انیمیشن Wall-E چگونه با داستانسرایی خود یک نظام اجتماعی را برای ما بهتصویر میکشد؟
چارسو پرس: زمانیکه از انیمیشنهای پیکسار صحبت میکنیم بدون شک یکی از آن آثاری که خیلی سریع در ذهنمان نقش میبندد انیمیشن Wall-E است. انیمیشن والای یک شاهکار در ساخت انیمیشنهای سینمایی بهشمار میرود و میتواند بهعنوان یک مثال شگفتانگیز در زمینه روایت داستان با زمینههای جامعهشناسی هم عمل کند. سیستمهای اجتماعی یا بهعبارت بهتر تعامل اجتماعی میان مردم یکی از مهمترین المانهای زندگی بشر تلقی میشود ولی بااینحال همچنان توسط قشر عظیمی از مردم جهان به خوبی درک نشده است.
تعامل اجتماعی در زندگی روزمره مردم، محل کار، مدرسه، دانشگاه، فضای مجازی و حتی در بازیهای ویدیویی چندنفره موضوعی است که همیشه با آن سروکار داریم. با کمک مقالهای که توسط وبسایت PopCultureDetective منتشر شده است در این مقاله سعی میکنیم با استفاده از انیمیشن Wall-E و اهمیت بسیار زیادش در فرهنگ عامه و سیستمهای اجتماعی نشان دهیم که این تعاملهای اجتماعی در چه مسیری حرکت میکنند. همچنین از مقالههای آلن جی جانسون، جامعهشناس سرشناس آمریکایی نیز استفاده شده تا در این مقاله بهبهترین شکل ممکن به جنبههای روانشناختی و جامعهشناسی انیمیشن والای پرداخته شود.
والای در سال ۲۰۰۸ روی پرده سینماها رفت و تقریبا تمام منتقدین سینمایی و اهالی سینما آن را تحسین کردند و همانطور که حدس زده میشد توانست جایزه بهترین انیمیشن سال را در مراسم اسکار دریافت کند. این انیمیشن داستان دو ربات دوستداشتنی را تعریف میکند که در یک جهان پساآخرالزمانی یکدیگر را پیدا میکنند و عاشق یکدیگر میشوند. والای تقریبا در سال ۲۷۰۰ آیندهای را به ما نشان میدهد که خیلیها عقیده دارند آینده واقعی بشریت خواهد بود و سازندگان انیمیشن از فیلتری واقعگرایانه برای ثبت این پساآخرالزمان استفاده میکنند که در آن میتوانیم تعاملهای اجتماعی حال بشریت را هم مشاهده کنیم.
برای پاسخ به این سؤال که چرا والای در زمینه جامعهشناسی بهایناندازه اهمیت دارد و چگونه علاوهبر نشان دادن یک آینده محتمل میتواند روابط امروز انسانها را بهتصویر بکشد باید در قدم اول ببینیم که خود انیمیشن چه مسیری را پیش میگیرد. والای برای اینکه به این دستاوردها برسد یکی از نخستین کلیشههای موجود در انیمیشنهای سینمایی را از بین میبرد؛ کلیشهای که حداقل در آثار پیکسار و دیزنی زیاد تماشایش کردهایم. والای آنتاگونیست یا شخصیت شروری ندارد؛ حداقل شخص شروری با تعریفی که ما در اکثر انیمیشنها با آن روبهرو بودهایم ندارد.
هالیوود و اهالی سینما عاشق شخصیتهای شرور انیمیشنی هستند؛ شخصیتهایی که از اندازه معمولی انسانها معمولا بزرگتر هستند، ظاهری بسیار متفاوت نسبتبه انسانها دارند و به خوبی در خاطرهها باقی میمانند. این شخصیتهای شرور معمولا در جامعه، معدود انسانهایی هستند که در جامعه بهخاطر کمبودهای شخصیشان دست به کارهای شرورانه میزنند. این شخصیتهای شرور یک فرمول ساده و درعینحال مطمئن برای انیمیشنهای سینمایی بهشمار میروند که داستان شخصیتهای اصلی را بهخوبی جلو میبرند. موضوعی که در انیمیشن Wall-E با این فرمول همیشگی بههیچوجه دیده نمیشود.
اگر بهصورت جهانی به این موضوع نگاه کنیم انسانها بهایندلیل از افراد شرور خوششان میآید چون خود انسان فرد شروری است، کارهای شرورانه انجام میدهد و گاهی مانند افراد شرور برای سایرین مشکلساز میشود. خود من که این متن را مینویسم و خود شمایی که این متن را مطالعه میکنی هم گاهی در این دسته قرار میگیریم. افراد منحصربهفردی که گاهی از جامعه و تعاملهای اجتماعی دور میشوند و گاهی خودشان را همرنگ جامعه میکنند. این موضوع در سراسر جهان و درکنار خود ما وجود دارد و بههمیندلیل بهصورت ناخودآگاه افراد شرور برای ما محبوب هستند.
