این فیلم بر اساس کتاب «وزارت جنگ ناجوانمردانه: چگونه جنگجویان مخفی چرچیل اروپا را به آتش کشیدند و عملیات سیاه مدرن را به دنیا آوردند» نوشته دیمین لوئیس تولید شده است. در واقع داستان این اثر سینمایی بر اساس پروندههای اخیراً از طبقهبندی خارج شده وزارت جنگ بریتانیا و با الهام از وقایع تاریخی نوشته شده است.
چارسو پرس: داستان ناگفته جنگجویان مخفی چرچیل در کمدی اکشن جدید گای ریچی؛ «وزارت جنگ ناجوانمردانه» یک فیلم هیجانانگیز در راهروهای کمتر شناخته شده تاریخ جنگ جهانی دوم است که ترکیبی از اکشن، طنز و حس و حال سینمایی ریچی را به مخاطب هدیه میدهد. هنری کاویل، آلن ریچسون، روری کینیار، هنری گلدینگ و ایزا گونزالس در این فیلم به ایفای نقش پرداختهاند. ما در این بررسی به شما خواهیم گفت که چگونه فیلم اکشن کارگردان «آقایان یا جنتلمنها» و «شرلوک هلمز» بر اساس یک داستان واقعی درباره یک جوخه رنگارنگ از کماندوها ساخته شده است.
این فیلم بر اساس کتاب «وزارت جنگ ناجوانمردانه: چگونه جنگجویان مخفی چرچیل اروپا را به آتش کشیدند و عملیات سیاه مدرن را به دنیا آوردند» نوشته دیمین لوئیس تولید شده است. در واقع داستان این اثر سینمایی بر اساس پروندههای اخیراً از طبقهبندی خارج شده وزارت جنگ بریتانیا و با الهام از وقایع تاریخی نوشته شده است. فیلم یک کمدی اکشن است که داستان اولین سازمان نیروهای ویژهای را روایت میکند که در طول جنگ جهانی دوم توسط نخستوزیر بریتانیا وینستون چرچیل تشکیل شد.
داستان در بریتانیا و سال ۱۹۴۲ شروع میشود. جایی که مقامات ارشد بریتانیایی به وینستون چرچیل (روری کینیار) در مورد نیاز به انعقاد توافق با آلمان (بخوانید: تسلیم) گزارش کار میدهند تا کشورشان از هوا مورد حمله فاشیستها قرار نگیرد. اما نخست وزیر تزلزل ناپذیر آنها معتقد است که زیردریاییهای آلمانی که تجهیزات آمریکا را در اقیانوس اطلس نابود میکنند، باید در یک ماموریت خنثی شوند. به این ترتیب بریتانیا در مقابل نازیها قیام خواهد کرد و قحطی که در کشور آنها موج میزند، به پایان میرسد. البته به شرطی که آمریکا وارد جنگ شود.
بنابراین، تحت نظارت اطلاعات نیروی دریایی، یک افسر با اسم مستعار «M» (کری الویس) و یان فلمینگ جوان (فردی فاکس) یک گروه از جنگجویان با تخصصهای مختلف جمع آوری میکنند. هدف آنها غرق کردن کشتی خدماتی زیردریایی دوشس و یدک کشهای آن در بندر جزیره فرناندو پو در غرب آفریقا است. نکته این ماموریت اینجاست که سرنوشت بریتانیا در خطر است؛ بنابراین اگر زیردریاییها خنثی نشوند، بریتانیای مه آلود زیر هجوم فاشیسم قرار خواهد گرفت. در نتیجه این تیم به رهبری سرگرد گاس مارچ فیلیپس (هنری کاویل) با استفاده از کلیشههای فیلمهای جنایی رفاقتی چون دار و دسته اوشن و سریع و خشمگین، گرد هم میآیند تا حل این پرونده را به عهده بگیرند.
اما سال گذشته، گای ریچی نه با یک، بلکه با دو فیلم تماشاگران را به خود جلب کرد؛ ابتدا کمدی جاسوسی «عملیات فورچون» و پس از آن با درام نظامی «عهد یا پیمان». البته این کارگردان بریتانیایی به همین جا بسنده نکرد و با سریال The Gentlemen از نتفلیکس، به اصطلاح اقتباسی از فیلمش به همین نام را ادامه داد. و حالا، فیلم بعدی او یعنی اکشن کمدی «وزارت جنگ ناجوانمردانه» به سینما آمده است. اگر قبلاً تریلر فیلم را دیده باشید، پس برای آنچه که از فیلم ریچی انتظار دارید آماده هستید، این یعنی آمیزهای از طنز سیاه، رئالیسم خشن، تدوین و ریتم پویا و اکشن با هیجان بالا.
