«زنانی که با گرگها دویدهاند» یک استایل روایی کاملاً شرقی دارد و سفر قهرمانش بر اساس هفت شهر عشق عطار است.
چارسو پرس: فیلم «زنانی که با گرگها دویدهاند» به کارگردانی امیراطهر سهیلی و نویسندگی مشترک او با حسام سامری زاده، تهیه کنندگی محمدرضا شرفالدین و بازیگری لعیا زنگه این روزها در سینماهای هنروتجربه اکران میشود. امیر اطهر سهیلی منتقد، نویسنده، فیلمنامه نویس، کارگردان، تهیه کننده و استاد دانشگاه است، از ساختههای او میتوان به فیلمهای «طرقه»، «سوم شخص مفرد»، «روایت فرهت»، مجموعه مستند «سفری دیگر» و اولین فیلم سینمایی او «زنانی که با گرگ ها دویدهاند» اشاره کرد.
***فیلم «زنانی که با گرگها دویدهاند» روایتی شرقی دارد، چگونه به این سبک روایی رسیدید؟
-وقتی که با حسام سامری زاده فیلمنامه «زنانی که با گرگها دویدهاند» را مینوشتیم در حال انجام یک کار تحقیقاتی روی سفر قهرمان جوزف کمپل بودیم. مبحث شکم نهنگ در استایل جوزف کمپل مشهور است و چالش ما بر این بود که چند مرحله بودن سفر قهرمان جوزف کمپل با چند مرحله بودن سفر قهرمان شرقیِ خراسانی که «هفت شهر عشق» عطار یا «هفت خان رستم» است، آیا تطبیق دارد یا نه! وقتی به مبحث شکم نهنگ و داستان یونس که وارد شکم نهنگ شده و سپس از آن خارج شده است، رسیدیم توجهمان به سفر قهرمانی یونس که در داخل شکم نهنگ رخ داده بود، جلب شد و این مساله جرقه نوشتن فیلمنامهای شد که از لحاظ روایت برای خود ما متفاوت باشد.
«زنانی که با گرگها دویدهاند» استایل روایی کاملا شرقی دارد و سفر قهرمانش بر اساس «هفت شهر عشق» عطار است و من نظریههایی مثل عطار و ابن عربی را در این اثر تلفیق کردم و به همین علت آن را یک اثر پژوهشی میدانم. شما اولین فردی بودید که درباره استایل روایی فیلم اشاره و پرسیدید به همین رو من به این مساله ورود کردم. شخصا فکر میکنم که مخاطب این فیلم چه آن را دوست داشته باشد و چه نه، وقتی از سالن بیرون میآید، میگوید ریتم فیلم حفظ شده و قهرمان مرا تا آخر فیلم کشانده است و اگر قهرمان توانسته باشد مخاطب را تا آخر فیلم بکشد یعنی روایت درست بوده است و باقی مسئله به سلیقه، برداشت شخصی و خرده کاریهای کارگردانی مثل بازیگردانی، نورپردازی و غیره برمیگردد. حالا من در این زمینهها موفق بودهام یا نه اما در استایل روایت فکر میکنم که این اثر تست موفقی از روایت «سفر قهرمان شرقی» بود.
***لوکیشن فیلمبرداری به چه شکل بود آیا فیلم را به صورت استودیویی کار کردید؟
-حقیقتش این است که این فیلم بسیار فیلم مستقلی است و نمیتوانیم ادعا کنیم که استودیویی به آن معنا برای انجام فیلمبرداریها داشتیم. ما سولهای را طراحی کردیم و به نوعی یک استودیو ساختیم.
***به نظر در صحنه آبگرفتگی با چالشی جدی رو به رو بودید.
-بله آن صحنه بسیار چالش برانگیز بود. ما بچههای مستقل سینما که در مشهد به فعالیت میپردازیم یک سری تحقیقات کردیم تا ببینیم این سنگری را که ساختهایم و چهار دیوار و یک سقفش متحرک است، چگونه باید پر از آب کنیم، این کار بسیار سخت بود و جلسات مختلفی برایش برگزار کردیم و صادقانه میخواهم بگویم که قسمت آب گرفتگی صرفا نتیجه زحمات گروه صحنه نبود بلکه زحمت همه عوامل فیلم بود مثلا تصویربردار پشت صحنه ما ۲ روز برای همان سکانس کار کرد و ما توانستیم طی آن ۲ روز با اجرای ترفندی که در طول جلسات متعددمان در زمان پیش تولید به آن رسیده بودیم، کار را پیش ببریم اما چالش اصلی این بود که آیا طرح و ایده ما در زمان اجرا نیز درست از آب در خواهد آمد یا نه و خوشبختانه اجرایی شد و نتیجه داد.