چرا جوکر با بازی هیث لجر تا این اندازه محبوب است؟ چرا شخصیت اِسکار در Lion King را همه دوست دارند؟ چرا اریک کارتمن در South Park یکی از مهمترین شخصیتهای تلویزیون تلقی میشود؟ چرا والتر وایت و سال گودمن که دست به کارهای شرورانهای میزنند برای خیلیها مقدس هستند؟ جواب این سؤالها را میتوان درمیان توضیحات بالا پیدا کرد. چراکه انسان در ناخودآگاهش دوست دارد شرور باشد و خارج از قانون حرکت کند. این حرکتِ خارج از قانون هم موضوعی است که در ادامه زیاد به سراغش خواهیم رفت.
از آنجایی که انیمیشن Wall-E آن آنتاگونیست همیشگی با آن فرمول کلیشهای و آشنا را در خودش نمیبیند این اثر با یک جهانبینی جدید به سراغ مخاطبش میرود؛ یک جهانبینی جدید با موضوعاتی مرتبطبا جامعهشناسی. این حرف به این معنا نیست که والای آنتاگونیست ندارد یا شاهد نبرد شخصیت اصلی با یک قدرت شرور در مرکز روند داستان نیستیم، بله والای آنتاگونیست دارد ولی نه به شکلی که در مدیومهای مختلف سرگرمی شاهدش بودهایم. آنتاگونیست اصلی در والای همان موقعیت و قانونهای جهان خود فیلم است؛ آنتاگونیست همان سفینه Axiom و سیستم خودکاری که آن را کنترل میکند، تلقی میشود. به بیان بهتر آنتاگونیست در فیلم والای یک شخص مشخص نیست بلکه یک نهاد، نظام یا سازمان اجتماعی یکپارچه است که در تاروپود اصلی داستان حل شده است.
سیستم خودکاری که سفینه آکسیوم را کنترل میکند آتو (Auto) یا اُتو نام دارد. شاید پیش خودتان بگویید که در گذشته فیلمهایی بودهاند که در آنها آنتاگونیست داستان یک سیستم هوشمند یا خودکار بوده است و درست هم میگویید. بااینحال تفاوت اصلی آتو با آتناگونیستهایی مانند Hal9000 یا سایر سیستمهای خودکار شرور در این موضوع خلاصه میشود که آتو قدرت تصمیم ندارد. آتو بهخاطر یک مشکل سیستمی بهوجود نیامده، آتو نمیتواند خودش تصمیم بگیرد، او تنها کاری که انجام میدهد پیروی از یک سری قوانین و دستورالعملهای از پیش تعیینشده است. بههمیندلیل آتو یک آتناگونیست کلیشهای نیست و او بهعنوان صدای سفینه آکسیوم عمل میکند؛ بهعنوان صدای همان نهاد یا سازمان یکپارچهای که در تاروپود داستان قرار دارد.
در این قسمت مقاله اجازه دهید برای افرادی که داستان فیلم را فراموش کردهاند بهطور خلاصه توضیح دهیم قضیه از چه قرار است. پس از اینکه زمین بهطرز وحشتناکی در زباله غرق شده دیگر جایی برای زندگی انسانها نبود و بههمیندلیل انسانها تصمیم گرفتند در یک تصمیم بسیار پرهزینه زمین را ترک کنند و در یک سفینه فضایی بسیار مجهز در فضای بیکران به زندگی خود ادامه دهند. این سفینههای بسیار بزرگ توسط رباتهایی اداره میشوند که توسط شرکت Buy N’ Large تهیهشدهاند. شرکتی که یک فروشگاه زنجیرهای در زمین بوده و استعارهای است از برندهای آشنایی مانند والمارت، مکدونالد، دیزنی، استارباکس و غیره که همه و همه در یک پکیج کامل دور هم جمع شدهاند.
شرکت Buy N’ Large به نخستین مسافرانش وعده داده بود که پس از گذشت چند سال و پس از پاکسازی کامل زمین توسط رباتهایی مانند خود شخصیت والای، آنها بار دیگر به خانههای خود باز خواهند گشت؛ از این وعده ۷۰۰ سال میگذرد. پس از گذشت قرنها و زندگی چندین نسل از انسانها در این سفینهها، بشر دیگر قادر نیست گذشته خود را به یاد آورد، بشر در این زندگی آسوده بهقدری زیادهروی کرده که آنها دیگر حتی نمیتوانند با قدرت خودشان راه بروند چراکه رباتها همه کارهای موردنیاز آنها را انجام میدهند. دیگر خبری از انسانهای قدیم نیست و گویا انسانها به رباتهایی با اضافه وزن بسیار زیاد و تنبل تبدیل شدهاند. رباتها حتی زمان شبانهروز را کنترل میکنند و میتوانند در یک لحظه خورشید را در آسمان داشته باشند و در لحظه بعد زمان خواب شب انسانها فرا رسیده باشد. همهچیز مصنوعی پیش میرود.
