رضا داوودنژاد از کودکی در فیلم‌های پدرش بازی می‌کرد. او سال ۱۳۶۵ در «بی‌پناه» جلو دوربین پدرش رفت و دوازده سال بعد با «مصائب شیرین» حالا در نوجوانی (آن زمان هجده سالگی) بازیگری را رسماً آغاز کرد. با این فیلم بود که نسل سوم (متولدین دهه شصت) با او آشنا شدند؛ یکی از مهم‌ترین فیلم‌های پدرش و آغازگر پروژه‌های تجربی خانوادگی او. موضوع «مصائب شیرین» رابطه عاطفی میان یک پسر و دختر نوجوان بود. این موضوع را نمی‌شد آن موقع (و شاید هنوز) درست و واقعی بر پرده سینما به نمایش گذاشت.
چارسو پرس: در سینمای ایران و جهان مرسوم است که فرزند یک خانواده سینمایی، خود سینمایی شود؛ بازیگر یا هر عنوان دیگری. فیلمسازان به طور ویژه تمایل دارند اعضای خانواده خود را بسته به توانایی یا علاقه‌شان پشت یا جلو دوربین بیاورند. به هر حال، میان ما همه‌چیز در این جهان از جمله هنر موروثی است، ژنتیک است. جذابیت سینما هم آن‌قدر هست که هر کسی را بتواند به خودش جلب کند، چه برسد به فرزند یک خانواده سینمایی. در علم روانشناسی امروز بسیاری، این استفاده از فرزند از سنین پایین در کار هنری، یا جلو دوربین یا روی صحنه را کودک‌آزاری تلقی می‌کنند. اما این درباره رضا داوودنژاد صدق نمی‌کند. او از آن دسته بچه‌هایی بود (بله، بود) که دوربین را دوست داشت. حتی اگر او و همه خانواده‌اش این عشق را گردن پدرشان، علیرضا داوودنژاد، آقای کارگردان بیندازند (رجوع شود به فیلم «کلاس هنرپیشگی»).

رضا داوودنژاد سیزدهم فروردین ۱۴۰۳ به دلیل عفونت خونی ناشی از پیوند کبد در چهل و چهار سالگی از دنیا رفت. در روزی که عددش در فرهنگ عوامانه ایرانی نحس محسوب می‌شود. چند سال پیش در چنین روزی عسل بدیعی، دیگر بازیگر زود از دنیارفته سینمای ایران که از قضا خواهر همسر رضا داوودنژاد بود هم از دنیا رفت. عدد سیزده حالا تا ابد برای خانواده‌های داوودنژاد و بدیعی، نحسی خودش را ثابت و ثبت کرده است و شاید در ذهن بسیاری از ایرانی‌ها. هر دو از عارضه پزشکی از دنیا رفته‌اند و مرگ زودهنگام رضا داوودنژاد بلافاصله ذهن را به سمت مرگ تلخ عباس کیارستمی به واسطه خطای پزشکی می‌برد. در این عمل‌های جراحی پیوند چه اتفاقاتی رخ می‌دهد؟ پاسخ ساده است. همچون زندگی و انسان، علم پزشکی هم کاستی‌هایی دارد و بدشانسی.

