چارسو پرس: تراژدی فقط یک ژانر یا الگوی روایی نیست که هنرمندی آن را اجرا کند و به نمایش بگذارد، گاهی تقدیر اوست که بیرون از جهان نمایش، زندگی و سرنوشت یک هنرمند را رقم میزند. پردیس افکاری این تراژدی را زیست و تجربه کرد و به تقدیر مرگ تن داد. پس از سالها بیخبری از او و دوری از فضای بازیگری، قاب سینما و تلویزیون به ناگهان خبر آمد که دچار سرطان کبد شده، به کما رفته و دعا کنید تا شاید کاری از معجزه برآید اما چنین نشد تا او در سن 60 سالگی تسلیم مرگ شود.
ناگهان خبر، ناگهان مرگ
این الهام پاوهنژاد، بازیگر سینما بود که برای اولینبار با انتشار خبر بیماری او در صفحه شخصیاش، نوشت: «دوستان خبرنگار پیگیر وضعیت پردیس افکاری باشیم، امروز متوجه شدم در بیمارستانی دورافتاده درگیر درمان سرطان شده، کمک کنیم شاید نهادهای مربوطه کاری انجام دهند.» بعد از او ویدئویی از سخنرانی دکتر قطبالدین صادقی، کارگردان تئاتر در مراسمی منتشر شد که با صدایی بغضآلود میگفت: «پردیس افکاری بعد از سالها به ایران بازگشته و در یک بیمارستان دورافتاده در وضعیت نامناسبی در حال دستوپنجه نرمکردن با بیماری سخت سرطان است و هیچ نهاد و سازمانی هم سراغی از او نگرفته است.» همسر پردیس افکاری، محمد نجفی هم در گفتوگویی با یک رسانه با ارائه جزئیاتی درباره بیماری همسرش که دچار سرطان کبد بود و در مدت کوتاهی، به وضعیتی وخیم رسیده بود، ابراز تاسف کرده و گفته بود: «از زمان تشخیص بیماری همسرم تا بهامروز کمتر از یک هفته گذشته. متاسفانه این بیماری پنهان بود و ما اصلاً متوجه آن نشدیم، همچنین حالوروز ایشان هم طوری نبود که احتمال بیماری بدهیم. از زمان بروز بیماری، خیلی زود به این مرحله حاد رسید و بهسرعت تمام کبد را گرفت و به بخشی از ریه هم سرایت کرده است». نجفی گفته بود تنها معجزه کارساز است اما دیگر دیر شده بود و دعاها و کمکها اثر نکرد. تراژدی اینجاست که پس از سالها بیخبری از بازیگر قدیمی بهناگهان خبر بیماری، سپس مرگش بهعنوان آخرین خبر از او در حافظه سینمایی مردم ثبت میشود.
از جام جم تا شبکه جم
نسلهای دهه 60 بهقبل احتمالاً چهره او را در ذهن داشته باشند و خاطرات بازیگریاش را بهیاد آورند، اما شاید برای نسل امروز چندان نام و چهره آشنایی نباشد. او سالها از دنیای نمایش به دور بوده و حتی مخاطبان آشنا هم شاید او را از یاد برده بودند. بااینحال او کارنامه پرباری در زمینه بازیگری دارد. از ۱۶سالگی در مدرسهی هنرپیشگی آناهیتا زیر نظر مصطفی اسکویی، دورهی دوسالهی بازیگری را گذراند. سپس در تئاترهای کارگردانان مشهوری چون مصطفی اسکویی، مجید جعفری، رکنالدین خسروی، دکتر قطبالدین صادقی و... حضور داشت. در برنامههای تلویزیونی عروسکی معروف دهه ۶۰، چون «هادی و هدی» و «بزبز قندی» بهعنوان بازیگردان عروسکی مشغول بوده است. همزمان با نمایش در سینما هم در فیلمهای زیادی نقشآفرینی کرد و بیش از ۲۰ فیلم سینمایی در کارنامهاش دارد؛ از کارگردانان معروف و شناختهشده گرفته تا جوانانی در آغاز راه که بعدتر خود فیلمساز شدند. قلادههای طلا و گیرنده (۱۳۹۰)، شیرین قناری بود (۱۳۹۰)، شور شیرین (۱۳۸۸)، کیفر (۱۳۸۸)، بانی چاو (۱۳۷۴)، پرواز را به خاطر بسپار (۱۳۷۱)، برخورد (۱۳۷۰)، دخترک کنار مرداب (۱۳۶۸) و گزل (۱۳۶۸) از آثار سینمایی اوست. بیش از ۱۵ مجموعه تلویزیونی هم در کارنامه دارد و بعضی از آنها چون فکر پلید، خستهدلان و... پربیننده هم بودند. او در تئاتر با کارگردانانی چون زندهیاد رکنالدین خسروی، مجید جعفری، شکرخدا گودرزی، محمد نجفی و قطبالدین صادقی همکاری داشته و از عمده نمایشهایی که در آنها بازی کرده میتوان به آثاری چون سوسنگرد، ابنسینا، باغ آلبالو، زیرگنبد کبود، ژاندارک، عروسی، عاشقکشون و دندون طلا اشاره کرد. بازی در فیلمها و نمایشهای تلویزیونیای چون هادی و