موضوع بسیار مهم در داستان فیلم زمانی رخ میدهد که سیستم برخی از این انسانها بهخاطر خرابکاریهای والای دچار مشکل میشوند و این انسانها ناگهان میفهمند که عضو بسیار کوچکی از یک جامعه بزرگ هستند. عضو کوچکی که هیچ قدرتی ندارد و تا امروز فقط خورده، خوابیده و فکر کرده که مهمترین موجود هستی بهشمار میرود. در این لحظه این فرد میفهمد که در یک دروغ زندگی میکرد. این چند نفر که از سیستم همیشگی خارج شدهاند تلاش میکنند تا با کمک هم بتوانند ذرهای از آزادی را لمس کنند و خارج از سیستم همیشگی زندگی کنند. دو نفر از آنها به هم آب میپاشند و لذت میبرند؛ موضوعی بدیهی و بسیار کوچک و کماهمیت برای ما برای آنها حکم آزادی از سیستم را دارد.
با همین منطق میتوان متوجه شد که انسانها همیشه و همیشه عضو کوچکی از یک سازمان و نهاد بسیار بزرگتر از خودشان هستند. درک کردن این موضوع زیربنای درک روابط و تعاملهای اجتماعی را شکل میدهد و میتواند به انسان نشان دهد که این سازمانهایی که در آنها عضو است همان سیستمهای اجتماعی یا نهادهای اجتماعی هستند که در ابتدای مقاله به آنها اشاره کردیم. سیستمهای اجتماعی در یکدیگر تنیده شدهاند، با یکدیگر کار میکنند، خراب شدن یکی از آنها به خرابی تعداد بیشتری از آنها ختم میشود، روابط موجود در هرکدام میتواند روی دیگری اثر بد یا خوب بگذارد و در کل این سیستمهای اجتماعی یک جامعه بزرگ یا همان (کُل) را شکل میدهند.
بهعنوان عضوهای کوچکی از جامعه ما همیشه در این سیستمهای اجتماعی حضور داریم. سیستمهای اجتماعی اطراف ما از لحاظ اندازه متفاوت هستند ولی درکنار یکدیگر کار میکنند. برای مثال خانواده یک سیستم اجتماعی است، مدرسه، ایستگاه پلیس، شرکتی که در آن کار میکنیم، یک گروه از آدمهای متفاوت در شبکههای مجازی، دانشگاه، همه و همه نهادها و سیستمهای اجتماعی متفاوتی هستند که بهیکدیگر ربط دارند. وجود مشکل در یک سیستم اجتماعی مانند خانواده میتواند آن شخص را در محل کارش تحت تاثیر قرار دهد و سیستم اجتماعی دیگری مانند دانشگاه یا محل کار را با مشکل روبهرو کند. همه این سیستمهای اجتماعی یک کُلِ بسیار بزرگ را شکل میدهند.
آلن جی جانسون که در ابتدای مقاله به وی اشاره کردیم در بیانی ساده میگوید:
این المان در زندگی همه ما انسانها وجود دارد. در جایجای زندگی و در تکتک لحظاتی که در جامعه حضور داریم میتوانیم این المان را لمس کنیم. در اطراف ما خطهایی حضور دارند که سیستم اجتماعی کلی به ما میگوید که باید روی آنها حرکت کنیم. ما بهعنوان یک انسان قدرت انتخاب داریم و میتوانیم از این خطها خارج شویم ولی اگر این کار را انجام دهیم خیلی سریع با فشاری روبهرو خواهیم شد که ما را دوباره روی همان خطهای تعیینشده قرار دهند. اتفاقی که به وضوح در والای رخ میدهد و زمانیکه یک ربات برای تمیز کردن زمین از خط خودش خارج میشود میتوانیم ترس را در تمام اجزای آن مشاهده کنیم که انتظار دارد با یک تنبیه شدید روبهرو شود.
تمام توضیحاتی که تا این قسمت از مقاله دادیم و کارکرد این خط مشی در اطرافمان همه و همه را بهراحتی میتوانیم در بازی رومیزی مونوپولی لمس کنیم. بههمیندلیل میتوانیم پیشنهاد کنیم که کتاب The Forrest and The Trees را مطالعه کنید. کتابی اثر آلن جی جانسون که پیشتر به او اشاره کردیم. او میگوید که مونوپولی مانند یک سازمان اجتماعی کوچک ولی ایزوله کار میکند. مانند تمام سازمانهای اجتماعی این بازی هم خط مشی مخصوص خودش را دارد و قوانینی در آن دیده میشود که شما را از خارج شدن از این خطها منع میکند.