رضا داوودنژاد از کودکی در فیلم‌های پدرش بازی می‌کرد. او سال ۱۳۶۵ در «بی‌پناه» جلو دوربین پدرش رفت و دوازده سال بعد با «مصائب شیرین» حالا در نوجوانی (آن زمان هجده سالگی) بازیگری را رسماً آغاز کرد. با این فیلم بود که نسل سوم (متولدین دهه شصت) با او آشنا شدند؛ یکی از مهم‌ترین فیلم‌های پدرش و آغازگر پروژه‌های تجربی خانوادگی او. موضوع «مصائب شیرین» رابطه عاطفی میان یک پسر و دختر نوجوان بود. این موضوع را نمی‌شد آن موقع (و شاید هنوز) درست و واقعی بر پرده سینما به نمایش گذاشت. بنابراین آقای داوودنژاد برای خلاص شدن از مسئله سانسور اعضای خانواده خودش را نشاند جلو دوربین تا بتواند درباره عشق میان دختر و پسر نوجوان فیلم بسازد، تا جوان‌ها و اعضای خانواده واقعی‌تر روی پرده سینما به تصویر کشیده شوند. مادربزرگ بتواند نوه‌اش را در آغوش بگیرد. البته با این کار با این تیر دو نشان زد. هم فیلمش توانست اجازه نمایش بگیرد -هرچند اجازه نمایش برای مخاطبان پایین هجده سال را نگرفت- هم نقدی به فرهنگ خانواده‌های سنتی ایرانی یا از اساس سنت و تعصبات ایرانی وارد کند.

«مصائب شیرین» تحسین شد و رضا داوودنژاد از آن به بعد شد پای ثابت گروه بازیگران و عوامل پشت صحنه فیلم‌های پدرش، و همین‌طور جزو اولین پسران نوجوان سینمای ایران که اجازه و فرصت عشق‌ورزی به جنس مخالف را بر پرده نقره‌ای دریافت کردند. تا پیش از او و «مصائب شیرین» در سینمای ایران، فیلم‌ها یا برای جوانان و بزرگسالان ساخته می‌شد یا کودکان. نوجوانان هیچ جایی در این میان نداشتند. علیرضا داوودنژاد که کارنامه‌اش نشان می‌دهد مسئله کودک و نوجوان برایش مهم است، جزو اولین کارگردانانی است که جای خالی فرزندان نوجوان ایرانی را در سینما احساس کرد. آن هم فرزندانی که نوجوانی‌شان با دوره اصلاحات در ایران و ورود به قرن بیست و یکم در جهان مصادف شد. بچه‌های متولد بعد از انقلاب و سال‌های جنگ که تازه در این دوره این اجازه را پیدا کردند کمی آزادی یا مفهوم خاصی از آزادی و مدرنیته را تجربه کنند. «مصائب شیرین» علیرضا داوودنژاد، فیلمساز عاشق، به همین خاطر فیلم مهمی است و پسرش، رضا داوودنژاد، که راوی قصه‌اش است، نماینده یکی از مهم‌ترین دردها، رنج‌ها و کمبودهای یک نسل (و شاید حتی یک فرهنگ): عشق، عاشق شدن یا آزادی در ابراز عشق.

آن موقع فیلم عاشقانه نوجوانانه برای نوجوانان سینمادوست ایرانی فیلم‌های هالیوودی بود؛ و رضا داوودنژاد نه تنها هیچ ربطی به آن تصویر بی‌نقص پسر نوجوان عاشق امریکایی بر پرده سینما نداشت که کاملاً عکس آن بود. شاید هر دختر نوجوان سینمادوستی که آن زمان یا بعدها موفق شد فیلم را ببیند (جالب است فیلمی را که برای نوجوان ساخته شده، خود نوجوان نمی‌توانست ببیند) انتظار نداشت تصویر پسر رؤیاها بر پرده سینما کسی مثل رضا باشد. اما این هم از ویژگی‌های فوق انسانی علیرضا داوودنژاد و سینمایش و اصلاً فرهنگ ایرانی است. جز اینکه فیلم ساختن با خانواده راحت‌تر است، ما از اساس هیچ علاقه‌ای به اینکه مثل سینمای هالیوود، جهان را همچون ویترینی بی‌نقص به خورد مردمان بدهیم نداریم. چرا که هم چیزی به نام بی‌نقصی در این جهان وجود ندارد، هم پس تکلیف آن‌ها که مثلاً نقص مادرزادی دارند یا مثلاً در مورد رضا داوودنژاد و امثالهم ژن چاقی چه می‌شود. تازه امروز است که هالیوود فهمیده است جهان فقط جای دختران و زنان زیبارو و قلمی و پسران و مردان نرینه‌صفت خوش‌هیکل نیست؛ بقیه هم آدم‌اند.