***چرا تن به دوبله فیلم دادید؟
-متاسفانه فیلم درگیر اصلاحات زیادی شد من از این مساله در هیچ جایی سخن نگفتم تا اینکه خود سعید رجبی فروتن معاون نظارت ارزشیابی دولت قبلی پستی درباره اینکه فیلم «زنانی که با گرگها دویدهاند» چقدر مظلوم واقع شده و اینکه ۶ سال توقیف مانده است، گذاشتند. زمانی که فیلمنامه این اثر نوشته شد بنیاد و شورای فیلمنامه حفظ آثار میگفت که ما کمک میکنیم تا این اثر ساخته شود و این قول مساعد ما را وارد جریان ساخت این فیلم کرد ولی متاسفانه نه تنها کمکی صورت نگرفت بلکه سنگاندازیهای بیشماری نیز انجام شد. ۶ سال فیلم توقیف بود و ما مجبور شدیم که برخی از دیالوگها را عوض کنیم و در نتیجه این موضوع مجبور شدیم فیلم را دوبله کنیم.
با اینکه کل فیلم بسیار کم دیالوگ است و دیالوگهایش شاید مجموعا پنج صفحه بود و همین تعداد دیالوگ کم آنقدر دچار تغییرات شد که ما به شدت به چالش برخوردیم ما برای هر تغییری مجبور بودیم سرعت فیلم را با دیالوگی که ما داده شده بود تغییر دهیم، حتی شخصیتپردازی فیلم هم درگیر میشد به عنوان مثال کد دیالوگهای معرفی شخصیت یونس و عطا پشت بیسیم گفته میشد و حال برای اینکه دیالوگ عوض شود باید لیپسینگ و متن دیالوگ به هماهنگی میرسید تا این اصلاحیه انجام شود و فیلم من هم فیلمی نبود که بتوانم یک سکانس را از نو بگیرم و آن تغییرات لازم را در آن اعمال کنم بلکه یک فیلم تک لوکیشن و تک بازیگر بود که نمیتوانستیم حتی چیزی به آن اضافه کنیم. این مساله باعث شد که ما به شدت اذیت شویم و در ۲ قسمت از فیلم ما هر چقدر تلاش کردیم نتوانستیم این تغییرات را سینک کنیم. تقریبا ۶ سال درگیر دوبله این کار بودم و دیگر نمیتوانستم بازیگرم را قانع کنم که برای دیالوگ دیگری به استودیو بیاید، در این میان هزینههای بالای استودیو خود چالش بزرگی بود با توجه به اینکه کل هزینههای این فیلم را من شخصا از بودجه شخصی خودم پرداخت کردم و ۲ سال کار و تلاش کردم تا بتوانم بودجه این فیلم را فراهم کنم. حال بدون همه این حمایتها و چالشهایی که داشتیم متاسفانه انگهایی هم زده میشد که دیگر واقعا اذیت کننده بود در حالی که فیلمنامه این کار به تایید خودشان رسیده بود و اردکانی، بهمنی، شرفالدین اعضای شورای حفظ آثار اعلام کردند که اگر سینمای دفاع مقدس میخواهد زنده شود باید فیلم «زنانی که با گرگها دویدند» ساخته شود و از آن حمایت شود ولی متاسفانه بعدها صرفا اردکانی بود که از میان آن شورا پشت فیلم ایستاد و حمایت کرد.
***از همکاریتان با لعیا زنگنه بگویید؛ با توجه به شرایطی که کاراکتر در فیلم تجربه میکند مسلما چالشهای زیادی در راه بازی این نقش وجود داشته است.
-حقیقتش این است که ما چند روز قبل از اکران فیلم با هم صحبت کردیم و ایشان قول ۱۰۰ داده بودند که در اکران حضور پیدا میکنند ولی متاسفانه نیامدند و من از این بابت کمی دلخور هستم حالا شاید ایشان نیز دلخوری خودشان را داشته باشند اما ایشان بارها در مصاحبههایی که درباره این فیلم داشتند اعلام کردند که این فیلم را بسیار دوست دارند چراکه برای نقش زحمت بسیاری کشیدهاند. حتی اگر با یک نگاه منفی و نه اینکه زنگنه بازیگر من بودهاند بخواهم بگویم اینگونه بود که ایشان به شدت برای این فیلم زحمت کشیدند و من واقعا از انتخاب ایشان راضی هستم. نقش بسیار متفاوت بود و اگر خوب درآمده همه زحمتهای ایشان بوده و اگر نکته بدی بوده به دلیل چالش میان من و ایشان شکل گرفته است.
به هر حال این فیلم اول من بود و من پر از اشتباهات هستم در حالی که ایشان پر از تجربه هستند و اگر جایی اشتباهی وجود دارد شاید خطای من در هدایت بازیگر بوده باشد. خانم زنگنه واقعا شب و روز زحمت میکشیدند و روی فیلمنامه خیلی فکر میکردند. هر روز با ایده سر صحنه میآمدند و صحبت میکردند و بازیگری به شدت پر انرژی هستند. ایشان در طول پروژه به شدت اخلاق محور و آن تایم بودند، وقت میگذاشتند و تمام وقت سر پروژه میماندند و اعتراض نمیکردند و واقعا سر این کار ایشان انرژی، وقت و تمام خودشان را گذاشتند و از ایشان متشکرم و دمشان گرم.