ولی باید بگویم فیلمی که با جمله «بر اساس حوادث واقعی» شروع میشود، ادعای رایجی است که اغلب چیزی از آن به شکل داستان واقعی پیش نمیرود. در واقع فیلم ریچی جزئیات داستان خود را از پروندههای محرمانه چرچیل گرفته و به میل و فرم سینمای خود از آن استفاده کرده است. در این بین یک چیز مهم است، و آن مقایسههای مکرر و جدی است که بسیاری از افراد بین این فیلم و «حرامزادههای لعنتی» کوئنتین تارانتینو انجام میدهند. قیاسی که ویژگیهای متمایز و بالقوه این دو فیلم را نادیده میگیرد.
شاید برخی نکات سینمای گای ریچی به آثار تارانتیو نزدیک باشد اما سینمای آنها تفاوتهای مختلفی باهم دارد که ناشی از فیلمنامه و دیالوگنویسی است. همچنین این اثر او نیز شاید موارد مشابهی با فیلم تارانتینو داشته باشد. برای مثال دوره زمانی هردو فیلم همزمان است، همچنین یک تیم از قهرمانان عجیب و غریب در حال مبارزه با نازیها هستند، و تیل شوایگر نیز در هر دو فیلم ظاهر میشود.
با این حال، شخصیتهای «وزارت جنگ ناجوانمردانه» هیچ کاریزمایی عجیبی ندارند، تقریباً هیچ طنز سیاهی فراتر از یک لحن شوخ در فیلم وجود ندارد، و حتی صحنههای تنشآمیزی هم در کار نیست و البته یک دیالوگ درگیرکننده نیز دیده نمیشود. در مقابل تمام این نکاتی که در این فیلم وجود ندارد از ویژگیهای مهم «حرامزادهها لعنتی» تارانتینو است. پس مقایسه این دو اثر کار درستی نیست. البته این حرف به معنی مناسب نبودن فیلم ریچی نیست. چرا که ما با یک اکشن سرگرمکننده روبرو هستیم که مخاطب را تا پایان همراه خود میکند.
البته این فیلم پر از شخصیتهای زیادی است که به هیچ کدام از آنها توجه خاصی نمیشود. در نتیجه، حتی در لحظاتی که مشخص است شاید یکی از آنها در خطر باشد، مخاطب نمیتواند از نظر احساسی روی سرنوشت آن شخص پافشاری خاصی کند. در مورد داستان فیلم باید گفت با وجود چهار (!) فیلمنامه نویس، قصه در میان راه کاملا خستهکننده میشود و بیش از حد کش داده شده است. به نظر من ریچی، در نقش کارگردان و تدوینگر، به راحتی میتوانست این صحنهها را بدون به خطر انداختن یکپارچگی روایت کوتاه کند.
با همه این تفاسیر فیلم «وزارت جنگ ناجوانمردانه» به خاطر صحنههای اکشن خوبش که در بعضی مواقع نسبتاً بیرحمانه و تماشایی هستند، شایسته تحسین است. با این حال، در کل فیلم، تنها سه سکانس اکشن عظیم وجود دارد، آن هم با فاصله طولانی ۵۰ دقیقه بین صحنه دوم و سوم. علیرغم فقدان دسیسه، عدم وجود تنش یا مخاطرات بالا، ویژگی برجسته فیلم بارها و بارها اکشن است. و اما طنز، جدا از جسور بودن، فاقد شوخ طبعی و تیزبینی برخی آثار موفقتر گای ریچی است. البته کارگردانی ریچی ظریف و رنگارنگ است، اگرچه کاملاً به سبک معمول دیگر آثار او نیست. برای مثال فیلبرداری نبرد نهایی در تاریکی تصمیم کمی عجیب است.