رضا داوودنژاد که تقریباً تمام عمر نه چندان بلندش را در درگیر مشکلات جسمانی بود، در چنین روزهایی از میان ما رفته است. این دیگر رسم این روزهایمان شده است؛ تماشای از دست رفتن کودکی و نوجوانی، معصومیت از دست‌رفته‌مان، آن هم به بدترین شکل‌های ممکن. دیگر انگار سِر شده‌ایم از این «پشت هم گزارش سقوط برگ، پشت خطابه سایه مرگ». پسر خندان و خوش‌روی سینما و تلویزیون ایران، محصول کارخانه و سینمای مستقل و تجربه‌گرای علیرضا داوودنژاد بهترین نقش‌هایش را در فیلم‌های پدرش تجربه کرد و گهگاه حضوری در سینمای کمدی ایران هم داشت. جنس سینمایی که رضا داوودنژاد تجربه کرده بود، او را همچون کارهای پدرش به بازیگری مستقل تبدیل کرد که حتی با وجود حضور در بعضی فیلم‌های جریان اصلی هرگز به بازیگر جریان اصلی تبدیل نشد. او بیش از هر چیز بازیگر، بخشی جدانشدنی از سینمای پدرش بود.

پسر همیشه در ظاهر جوان مانده‌ای که حتی در نقش‌های شرور همذات‌پنداری مخاطبان جوان خود را برمی‌انگیزاند. او بازیگر حرفه‌ای سینما نبود. فرزند یک خانواده بود که زندگی‌اش روی پرده سینما رفته است. او شبیه ما بود. همه نوجوانان دیروز و جوانان امروزی که مصائب و محدودیت‌های تحمیل‌شده به‌شان جلو زندگی کردنشان را گرفت و چه تلخ‌تر از زهر که پایان راه او چنین زودهنگام و بدموقع رقم خورد. رضا داوودنژاد شاید سینما را با نقش اول فیلم پدرش به طور رسمی آغاز کرد اما در فیلم‌های دیگر فیلمسازان و ادامه مسیر هنری‌اش بیشتر به بازیگر نقش‌های مکمل، کوتاه یا سایدکیک تبدیل شد. نمی‌شود گفت بازیگری فوق‌العاده بود، بانمک شاید اما فیلم‌های پدرش هم بدون او معنا ندارد. حتی همین نقش مکمل ماندن و هرگز نقش اول نشدن و پایان او هم تصویری کنایی و تلخ از وضعیت نوجوان و جوان ناکام ایرانی در خاطر بر جای می‌گذارد. اما مثل همیشه تلخی‌ها را به سختی و ناگریز کنار می‌زنیم و رضا داوودنژاد را با صورت جوان و بشاش‌اش در نقش رضای «مصائب شیرین» و رضای بزرگسال نه دیگر معصوم «کلاس هنرپیشگی» به خاطر می‌سپاریم.

