نیازمند باز میکند؛ آنها را با مهر و گشادهرویی میپذیرد، با آنها بر سر یک سفره مینشیند، دوباره عروس و «بانو»ی خانه میشود، اما به نیروی شرّ بیرونی که زورش زیاد است، میبازد. البته همچون تمام زنان مهرجویی از جا برمیخیزد و رهایی را انتخاب میکند.
گرایشات معنوی تقریباً در تمام شخصیتهای فیلمهای مهرجویی، زن و مرد، وجود دارد. بانو شاید میان شخصیتهای زن گل سرسبد باشد. او تمام زندگیاش را وقف درونیات و معنویات کرده و به همین خاطر، از عشق ورزیدن واهمهای ندارد. وقتی صدایش درمیآید که باز هم در این عشقورزی به او خیانت میشود. فریادهای بانو بر سر آنها که بهشان سقف داده اما آنها از او دزدی کردهاند، به خاطر اشیای باارزش خانه نیست، به خاطر خیانتی است که آنها به اعتماد او کردهاند. بیتا فرهی کاملاً با بانو در هم آمیخته است و مهر و قهرش باورپذیر است؛ و مثل همیشه زیباست.
۳. کیمیا
- سال اکران: ۱۳۷۳
- کارگردان: احمدرضا درویش
- بازیگران: خسرو شکیبایی، رضا کیانیان، زهرا اویسی
- خلاصه داستان: در آغاز جنگ ایران و عراق، همسر رضا باردار است و باید جراحی شود. رضا او را به بیمارستان میرساند و خود به اسارت قوای دشمن در میآید. همسر رضا حین عمل جراحی از دنیا میرود و شکوه، جراح او، فرزند رضا را نجات میدهد. پس از گذشت نه سال، وقتی رضا از اسارت آزاد میشود، پی میبرد که همه اعضای خانوادهاش را از دست داده و حالا به دنبال تنها بازمانده خود، فرزندش کیمیاست.
شاید اگر احمدرضا درویش برای نقش اول زن «کیمیا» بیتا فرهی را انتخاب نمیکرد، با اکران نشدن «بانو»، این بازیگر با یک نقش در کارنامه هنریاش از سینما کنار گذاشته میشد. او از تئاتر نیامده بود، دهه چهارم زندگیاش را پشت سرمیگذاشت، مهرجویی هم دو فیلم با او کار کرده بود و بعد از اکران نشدن «بانو»، «سارا» را با نیکی کریمی ساخته بود، برای اولین و آخرین بار، پنج سال پیش با «هامون» روی پرده سینما رفته بود، و همین. همه چیز مهیا بود که بیتا فرهی با مهشید «هامون» به تاریخ بپیوندد اما احمدرضا درویش تشخیص داد که او برای نقش شکوه، پزشک محروم از مادری مناسب است؛ و خوب است که بعد از پنج سال، او و خسرو شکیبایی، یک بار دیگر در شمایل و قصهای کاملاً متفاوت از «هامون» کنار هم قرار بگیرند.
«کیمیا» در سیزدهمین جشنواره فیلم فجر و زمان اکران مورد توجه قرار گرفت. دوره فیلمهایی بود که نه مشخصاً و مستقیماً به خود جنگ که به تبعات آن میپرداختند و فیلمسازانی مثل احمدرضا درویش، رسول ملاقلیپور و ابراهیم حاتمیکیا از جمله کسانی بودند که روی چنین موضوعاتی دست میگذاشتند. یکی از سوژههای خاص و احساساتبرانگیز همین قصهای بود که درویش در «کیمیا» آن را به تصویر کشید. تم بازگشت اسیر از جنگ و مواجهه با وضعیت جدید زندگی البته در سینمای ایران (و جهان) تکرار شونده است. آنچه قصه «کیمیا» را خاص میکند، این است که بر خلاف بیشتر فیلمهای جنگمحور، این فیلم زنانه است.