تنها کاری که باید انجام دهیم این است که به این قوانین نگاهی بیندازیم و پس از آن میتوانیم دقیقاً پیشبینی کنیم که رفتار افراد چگونه تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. آسانترین مسیر برای بازیکنان این است که سادهلوحانه و بدون هیچ بینشی قوانین را دنبال کنند. امتناع از پذیرش قوانین منجر به واکنش متقابل از سوی سایر بازیکنان خواهد شد و احتمالاً شما را از بازی اخراج خواهند کرد؛ چراکه بازی کردن بدون رعایت قوانین امکانپذیر نیست. وقتی قوانین بازی رعایت میشوند، همیشه یک الگوی خاص پدید میآید که همه نسبتبه یکدیگر حکم یک آنتاگونیست را دارند. الگویی که از طمع بیرحمانه پدید میآید. به یاد داشته باشید که بازی مونوپولی زمانی به پایان میرسد که یک بازیکن همه چیزهای با ارزش را از همه دیگران گرفته باشد و سایر بازیکنان هیچ دارایی باارزشی نداشته باشند.
همانطور که جانسون به ما یادآوری میکند، اگر از یک دیدگاه فردگرا برای توضیح این الگوی رفتاری استفاده کنیم، به یک توضیح مشخص میرسیم: مردم طمع زیادی دارند و همانطور که در اوایل مقاله اشاره کردیم، مردم شخصیتهای شرور را دوست دارند. به خاطر داشته باشید که ایده زیربنای این گزاره این است که افراد کاری را انجام میدهند که هستند. بنابراین، براساس آن افرادی که مونوپولی بازی میکنند، خواه یا ناخواه طماع هستند یا حداقل در آن لحظه طمع میکنند و راههایی را انتخاب میکنند که میتوانند آن شخص را به یک آنتاگونیست طماع تبدیل کنند.
مشکل جایی خودش را نشان میدهد که همان شخصی که در زمان بازی مونوپلی طمع زیادی دارد، در یک سازمان اجتماعی طمع خودش را نمایش نمیدهد. بله، هر فرد میزان مشخصی از خودخواهی را در وجودش دارد و برخی افراد خودخواهتر از سایرین هستند. بااینحال قوانین مونوپولی نهتنها طمع را تشویق میکند که طمع را بهعنوان المانی نشان میدهد که بدون آن نمیتوان در این بازی شرکت کرد. بههیچوجه اهمیتی ندارد که شما چگونه فردی هستید، اهمیتی ندارد که یک دانشجوی ساده هستید یا وزیر یک کشور، زمانیکه مونوپولی بازی میکنید و زمانیکه براساس قوانین آن بازی میکنید به فردی ترسناک تبدیل میشوید که بهراحتی میتواند برای سایرین حکم یک آنتاگونیست را داشته باشد.
بنابراین نتیجه به بارآمده از این قوانین و این خط مشی به سازمان اجتماعی اطراف آن بستگی دارد. نتیجه این قوانین در مونوپلی این است که فرد را به یک فرد طمعکار تبدیل میکند و در سفینه فضایی آکسیوم افراد را به موجوداتی خنثی و مصرفکنندههایی خاموش تبدیل میکند. هر خط مشی در هر سازمان اجتماعی، خواه یک سازمان کوچک باشد یا بزرگ، وجود دارند ولی نتیجه آنها باتوجهبه مسیر آن سازمان متفاوت است. برای مثالی بهتر شما در مدرسه یک سری قوانین دارید که خط مشی آن سازمان اجتماعی را شکل میدهند. این خط مشی سعی دارد نتیجهای بگیرد که طی آن شما در یک ساعت مشخص در مدرسه حضور داشته باشید و بدون ایجاد مشکل درس را یاد بگیرید و به خانه بروید. شما میتوانید از این خط مشی خارج شوید ولی با تنبیه افراد مسئول مواجه خواهید شد. پس نتیجه اینکه در هر سازمان اجتماعی یک سری قوانین و خط مشی وجود دارد و هرکدام از آنها بهدنبال نتیجه موردنطر خود هستند.
بسیاری از منتقدان فیلمهای سینمایی توجه داشتند که وال-ای بهعنوان نقدی بر سرمایهداری مصرفگرایانه عمل میکند که بدون شک همین است. بااینحال، فیلم از یک مسیر آسان و کلیشهای برای دشمن قرار دادن سازمانی مانند Buy'N Large و مشتریهایش استفاده نمیکند. به این ترتیب، والای در نقطه مقابل فیلمی مانند ایدیوکراسی قرار دارد، فیلمی که من بهشدت از آن متنفرم. ایدیوکراسی نیز بهعنوان نقدی بر مصرفگرایی بهشمار میرود، اما در آن از نوعی طنز بدبینانه و خودستایانه استفاده میشود که درنهایت افراد را مقصر کارهای سازمانهای بزرگ قلمداد میکند که خیلی حرف درستی نیست.