بهترین فیلم‌های رضا داوودنژاد که باید تماشا کنید

۱. مصائب شیرین


  • سال اکران: ۱۳۷۷
  • کارگردان: علیرضا داوودنژاد
  • بازیگران: احترام السادات حبیبیان، سید شجاع الدین حبیبیان، محمدرضا داوودنژاد، رضا داوودنژاد، مونا داوودنژاد، حسین میرآقایی، زهره میرآقایی، پرویز احمدی، سیروس یزدانی، منیر اصفهانی، امیر حقیقت، اقدس سعادت رضایی
سینمای مستند داستانی را ما پیش از آقای داوودنژاد هم در ایران داشتیم. عباس کیارستمی و چند نفر دیگر به طور جدی روی این سینما تمرکز داشتند. اما خانواده را جلو دوربین نشاندن و تقریباً مستند ساختن امضای علیرضا داوودنژاد است. یک سینمای خاص او که بسیار سرگرم‌کننده و در عین حال، به قول امروزی‌ها «خط بینداز» هم هست. اما ما می‌خواهیم درباره رضا داوودنژاد حرف بزنیم، چون به تازگی او را از دست داده‌ایم. آدم هم می‌تواند بدشانس باشد که در خانواده‌ای مثل خانواده داوودنژاد به دنیا بیاید، هم خیلی خوش‌شانس. اینکه با مادربزرگ و عمو و خواهر و بقیه فامیل در خانه‌های شخصی خودت فیلم بازی کنی، خب تجربه شگفت‌انگیزی است. «مصائب شیرین» آغازگر این تجربه برای رضا و خانواده داوودنژاد است. فیلمی کاملاً متفاوت و جریان‌ساز، در سخت‌ترین شرایط فیلمسازی در سینمای ایران.

چرا سخت؟ به قصه فیلم توجه کنید. رضا و مونا بچه‌های بزرگ یک خانواده‌اند. رضا نوه عمه موناست. از بچگی با هم بزرگ شده‌اند. و بزرگ‌ترها از بچگی به رسم «عقد دخترعمو پسرعمو رو تو آسمون‌ها بسته‌ن» از ازدواج و زن و شوهر بودن این دو طفل معصوم جلو خودشان می‌گفتند. خانواده‌های سنتی محدودی هم هستند. در ویلاهایی در شمال جفت هم زندگی می‌کنند. وابستگی و کنترل عجیبی روی بچه‌هایشان دارند. این یعنی این بچه‌ها دوستی هم ندارند که بروند با آن‌ها معاشرت کنند و دل به‌شان ببندند. بنابراین، می‌مانند خودشان و با آن سبقه قصه زناشویی در کودکی، در نوجوانی دلبسته‌اند و خواستار صیغه. صیغه خودش حربه دیگری برای فرار از سانسور است که داوودنژاد پدر استفاده کرده است. بدیهی است که خانواده به حرفشان گوش نمی‌دهد. نه حق دارید هم را ببینید و نه حق دارید صیغه شوید. چون بچه‌اید و از این قبیل حرف‌ها. تمام فیلم به همین دعوا می‌گذرد تا سرآخر سینما بیاید واسطه شود که این دو دلداده به هم برسند. اگر عشق در زندگی و این جامعه افسانه‌ای محال است، سینما که می‌تواند جبران کند.

«مصائب شیرین» در عین سادگی چندلایه است. تصویری کنایی از وضعیت جامعه‌ای در تقابل با سنت و مدرنیته است و تمام موقعیت‌های خنده‌دار و دردناکی که به وجود می‌آورد. ما در بطن باعشق/دیوانه خانواده داوودنژاد با تصویری از خودمان و خانواده ایرانی مواجه می‌شویم که به شدت دوستش داریم، با تمام انتقاداتی که به آن داریم. باید خیلی خوش‌شانس باشی و به خودت ببالی که توانسته‌ای با خانواده خودت یکی از واقعی‌ترین تصاویر را از خانواده ایرانی بسازی، و در عین حال، حرفت را هم بزنی. رضا داوودنژاد این بخت را داشته که در چنین قابی قرار بگیرد. زمانی عاشقی را روی پرده بازی کند، عشق واقعی نه رمانتیک هالیوودی، که نوجوانان همچون خودش در زندگی حق ابراز عشق را نداشتند یا حق طبیعی گرایش به دیگری. بشود نماینده نسلی دردکشیده، آن پسری که آن گوشه عاشق می‌شود، آن گوشه به عشقش نمی‌رسد، آن گوشه شکست می‌خورد، آن گوشه قالتاق می‌شود.

