«شوگون» تنها بر دیالوگها، دشمنیهای میان قبیلهها و دایمیوها و همچنین افشای زیباییشناسی شرق باستان استوار است. در واقع صحنههای اکشن در این اقتباس جدید را میتوان روی انگشتان یک دست شمرد. با این حال، نکته مورد نظر این است که نبود اکشن به هیچ وجه به داستان آسیب نمیرساند، بلکه برعکس، صرفاً به نفع آن نیز شده است.

پیش از بررسی این سریال باید بدانید که ژاپنِ دوره فئودالی و دوره ادو در سالهای اخیر به دلیل یکی از پرفروشترین بازیهای ویدیویی، یعنی «Ghost of Tsushima» و سریال انیمیشنی نتفلیکس، «سامورایی چشم آبی»، به محبوبیت جدیدی در سراسر جهان دست یافتهاند. داستان هر دو محصول یاد شده به بررسی برخی از جذاب ترین دورههای تاریخ غنی، پر جنب و جوش، پیچیده و خشونت آمیز ژاپن میپردازد.

اگر بخواهیم در مقام مقایسه این مینی سریال ده قسمتی را در کنار اثری دیگر قرار دهیم، باید گفت سریال Shōgun از بسیاری جهات نسخه ژاپنی بازی تاج و تخت است، البته بدون اژدها و عناصر فانتزی تاریک موجود در آن. این داستان ممکن است در ابتدا خود را به عنوان داستان قهرمانانه جان بلکتورن (کوسمو جارویس) در ژاپن نشان دهد، اما به زودی مشخص میشود که بلکتورن با نام مستعار آنجین ساما صرفاً ناظری برای یک بازی تاج و تخت است که توسط لرد یوشی توراناگا (هیرویوکی سانادا) و رقیبش لرد ایشیدو کازوناری، اجرا میشود.

نکته این اقتباس قدرت روایت ساده و اجرای زیبای آن است. با توجه به اینکه چندین فیلمساز در گذشته نتوانستهاند تعادل مناسبی را در اقتباس از رمانهای حماسی پیدا کنند، پس دیدن چیزی چون سریال شوگون حکم یک دستاورد قابل توجه را دارد. همچنین باید اشاره کرد که علیرغم عدم تجربه نسبی این زوج تولیدکننده در هدایت تولیدات بزرگ دیگر، اما این زن و شوهر یعنی کوندو و مارکس یک سریال تلویزیونی با جلوههای بصری خیرهکننده، فیلمنامه ماهرانه و اجرایی عالی ارائه کردهاند. این حرف من یعنی هر قسمت سریال تعلیق، دسیسه، اکشن کاتانایی، درام، و درک عمیقتری از فرهنگ و سنتهای غنی و پیچیده ژاپن را به مخاطبان ارائه میدهد.

اکنون برداشت کوندو و مارکس نیز هرچند از جنس اکشنهای سبک جیدایگکی کمی دور است، اما مدل قصهگویی در این سریال به شکلی است که من مخاطب با تمام شخصیتها و کنشهای این افراد همراه میشوم. در واقع به لطف یک فیلمنامه روان همه کاراکترها زمان مناسب خود را در طول نمایش سریال دریافت میکنند، و ریچل کوندو و جاستین مارکس، به همراه تیم کارگردانی قوی سریال، قوسهای شخصیتهایشان را به پیچ و خمهای تکاندهندهای تبدیل میکنند که دیدنی است.

اما چرا میگویم تا حدی؟! خب این سریال واقعاً با بخش فنی گسترده خود تمام توجه بیننده را به تصاویر چشمگیر و موسیقی متن شنیدنیاش معطوف میکند. حتی میتوان گفت دسیسههای درون کاخها نیز فضایی نزدیک به بازی تاج و تخت را به این داستان میدهد، اما خوشمزه ترین بخش ژانر جیدایگکی، اکشن با حضور ساموراییها در پس زمینه نگهداری میشود و تنها در موارد نادر سازندگان به آن متوسل میشوند. پس تفاوت بزرگ این سریال با بازی تاج و تخت، همین نبود نبردهای بزرگ و دیدنی است.