خسرو شکیبایی و بیتا فرهی هر دو نقش اول را در فیلم دارند و در موقعیت یکسانی قرار گرفتهاند؛ هر دو به دنبال یک چیز، کیمیا، هستند که به زندگیشان معنا میدهد (اسم بچه به همین دلیل کیمیا انتخاب شده است) و هر دو، با اینکه رضا پدر واقعی کیمیاست، به یک اندازه حق دارند. (البته مثل همیشه وقتی خسرو شکیبایی در فیلمی باشد، بیشتر از سایرین به چشم میآید و در «کیمیا» هم همین است؛ بهخصوص اینکه نقش از آن نقشهای ملودرامی است که شکیبایی میتواند برایش آن گریههای دلخراشش را خرج کند.) اما آنچه از فیلم در ذهن میماند، مادری است که میخواهد به هر قیمتی فرزندش را حفظ کند، هرچند که فرزند بیولوژیکی خودش نباشد. فیلم به همین خاطر زنانه است، و بیتا فرهی باز هم در نقش زنی جسور و جنگجو خوش میدرخشد. جشنواره فیلم فجر یک نامزدی بهترین نقش اول زن را به او میدهد.
۴. اعتراض
- سال اکران: ۱۳۷۸
- کارگردان: مسعود کیمیایی
- بازیگران: داریوش ارجمند، محمدرضا فروتن، مهدی فتحی، بیتا فرهی، میترا حجار، پری امیرحمزه، پارسا پیروزفر، پولاد کیمیایی، کیانوش گرامی، اکبر معززی، رامین پرچمی، شیلا خداداد، رامبد شکرابی، حسام نواب صفوی، مانی رهنما
- خلاصه داستان: امیرعلی که شریفه، نامزد برادرش رضا، را به دلیل رابطه نامشروعش با مردی به نام احمد به قتل رسانده، بعد از دوازده سال از زندان آزاد میشود. پیش از آزادی، همسلولیاش محسن دربندی، انگشتری به او میدهد و به او سفارش میکند پس از گرفتن طلب او از مردی بیرون از زندان، از زنی به نام مجدی حمایت کند و سر و سامانی به زندگی او بدهد. بیرون از زندان، مادر او که حالا نابینا شده به همراه برادران و خواهران امیرعلی و شوهرخواهرش به استقبال او میآیند. امیرعلی متوجه میشود که در غیابش، پدرش از فراق او مرده و یوسف، برادر کوچکش، در یک آسایشگاه روانی بستری است. یوسف در جریان تظاهرات دانشجویی بر اثر ضرباتی که به سرش وارد آمده دچار اختلال روانی شده است. امیرعلی در مواجهه با دنیای جدیدی که با آن روبهرو شده است، ناامید و دلچرکین میشود.
به لطف «کیمیا» و توشه «هامون»، بیتا فرهی در دهه هفتاد فعال شد. او بعد از «کیمیا» در دو فیلم دیگر، «هتل کارتن» (محصول ۱۳۷۵) به کارگردانی سیروس الوند و «زندگی» (محصول ۱۳۷۶) به کارگردانی اصغر هاشمی، حضور پیدا کرد و بعد سال ۷۸، در یکی از مهمترین فیلمهای مسعود کیمیایی، دوباره بر پرده سینما ظاهر شد. از میان فیلمهای بیتا فرهی، او در «اعتراض» متفاوتترین نقشش را بازی کرده است. بیتا فرهی فیلم اعتراض، هیچ ارتباطی با مهشید و بانو و حتی شکوه ندارد؛ زن قلدر پایینشهری است که در بیشتر فیلمهای مسعود کیمیایی او را میبینیم.
اینکه مسعود کیمیایی برای این نقش کوتاه اما مهم به سراغ بیتا فرهی رفته، کمی عجیب است اما از آنجا که زمانی به بازی خوب گرفتن از بازیگران معروف بود، موفق شد چیزی را از بیتا فرهی بیرون بکشد که احتمالاً اصلاً در شخصیت او وجود نداشت. یا شاید احساس کرد چرا زنی زیبا نقش یک سبزیفروش را بازی نکند. این را ما پیش از این در «سلطان» هم دیدهایم؛ آنجا هم هدیه تهرانی در نقش مریم دختر سرایدار خانوادهای اشرافی بسیار زیباست و شبیه تصویر کلیشهای ما از دختر یک سرایدار نیست.
بیتا فرهی مال طبقه مجدی نیست اما با آن چادری که دورش بسته شده تا طرز راه رفتن و نشستن تا لحن و نوع دیالوگ گفتن تا حالات و واکنشهای چهره، تبدیل به مجدی شده است. خیلی از بازیگرها وقتی دیالوگهای کیمیایی را میگویند، انگار در دهانشان خوب نمیچرخد و آنطور که مناسب دیالوگ است، آن را نمیگویند. اما تا جایی، بازیگران فیلمهای آقای کیمیایی این توانایی را داشتند که دیالوگهایش را درست ادا کنند تا گلدرشت جلوه نکند، از فیلم و از زمانه بیرون نزند. بیتا فرهی در «اعتراض» با وجود فاصلهای که با مجدی دارد، زبان سخن و بدن او را خوب شناخته و اجرا کرده است.
