ولفگانگ آمادئوس موتسارت (یا موتزارت) یک کودک نابغه بود که می‌توانست به هر ژانری قدم بگذارد و آن‌ را متحول کند. قطعه‌های وی تلفیقی کم‌نظیر از زیبایی ملودیک و نوآوری‌های حیرت‌انگیز هستند و او در ابراز عمیق‌ترین احساسات انسانی به‌واسطه‌ی موسیقی مهارت ویژه‌ای داشت. اما موتزارت که بود، چه کرد و چرا موسیقی او را شاهکار بلامنازع می‌دانیم؟
چارسو پرس: حتی اگر علاقه‌ای به موسیقی کلاسیک ندارید، موتزارت را حتما شنیده‌اید، از «موسیقی کوچک شبانه» (Eine kleine Nachtmusik) و «سمفونی شماره ۴ در سل مینور» (K.525) تا موومان آرام «کنسرتو پیانو شماره ۲۱ در دو ماژور» (K.467)، موتزارت از اجزای جدایی‌ناپذیر فرهنگ عامه در همه‌ی نسل‌ها است. کاراگردانان بزرگی همچون اینگمار برگمان و کنت برانا، اپرای دو پرده‌ای او، «فلوت سحرآمیز» را به فیلم تبدیل کرده‌اند و ده‌ها فیلم‌ساز دیگر از قطعه‌هایش در آثارشان استفاده کرده‌اند، از لوئیس بونوئل در «عصر طلایی» (۱۹۳۰) تا الم کلیموف در «بیا و بنگر» (۱۹۸۵).

نمایشنامه‌ی مشهور «آمادئوس» نوشته‌ی پیتر شفر سال ۱۹۸۴ به فیلم تبدیل شد و اگرچه حقایق زیادی را تحریف می‌کند اما روایتی دراماتیزه از سال‌های زندگی موتزارت در وین ارائه می‌دهد و اثر قابل توجهی است. این فیلم اما یک دیدگاه بخصوص را هم یادآوری می‌کند، اینکه موسیقی موتزارت فی‌نفسه آسمانی بود؛ گویی از جهان دیگر آمده است و گویی پروردگار می‌خواهد از طریق این قطعه‌ها با ما سخن بگوید.

موتزارت سال ۱۷۵۶ در زالتسبورگ اتریش به دنیا آمد و پدرش لئوپولد موتزارت، موسیقی‌دان، آهنگساز و ویولن‌نواز برجسته‌ای بود. موتزارت از همان سن ۵ سالگی نشان داد که استعداد موسیقیایی بی‌مانندی دارد و لئوپولد که متوجه شده بود فرزندش یک نابغه است، تصمیم گرفت تا از او نهایت استفاده را ببرد. یک سال بعد، پسرک همراه پدر به سفرهای مختلف می‌رفت تا پدر مهارت‌های او را به محافل موسیقی و آکادمی‌ها نشان دهد.

استعدادهای ذاتی موتزارت بسیار زودتر از موعد مقرر شکوفا شده بود و موسیقی‌دان‌ها او را به‌عنوان یک آهنگساز و پیانیست خوش‌آتیه تحسین می‌کردند. پسرک اما چیزی فراتر از استثنایی بود، او موسیقی‌هایی که در طول این سفرها می‌شنید را سریعا جذب می‌کرد و فرا می‌گرفت. او اولین سمفونی‌اش را در ۸ سالگی در لندن نوشت، جایی که با یوهان کریستیان باخ (جوان‌ترین فرزند یوهان سباستیان باخ افسانه‌ای) آشنا شد و از سمفونی‌های این آهنگساز سرشناس کلاسیک نیز الهام گرفت.

او اولین اپرای خود را (Apollo et Hyacinthus) در سن ۱۱ سالگی تکمیل کرد و یک سال بعد، اولین زینگ‌اشپیل (نوعی اپرای آلمانی که تلفیقی از آواز و گفتگو است) و نخستین اپرا بوفا (نوعی اپرای کمدی ایتالیایی) خود را نوشت. هنگامی که ۱۷ ساله بود، به خدمت هیرونیموس فون کلوردو، شاهزاده-اسقف اعظم زالتسبورگ درآمد، با وجود این بعدها اجازه پیدا کرد تا در مناطق دیگر هم فعالیت کند: پاریس و مانهایم آلمان (۱۷۷۷ الی ۱۷۷۸) و در نهایت بدون حضور پدر، در مونیخ (۱۷۸۰) .