البته اگر بخواهم به اکشن این فیلم نیز نقدی وارد کنم، تعجب برانگیز نخواهد بود. اما چرا؟ چون اعضای تیم هنری کاویل در اینجا قهرمانانی کاملاً شکست ناپذیر هستند؛ در واقع ما با گروهی کماندو مانند رمبو روبرو هستیم. مخصوصاً شخصیت آلن ریچسون که با کمان به فاشیستها شلیک میکند. این حرف یا نقد من یعنی در طول عملیات، هیچ یک از بریتانیاییها واقعاً آسیب خاصی نمیبیند (به طور رسمی، هیچ کشته یا زخمی وجود نداشت).
اما وقتی میبینید که پنج نفر با مسلسل، چاقو و کمان چقدر راحت بیش از چندین سرباز و افسر آلمانی را در چند دقیقه میکشند، تنها چیزی که میخواهید فریاد بزنید این است: «باور نمیکنم!» در واقع فیلم به شدت فاقد تنش است، تنش به این معنی که گاس و رفقایش در طول راه با هیچ مانعی غیر قابل حلی روبرو نمیشوند. خب این نکتهای است که در یک اکشن نادیده گرفتن آن سخت است.
ولی باز هم میتوان چشم را بر روی این ضعفها بست. کارگردانی گای ریچی در «وزارت جنگ ناجوانمردانه» در هر فریمی قابل لمس است که با ویرایش سریع، زوایای هوشمندانه دوربین، و ساختار روایی پویا که بینندگان را در لبه صندلیهایشان نگه میدارد، مشخص میشود. فیلمبرداری هم پر جنب و جوش است و هرج و مرج و آدرنالین مورد نظر یک فیلم جاسوسی زمان جنگ و اکشن میدان نبرد را منعکس می کند.
حتی روشن است که در این فیلم ۶۰ میلیون دلاری جلوههای ویژه با احتیاط مورد استفاده قرار میگیرند و رئالیسم سکانسهای انفجاری را بدون تحت الشعاع قرار دادن عناصر انسانی داستان تقویت میکنند. بنابراین سبک بصری به عنوان مجرایی برای احساسات شدید فیلم و سرعت دراماتیک آن عمل میکند. در قلب فیلم، گروه بازیگران قوی آن قرار دارد که هر یک از اعضا در نبود عمق و پیچیدگی فیلمنامه، کاستیها را با توانایی بازی خود پوشش میدهند.
برای نمونه تصویر هنری کاویل از رهبر تیم نمونهای از شجاعت افسارگسیخته آمیخته با آسیب پذیری است که خود این شخصیت او را تبدیل به یک قهرمان جالب میکند. از بازیگران شاخص دیگر میتوان به آلن ریچسون به عنوان جاذبه اکشن فیلم نام برد که در قامت یک قاتل همهفن حریف برای مخاطب جذاب است. او اخیرا با سریال ریچر و اکنون این فیلم نشان از تولد یک قهرمان اکشن جدید برای هالیوود میدهد. اما از بازی ایزا گونزالس نیز نباید ساده عبور کرد. تصویر او از یک سرباز خشن و باهوش تاکتیکی هم معتبر و هم مسحورکننده است. عملکرد او گواهی بر تطبیق پذیری و توانایی او در فرمان دادن به صفحه است و تضمین میکند که تأثیری خوب بر مخاطب میگذارد.
در پایان باید گفت: به طور خلاصه، «وزارت جنگ ناجوانمردانه» نقاط قوت خود را دارد، اما همانطور که در بالا گفتم، این فیلم نمیتواند به «حرامزادههای لعنتی» تارانتینو نزدیک شود. البته، هدف هر دو فیلم سرگرم کردن است، نه تحلیل عمیق یا دقت نظامی جنگ جهانی دوم. در مورد فیلم تارانتینو این نکته بیشتر به چشم میآمد که فیلم تاریخ را با پایانش بازنویسی می کند، و با وجود صحنههای اکشن کوچک، داستانی جذاب با دیالوگهای به یاد ماندنی و پویایی شخصیتهای ماندگار را ارائه میدهد. علاوه بر این، بازی کریستوف والتز لایهای از تنش و کاریزما را به فیلم اضافه کرد که بعدها برای او اسکار به ارمغان آورد.