***با توجه به چالشهایی که در روند تولید و اکران فیلم داشتید، جوایزی که فیلم از جشنوارههای خارجی دریافت کرده است باید حس خوبی در شما ایجاد کرده باشد.
-فیلم در جشنوارههای مختلفی مثل جشنواره سیدنی، مسلمانان استرالیا، کلکته شرکت کرد و مورد استقبال خوبی نیز قرار گرفت. زمانی که این فیلم به جشنواره فیلم فجر راه پیدا نکرد من این راه پیدا نکردن را از ضعف فیلم میپنداشتم ولی بعد که اصلاحیهای زیادی به فیلم خورد و ۶ سال هم توقیف ماند فهمیدم که مسئله چیز دیگری بوده است. بعد از آن ما به جشنواره کلکته رفتیم و یکی از بازیگران خوب هند شاهرخ خان در کامنتی این فیلم را جزو ۱۰ فیلم اول خود اعلام کرده بود. وقتی برای اکران فیلم رفتم با جمعیت انبوهی مواجه شدم که هرگز ندیده بودم و بعد فهمیدم که برای اکران فیلم ما آمدهاند و حقیقتا باورم نمیشد که برای یک فیلم تجربی و متفاوت چنین جمعیتی بیاید به خصوص که اکران فیلم ما وسط هفته و در ساعت مرده اکران بود و اینگونه شد که فیلم «زنانی که با گرگها دویدهاند» پربینندهترین فیلم جشنواره شد و خوشبختانه بازخورد تماشاگران حتی تماشاگران هندو و مسیحی آنقدر خوب بود و آنقدر جالب المانهای فیلم را تشخیص داده بودند که حتی شاید مخاطب ایرانی نیز اینقدر نتوانسته بود عمیق با فیلم ارتباط برقرار کند و این بازخوردها به ما انرژی میداد. زنگنه هم موفق شدند جایزه بازیگری را از جشنواره استرالیا دریافت کنند همینطور یک جایزه فیلمنامه و یک جایزه هم برای طراحی صحنه دریافت کردیم ولی بهترین خاطره من به همان جشنواره کلکته و استقبال بی نظیر مخاطب برمیگردد.
***اسم فیلم از کتابی به همین نام گرفته شده است با چه استدلال و تعابیری به آن رسیدید؟
صحبت درباره اسم فیلم بسیار مفصل است اما به صورت خلاصه بگویم که اسم فیلم در ابتدا به انتخاب من و سامری زاده، «یونس» بود اما در زیرلایه فیلم که شما هم به آن اشارهای کردید نظریات ابن عربی و فصوص الحکمی وجود دارد، ابن عربی یک سفر قهرمان دیگری برای انسان در نظر میگیرد که برمیگردد به همان جملهای که در اول فیلم نوشتهایم: «آدمیت در آفرینش آدم است؛ در جوانی یوسف است؛ در صبر ایوب است و…»
آنچه که برای من در فیلم نمود بسیاری داشت همین بحث پیامبرگونگی بود. شما نمادهای هر پیامبر را در فیلم میبینید و با آن روبهرو میشوید. کتابی نیز به نام «زنانی که با گرگها میدوند» وجود دارد که درباره کهن الگوی زن قهرمان است و زن را به عنوان الگو و قهرمان مورد بررسی قرار داده است و ما وقتی داستانها را میخواندیم و آنالیز میکردیم خیلی از این کتاب استفاده کردیم. ساخت این فیلم برای ما جذابیتهایی داشت که شاید هیچ وقت مخاطب آن را نبیند یا درک نکند که یک بخش بزرگ آن به همان پژوهش محور بودن این پروژه برمیگردد. وقتی که ما میخواستیم نام «یونس» را عوض کنیم اسمهایی پیشنهاد شد، منتها ما نمیخواستیم اسمی باشد که خیلی رو باشد و مستقیم گویی شود که این زن یونسی است در شکم نهنگ و کودک در بطنش نیز یونس دیگری در شکم نهنگ و همه ما یونسهایی هستیم در شکم نهنگ و چالش جدی سر فیلمنامه و نام فیلم داشتیم. اما خوشبختانه من، سامریزاده را که یکی از فیلمنامهنویسان خوب سینمای ایران است در کنارم داشتم و این اتفاق به من بسیار کمک میکرد و در جایی نهایتا سامریزاده پیشنهاد دادند که اسمی مشابه اسم کتاب «زنانی که با گرگها میدوند» انتخاب کنیم بعد به زنی که با گرگها میدود، فکر کردیم اما به پیشنهاد ایشان تصمیم گرفتیم برای ارجاع داده شدن قهرمان فیلم به تمامی زنان به جای زن از زنان استفاده کنیم. ما از یک سری تعابیر به این اسم رسیدیم و زیر متنهایمان را کنار هم گذاشتیم و دربارهاش بحث کردیم که میخواهیم به چه چیزهایی برسیم و در نهایت اسم نیز چیزی به اثر ما و هویت فیلم بیافزاید و مخاطب زمانی که این فیلم تمام میشود کمی فکر کند و در نهایت به اسمی میرسیدیم که همه روی آن توافق داشتیم و به نظرم خیلی هم به فیلم میآید و زمانی که تایپوگرافی فیلم را میبینم لذت میبرم.