موتزارت به‌تدریج از زالتسبورگ متنفر شده بود زیرا احساس می‌کرد او را محدود می‌کند، با این حال، پایه‌های سبک هنری او در همین شهر نهاده شد. بسیاری از سمفونی‌هایش در همین برهه نوشته شده‌اند و حتی اولین کنسرتو پیانوی مهم او، «شماره ۹» (Jeunehomme) محصول این دوران است. پنج کنسرتو ویولون او نیز بین سال‌های ۱۷۷۳ الی ۱۷۷۵ تصنیف شده‌اند: آداجیوی «شماره ۳» یک مثال درخشان از سبک ملودیک تلخ‌وشیرین موتزارت است. او «سنفونیا کنسرتانت ویولون، ویولا و ارکستر» – یکی از نخستین کارهایی که شامل تکنوازی ویولا می‌شد – را هم سال ۱۷۷۹ تکمیل کرده است.

موتزارت در سال‌های پایانی عصر روشنگری زندگی می‌کرد، دورانی که خردگرایی فلسفی اوایل قرن هجدهم از سوی حامیان جدی رمانتی‌سیزم به چالش کشیده شد. فیلسوف مشهور، ژان-ژاک روسو – که آهنگساز هم بود – از آزادی انسان صحبت و مباحث تازه‌ای ایجاد کرد و موتزارت با اپرای تک ‌پرده‌ای «بستین و بستین» (Bastien und Bastienne)، اپرای «پیشگوی دهکده» (Le devin du village) روسو را پارودی کرد. موتزارت همچنین در دوره‌ای می‌زیست که نسل جدیدی از بورژوازی ظهور کرد که دیدگاه‌های اشرافی و سلطنتی رایج نسبت به برتری نژادی و افسار گسیختگی جنسی را به چالش می‌کشید. همین مسئله باعث شد تا این آهنگساز در اپراهای بعدی‌اش به تضاد طبقاتی و رفتارهای نامتعارف جنسی بپردازد.

«ادومنئو» (Idomeneo) نخستین اپرای جدی موتزارت بود که سال ۱۷۸۱ در مونیخ اجرا شد. اواخر همان سال، او با تلخی از محفل هیرونیموس فون کلوردو خارج شد و به‌عنوان یک نوازنده، معلم و آهنگساز مستقل به وین نقل مکان کرد (البته در سال ۱۷۸۷، او به‌صورت نیمه‌وقت در دربار امپراتوری نیز فعالیت داشت و موسیقی رقص می‌ساخت). سال ۱۷۸۲، برخلاف میل پدرش، با خواننده‌ی سوپرانوی اتریشی، کنستانز وبر ازدواج کرد. این ایده که موتزارت زندگی فقیرانه‌ای داشته، اغراق‌آمیز است، با این حال او و همسرش اغلب با مشکلات مالی دست‌وپنجه نرم می‌کردند. در نامه‌های او به دوست نزدیکش، مایکل فون پاچبرگ، به‌وفور دیده می‌شود که او نیازمند پول است و پاچبرگ هم که فروشنده‌ی پارچه بود، تا حد امکان به او کمک می‌کرد.



در یک دهه‌ی پایانی زندگی‌اش، او شاهکارهای متعددی ساخت که میراث و اعتبار وی را تضمین کردند. او ۱۵ کنسرتو پیانو نوشت (شماره‌های ۱۱ الی ۲۵) که آن‌ها را همراه با شاگردانش می‌نواخت و اغلب از نظر ساختاری بهبود می‌بخشید. آشنایی با ساخته‌های یوهان سباستیان باخ و جرج فردریک هندل، استفاده‌ی او از کنترپوان در سمفونی‌ها و اپراهایش را به‌شدت تحت‌تاثیر قرار داد. او سال ۱۷۸۴ با یوزف هایدن ملاقات کرد و آن‌ها به دوستان نزدیکی تبدیل شدند. موتزارت در ادامه از نوآوری‌های هایدن در زمینه‌ی موسیقی مجلسی (نوعی فرم کلاسیک) نیز الهام گرفت.