اینکه در فیلمهای مسعود کیمیایی مردی برود سراغ زنی که گرهای در زندگیاش دارد و او را از آن وضعیت نجات دهد، چیز جدیدی نیست. تمام زنهای فیلمهای او با اینکه قدر و قلدرند، در نهایت یک مرد باید بیاید سایه سرشان شود. این نگاه آقای کیمیایی به جامعهای است که زنش در غیاب مرد در معرض خطر است. سکانس ورودی بیتا فرهی در «اعتراض» او را جلو بساط سبزیفروشیاش نشان میدهد که دارد برای مردی که مزاحمتی برایش ایجاد کرده است، شاخ و شانه میکشد و مرد هم به جای اینکه بترسد، میخواهد به او حمله کند. تا اینکه امیرعلی از راه میرسد و خطر را از «خانم» دور میکند. از نگاه کیمیایی در چنین جامعهای یک جوانمرد باید در کنار زن قرار بگیرد تا زن در امان بماند.
بیتا فرهی این تغییر مجدی را از زنی که به مردان بیاعتماد است، تا زنی که به نشانه انگشتر تنها مرد معتمد زندگیاش، به مرد فرستاده او اعتماد میکند، خوب درک کرده و در کلام و چهره و بدنش آورده است. بیتا فرهی در این فیلم پرستاره مسعود کیمیایی نقش مکمل را دارد و در نهایت هم ما نمیفهمیم سرنوشتش چه میشود. اما در حضور کوتاهش از سر تکان دادنهایش در اولین مواجهه با امیرعلی و بعد خندیدنهایشان، که خنده زیبایی هم دارد، مجدی را به یکی از بهیادماندنیترین زنان فیلمهای کیمیایی تبدیل میکند.
۵. خانهای روی آب
- سال اکران: ۱۳۸۰
- کارگردان: بهمن فرمانآرا
- بازیگران: رضا کیانیان، هدیه تهرانی، عزت الله انتظامی، جمشید مشایخی، بیتا فرهی، بهناز جعفری، مهدی صفوی، رویا نونهالی، حسین کسبیان، ولی شیراندامی، شبنم طلوعی، امیر غفارمنش، محسن قاضی مرادی، مریم بوبانی، شبنم طلوعی، پرستو صالحی، شاهرخ فروتنیان، امیر غفارمنش، ملیحه نظری
- خلاصه داستان: دکتر رضا سپیدبخت، پزشکی زنباره و غرق در گناه با پدری که او را به خانه سالمندان فرستاده و پسری که به اعتیاد سنگین مبتلاست، با یک فرشته تصادف میکند و ذهنش درگیر او میشود. در بیمارستان متوجه میشود که یک پسربچه قاری قرآن را به بخش زنان و زایمان آوردهاند. چند زن از جمله منشیاش در گذشته زندگی او بودهاند که ظاهراً به همه آنها بدی کرده است. او در عین حال، احساس میکند که چند نفر در تعقیبش هستند و جانش در خطر است.
اینکه بازیگری در نقشی کوتاه در فیلمی از بهمن فرمانآرا به چشم بیاید و در خاطر بماند، فقط مختص به «خانهای روی آب»، فیلم تحسینشده این کارگردان نیست. رویا نونهالی برای نقشی بسیار کوتاه در «بوی کافور، عطر یاس» سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن را برد، بعد در واقع همین نقش را با حضور کوتاه دیگری در «خانهای روی آب» ادامه داد و با یک نگاه در خاطر ماند. برای «خانهای روی آب» هم بهناز جعفری و هم بیتا فرهی برای نقشهای کوتاهشان، نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن شدند؛ فقط داوران بیستمین دوره جشنواره فیلم فجر سیمرغ را به بهناز جعفری دادند.