***در زمینه فیلمسازی در شهر مشهد با چه کمبودهایی مواجه هستید؟
-با کمبود امکانات زیادی مواجه هستیم و عملا هیچ چیز نداریم ولی شهرمان است و دوستش داریم. شخصا از دیدن فیلمهایی که در تهران ساخته شدهاند و داستانشان در تهران اتفاق میافتد، فیلمهایی که لهجه، نگاه و زبانش تهرانی است، واقعا خسته شدهام. مشهد پر از استعداد، توانایی و پر از قدرت است در حالی که با کمترین توجه به این همه استعداد روبهرو هستیم اما همه ما پر از عشق هستیم، واقعا گروهی به این شکل در تهران نمیتوانستند کار کنند.
خوب به یاد دارم که خانم زنگنه میگفت گروهی آنقدر همدل و رفیق ندیده است. ما برای هر هزار تومان این فیلم تلاش کردیم نه فقط من بلکه همه گروه، دستیار تدارکات که مسئولیت چای پشت صحنه را به عهده داشت وقتی زمان پاس شدن چک من میرسید احساس مسئولیت میکرد و پیگیر بود که به نوعی کمک کند و این همدلی بسیار مهم است و این همدلی را واقعا کجا میتوان یافت؟ کجا میتوان گروهی را پیدا کرد که آنقدر همدلانه درگیر هویت یک جریان باشند؟ این بسیار ارزشمند است و من قدرش را میدانم. من با دوستان و بچههای مستعد و توانمند، این فیلم را ساختیم و فیلمهای دیگری نیز با هم و کنار هم خواهیم ساخت ولی واقعیت این است که من فکر میکنم دهان به دهان، دیالوگ به دیالوگ و آدم به آدم فیلم باید دیده شود، حتی اگر فیلم۳۰۰ میلیونی ما به رقابت با فیلم ۳۵ میلیاردی که در اکران است نتواند برسد در نهایت این مخاطب است که باید بگوید یک فیلم ۳۰۰ میلیونی بهتر است یا یک فیلم ۳۵ میلیاردی. سینمای ما درگیر سرمایهگذاران سینمای گیشهای، فیلمهای کمدی پرفروش یا درگیر فیلمهای ایدئولوگ اوج و موسسههای وابسته به آن است و در این میان سینمای مستقلی وجود دارد که درگیر عشق است و به دلیل وجود گروههایی چنین همدل به حیاتش ادامه میدهد.
ما برای صحنه آبگیری سنگر با مشکلات متعددی مواجه بودیم اما کمک همه عوامل کار به قدری ارزشمند بود که پس از ۶ سال از توقیف این فیلم هنوز اسم تک تک آنها را به یاد دارم و میتوانم نام ببرم، مرتضی غیور تصویربردار پشت صحنه، داوود حسنزاده خدمات و حجت ثامنیزاده برادر دستیارمان بودند که همگی آمدند تا این استخر و در واقع سنگر را پر از آب کنیم و به فرهاد رضایی که مجری صحنه بود و میثم نویریان که طراح صحنه بود کمک کردند تا صحنه شکل بگیرد نام این همدلی را جز عشق چه میتوان گذاشت؟! شاید اگر جای دیگری باشد عوامل فقط به انجام کار خود فکر کنند یکی دیگر از چالشهای پر از آب کردن سنگر این بود که میانه زمستان بود و هوا و آب به شدت سرد بود و ما باید آب را کمی گرم میکردیم تا شرایط برای بازیگر مهیا شود. آنچه که ما را کنار هم نگه داشته و مشکلات فیلم را حل میکرد عشق به کار بود. رجبی فروتن در پستی نوشته بود نام فیلم «زنانی که با گرگها دویدهاند» است اما پسر جوانی برای گرفتن مجوز اکران فیلم اولش ۶ سال در سالنهای ارشاد دوید تا سوء تفاهمات را رفع کند و فیلمش اجازه اکران بگیرد و چه چیزی باعث میشود که من در این سالنها بدوم و برای یک فیلم بجنگم جز عشق! به قول شاعر که میگوید: تو بگویی بمیر میمیرم؛ تو بگویی بجنگ میجنگم. این نیرویی فراتر از نیروی مالی و اعتباری و اینجور چیزهاست یعنی نیروی عشق است و نیروی همبستگی ما است که باعث میشود بجنگیم.
***سخن پایانی.
از شما که مینویسید و از هر کسی که این مصاحبه را میخواند تقاضا دارم برای دیده شدن این همه زحمت و همدلی این گروه در معرفی این اثر بکوشید. از روز اول اکران گفتم که فروش فیلم «زنانی که با گرگها دویدهاند» برای من اهمیتی ندارد. من ۶ سال وقت گذاشتم و تمام قرضها و بدهیهای این فیلم را پرداخت کردم و فقط میخواهم که انرژی و عشقی که عوامل این کار برای به ثمر نشستنش صرف کردهاند دیده شود و میخواهم به عوامل فیلمم بگویم که هرگز ناامید نشوند. هنوز مفر امیدی و انسانهایی هستند که انرژی و عشق ما را میفهمند و کمک میکنند که ما در این مسیر پرقدرتتر حرکت کنیم.
