9 اردیبهشت، سالروز تولد بزرگ مردی است که در ایران به نام پدر تئاتر نوین شناخته می شود.
چارسو پرس: «من از اول با خودم شرط کرده بودم هر طوری شده تئاتری بشوم. حتی این‌جا شاگرد ویولن آقای ذوالفنون بودم. وقتی ایشان می‌دید من کلاس حسین خیرخواه هم می‌روم، به من می‌گفت برو آن‌جا. این‌جا توی کلاس ویولن وقتت تلف می‌شود. می‌گفت من نمی‌خواهم روی علاقه‌ات حرف بزنم اما این پرش «آرشه» که به تو گفتم، باید یک هفته وقت بگذاری تا خوب یاد بگیری. نیا این‌جا و وقتت را تلف نکن. من هم آمدم خانه و یک شب گریه کردم و دیگر نرفتم. رفتم کلاس حسین خیرخواه. تئاتر را ترجیح دادم».

حمید سمندریان در ۹ اردیبهشت سال ۱۳۱۰ در تهران زاده شد. کار تئاتر را از دوران دبیرستان و با حضور در کلاس‌های تئاتر و هنرپیشگی حسین خیرخواه، شباویز و نصرت کریمی در موسسه ای که زیر نظر عبدالحسین نوشین اداره می‌شد، آغاز کرد.
وی پس از دبیرستان به آلمان سفر کرد تا در دانشگاه صنعتی برلین دورهٔ مهندسی شوفاژ سانترال را بگذراند اما عشق به تئاتر او را به کلاس‌های مارکس راینهارت از استادان برجستهٔ تئاتر کشاند. او طی شش سال حضور در آلمان، به صورت آکادمیک اصول و مبانی کارگردانی و بازیگری را آموخت و همزمان در آلمان به صورت حرفه‌ای مشغول به کار شد.
 

آغاز فعالیت های تئاتری با جراحی پلاستیک

سمندریان پس از پایان این دوره آکادمیک، به دعوت ادارهٔ هنرهای نمایشی دراماتیک ادارهٔ کل هنرهای زیبای ایران به کشور برگشت و نخستین اثر خود تله‌تئاتر «جراحی پلاستیک» نوشتهٔ پیر فراری را در سال ۱۳۴۰ برای تلویزیون ملی ایران کارگردانی کرد.
یک سال بعد او و تیمش در ادارهٔ هنرهای دراماتیک سالن ۵۰ تا ۶۰ نفری راه اندازی کرد و در همان جا اولین اثر نمایشی خود، «دوزخ یا در بسته» نوشتهٔ ژان پل سارتر را روی صحنه برد.
سپس با همکاری مهدی فروغ اقدام به تأسیس هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک که وابسته به هنرهای زیبای کل کشور بود، کرد و سپس در سال ۱۳۴۸ به دعوت مهندس هوشنگ، مهدی برکشلی و با همکاری مهدی نامدار دانشکدهٔ تئاتر دانشگاه تهران را بنیان گذاشت.
پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران و در پی انقلاب فرهنگی و پاکسازی دانشگاه‌ها از بسیاری از استادان، حمید سمندریان نیزبه دلیل ترجمهٔ «دایرهٔ گچی قفقازی» و سوءظن به گرایش به کمونیسم، از فعالیت دانشگاهی منع شد. در نتیجه سمندریان به ناچار رستورانی باز کرد تا خودش و چند نفر از دانشجویانش شرافتمندانه زندگی کنند. پس از مدتی با وساطت شاگرد سابقش، بهروز غریب‌پور که در آن دوران مورد وثوق بعضی از کسانی بود که به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان وارد شده بودند از این اتهام تبرئه شد.
در نیمهٔ نخست دهه ۱۳۷۰ ناصر باباشاهی رئیس دانشکدهٔ هنر و معماری دانشگاه تهران از حمید سمندریان دعوت کرد تا گروه نمایش این دانشکده را راه‌اندازی کند و بدین ترتیب سمندریان پایه و اساس این گروه را گذاشت.
در سال ۱۳۷۳ او با تأسیس کلاس‌های آزاد بازیگری و کارگردانی با نام کانون آموزش های هنری سمندریان گام جدیدی در عرصه تربیت هنرمندان تئاتر برداشت. این آکادمی در طول سال های فعالیت، با حضور اساتید برجسته و متخصص همواره یکی از معتبرترین کانون های آموزش هنر بازیگری و کارگردانی بوده است.
 