در مقابل، «وزارت جنگ ناجوانمردانه» ریچی بیشتر یادآور یک «اکشن» یا فیلمهای معروف به «بیمووی» است، البته با پرترهها، لباسها و دکورهای شخصیتی کمی تاثیرگذارتر. این یعنی بعد از یک روز خستهکننده شما میتوانید به راحتی آن را یک بار تماشا کنید، اما زمان طولانی دو ساعته (مخصوصا قسمت میانی) و الگوی خستهکننده بودن بیشتر شخصیتها، ممکن است لذت کامل را از بین ببرد. با این حال، برعکس، من نکات مثبت را میپذیرم؛ از موسیقی تا گروه بازیگری، کمی طنز، اکشن و فینال سرگرم کننده و البته فضای کل فیلم یک نتیجه پاپکورنی است.
این فیلم بر اساس کتاب «وزارت جنگ ناجوانمردانه: چگونه جنگجویان مخفی چرچیل اروپا را به آتش کشیدند و عملیات سیاه مدرن را به دنیا آوردند» نوشته دیمین لوئیس تولید شده است. در واقع داستان این اثر سینمایی بر اساس پروندههای اخیراً از طبقهبندی خارج شده وزارت جنگ بریتانیا و با الهام از وقایع تاریخی نوشته شده است. فیلم یک کمدی اکشن است که داستان اولین سازمان نیروهای ویژهای را روایت میکند که در طول جنگ جهانی دوم توسط نخستوزیر بریتانیا وینستون چرچیل تشکیل شد.
داستان در بریتانیا و سال ۱۹۴۲ شروع میشود. جایی که مقامات ارشد بریتانیایی به وینستون چرچیل (روری کینیار) در مورد نیاز به انعقاد توافق با آلمان (بخوانید: تسلیم) گزارش کار میدهند تا کشورشان از هوا مورد حمله فاشیستها قرار نگیرد. اما نخست وزیر تزلزل ناپذیر آنها معتقد است که زیردریاییهای آلمانی که تجهیزات آمریکا را در اقیانوس اطلس نابود میکنند، باید در یک ماموریت خنثی شوند. به این ترتیب بریتانیا در مقابل نازیها قیام خواهد کرد و قحطی که در کشور آنها موج میزند، به پایان میرسد. البته به شرطی که آمریکا وارد جنگ شود.
بنابراین، تحت نظارت اطلاعات نیروی دریایی، یک افسر با اسم مستعار «M» (کری الویس) و یان فلمینگ جوان (فردی فاکس) یک گروه از جنگجویان با تخصصهای مختلف جمع آوری میکنند. هدف آنها غرق کردن کشتی خدماتی زیردریایی دوشس و یدک کشهای آن در بندر جزیره فرناندو پو در غرب آفریقا است. نکته این ماموریت اینجاست که سرنوشت بریتانیا در خطر است؛ بنابراین اگر زیردریاییها خنثی نشوند، بریتانیای مه آلود زیر هجوم فاشیسم قرار خواهد گرفت. در نتیجه این تیم به رهبری سرگرد گاس مارچ فیلیپس (هنری کاویل) با استفاده از کلیشههای فیلمهای جنایی رفاقتی چون دار و دسته اوشن و سریع و خشمگین، گرد هم میآیند تا حل این پرونده را به عهده بگیرند.
اما سال گذشته، گای ریچی نه با یک، بلکه با دو فیلم تماشاگران را به خود جلب کرد؛ ابتدا کمدی جاسوسی «عملیات فورچون» و پس از آن با درام نظامی «عهد یا پیمان». البته این کارگردان بریتانیایی به همین جا بسنده نکرد و با سریال The Gentlemen از نتفلیکس، به اصطلاح اقتباسی از فیلمش به همین نام را ادامه داد. و حالا، فیلم بعدی او یعنی اکشن کمدی «وزارت جنگ ناجوانمردانه» به سینما آمده است. اگر قبلاً تریلر فیلم را دیده باشید، پس برای آنچه که از فیلم ریچی انتظار دارید آماده هستید، این یعنی آمیزهای از طنز سیاه، رئالیسم خشن، تدوین و ریتم پویا و اکشن با هیجان بالا.