منبع: صبا
***فیلم «زنانی که با گرگها دویدهاند» روایتی شرقی دارد، چگونه به این سبک روایی رسیدید؟
-وقتی که با حسام سامری زاده فیلمنامه «زنانی که با گرگها دویدهاند» را مینوشتیم در حال انجام یک کار تحقیقاتی روی سفر قهرمان جوزف کمپل بودیم. مبحث شکم نهنگ در استایل جوزف کمپل مشهور است و چالش ما بر این بود که چند مرحله بودن سفر قهرمان جوزف کمپل با چند مرحله بودن سفر قهرمان شرقیِ خراسانی که «هفت شهر عشق» عطار یا «هفت خان رستم» است، آیا تطبیق دارد یا نه! وقتی به مبحث شکم نهنگ و داستان یونس که وارد شکم نهنگ شده و سپس از آن خارج شده است، رسیدیم توجهمان به سفر قهرمانی یونس که در داخل شکم نهنگ رخ داده بود، جلب شد و این مساله جرقه نوشتن فیلمنامهای شد که از لحاظ روایت برای خود ما متفاوت باشد.
«زنانی که با گرگها دویدهاند» استایل روایی کاملا شرقی دارد و سفر قهرمانش بر اساس «هفت شهر عشق» عطار است و من نظریههایی مثل عطار و ابن عربی را در این اثر تلفیق کردم و به همین علت آن را یک اثر پژوهشی میدانم. شما اولین فردی بودید که درباره استایل روایی فیلم اشاره و پرسیدید به همین رو من به این مساله ورود کردم. شخصا فکر میکنم که مخاطب این فیلم چه آن را دوست داشته باشد و چه نه، وقتی از سالن بیرون میآید، میگوید ریتم فیلم حفظ شده و قهرمان مرا تا آخر فیلم کشانده است و اگر قهرمان توانسته باشد مخاطب را تا آخر فیلم بکشد یعنی روایت درست بوده است و باقی مسئله به سلیقه، برداشت شخصی و خرده کاریهای کارگردانی مثل بازیگردانی، نورپردازی و غیره برمیگردد. حالا من در این زمینهها موفق بودهام یا نه اما در استایل روایت فکر میکنم که این اثر تست موفقی از روایت «سفر قهرمان شرقی» بود.
***لوکیشن فیلمبرداری به چه شکل بود آیا فیلم را به صورت استودیویی کار کردید؟
-حقیقتش این است که این فیلم بسیار فیلم مستقلی است و نمیتوانیم ادعا کنیم که استودیویی به آن معنا برای انجام فیلمبرداریها داشتیم. ما سولهای را طراحی کردیم و به نوعی یک استودیو ساختیم.
***به نظر در صحنه آبگرفتگی با چالشی جدی رو به رو بودید.
-بله آن صحنه بسیار چالش برانگیز بود. ما بچههای مستقل سینما که در مشهد به فعالیت میپردازیم یک سری تحقیقات کردیم تا ببینیم این سنگری را که ساختهایم و چهار دیوار و یک سقفش متحرک است، چگونه باید پر از آب کنیم، این کار بسیار سخت بود و جلسات مختلفی برایش برگزار کردیم و صادقانه میخواهم بگویم که قسمت آب گرفتگی صرفا نتیجه زحمات گروه صحنه نبود بلکه زحمت همه عوامل فیلم بود مثلا تصویربردار پشت صحنه ما ۲ روز برای همان سکانس کار کرد و ما توانستیم طی آن ۲ روز با اجرای ترفندی که در طول جلسات متعددمان در زمان پیش تولید به آن رسیده بودیم، کار را پیش ببریم اما چالش اصلی این بود که آیا طرح و ایده ما در زمان اجرا نیز درست از آب در خواهد آمد یا نه و خوشبختانه اجرایی شد و نتیجه داد.
***چرا تن به دوبله فیلم دادید؟
-متاسفانه فیلم درگیر اصلاحات زیادی شد من از این مساله در هیچ جایی سخن نگفتم تا اینکه خود سعید رجبی فروتن معاون نظارت ارزشیابی دولت قبلی پستی درباره اینکه فیلم «زنانی که با گرگها دویدهاند» چقدر مظلوم واقع شده و اینکه ۶ سال توقیف مانده است، گذاشتند. زمانی که فیلمنامه این اثر نوشته شد بنیاد و شورای فیلمنامه حفظ آثار میگفت که ما کمک میکنیم تا این اثر ساخته شود و این قول مساعد ما را وارد جریان ساخت این فیلم کرد ولی متاسفانه نه تنها کمکی صورت نگرفت بلکه سنگاندازیهای بیشماری نیز انجام شد. ۶ سال فیلم توقیف بود و ما مجبور شدیم که برخی از دیالوگها را عوض کنیم و در نتیجه این موضوع مجبور شدیم فیلم را دوبله کنیم.