سمفونی‌های آشنا و مشهور او هم اغلب در دهه‌ی ۱۷۸۰ ساخته شده‌اند، همانند «سمفونی شماره ۳۵» (هافنر) که آن را در سال ۱۷۸۲ نوشت و «سمفونی شماره ۳۸» (پراگ) که همزمان با اولین سفر او به شهر پراگ در سال ۱۷۸۷ اجرا شد. موتزارت سه سمفونی پایانی‌اش را در مدتی کوتاه و در تابستان سال ۱۷۸۸ تصنیف کرد. استفاده‌ی او از کنترپوان در «سمفونی شماره ۴۱» (ژوپیتر) حیرت‌انگیز است و موومان پایانی هم شما را مبهوت می‌کند.
موتزارت در آخرین سال زندگی‌اش، دو کوئینتت زهی، یک کنسرتو کلارینت (اولین و آخرین کنسرتو کلارینت وی) و دو اپرای کاملا متفاوت نوشت: اپرا سریا (یک فرم اپرای ایتالیایی که برخلاف اپرا بوفا جدی است) «بخشندگی تیتو» (La Clemenza di Tito) که درباره‌ی مسئولیت‌پذیری صاحبان قدرت است و زینگ‌اشپیل مشهور فلوت سحرآمیز که آن را با هدف سرگرمی خلق کرد.

«رکوئیم» آخرین اثر موتزارت بود که با مرگش نیمه‌کاره باقی ماند. این قطعه را یکی از مشتریان او، کُنت فرانک فون والسگ درخواست کرده بود که یک آهنگساز آماتور بود و اغلب قطعه‌های دیگران را خریداری و ادعا می‌کرد که آن‌ها را خودش ساخته است. یک تئوری وجود دارد که می‌گوید موتزارت به این باور رسیده بود که مرگش نزدیک است و می‌خواست رکوئیم را برای مراسم خاکسپاری خودش بنویسد. فرانتس زاور زوسمایر (از شاگردان موتزارت)، رکوئیم را یک سال بعد تکمیل کرد و نسخه‌ای که این روزها می‌شنوید اغلب همان است. موتزارت، ۵ دسامبر ۱۷۹۱ در سن ۳۵ سالگی از جهان رفت، دلیل اصلی مرگ او همچنان مشخص نیست اما احتمالا به دلیل تب روماتیسمی یا عفونت بوده است.

با اینکه موسیقی‌های موتزارت همواره در کانون توجه قرار داشت اما بعضی از اپراهای او پس از مرگش تا مدت‌ها کنار گذاشته‌ شد و کسی ارزش واقعی آن‌ها را درک نمی‌کرد. برای مثال، اپرای «همه‌ی زن‌ها اینگونه‌اند» (Così Fan Tutte) در قرن نوزدهم بی‌اهمیت در نظر گرفته می‌شد اما در قرن بیستم و با ارزیابی‌های مجدد بود که ظرافت و غم نهفته در آن مورد توجه قرار گرفت. سمفونی‌های موتزارت اما در همه‌ی دوره‌ها نقطه‌ی اوج موسیقی کلاسیک به حساب آمده است و بسیاری از اپراهای وی همچنان در سرتاسر جهان اجرا می‌شوند. در دوره‌ی حیات، هایدن، موتزارت را نابغه‌ای می‌دانست که از او در جایگاه بسیار بالاتری قرار می‌گیرد و بسیاری از آهنگسازان بزرگ بعدی، همانند پیوتر ایلیچ چایکوفسکی و ریشارد اشتراوس، موتزارت را بهترین آهنگساز تمام دوران نامیده‌اند.