ولی باید بگویم فیلمی که با جمله «بر اساس حوادث واقعی» شروع میشود، ادعای رایجی است که اغلب چیزی از آن به شکل داستان واقعی پیش نمیرود. در واقع فیلم ریچی جزئیات داستان خود را از پروندههای محرمانه چرچیل گرفته و به میل و فرم سینمای خود از آن استفاده کرده است. در این بین یک چیز مهم است، و آن مقایسههای مکرر و جدی است که بسیاری از افراد بین این فیلم و «حرامزادههای لعنتی» کوئنتین تارانتینو انجام میدهند. قیاسی که ویژگیهای متمایز و بالقوه این دو فیلم را نادیده میگیرد.
شاید برخی نکات سینمای گای ریچی به آثار تارانتیو نزدیک باشد اما سینمای آنها تفاوتهای مختلفی باهم دارد که ناشی از فیلمنامه و دیالوگنویسی است. همچنین این اثر او نیز شاید موارد مشابهی با فیلم تارانتینو داشته باشد. برای مثال دوره زمانی هردو فیلم همزمان است، همچنین یک تیم از قهرمانان عجیب و غریب در حال مبارزه با نازیها هستند، و تیل شوایگر نیز در هر دو فیلم ظاهر میشود.
با این حال، شخصیتهای «وزارت جنگ ناجوانمردانه» هیچ کاریزمایی عجیبی ندارند، تقریباً هیچ طنز سیاهی فراتر از یک لحن شوخ در فیلم وجود ندارد، و حتی صحنههای تنشآمیزی هم در کار نیست و البته یک دیالوگ درگیرکننده نیز دیده نمیشود. در مقابل تمام این نکاتی که در این فیلم وجود ندارد از ویژگیهای مهم «حرامزادهها لعنتی» تارانتینو است. پس مقایسه این دو اثر کار درستی نیست. البته این حرف به معنی مناسب نبودن فیلم ریچی نیست. چرا که ما با یک اکشن سرگرمکننده روبرو هستیم که مخاطب را تا پایان همراه خود میکند.
البته این فیلم پر از شخصیتهای زیادی است که به هیچ کدام از آنها توجه خاصی نمیشود. در نتیجه، حتی در لحظاتی که مشخص است شاید یکی از آنها در خطر باشد، مخاطب نمیتواند از نظر احساسی روی سرنوشت آن شخص پافشاری خاصی کند. در مورد داستان فیلم باید گفت با وجود چهار (!) فیلمنامه نویس، قصه در میان راه کاملا خستهکننده میشود و بیش از حد کش داده شده است. به نظر من ریچی، در نقش کارگردان و تدوینگر، به راحتی میتوانست این صحنهها را بدون به خطر انداختن یکپارچگی روایت کوتاه کند.
با همه این تفاسیر فیلم «وزارت جنگ ناجوانمردانه» به خاطر صحنههای اکشن خوبش که در بعضی مواقع نسبتاً بیرحمانه و تماشایی هستند، شایسته تحسین است. با این حال، در کل فیلم، تنها سه سکانس اکشن عظیم وجود دارد، آن هم با فاصله طولانی ۵۰ دقیقه بین صحنه دوم و سوم. علیرغم فقدان دسیسه، عدم وجود تنش یا مخاطرات بالا، ویژگی برجسته فیلم بارها و بارها اکشن است. و اما طنز، جدا از جسور بودن، فاقد شوخ طبعی و تیزبینی برخی آثار موفقتر گای ریچی است. البته کارگردانی ریچی ظریف و رنگارنگ است، اگرچه کاملاً به سبک معمول دیگر آثار او نیست. برای مثال فیلبرداری نبرد نهایی در تاریکی تصمیم کمی عجیب است.
البته اگر بخواهم به اکشن این فیلم نیز نقدی وارد کنم، تعجب برانگیز نخواهد بود. اما چرا؟ چون اعضای تیم هنری کاویل در اینجا قهرمانانی کاملاً شکست ناپذیر هستند؛ در واقع ما با گروهی کماندو مانند رمبو روبرو هستیم. مخصوصاً شخصیت آلن ریچسون که با کمان به فاشیستها شلیک میکند. این حرف یا نقد من یعنی در طول عملیات، هیچ یک از بریتانیاییها واقعاً آسیب خاصی نمیبیند (به طور رسمی، هیچ کشته یا زخمی وجود نداشت).