بینندگان میتوانند از همان اپیزود اول با فرهنگ ژاپنی و آداب و رسوم این کشور شگفت انگیز درگیر شوند. در واقع سازندگان زمان خود را در مقابل تماشاگران تلف نمیکنند و از همان ابتدای نمایش سریال، تعداد زیادی شخصیت و حادثه داستانی را روی میز بازی قرار میدهند. حتی در بخش کارگردانی نیز تمام افرادی که پشت دوربین قرار میگیرند نه تنها به رمان اصلی جیمز کلاول، بلکه به تاریخ خود ژاپن نیز احترام میگذارند، در نتیجه شوگون به یک سفر مستند تقریبا واقع گرایانه به اعماق پراکنده ترین و تاریک ترین دوره دوران ادو تبدیل میشود.

هیرویوکی سانادا، ستاره کهنه کار ژاپنی، که اخیرا در فیلم های John Wick: Chapter 4 و Bullet Train هم بازی کرده است، در نقش لرد توراناگا بی نظیر است و نقش را با ظرافت اجرا میکند. تنها میتوان گفت محدوده شخصیتی توراناگا از طریق بازی بسیار پیچیده ساندا است که به منصه ظهور رسیده است. از آنجایی که مقایسه بازی تاج و تخت با این سریال اجتناب ناپذیر است، پس میتوان توراناگا را ترکیب مناسبی از ند استارک و تایوین لنیستر دانست.

کازمو جارویس، بازیگر نقش بلکتورن نیز بهترین عملکرد حرفهای خود را به عنوان ملوان انگلیسی در این سریال ارائه میدهد. رشد شخصیت او در طول فصل منعکسکننده درک مخاطب از چشم انداز اجتماعی سیاسی ژاپن سال 1600 پس از میلاد مسیح است. از برچسب زدن به ژاپنیها به عنوان وحشی تا در نهایت پذیرش آداب و رسوم و سنتهای بسیار پیچیده آنها، چیزی است که بلکتورن را تقریباً به یک سامورایی غربی تبدیل میکند. شخصیت او همچنین در بررسی جنگ بین پرتغالیهای کاتولیک و انگلیسیهای پروتستان و اینکه چگونه این نزاع بین مسیحیت به استعمار اروپا دامن زد، بسیار مهم است.

به عنوان مثال، در یک قسمت صحنهای از یک زلزله بزرگ وجود دارد که به معنای واقعی کلمه کل سکونتگاههای درون آن جزیره را ویران میکند. مدل ساخت این سکانس و اجرای درست آن باعث میشود بگوییم که باید در مسیر جوایز بعدی از همه هنرمندان و رویاپردازان سریال شوگون قدردانی ویژه شود؛ چرا که در غیر این صورت و با به چشم نیامدن ظرافتهای تولیدی این اثر، چنین اقدامی ضربهای واقعی به دل همه استادان سینما خواهد بود.

اما باز هم باید اشاره کرد که از جنبههای دیگر، اقتباس جدید از رمان جیمز کلاول، تمام وفاداری خود را به نسخه اصلی حفظ کرده و توانسته وسعت جریان عشق کارگردانان به زیباییشناسی و پیچیدگی شرقی ژاپن را گسترش دهد. در پیش زمینه داستان این سریال تأملی بدیع به هنر آسیای شرقی وجود دارد و درون آن ساختار ترکیبی غیرخطی و پیچیدهای با تعداد زیادی شخصیت، دسیسهها و خطوط داستانی مدفون است. البته شاید درک همه آنها برای مخاطب دشوار باشد؛ چرا که این بازی تاج و تخت معمولی شما نیست. بلکه این سریال مدل جدیدی در ژانر جیدایگکی است که همه کارگردانان و سازندگان سریال شوگون به دنبال رسیدن به آن هستند.

در نتیجه باید گفت: شوگان شایستگی این میزان تعریف و تمجید را از سوی مخاطبان و منتقدان دارد. این سریال که به دقت و با توجه بیعیب و نقص به جزئیات، طراحی تولید نفس گیر، اجراهای مسحورکننده و فیلمنامهای ظریف و دقیق ساخته شده است، به عنوان یک اثر نمایشی تعیین کننده در تاریخ تلویزیون استوار خواهد ایستاد.
منبع: ویجیاتو
https://teater.ir/news/60300