گالیله آرزویی که محقق نشد

یکی از آثاری که استاد سمندریان همواره در تلاش برای اجرای آن بود نمایش گالیله نوشتهٔ  برتولت برشت بود که او بعدها آن را از وصیت‌های هنری خود برشمرد.
او متنی نو از این نمایشنامه فراهم کرده بود و از سال ۱۳۶۰ کوشش بود تا آن را به نمایش درآورد. او در دههٔ ۱۳۷۰ نخستین دورهٔ تمرین‌های گالیله را آغاز کرد و  اما با وجود تمرین سحت، هر بار به دلیلی کار به تعویق می افتاد؛ تا سرانجام سمندریان در مراسم بزرگداشت خود (فروردین‌ماه ۱۳۸۹) اعلام کرد که هفت سال پس از توقف تمرین‌های نمایش گالیله، این اثر را در زمستان ۱۳۸۹ در سالن سمندریان تماشاخانهٔ ایرانشهر به صحنه می‌برد.
او قصد داشت اواسط تیرماه همان سال گروه بازیگران را مشخص کند تا «گالیله» را از بهمن سال ۱۳۸۹ تا اردیبهشت ۱۳۹۰ در تماشاخانهٔ ایرانشهر به صحنه ببرد، اما این آرزو هرگز محقق نشد.
سمندریان در سال ۱۳۹۰ درباره دلیل اجرا نشدن این اثر گفت: «بعد از تمام مشکلاتی که برای اجرا به وجود آمد، امروز خودم با گالیله مسئله دارم. نخستین برخورد من با آن جنبه علمی دانشی این شخصیت بود. اما برتولت برشت به دلیل عقبه سیاسی چپ‌گرایانه‌اش باری سیاسی به این شخصیت بخشید که ربط چندانی با آن چهره واقعی ندارد. به همین دلیل کار گسترده‌ای را روی متن شروع کردم و در این بین بخش‌هایی از آن حذف شد. همین امر باعث شد یک افت کلی به متن راه پیدا کند. اما برای جبران این مسئله ایده‌هایی دارم. هنوز به یک فکر قطعی نرسیدم اما شک ندارم نتیجه نهایی کار اثری انسانی خواهد بود که به اندیشه انسان امروز نزدیک‌تر است؛ به دور از قطعیت و نگاه یک‌سویه. من می‌خواهم بازسازی‌ای از این نمایش‌نامه ارائه بکنم که طبیعت و اصالت علمی–تاریخی گالیله در آن برجسته باشد. بدون چسباندن مسائل سیاسی متفرقه به اطراف آن».
 

درگذشت استاد

حمید سمندریان نویسنده، مترجم و استاد شاخص تئاتر ایران که از بیماری سرطان کبد رنج می‌برد، حدود ساعت ۵ صبح روز پنج‌شنبه ۲۲ تیرماه ۱۳۹۱ در سن ۸۱ سالگی به علت عوارض ناشی از بیماری سرطان کبد در منزل خود درگذشت.
این اتفاق در حالی افتاد که همراهان و شاگردان همیشگی‌اش تصمیم گرفته بودند برای بهتر شدن حال استاد، بار دیگر اجرای نمایش «بازی استریندبرگ» را که او سال‌ها پیش به صحنه برده بود با همان بازیگران قبلی یعنی هما روستا، رضا کیانیان و احمد ساعتچیان پاییز امسال به صحنه ببرند و حتی بخشی از تمرینات اولیهٔ این نمایش نیز در منزل شخصی او آغاز شده بود.
بهرام بیضایی که هنگام مرگ سمندریان در آمریکا به سر می‌برد، همان روز از درگذشت وی آگاه شد و یادداشتی با عنوان «یادمانِ سمندریان» در سوگش نوشت که در آخرین سطر آن آمده‌است:
«نمایش داغ‌دارِ اوست!»
 

در محضر استاد

«مهربان باشید با هم، با همه؛ حسادت و نادانی دشمن درجه یک شماست؛ جغرافیای هنر شما به بزرگی روح بشر و کائنات و ابدیت است نه چهاردیواری‌های تنگ صحنه؛ اعتبار هنری‌تان را اگر از پامال‌کردن اعتبار دیگران گدایی کرده‌اید، هیچ نیستید، هیچ؛ نوچه‌پروری و لشکرکشی قبیله‌ای رایج هیچ نسبیتی با دانش‌پروری و دانش‌آموزی ندارد؛ به معنای عمیق کلمه استاد باشید بی‌آن‌که گرفتار تفرعن، تبختر، نخوت و پلشتی‌های رایج همراه این واژهٔ بزرگ باشید؛ موج‌سواری سیاسی نکنید که بدجوری غرق می‌شوید؛ بر اصول خودتان پافشاری کنید. اگر اصولی دارید، حتی اگر زجرآورترین تنهایی‌ها نصیب‌تان شود. هنر مردان بزرگ همین است؛ عاشق باشید و عاشق بمانید.»