اما وقتی میبینید که پنج نفر با مسلسل، چاقو و کمان چقدر راحت بیش از چندین سرباز و افسر آلمانی را در چند دقیقه میکشند، تنها چیزی که میخواهید فریاد بزنید این است: «باور نمیکنم!» در واقع فیلم به شدت فاقد تنش است، تنش به این معنی که گاس و رفقایش در طول راه با هیچ مانعی غیر قابل حلی روبرو نمیشوند. خب این نکتهای است که در یک اکشن نادیده گرفتن آن سخت است.
ولی باز هم میتوان چشم را بر روی این ضعفها بست. کارگردانی گای ریچی در «وزارت جنگ ناجوانمردانه» در هر فریمی قابل لمس است که با ویرایش سریع، زوایای هوشمندانه دوربین، و ساختار روایی پویا که بینندگان را در لبه صندلیهایشان نگه میدارد، مشخص میشود. فیلمبرداری هم پر جنب و جوش است و هرج و مرج و آدرنالین مورد نظر یک فیلم جاسوسی زمان جنگ و اکشن میدان نبرد را منعکس می کند.
حتی روشن است که در این فیلم ۶۰ میلیون دلاری جلوههای ویژه با احتیاط مورد استفاده قرار میگیرند و رئالیسم سکانسهای انفجاری را بدون تحت الشعاع قرار دادن عناصر انسانی داستان تقویت میکنند. بنابراین سبک بصری به عنوان مجرایی برای احساسات شدید فیلم و سرعت دراماتیک آن عمل میکند. در قلب فیلم، گروه بازیگران قوی آن قرار دارد که هر یک از اعضا در نبود عمق و پیچیدگی فیلمنامه، کاستیها را با توانایی بازی خود پوشش میدهند.
برای نمونه تصویر هنری کاویل از رهبر تیم نمونهای از شجاعت افسارگسیخته آمیخته با آسیب پذیری است که خود این شخصیت او را تبدیل به یک قهرمان جالب میکند. از بازیگران شاخص دیگر میتوان به آلن ریچسون به عنوان جاذبه اکشن فیلم نام برد که در قامت یک قاتل همهفن حریف برای مخاطب جذاب است. او اخیرا با سریال ریچر و اکنون این فیلم نشان از تولد یک قهرمان اکشن جدید برای هالیوود میدهد. اما از بازی ایزا گونزالس نیز نباید ساده عبور کرد. تصویر او از یک سرباز خشن و باهوش تاکتیکی هم معتبر و هم مسحورکننده است. عملکرد او گواهی بر تطبیق پذیری و توانایی او در فرمان دادن به صفحه است و تضمین میکند که تأثیری خوب بر مخاطب میگذارد.
در پایان باید گفت: به طور خلاصه، «وزارت جنگ ناجوانمردانه» نقاط قوت خود را دارد، اما همانطور که در بالا گفتم، این فیلم نمیتواند به «حرامزادههای لعنتی» تارانتینو نزدیک شود. البته، هدف هر دو فیلم سرگرم کردن است، نه تحلیل عمیق یا دقت نظامی جنگ جهانی دوم. در مورد فیلم تارانتینو این نکته بیشتر به چشم میآمد که فیلم تاریخ را با پایانش بازنویسی می کند، و با وجود صحنههای اکشن کوچک، داستانی جذاب با دیالوگهای به یاد ماندنی و پویایی شخصیتهای ماندگار را ارائه میدهد. علاوه بر این، بازی کریستوف والتز لایهای از تنش و کاریزما را به فیلم اضافه کرد که بعدها برای او اسکار به ارمغان آورد.
در مقابل، «وزارت جنگ ناجوانمردانه» ریچی بیشتر یادآور یک «اکشن» یا فیلمهای معروف به «بیمووی» است، البته با پرترهها، لباسها و دکورهای شخصیتی کمی تاثیرگذارتر. این یعنی بعد از یک روز خستهکننده شما میتوانید به راحتی آن را یک بار تماشا کنید، اما زمان طولانی دو ساعته (مخصوصا قسمت میانی) و الگوی خستهکننده بودن بیشتر شخصیتها، ممکن است لذت کامل را از بین ببرد. با این حال، برعکس، من نکات مثبت را میپذیرم؛ از موسیقی تا گروه بازیگری، کمی طنز، اکشن و فینال سرگرم کننده و البته فضای کل فیلم یک نتیجه پاپکورنی است.
https://teater.ir/news/60838