۲. بچه‌های بد


  • سال اکران: ۱۳۸۰
  • کارگردان: علیرضا داوودنژاد
  • بازیگران: رضا داوودنژاد، زهرا داوودنژاد، سیاوش حکمت شعار، احترام‌السادات حبیبیان، بهاره رهنما
ستاره این فیلم زهرا داوودنژاد بود. اینجا اولین باری است که ما یک عضو دیگر از خانواده داوودنژاد، این بار خواهر رضا را در قاب دوربین پدرش می‌بینیم. فیلم زنانه است. همان سالی اکران شده است که «سگ کشی» به نمایش درآمد. در هر دو فیلم زن در برابر ظلم طغیان می‌کند. اگر در  «سگ کشی» ماهرخ روی مردان طماع و اجتماع ظالم مردانه اسلحه می‌کشد، اینجا دختری که او را به نام رؤیا می‌شناسیم، در برابر زورگویی خانواده روی تک تک اعضای خانواده‌اش اسلحه می‌کشد و آن‌ها را به قتل می‌رساند. خانواده‌ای که می‌خواهد به زور او را به عقد مردی که ما نمی‌دانیم کیست دربیاورد. ما چیز زیادی از خانواده رؤیا نمی‌دانیم. حتی عمق فاجعه آن‌قدر زیاد است که شک می‌کنیم شاید خانواده تنی او نباشند. فیلم از این لحاظ چندان پاسخی به پرسش‌های مخاطب نمی‌دهد.
رضا داوودنژاد که در این فیلم در نگارش فیلمنامه هم نقش داشته است، نقش پسر جوانی را بازی می‌کند که کارش تاکسی است. او به یکباره با یک دوست قدیمی در خیابان ملاقات می‌کند و این بچه‌های بد تصمیم می‌گیرند، بی توجه به تمام مسئولیت‌هایشان بروند سفر شمال. در راه است که با رؤیا کنار جاده آشنا می‌شوند. در واقع اول قصد دارند دختری را از کنار جاده بلند کنند و بعد ناگریز وارد قصه دردناک او می‌شوند.

«بچه‌های بد» بهترین فیلم داوودنژاد نیست اما فیلم مهمی است. یکی دیگر از پروژه‌های تجربی با استفاده از نابازیگر این فیلمساز در شمال است که باز هم با حربه استفاده از اعضای خانواده موفق شد به ما و روی پرده نشان دهد که دو انسان یک مرد و یک زن به وقت نیاز می‌توانند یک‌دیگر را در آغو‌ش بگیرند، به شرط آنکه خواهر و برادر باشند.
این فیلم اکشن جاده‌ای داوودنژاد از این لحاظ فیلم مهمی است که باز هم به معضلات جوانان می‌پردازد. معضل بیکاری، بی عشقی، بی هدفی و از همه این‌ها مهم‌تر، تأثیر ویرانگر تعصب و زورگویی بر روح و روان و آینده جوانان یک نسل، یک بار دیگر از لنز دوربین علیرضا داوودنژاد در برابر چشمان ما قرار بگیرد. فیلمساز حتی همچون دیگر فیلم‌های جوانانه اش موسیقی تلفیقی را انتخاب کرده است که به طریقی مدرنیته و سنت را با هم آشتی دهد. رضا داوودنژاد باز هم چهره سمپات فیلم است. اینجا بیست سالگی را رد کرده اما هنوز چهره‌ای جوان‌تر از سن خود دارد. او آن شخصیتی است که با درد دختر همراهی می‌کند و برایش مهم است که به او کمک کند. یک بار دیگر رضا داوودنژاد در فیلمی پیشرو و دغدغه‌مند از پدرش نماینده نسلی ناکامی می‌شود که با تمام شکست‌ها و سختی‌هایش انسانیت و انسان دوستی را فراموش نکرده است. «بچه‌های بد» با عنوان کنایی اش از معدود فیلم‌های سینمای ایران است که تصویر روشنی بچه‌های امروز بزرگسال نسل سوم، نسل هزاره به نمایش می‌گذارد. نسلی که با تحقیر و سرکوب حال و آینده‌اش را از دست داد.