هدی، بزبز قندی (عروسکگردان)، غروب یک روز بارانی، غفلت، معین پزشک، با طراوت، فکر پلید، خانه شماره پنجم، این یک دادگاه نیست و در مسیر زایندهرود، بخش دیگری از کارنامه هنری این بازیگر است. افکاری در سینما با کارگردانانی چون سیروس الوند، محمدعلی سجادی، امرالله احمدجو، حسن فتحی، کریم آتشی، حمید رخشانی و... همکاری کرده که نتیجه آن بازی در آثاری همانند دخترک کنار مرداب، گزل، کیفر، برخورد، پرواز را به خاطر بسپار، پنجاه روز التهاب، ضربه آخر و بانی چاو... است. این بازیگر دهه ۹۰ در نمایش «کاسپار»، نوشته «پتر هاندکه» و به کارگردانی، محسن معینی به ایفای نقش پرداخت. بازی در نمایش «بر فَرَس تندرو»، به کارگردانی محسن معینی، دیگر حضور او بر صحنه نمایش است. طی این سالها او بازیگر محبوب و بیحاشیهای بود تا اینکه بهدلیل حضور در فیلم «قلادههای طلا» مورد انتقاد شدید بسیاری از مخاطبان قرار گرفت و شاید همین هم موجب انزوا و کنارهگیریاش از عرصه بازیگری در داخل شد؛ تا او در جایی دیگر و خارج از ایران به فعالیتش ادامه دهد. افکاری در اواسط دهه ۹۰ به ترکیه رفت و با شبکه جم چند همکاری در زمینه سریال و... داشت که البته معروفترین آنها سریالی بود به اسم «شهرفرنگ»، ساخته مهدی مظلومی که چندان هم دیده نشد. البته بازیگران دیگری هم بودند که همگی بعدتر به کشور برگشتند و اساساً فعالیت در این شبکه را ترک کردند. اما او هم مثل بسیاری دیگر از بازیگرانی شد که چنین تجربهای داشتند، نتوانستند به دوران طلایی گذشته خود برگردند و در حاشیه ماندند.
واکنش هنرمندان به مرگ پردیس افکاری
با مرگ تلخ پردیس افکاری بسیاری از هنرمندان و همکارانش در پیامها و دلنوشتههایی به این اتفاق، واکنش نشان دادند. برخی مثل پرویز پرستویی، پریناز ایزدیار، تینا پاکروان و شاهرخ استخری با انتشار عکس او، درگذشتاش را تسلیت گفتند. هنگامه قاضیانی نوشت: «رها از رنجها شدی، آرام پر بکش و این خبر دردناک هست و تلخ». سیما تیرانداز هم با انتشار عکس او نوشت: «و این زندگی غمگین ما». الهام پاوهنژاد هم که اولینبار خبر بیماری او را منتشر کرده بود با انتشار عکسی از او نوشت: «یکی دیگر از ما...». پرستو گلستانی هم که همکلاسی او در دانشگاه بود، نوشت: «پردیس! روزهای دانشکده رو یادت میاد؟ چقدر فحش میدادیم به خودمون که عمومیهامون مونده بود، رفتیم دانشگاه میدان امام حسین؟ پاچههای شلوارمونرو میزدیم بالا و الکی میخندیدم. وقتی از ایران رفتی، گفتم حتماً حال دلت خوبه. بیخبر بودیم از هم، کاش میدونستم برگشتی. تو بیحاشیه زندگی کردی، رفتی، آمدی و رفتی. هیچوقت قاطی هیچ بازیای نشدی. شریف و هنرمند. روحت در آرامش رفیق جان»
زخم انزوا و بیرحمی سینما
سرگذشت پردیس افکاری تلخ بود و بار دیگر قصه تراژیک هنر و هنرمند بودن در این سرزمین را روایت کرد. روایت تنهایی و فراموشی. افکاری در آخرین گفتوگوی خود که از او منتشر شده، درباره عدم حضورش در آثار هنری گفته بود: «کار ما بهگونهای شده است که امروز تنها یک تعداد خاصی کار میکنند و باقی تماشاگر آن گروه هستند. آدمهایی که بیتخصص هستند، در این حوزه فامیل دارند و به مهمانیهای شبانه میروند و دورهمیهایی با هم دارند، میتوانند بهراحتی کار کنند و دوستانی که در این روابط جایی ندارند بیکار هستند. ما در واقع تماشاگر آن گروهی هستیم که مشغول کارند.» او البته چندان امیدی به آینده عرصه هنر هم نداشت و گفته بود: «فکر نمیکنم شاهد اتفاقی مثبت در عرصه هنر باشیم، چراکه معتقدم باید همیشه واقعیتها را دید و اصولاً آدمی نیستم که امید واهی داشته باشم. وقتی چیزی در حال سقوط است، نمیتوان به نجات آن امید داشت. سینمای ایران از نظر من سقوط کرده است و برای برگشت مجدد آن نیاز به زمان، مدیریت درست و تخصص داریم». یادش جاودان.
///.
منبع: روزنامه هممیهن
نویسنده: رضا صائمی