دقیقا در سوی دیگر، وال-ای انسانهایی که در سفینه فضایی آکسیوم زندگی میکنند را به این شکل تصویر نمیکند. بله، آنها در وضعیت خود یکسان هستند و بله، آنها از مزایایی که این سیستم به آنها ارائه میدهد لذت میبرند ولی اگر ما میخواستیم از یک لنز فردگرا برای توضیح رفتار آنها استفاده کنیم، مجبور بودیم نتیجه بگیریم که کاپیتان و تمام مسافران بهدلیل اینکه بهطور طبیعی افرادی تنبل، احمق و بیتفاوت هستند، به روشهایی تنبلانه، احمقانه و بیتفاوت رفتار میکنند. که این هم حرف اشتباهی خواهد بود.
دقیقا مانند توضیحی که پیشتر دادیم، والای بهعنوان یک راوی در مسائل جامعهشناسی به ما نشان میدهد که مسافران و کاپیتان آکسیوم طوری رفتار میکنند که سازمان اجتماعی حاکم بر آکسیوم از آنها انتطار دارد و خط مشی را آنگونه بنا نهاده است. حتی ظاهر مسافران آکسیوم که افرادی چاق و تنبل هستند هم نتیجه قوانین آکسیوم بهشمار میرود که آنها را به رفتاری خاص محدود کرده و چاقی مسافران بههیچوجه نتیجه رفتار شخصی و عادتهای اجتماعی آن افراد نیست. آنها مجبورند خط مشی کشیده شده برای خود را دنبال کنند و خصوصیات شخصیتی هرکدام از آنها فاقد اهمیت هستند.
همین مسافران که سالها و دههها و قرنها به این خط مشی عادت کردهاند، درنهایت توانایی «بیرون از قوانین حرکت کردن» و «تصمیم شخصی گرفتن» را دارند ولی خودشان نمیدانند. پیام امیدوارانه در این قسمت این است که مردم میتوانند رفتار خود را در قبیل سازمانهای اجتماعی بزرگ تغییر دهند. رفتاری که شاید خودشان هم از آن اطلاعی نداشته باشند. آنها میتوانند سازمانهای اجتماعی بزرگ را از بین ببرند یا حداقل آنها را تغییر دهند ولی خط مشی تعیین شده برای آنها طی مدت زمانی طولانی، باعث شده تا این قابلیت بسیار مهم خود را فراموش کنند!
خط مشی در زندگی واقعی مانند انیمیشن Wall-E یا یک بازی رومیزی خیلی قابل لمس نیست و نمیشود آن را خیلی واضح دید؛ ما در زندگی خود مانند سیاره آکسیوم روی زمین خطهایی نمیبینیم که باید روی آنها حرکت کنیم ولی بهطور ناخودآگاه این خطها را اطرافمان درک میکنیم و عادت داریم تا از آنها پیروی کنیم و از آنها خارج نشویم.
یک بیمارستان را در نظر بگیرید. برای رسیدن به بخشهای مختلف بیمارستان خطوط رنگی روی زمین و دیوار تعبیه شده که میتوانند ما را به مقصد دلخواه برسانند. اگر از این خطها خارج شویم نمیتوانیم به بخش موردنظر خودمان برسیم. این خطها دقیقا مانند خطهای آکسیوم هستند با این تفاوت که در آکسیوم آنها را بهصورت یک سازمان مرکزی آنتاگونیستوار مشاهده میکنیم و همین خطها را در زندگی واقعی بدون دیدنشان میتوانیم درک کنیم.
حالا برای اینکه چارچوب این خط مشی در سازمانهای اجتماعی مختلف را بهتر درک کنیم، اجازه دهید یک مثال بزنیم. فرض کنید درکنار دوستتان هستید و او یک جوک آزاردهنده تعریف کند. خط مشی بین شما این است که به آن جوک بخندید و از آن جوک لذت ببرید؛ احساسی که واقعی خواهد بود و بههیچوجه هیچ اشکالی هم ندارد. حالا فرض کنید همان جوک آزاردهنده را در یک اداره با حضور همکارهای زن و مرد یکی از اطرافیان شما تعریف کند. خط مشی در این لحظه توصیه میکند که به آن جوک نخندید و سکوت کنید. چراکه خنده شما میتواند آن جوک آزاردهنده را برای برخی از همکاران شما آزاردهندهتر کند.
بهراحتی میتوان این خطوط غیرقابل دیدن که در والای قابل دیدن هستند را در این مثال درک کرد. قوانینی که در هر سازمان اجتماعی رفتاری متفاوت را از ما انتظار دارند و ما روی این خطوط فرضی حرکت میکنیم. اگر از این خطوط
خارج شویم و در جمع همکارهای اداره به آن جوک آزاردهنده بخندیم، بدون شک با ما برخورد خواهد شد.