با اینکه کل فیلم بسیار کم دیالوگ است و دیالوگهایش شاید مجموعا پنج صفحه بود و همین تعداد دیالوگ کم آنقدر دچار تغییرات شد که ما به شدت به چالش برخوردیم ما برای هر تغییری مجبور بودیم سرعت فیلم را با دیالوگی که ما داده شده بود تغییر دهیم، حتی شخصیتپردازی فیلم هم درگیر میشد به عنوان مثال کد دیالوگهای معرفی شخصیت یونس و عطا پشت بیسیم گفته میشد و حال برای اینکه دیالوگ عوض شود باید لیپسینگ و متن دیالوگ به هماهنگی میرسید تا این اصلاحیه انجام شود و فیلم من هم فیلمی نبود که بتوانم یک سکانس را از نو بگیرم و آن تغییرات لازم را در آن اعمال کنم بلکه یک فیلم تک لوکیشن و تک بازیگر بود که نمیتوانستیم حتی چیزی به آن اضافه کنیم. این مساله باعث شد که ما به شدت اذیت شویم و در ۲ قسمت از فیلم ما هر چقدر تلاش کردیم نتوانستیم این تغییرات را سینک کنیم. تقریبا ۶ سال درگیر دوبله این کار بودم و دیگر نمیتوانستم بازیگرم را قانع کنم که برای دیالوگ دیگری به استودیو بیاید، در این میان هزینههای بالای استودیو خود چالش بزرگی بود با توجه به اینکه کل هزینههای این فیلم را من شخصا از بودجه شخصی خودم پرداخت کردم و ۲ سال کار و تلاش کردم تا بتوانم بودجه این فیلم را فراهم کنم. حال بدون همه این حمایتها و چالشهایی که داشتیم متاسفانه انگهایی هم زده میشد که دیگر واقعا اذیت کننده بود در حالی که فیلمنامه این کار به تایید خودشان رسیده بود و اردکانی، بهمنی، شرفالدین اعضای شورای حفظ آثار اعلام کردند که اگر سینمای دفاع مقدس میخواهد زنده شود باید فیلم «زنانی که با گرگها دویدند» ساخته شود و از آن حمایت شود ولی متاسفانه بعدها صرفا اردکانی بود که از میان آن شورا پشت فیلم ایستاد و حمایت کرد.
***از همکاریتان با لعیا زنگنه بگویید؛ با توجه به شرایطی که کاراکتر در فیلم تجربه میکند مسلما چالشهای زیادی در راه بازی این نقش وجود داشته است.
-حقیقتش این است که ما چند روز قبل از اکران فیلم با هم صحبت کردیم و ایشان قول ۱۰۰ داده بودند که در اکران حضور پیدا میکنند ولی متاسفانه نیامدند و من از این بابت کمی دلخور هستم حالا شاید ایشان نیز دلخوری خودشان را داشته باشند اما ایشان بارها در مصاحبههایی که درباره این فیلم داشتند اعلام کردند که این فیلم را بسیار دوست دارند چراکه برای نقش زحمت بسیاری کشیدهاند. حتی اگر با یک نگاه منفی و نه اینکه زنگنه بازیگر من بودهاند بخواهم بگویم اینگونه بود که ایشان به شدت برای این فیلم زحمت کشیدند و من واقعا از انتخاب ایشان راضی هستم. نقش بسیار متفاوت بود و اگر خوب درآمده همه زحمتهای ایشان بوده و اگر نکته بدی بوده به دلیل چالش میان من و ایشان شکل گرفته است.
به هر حال این فیلم اول من بود و من پر از اشتباهات هستم در حالی که ایشان پر از تجربه هستند و اگر جایی اشتباهی وجود دارد شاید خطای من در هدایت بازیگر بوده باشد. خانم زنگنه واقعا شب و روز زحمت میکشیدند و روی فیلمنامه خیلی فکر میکردند. هر روز با ایده سر صحنه میآمدند و صحبت میکردند و بازیگری به شدت پر انرژی هستند. ایشان در طول پروژه به شدت اخلاق محور و آن تایم بودند، وقت میگذاشتند و تمام وقت سر پروژه میماندند و اعتراض نمیکردند و واقعا سر این کار ایشان انرژی، وقت و تمام خودشان را گذاشتند و از ایشان متشکرم و دمشان گرم.
***با توجه به چالشهایی که در روند تولید و اکران فیلم داشتید، جوایزی که فیلم از جشنوارههای خارجی دریافت کرده است باید حس خوبی در شما ایجاد کرده باشد.