٣. کلاس هنرپیشگی


  • سال اکران: ۱۳۹۰
  • کارگردان: علیرضا داوودنژاد
  • بازیگران: احترام‌السادات حبیبیان، کبری حسن‌زاده، اقدس سعادت رضائی، محمدرضا داوودنژاد، رضا داوودنژاد، زهرا داوودنژاد، فاطمه داوودنژاد، علی داوودنژاد، عباس حبیبیان، زهرا حبیبیان، مهرانگیز عدالت
شاهکار علیرضا داوودنژاد ادامه مستقیم مسیر یا می‌توان گفت دنباله «مصائب شیرین» است. علیرضا داوودنژاد در این فاصله چند فیلم خانوادگی دیگر هم می‌سازد اما «کلاس هنرپیشگی» نسخه پخته‌تر و جذاب‌تر «مصائب شیرین» است. از شگفتی این فیلم هرچه بگوییم کم است. فیلمساز این بار تقریباً تمام خانواده گسترده‌اش را برداشته و به سیاقی شبیه به «مصائب شیرین» و ارجاعی به تمام قصه‌های خانوادگی‌ای که کار کرده، جلو دوربین نشانده و یکی از بهترین فیلم‌ها و فیلم‌های تجربی تاریخ سینمای ایران را ساخته است. در این سال‌ها زهرا داوودنژاد، خواهر رضا که اولین بار او را در «بچه‌های بد» می‌شناسیم، ازدواج کرده و بچه‌دار شده است. چند بچه دیگر از جمله امیر «مصائب شیرین» بزرگ و به خانواده اضافه شده‌اند. علی داوودنژاد هست که اولین بار در «مرهم» او را دیده‌ایم و در «کلاس هنرپیشگی» رضای امروز خانواده است (او دل در گرو دخترعمویش دارد). مامان اتی، احترام السادات حبیبیان هنوز زنده است و همان‌طور بامزه و عاشق و بی‌اعصاب (یک مادربزرگ تمام‌عیار ایرانی). رضای داوودنژاد هم هنوز زنده است و هنوز با پدر و مادربزرگش زندگی می‌کند. ماجرای عاشقانه او و مونا به فنا رفته و تنها ردی از گذشته از آن باقی مانده است. به همه این‌ها ماجرای سکه را هم اضافه کنید.

مامان اتی اینجا از دو شوهر یک سری بچه دارد و پسر بزرگش از یک شوهرش به او می‌گوید که بیاید خانه‌اش را بفروشد و بروند سکه بخرند، چون امروز بازار سکه داغ است. فیلم زمانی ساخته شده است که بحران اقتصادی در ایران جدی شده و همه با مشکلات اقتصادی مواجه شده‌اند و به دنبال سریع‌ترین راه برای رسیدن به پول هستند. آنچه در این جدال با تمام مسائل حاشیه‌ای‌‌اش به نمایش گذاشته می‌شود، سراسر شور و عشق و زندگی است. داوودنژاد با استفاده از داینامیک خانواده و خانواده شخص خودش که تا به حال در کارهایش خوب آن‌ها را به ما شناسانده، یک بار دیگر تصویری واقعی و فوق تأمل‌برانگیز (اینجا خیلی بیشتر از «مصائب شیرین») از خانواده ایرانی، روابط انسانی و خانوادگی در فرهنگ ایرانی و بحران اقتصادی و تأثیرش بر خانواده به نمایش می‌گذارد. آن نوسان میان عشق و نفرت، خشمی که در ظاهر فوران می‌کند اما زیرش مهری سرکوب‌شده پنهان است، خشمی که بیشتر نشانه عشق است که کسی ابرازش را بلد نیست، با چنان ریتم و اکشن تندی در فیلم جریان پیدا می‌کند که لحظه‌ای دستش را از روی گریبانت برنمی‌دارد. تو یا درگیر جدال‌هایی یا داری از بروز عشق اشک می‌ریزی. و باز هم سینماست که آنجایی است که می‌شود همه کدورت‌ها را کنار گذاشت و قصه را ختم به خیر کرد. و عشق که باز هم بهترین بستر ظهور و نمایش‌اش دست‌کم از نگاه آقای داوودنژاد سینماست. نمی‌دانیم ایشان بعد از مرگ زودهنگام پسرش، رضای تمام این فیلم‌های خانوادگی، دوباره چطور می‌خواهد درباره عشق و امید فیلم بسازد. اگر بسازد.