نهادها، نظامها و سازمانهای اجتماعی و قوانین موجود در هرکدام از آنها یکی از مهمترین المانهای جوامع انسانی هستند و از طرفی المانی بهشمار میروند که توسط خیلیها بهخوبی درک نشدهاند. یکی از مهمترین پیامهای آلن جی جانسون این است که ما میتوانیم بازی مونوپولی را بهخوبی توضیح دهیم بدون اینکه خصوصیات رفتاری بازیکنان را توضیح دهیم. به بیان دیگر ما میتوانیم هرکدام از سازمانهای اجتماعی کوچک و بزرگی که درون آنها قرار داریم را بهراحتی توضیح دهیم بدون اینکه از تکتک اعضای درون هرکدام از آنها شناخت کافی داشته باشیم.
برای نتیجه کلی به این نقطه میرسیم که مسافران و رباتهای حاضر در آن سفینه فضایی درنهایت توانستند از خط مشی تعیین شدهی خودشان خارج شوند و در نتیجه این گام بلندی که برداشتند، سرانجام بشریت را تغییر دادند. پس ما، مردم عادی، در زندگی واقعی میتوانیم از خط مشی تعیین شده برای خودمان خارج شویم و از پیروی کورکورانه از قوانینی که جلوی ما قرار دارند، دوری کنیم. قوانینی که گاهی نیازمند تغییر هستند و نظامهای اجتماعی پیروی این قوانین نیاز به تغییر یا حتی از بین رفتن، دارند!
درنهایت این را هم بگوییم که وال-ای را تماشا کنید، وال-ای را زندگی کنید و از وال-ای لذت ببرید.
منبع: زومجی
تعامل اجتماعی در زندگی روزمره مردم، محل کار، مدرسه، دانشگاه، فضای مجازی و حتی در بازیهای ویدیویی چندنفره موضوعی است که همیشه با آن سروکار داریم. با کمک مقالهای که توسط وبسایت PopCultureDetective منتشر شده است در این مقاله سعی میکنیم با استفاده از انیمیشن Wall-E و اهمیت بسیار زیادش در فرهنگ عامه و سیستمهای اجتماعی نشان دهیم که این تعاملهای اجتماعی در چه مسیری حرکت میکنند. همچنین از مقالههای آلن جی جانسون، جامعهشناس سرشناس آمریکایی نیز استفاده شده تا در این مقاله بهبهترین شکل ممکن به جنبههای روانشناختی و جامعهشناسی انیمیشن والای پرداخته شود.
والای در سال ۲۰۰۸ روی پرده سینماها رفت و تقریبا تمام منتقدین سینمایی و اهالی سینما آن را تحسین کردند و همانطور که حدس زده میشد توانست جایزه بهترین انیمیشن سال را در مراسم اسکار دریافت کند. این انیمیشن داستان دو ربات دوستداشتنی را تعریف میکند که در یک جهان پساآخرالزمانی یکدیگر را پیدا میکنند و عاشق یکدیگر میشوند. والای تقریبا در سال ۲۷۰۰ آیندهای را به ما نشان میدهد که خیلیها عقیده دارند آینده واقعی بشریت خواهد بود و سازندگان انیمیشن از فیلتری واقعگرایانه برای ثبت این پساآخرالزمان استفاده میکنند که در آن میتوانیم تعاملهای اجتماعی حال بشریت را هم مشاهده کنیم.
برای پاسخ به این سؤال که چرا والای در زمینه جامعهشناسی بهایناندازه اهمیت دارد و چگونه علاوهبر نشان دادن یک آینده محتمل میتواند روابط امروز انسانها را بهتصویر بکشد باید در قدم اول ببینیم که خود انیمیشن چه مسیری را پیش میگیرد. والای برای اینکه به این دستاوردها برسد یکی از نخستین کلیشههای موجود در انیمیشنهای سینمایی را از بین میبرد؛ کلیشهای که حداقل در آثار پیکسار و دیزنی زیاد تماشایش کردهایم. والای آنتاگونیست یا شخصیت شروری ندارد؛ حداقل شخص شروری با تعریفی که ما در اکثر انیمیشنها با آن روبهرو بودهایم ندارد.
هالیوود و اهالی سینما عاشق شخصیتهای شرور انیمیشنی هستند؛ شخصیتهایی که از اندازه معمولی انسانها معمولا بزرگتر هستند، ظاهری بسیار متفاوت نسبتبه انسانها دارند و به خوبی در خاطرهها باقی میمانند. این شخصیتهای شرور معمولا در جامعه، معدود انسانهایی هستند که در جامعه بهخاطر کمبودهای شخصیشان دست به کارهای شرورانه میزنند. این شخصیتهای شرور یک فرمول ساده و درعینحال مطمئن برای انیمیشنهای سینمایی بهشمار میروند که داستان شخصیتهای اصلی را بهخوبی جلو میبرند. موضوعی که در انیمیشن Wall-E با این فرمول همیشگی بههیچوجه دیده نمیشود.