-فیلم در جشنوارههای مختلفی مثل جشنواره سیدنی، مسلمانان استرالیا، کلکته شرکت کرد و مورد استقبال خوبی نیز قرار گرفت. زمانی که این فیلم به جشنواره فیلم فجر راه پیدا نکرد من این راه پیدا نکردن را از ضعف فیلم میپنداشتم ولی بعد که اصلاحیهای زیادی به فیلم خورد و ۶ سال هم توقیف ماند فهمیدم که مسئله چیز دیگری بوده است. بعد از آن ما به جشنواره کلکته رفتیم و یکی از بازیگران خوب هند شاهرخ خان در کامنتی این فیلم را جزو ۱۰ فیلم اول خود اعلام کرده بود. وقتی برای اکران فیلم رفتم با جمعیت انبوهی مواجه شدم که هرگز ندیده بودم و بعد فهمیدم که برای اکران فیلم ما آمدهاند و حقیقتا باورم نمیشد که برای یک فیلم تجربی و متفاوت چنین جمعیتی بیاید به خصوص که اکران فیلم ما وسط هفته و در ساعت مرده اکران بود و اینگونه شد که فیلم «زنانی که با گرگها دویدهاند» پربینندهترین فیلم جشنواره شد و خوشبختانه بازخورد تماشاگران حتی تماشاگران هندو و مسیحی آنقدر خوب بود و آنقدر جالب المانهای فیلم را تشخیص داده بودند که حتی شاید مخاطب ایرانی نیز اینقدر نتوانسته بود عمیق با فیلم ارتباط برقرار کند و این بازخوردها به ما انرژی میداد. زنگنه هم موفق شدند جایزه بازیگری را از جشنواره استرالیا دریافت کنند همینطور یک جایزه فیلمنامه و یک جایزه هم برای طراحی صحنه دریافت کردیم ولی بهترین خاطره من به همان جشنواره کلکته و استقبال بی نظیر مخاطب برمیگردد.
***اسم فیلم از کتابی به همین نام گرفته شده است با چه استدلال و تعابیری به آن رسیدید؟
صحبت درباره اسم فیلم بسیار مفصل است اما به صورت خلاصه بگویم که اسم فیلم در ابتدا به انتخاب من و سامری زاده، «یونس» بود اما در زیرلایه فیلم که شما هم به آن اشارهای کردید نظریات ابن عربی و فصوص الحکمی وجود دارد، ابن عربی یک سفر قهرمان دیگری برای انسان در نظر میگیرد که برمیگردد به همان جملهای که در اول فیلم نوشتهایم: «آدمیت در آفرینش آدم است؛ در جوانی یوسف است؛ در صبر ایوب است و…»
«زنانی که با گرگها دویدهاند» رونمایی شد/ سرشار از عشق بودیم
آنچه که برای من در فیلم نمود بسیاری داشت همین بحث پیامبرگونگی بود. شما نمادهای هر پیامبر را در فیلم میبینید و با آن روبهرو میشوید. کتابی نیز به نام «زنانی که با گرگها میدوند» وجود دارد که درباره کهن الگوی زن قهرمان است و زن را به عنوان الگو و قهرمان مورد بررسی قرار داده است و ما وقتی داستانها را میخواندیم و آنالیز میکردیم خیلی از این کتاب استفاده کردیم. ساخت این فیلم برای ما جذابیتهایی داشت که شاید هیچ وقت مخاطب آن را نبیند یا درک نکند که یک بخش بزرگ آن به همان پژوهش محور بودن این پروژه برمیگردد. وقتی که ما میخواستیم نام «یونس» را عوض کنیم اسمهایی پیشنهاد شد، منتها ما نمیخواستیم اسمی باشد که خیلی رو باشد و مستقیم گویی شود که این زن یونسی است در شکم نهنگ و کودک در بطنش نیز یونس دیگری در شکم نهنگ و همه ما یونسهایی هستیم در شکم نهنگ و چالش جدی سر فیلمنامه و نام فیلم داشتیم. اما خوشبختانه من، سامریزاده را که یکی از فیلمنامهنویسان خوب سینمای ایران است در کنارم داشتم و این اتفاق به من بسیار کمک میکرد و در جایی نهایتا سامریزاده پیشنهاد دادند که اسمی مشابه اسم کتاب «زنانی که با گرگها میدوند» انتخاب کنیم بعد به زنی که با گرگها میدود، فکر کردیم اما به پیشنهاد ایشان تصمیم گرفتیم برای ارجاع داده شدن قهرمان فیلم به تمامی زنان به جای زن از زنان استفاده کنیم. ما از یک سری تعابیر به این اسم رسیدیم و زیر متنهایمان را کنار هم گذاشتیم و دربارهاش بحث کردیم که میخواهیم به چه چیزهایی برسیم و در نهایت اسم نیز چیزی به اثر ما و هویت فیلم بیافزاید و مخاطب زمانی که این فیلم تمام میشود کمی فکر کند و در نهایت به اسمی میرسیدیم که همه روی آن توافق داشتیم و به نظرم خیلی هم به فیلم میآید و زمانی که تایپوگرافی فیلم را میبینم لذت میبرم.