بیتا فرهی در فیلم چند لایه فرمانآرا، در نقش یکی از زنان زندگی دکتر رضا سپیدبخت که ظاهراً در گذشته رابطهای با او داشته و امروز از او دلخور است، با آن طراحی لباس ویژه و چشمگیرش (باز هم ژیلا مهرجویی، زیبایی بیتا فرهی را روی پرده سینما چند برابر کرده است)، خوب خطش را روی ما میاندازد و میرود. از میان دو زنی که دکتر سپیدبخت بهشان بدی کرده، بیتا فرهی در نقش سوپراوایزر بیمارستان، بی آنکه ما هیچ پسزمینهای از او بدانیم، خودش را خوب به ما میشناسد و احساس تلخش نسبت به دکتر را خوب به ما منتقل میکند.
او باز هم در نقش زنی شیک اما آسیبدیده که قدمهایی سفت و محکم برمیدارد (صحنه برگشتن مهشید از مهمانی به خانه را به یاد بیاورید؛ همان جا که هامون میخواهد از ساختمان نیمهکاره روبهرو به او شلیک کند)، ظرف چند ثانیه وجهی از شخصیت اصلی فیلم یعنی دکتر را با رفتارش برای ما روشن میکند که بهمان دلیل بیشتری برای بیزاری از او میدهد. و این فقط دیالوگهای این شخصیت نیست که این احساس را به ما منتقل میکند؛ تمام آنچه فرهی از این نقش درک کرده و به نمایش گذاشته است، ما را به او نزدیکتر میکند.
۶. خونبازی
- سال اکران: ۱۳۸۵
- کارگردان: رخشان بنی اعتماد، محسن عبدالوهاب
- بازیگران: باران کوثری، بیتا فرهی، مسعود رایگان، بهرام رادان
- خلاصه داستان: سارا معتاد به مواد مخدر است. آرش نامزدش که در تورنتوی کانادا درس میخواند، از اعتیاد او بیخبر است. یک ماه پیش از آنکه آرش برای برگزاری مراسم ازدواج به ایران بیاید سارا تصمیم میگیرد تا اعتیادش را ترک کند. سارا برای این کار همراه مادرش عازم سفر میشود.
«خونبازی» یکی از پرافتخارترین فیلمهای بیتا فرهی و آخرین فیلم مهم این بازیگر با یک کارگردان برجسته است که از قضا این آخرین فیلم داستانی اورجینال این فیلمساز هم به شمار میرود («قصهها» البته آخرین فیلم داستانی رخشان بنیاعتماد است اما او در این فیلم نگاهی به فیلمهای دیگرش و سرنوشت قهرمانهایش انداخته و بدین ترتیب، کارنامه سینمای داستانی خود را خاتمه داده است). فرهی بعد از «خونبازی» یک بار دیگر با بهمن فرمانآرا در «خاک آشنا» همکاری میکند و در «شیرین» یکی از چندین و چند زنی است که جلو دوربین عباس کیارستمی رفته است. اما هر دو حضور کوتاهند و جزو بهترین فیلمهای بیتا فرهی هم به حساب نمیآیند («شیرین» که اصلاً پروژه منحصربهفرد عباس کیارستمی است و نمیتوان آن را متعلق به بازیگری دانست). فرهی در دهه هشتاد در هفت فیلم حضور داشته اما «خونبازی» حسن ختام بازیها و فیلمهای خوب اوست.
او در این یکی از تلخترین فیلمهای رخشان بنی اعتماد، نقش سیما، مادر سارا دختر معتادی را بازی میکند که باید اعتیادش را ترک کند. اعتیاد از آن موضوعاتی است که همیشه رخشان بنی اعتماد سراغش میرود، بهخصوص اعتیاد زنان. اما در «خونبازی» این اعتیاد مال طبقه پایین و محروم جامعه نیست. سارا دختر خانوادهای متمول است که نامزدش در تورنتو زندگی میکند. او اگرچه فرزند طلاق است، حمایت کامل مادرش را دارد؛ زنی که شبیه تصور ما از مادر یک دختر نوجوان معتاد نیست. دیدن هر غمی از فرزند برای مادر سخت است، دیدن فرزند، آن هم دختر نوجوان، در بند اعتیاد غیرقابل تحمل است. اما این مادر مجبور است، یا آنقدر عاشق است که به تنهایی بار این بلا را که خودش و همه بر سر این دختر آوردهاند، به دوش میکشد. بیتا فرهی همراه با دخترش گریه میکند و او را در مسیر سخت ترک اعتیاد همراهی میکند؛ و ما هم همراه او اشک میریزیم و درد او را با تمام وجودمان درک میکنیم.
///.
منبع: دیجیمگ