اگر بهصورت جهانی به این موضوع نگاه کنیم انسانها بهایندلیل از افراد شرور خوششان میآید چون خود انسان فرد شروری است، کارهای شرورانه انجام میدهد و گاهی مانند افراد شرور برای سایرین مشکلساز میشود. خود من که این متن را مینویسم و خود شمایی که این متن را مطالعه میکنی هم گاهی در این دسته قرار میگیریم. افراد منحصربهفردی که گاهی از جامعه و تعاملهای اجتماعی دور میشوند و گاهی خودشان را همرنگ جامعه میکنند. این موضوع در سراسر جهان و درکنار خود ما وجود دارد و بههمیندلیل بهصورت ناخودآگاه افراد شرور برای ما محبوب هستند.
چرا جوکر با بازی هیث لجر تا این اندازه محبوب است؟ چرا شخصیت اِسکار در Lion King را همه دوست دارند؟ چرا اریک کارتمن در South Park یکی از مهمترین شخصیتهای تلویزیون تلقی میشود؟ چرا والتر وایت و سال گودمن که دست به کارهای شرورانهای میزنند برای خیلیها مقدس هستند؟ جواب این سؤالها را میتوان درمیان توضیحات بالا پیدا کرد. چراکه انسان در ناخودآگاهش دوست دارد شرور باشد و خارج از قانون حرکت کند. این حرکتِ خارج از قانون هم موضوعی است که در ادامه زیاد به سراغش خواهیم رفت.
از آنجایی که انیمیشن Wall-E آن آنتاگونیست همیشگی با آن فرمول کلیشهای و آشنا را در خودش نمیبیند این اثر با یک جهانبینی جدید به سراغ مخاطبش میرود؛ یک جهانبینی جدید با موضوعاتی مرتبطبا جامعهشناسی. این حرف به این معنا نیست که والای آنتاگونیست ندارد یا شاهد نبرد شخصیت اصلی با یک قدرت شرور در مرکز روند داستان نیستیم، بله والای آنتاگونیست دارد ولی نه به شکلی که در مدیومهای مختلف سرگرمی شاهدش بودهایم. آنتاگونیست اصلی در والای همان موقعیت و قانونهای جهان خود فیلم است؛ آنتاگونیست همان سفینه Axiom و سیستم خودکاری که آن را کنترل میکند، تلقی میشود. به بیان بهتر آنتاگونیست در فیلم والای یک شخص مشخص نیست بلکه یک نهاد، نظام یا سازمان اجتماعی یکپارچه است که در تاروپود اصلی داستان حل شده است.
سیستم خودکاری که سفینه آکسیوم را کنترل میکند آتو (Auto) یا اُتو نام دارد. شاید پیش خودتان بگویید که در گذشته فیلمهایی بودهاند که در آنها آنتاگونیست داستان یک سیستم هوشمند یا خودکار بوده است و درست هم میگویید. بااینحال تفاوت اصلی آتو با آتناگونیستهایی مانند Hal9000 یا سایر سیستمهای خودکار شرور در این موضوع خلاصه میشود که آتو قدرت تصمیم ندارد. آتو بهخاطر یک مشکل سیستمی بهوجود نیامده، آتو نمیتواند خودش تصمیم بگیرد، او تنها کاری که انجام میدهد پیروی از یک سری قوانین و دستورالعملهای از پیش تعیینشده است. بههمیندلیل آتو یک آتناگونیست کلیشهای نیست و او بهعنوان صدای سفینه آکسیوم عمل میکند؛ بهعنوان صدای همان نهاد یا سازمان یکپارچهای که در تاروپود داستان قرار دارد.
در این قسمت مقاله اجازه دهید برای افرادی که داستان فیلم را فراموش کردهاند بهطور خلاصه توضیح دهیم قضیه از چه قرار است. پس از اینکه زمین بهطرز وحشتناکی در زباله غرق شده دیگر جایی برای زندگی انسانها نبود و بههمیندلیل انسانها تصمیم گرفتند در یک تصمیم بسیار پرهزینه زمین را ترک کنند و در یک سفینه فضایی بسیار مجهز در فضای بیکران به زندگی خود ادامه دهند. این سفینههای بسیار بزرگ توسط رباتهایی اداره میشوند که توسط شرکت Buy N’ Large تهیهشدهاند. شرکتی که یک فروشگاه زنجیرهای در زمین بوده و استعارهای است از برندهای آشنایی مانند والمارت، مکدونالد، دیزنی، استارباکس و غیره که همه و همه در یک پکیج کامل دور هم جمع شدهاند.