***در زمینه فیلمسازی در شهر مشهد با چه کمبودهایی مواجه هستید؟
-با کمبود امکانات زیادی مواجه هستیم و عملا هیچ چیز نداریم ولی شهرمان است و دوستش داریم. شخصا از دیدن فیلمهایی که در تهران ساخته شدهاند و داستانشان در تهران اتفاق میافتد، فیلمهایی که لهجه، نگاه و زبانش تهرانی است، واقعا خسته شدهام. مشهد پر از استعداد، توانایی و پر از قدرت است در حالی که با کمترین توجه به این همه استعداد روبهرو هستیم اما همه ما پر از عشق هستیم، واقعا گروهی به این شکل در تهران نمیتوانستند کار کنند.
خوب به یاد دارم که خانم زنگنه میگفت گروهی آنقدر همدل و رفیق ندیده است. ما برای هر هزار تومان این فیلم تلاش کردیم نه فقط من بلکه همه گروه، دستیار تدارکات که مسئولیت چای پشت صحنه را به عهده داشت وقتی زمان پاس شدن چک من میرسید احساس مسئولیت میکرد و پیگیر بود که به نوعی کمک کند و این همدلی بسیار مهم است و این همدلی را واقعا کجا میتوان یافت؟ کجا میتوان گروهی را پیدا کرد که آنقدر همدلانه درگیر هویت یک جریان باشند؟ این بسیار ارزشمند است و من قدرش را میدانم. من با دوستان و بچههای مستعد و توانمند، این فیلم را ساختیم و فیلمهای دیگری نیز با هم و کنار هم خواهیم ساخت ولی واقعیت این است که من فکر میکنم دهان به دهان، دیالوگ به دیالوگ و آدم به آدم فیلم باید دیده شود، حتی اگر فیلم۳۰۰ میلیونی ما به رقابت با فیلم ۳۵ میلیاردی که در اکران است نتواند برسد در نهایت این مخاطب است که باید بگوید یک فیلم ۳۰۰ میلیونی بهتر است یا یک فیلم ۳۵ میلیاردی. سینمای ما درگیر سرمایهگذاران سینمای گیشهای، فیلمهای کمدی پرفروش یا درگیر فیلمهای ایدئولوگ اوج و موسسههای وابسته به آن است و در این میان سینمای مستقلی وجود دارد که درگیر عشق است و به دلیل وجود گروههایی چنین همدل به حیاتش ادامه میدهد.
ما برای صحنه آبگیری سنگر با مشکلات متعددی مواجه بودیم اما کمک همه عوامل کار به قدری ارزشمند بود که پس از ۶ سال از توقیف این فیلم هنوز اسم تک تک آنها را به یاد دارم و میتوانم نام ببرم، مرتضی غیور تصویربردار پشت صحنه، داوود حسنزاده خدمات و حجت ثامنیزاده برادر دستیارمان بودند که همگی آمدند تا این استخر و در واقع سنگر را پر از آب کنیم و به فرهاد رضایی که مجری صحنه بود و میثم نویریان که طراح صحنه بود کمک کردند تا صحنه شکل بگیرد نام این همدلی را جز عشق چه میتوان گذاشت؟! شاید اگر جای دیگری باشد عوامل فقط به انجام کار خود فکر کنند یکی دیگر از چالشهای پر از آب کردن سنگر این بود که میانه زمستان بود و هوا و آب به شدت سرد بود و ما باید آب را کمی گرم میکردیم تا شرایط برای بازیگر مهیا شود. آنچه که ما را کنار هم نگه داشته و مشکلات فیلم را حل میکرد عشق به کار بود. رجبی فروتن در پستی نوشته بود نام فیلم «زنانی که با گرگها دویدهاند» است اما پسر جوانی برای گرفتن مجوز اکران فیلم اولش ۶ سال در سالنهای ارشاد دوید تا سوء تفاهمات را رفع کند و فیلمش اجازه اکران بگیرد و چه چیزی باعث میشود که من در این سالنها بدوم و برای یک فیلم بجنگم جز عشق! به قول شاعر که میگوید: تو بگویی بمیر میمیرم؛ تو بگویی بجنگ میجنگم. این نیرویی فراتر از نیروی مالی و اعتباری و اینجور چیزهاست یعنی نیروی عشق است و نیروی همبستگی ما است که باعث میشود بجنگیم.
***سخن پایانی.
از شما که مینویسید و از هر کسی که این مصاحبه را میخواند تقاضا دارم برای دیده شدن این همه زحمت و همدلی این گروه در معرفی این اثر بکوشید. از روز اول اکران گفتم که فروش فیلم «زنانی که با گرگها دویدهاند» برای من اهمیتی ندارد. من ۶ سال وقت گذاشتم و تمام قرضها و بدهیهای این فیلم را پرداخت کردم و فقط میخواهم که انرژی و عشقی که عوامل این کار برای به ثمر نشستنش صرف کردهاند دیده شود و میخواهم به عوامل فیلمم بگویم که هرگز ناامید نشوند. هنوز مفر امیدی و انسانهایی هستند که انرژی و عشق ما را میفهمند و کمک میکنند که ما در این مسیر پرقدرتتر حرکت کنیم.
منبع: صبا
https://teater.ir/news/61440