چرا موسیقی موتسارت فوق‌العاده است؟




موتزارت ملودی‌های فراموش‌نشدنی و زیبایی خلق کرده است که هنوز هم نمونه‌ی مشابهی ندارند و هر انسانی با هر نوع سلیقه‌ای را مجذوب خود می‌کنند. او با قطعه‌هایش نشان می‌دهد که درک عمیقی از هارمونی دارد و می‌تواند حتی در پیچیده‌ترین ساختارها نیز هماهنگی و تعادل ایجاد کند، به همین دلیل در آثارش انسجام منحصربه‌فردی به چشم می‌خورد. ساخته‌‌های موتزارت همچنین نشان می‌دهند که او در فرم‌های موزیکال به درجه‌ی استادی رسیده است، از منوئه (رقص فرانسوی) و سه‌نوازی تا کنسرتو و روندو (فرمی از موسیقی آوازی که در دوره‌‌ی کلاسیک محبوبیت بالایی داشت). با این حال، او تنها به دنبال کردن ساختارهای سنتی و تثبیت‌شده اکتفا نمی‌کرد بلکه با آن‌ها به آزمون‌وخطا می‌پرداخت.

موسیقی موتزارت، دامنه‌ای از احساسات مختلف را پوشش می‌دهد و او برای خلق فضای موردنظرش، از سازهای مختلفی استفاده می‌کند (او از پتانسیل هر کدام از سازها آگاه بود و آن‌ها را به‌ شکلی کارآمد به کار می‌گرفت). موتزارت همچنین انعطاف‌پذیری حیرت‌انگیزی داشت و در ژانرهای مختلف می‌درخشید، از سمفونی‌ها و اپراها تا موسیقی مجلسی و سونات پیانو. تاثیرگذاری فرهنگی و هنری موتزارت را هم نباید نادیده گرفت، او نسل‌های متعددی از هنرمندان و آهنگسازان را در ۲۵۰ سال اخیر تحت‌تاثیر قرار داده است، از جمله فلیکس مندلسون که در هنگام مرگ موتزارت، تنها ۹ سال سن داشت اما از همان دوران به او عشق می‌ورزید.

مندلسون به یکی از آهنگسازان مهم اوایل دوره‌ی رمانتیک تبدیل شد و در قطعه‌های او، ارجاعات متعددی را نسبت به موتزارت پیدا می‌کنید. بزرگان دیگری همچون لودویگ فان بتهوون، فرانتس شوبرت و یوهانس برامس نیز از او الهام گرفته‌اند. با اینکه مورخان درباره‌ی ملاقات بتهوون و موتزارت اختلاف‌نظر دارند اما بتهوون تعدادی از کارهایش را قطع به یقین با الهام از موتزارت تصنیف کرده است (به‌ویژه سمفونی شماره ۵ که ردپای سمفونی شماره ۴۰ موتزارت در آن دیده می‌شود). سبک ملودیک شوبرت شباهت زیادی به موتزارت دارد و برامس هم بی‌گمان از اپراهای او و استفاده‌اش از لایت‌موتیف الهام گرفته است.

قطعه‌های موتزارت پلی میان دوره‌ی باروک و کلاسیک است و عناصر هر دو دوره در آن‌ها به کار گرفته شده است. موتزارت همچنین تاثیر زیادی بر دوره‌ی رومانتیک گذاشت و ویژگی‌های موسیقی‌های آن دوره همانند تاکید بر احساسات و تمرکز بر فردگرایی را در آثار موتزارت نیز پیدا می‌کنید. ساخته‌های او اما مختص به هیچ دوره یا منطقه‌ای نیستند، آن‌ها خارج از زمان و مکان هم اهمیت خود را حفظ می‌کنند، به همین‌ دلیل است که او در میان فرهنگ‌های مختلف محبوبیت بالایی دارد زیرا آهنگ‌هایش با زبانی جهانی سخن می‌گویند.

پی‌نوشت: در باب تلفظ صحیح نام این آهنگساز بزرگ، موتسارت درست‌تر است، زیرا این اسم ریشه‌ای آلمانی دارد و در زبان آلمانی، حرف Z، سِت (و نه زِد) تلفظ می‌شود. با این حال، در ایران از گذشته تاکنون، موتزارت رایج‌تر بوده است.


منبع: دیجی‌مگ