رضا داوودنژاد «کلاس هنرپیشگی» هم ادامه منطقی رضای «مصائب شیرین» بود. دینامیک رابطه با مادربزرگ همان است. قیافه همان است، فقط چند سالی سنش بیشتر شده است. طبیعی است که دیگر خبری از معصومیت مطلق نباشد. عوضش پدرسوختگی هست، بی‌تفاوتی هست، اما عشق هم هست، انسانیت هم هست. شاید بتوان به راحتی گفت او بهترین بازی‌اش، بهترین رضایش را با رضای «کلاس هنرپیشگی» تجربه کرده است. هم خودش پخته‌تر است هم بازیگری‌اش. مخاطب ایرانی و سینمای داوودنژاد هم سال‌هاست قصه او و خانواده‌اش را دنبال کرده‌اند، بنابراین راحت‌تر است. خوب است که فرصت بازی در «کلاس هنرپیشگی» را داشته. این فیلم مهم است، پیام مهمی دارد و هر کس نقشی در آن داشته، بخشی از وظیفه انسانی‌اش را به بهترین نحو انجام داده است.

۴. لامینور


  • سال اکران: ۱۴۰۱
  • کارگردان: داریوش مهرجویی
  • بازیگران: علی نصیریان، پردیس احمدیه، سیامک انصاری، بهناز جعفری، مهرداد صدیقیان، کاوه آفاق، بیتا فرهی، علی مصفا، امرالله صابری، رضا داوودنژاد، دیبا زاهد
آخرین ساخته داریوش مهرجویی فقید «لامینور» بهترین فیلم هیچکس نبود. نه خود کارگردان نه هیچ‌یک از بازیگرانش. این را انگار همه به گونه‌ای می‌دانستند. جمعی از بازیگران کارهای سابق مهرجویی در این فیلم حضور داشتند، تقریباً همه در نقش‌های کوتاه، به علاوه رضا داوودنژاد که برای اولین بار جلو دوربین فیلمساز محبوبش می‌رفت. اینکه این فیلم برای مروری بر آثار بعد از فوت رضا داوودنژاد انتخاب شده، صرفاً به خاطر اسم داریوش مهرجویی و علاقه رضا داوودنژاد به حضور در یکی از فیلم‌های اوست. رضا داوودنژاد پیش از این برای بازی در نقش نادر سلیمانی، برادر علی سنتوری در «سنتوری» تست گریم داده بود اما سن و جثه‌اش کمتر از شخصیتی که مهرجویی در سر داشت، نشان می‌داد و به همین خاطر انتخاب نشد. رضا داوودنژاد این را جایی گفته که این علاقه زیاد او به حضور در فیلم کارگردان محبوبش بوده که باعث شده است پیشنهاد بازی در «لامینور» بی چون و چرا و حرف پیش و قرارداد آن را بپذیرد. نقش بسیار کوتاه بود و هیچ تأثیری هم در روند قصه نداشت. حتی زمان زیادی هم به آن اختصاص داده نشده بود که بازی‌های مهرجویی با نقش آشپز و آشپزی موقعیت‌های «جفنگ» به وجود آورد. با این حال، رضا داوودنژاد از حضور در فیلم مهرجویی، آخرین فیلم مهرجویی خوشحال بود و همین کافی است که اسمش اینجا آورده شود.


منبع: دیجی‌مگ