واقعیت این است که صدا و سیما تمام سال را با یک شیوه تمرین می کند و در بازیهای مهم و اصلی، با یک تاکتیک و ترکیب دیگر وارد زمین می شود. یلدای امسال نماد کلاغی بود که تمرکزش به کبک باعث شد دیگر نتواند مانند خودش هم راه برود.

چارسو پرس: چند شبکه و چند برنامه ویژه یلدایی؛ زنده و ضبط شده. همین مجموعه کافی بود برای سپری کردن بلندترین شب سال در رسانه ملی. شبی که سالها قبل به دلیل تقارنش با ماههای محرم و صفر، مورد توجه بیشتری قرار میگرفت. توجهی که الزاما از سمت طرفداران فرهنگ ایرانی نبود و واکنش آنهایی بود که دنبال دوقطبی‌سازی در جامعه بودند. شب یلدا یکی از همان بزنگاههایی است که صدا و سیما برایش تدارک ویژه می دیده و هزینه میکرده و البته درآمدهای خوبی هم از آن به دست می آورده و این روند تا الان هم ادامه دارد. 

یلدای امسال با توجه به اتفاقات سال گذشته و شعارهایی که مدیران صدا و سیما در سال جاری درباره سلبریتیها و تحول دادند اهمیت ویژه تری داشت. یکی از نقدها به رسانه ملی طی دهه اخیر و بطور خاص دوره پیمان جبلی این است که برای شادی مردم برنامه‌های جذابی ندارد و انگار سرگرمی و شادی مردم در فهرست وظایف این سازمان نیست.

مخاطبان تلویزیون که میزانشان کمتر هم شده است می‌خواستند ببینند قرار است با چه برنامه هایی سرگرم شوند. و چطور مجاب شوند که نروند سراغ شبکه های خارجی و حتی شبکه نمایش خانگی را هم تماشا نکنند و اصلا این چند ثانیه بیشتر را قرار است چگونه بگذرانند؟. بعضی شبکه ها مانند شبکه سه سیما از دو شب زودتر شروع کرد. و برخی شبکه ها مانند شبکه قرآن و آموزش هم برای این شب برنامه داشتند. این حجم از تلاش عمومی در رسانه ملی قابل ستایش است و می دانیم که برنامه سازی اساسا چه کار دشواری است. نکته مهم اما این است که این برنامه سازیهای عمومی و همه جانبه با چه هدفی اتفاق افتاده است؟ مگر سرگرم کردن، خلاقیت و جذابیت نباید اهداف اصلی این برنامه ها باشد و رضایت مخاطب مگر شرط اصلی نیست؟ تعدد برنامه ها در شبکه های مختلف در راستای تامین برنامه های افکار و سلایق و نگاههای مختلف جامعه برنامه ریزی شده است؟ یعنی احتمال داده اند که مخاطب همیشگی شبکه قرآن، قید تماشای شبکه های اصلی را بزند و شب یلدا را بنشیند پای این شبکه؟ اگر چنین دقت و دسته بندی در برنامه سازی برای شب یلدا وجود داشته که باید خداقوت و دست مریزاد به مدیران تلویزیون گفت.

نکته دیگر که در این یکی دو روز به آن بسیار پرداخته شده حضور چهره های معروف فضای مجازی روی آنتن زنده در این شب بود. تلویزیون در یک سال اخیر بخش قابل توجهی از برنامه های علمی، سیاسی و اجتماعی اش در مذمت فضای مجازی بوده و با هر بهانه ای از این فضا انتقاد کرده و جوری رفتار کرده که انگار موافق طرح صیانت است. چگونه می شود که این فضای مجازی در بزنگاه مهمی مانند شب یلدا می شود منبع و مخزن تامین برنامه ها و در بزرگ سازمان به یکباره به روی آنها باز می شود و برایشان فرش قرمز پهن می کنند.

شعار سلبریتی سازی با آوردن گوینده «کیکه یا واگعی» تحقق پیدا می کند؟ چندصدبار باید به خاطرات تکراری خداداد عزیزی و فیروز کریمی و سیروس دین محمدی بخندیم؟ چندصد بار باید پلی بک خوانی یک تعداد خوانندگان خاص را در یک استودیوی دیگر به عنوان یک برنامه جذاب تحمل کنیم؟ در همین چند شب چقدر حرف جدی درباره شب یلدا و فرهنگش زده شد و چقدر شوخیهای جنسی و بی مزه روی آنتن زنده رفت که نتوانستند جلویش را بگیرند و برای همیشه در آرشیو صدا و سیما ثبت شد. اینکه هر شبکه رفته سراغ یک بانک تا اسپانسرش شود تا بتواند فلان بازیکن معروف که میلیاردی هم درآمد دارد را بیاورد می شود مصداق تحول؟ چه چیزی از بیرانوند مانده که ندیده و نشنیده ایم؟ دوستان بیایند و بگویند که چقدر به این مهمانها پرداخت شده است. سالهای قبل هم این رقمها پرداخت شده و مخصوص امسال نیست اما مگر قرار نبود در دوره تحول از این خبرها نباشد. مگر قرار نبود سلبریتی ارزشی ساخته شود و از آن دستمزدهای میلیاردی خبری نباشد. کدام سلبریتی ساخته شد که رسانه ملی بتواند در زمانهای مهمی مانند شب یلدا از آن استفاده کند؟

واقعیت این است که صدا و سیما تمام سال را با یک شیوه تمرین می کند و در بازیهای مهم و اصلی، با یک تاکتیک و ترکیب دیگر وارد زمین می شود. یلدای امسال نماد کلاغی بود که تمرکزش به کبک باعث شد دیگر نتواند مانند خودش هم راه برود.


منبع: روزنامه فرهیختگان
نویسنده: سیدمهدی موسوی تبار