شرکت Buy N’ Large به نخستین مسافرانش وعده داده بود که پس از گذشت چند سال و پس از پاکسازی کامل زمین توسط رباتهایی مانند خود شخصیت والای، آنها بار دیگر به خانههای خود باز خواهند گشت؛ از این وعده ۷۰۰ سال میگذرد. پس از گذشت قرنها و زندگی چندین نسل از انسانها در این سفینهها، بشر دیگر قادر نیست گذشته خود را به یاد آورد، بشر در این زندگی آسوده بهقدری زیادهروی کرده که آنها دیگر حتی نمیتوانند با قدرت خودشان راه بروند چراکه رباتها همه کارهای موردنیاز آنها را انجام میدهند. دیگر خبری از انسانهای قدیم نیست و گویا انسانها به رباتهایی با اضافه وزن بسیار زیاد و تنبل تبدیل شدهاند. رباتها حتی زمان شبانهروز را کنترل میکنند و میتوانند در یک لحظه خورشید را در آسمان داشته باشند و در لحظه بعد زمان خواب شب انسانها فرا رسیده باشد. همهچیز مصنوعی پیش میرود.
موضوع بسیار مهم در داستان فیلم زمانی رخ میدهد که سیستم برخی از این انسانها بهخاطر خرابکاریهای والای دچار مشکل میشوند و این انسانها ناگهان میفهمند که عضو بسیار کوچکی از یک جامعه بزرگ هستند. عضو کوچکی که هیچ قدرتی ندارد و تا امروز فقط خورده، خوابیده و فکر کرده که مهمترین موجود هستی بهشمار میرود. در این لحظه این فرد میفهمد که در یک دروغ زندگی میکرد. این چند نفر که از سیستم همیشگی خارج شدهاند تلاش میکنند تا با کمک هم بتوانند ذرهای از آزادی را لمس کنند و خارج از سیستم همیشگی زندگی کنند. دو نفر از آنها به هم آب میپاشند و لذت میبرند؛ موضوعی بدیهی و بسیار کوچک و کماهمیت برای ما برای آنها حکم آزادی از سیستم را دارد.
با همین منطق میتوان متوجه شد که انسانها همیشه و همیشه عضو کوچکی از یک سازمان و نهاد بسیار بزرگتر از خودشان هستند. درک کردن این موضوع زیربنای درک روابط و تعاملهای اجتماعی را شکل میدهد و میتواند به انسان نشان دهد که این سازمانهایی که در آنها عضو است همان سیستمهای اجتماعی یا نهادهای اجتماعی هستند که در ابتدای مقاله به آنها اشاره کردیم. سیستمهای اجتماعی در یکدیگر تنیده شدهاند، با یکدیگر کار میکنند، خراب شدن یکی از آنها به خرابی تعداد بیشتری از آنها ختم میشود، روابط موجود در هرکدام میتواند روی دیگری اثر بد یا خوب بگذارد و در کل این سیستمهای اجتماعی یک جامعه بزرگ یا همان (کُل) را شکل میدهند.
بهعنوان عضوهای کوچکی از جامعه ما همیشه در این سیستمهای اجتماعی حضور داریم. سیستمهای اجتماعی اطراف ما از لحاظ اندازه متفاوت هستند ولی درکنار یکدیگر کار میکنند. برای مثال خانواده یک سیستم اجتماعی است، مدرسه، ایستگاه پلیس، شرکتی که در آن کار میکنیم، یک گروه از آدمهای متفاوت در شبکههای مجازی، دانشگاه، همه و همه نهادها و سیستمهای اجتماعی متفاوتی هستند که بهیکدیگر ربط دارند. وجود مشکل در یک سیستم اجتماعی مانند خانواده میتواند آن شخص را در محل کارش تحت تاثیر قرار دهد و سیستم اجتماعی دیگری مانند دانشگاه یا محل کار را با مشکل روبهرو کند. همه این سیستمهای اجتماعی یک کُلِ بسیار بزرگ را شکل میدهند.
آلن جی جانسون که در ابتدای مقاله به وی اشاره کردیم در بیانی ساده میگوید:
سلامت رابطهی میان ما بهعنوان عضوهای کوچک و این سیستمهای اجتماعی موضوعی است که زندگی در یک جامعه را شکل میدهد. رابطه میان ما بههمراه سایر عضوهای کوچک هرچقدر با سیستمهای اجتماعی بهتر باشد، سیستم اجتماعی بزرگتری به نام جامعه میتواند سالمتر مسیر خودش را طی کند و زندگی هر انسان در هر روز از زندگیاش نتیجه سلامت همین روابط است. میتوانید پس از پایان هر روز به این موضوع فکر کنید که در آن روز با این سیستمهای اجتماعی چه ارتباطی داشتید و این رابطهها چقدر سلامت بودهاند.از آنجایی که اکسیوم بهعنوان یک نظام و سازمان اجتماعی مجزا و ایزوله کار میکند باید ببینیم مسیر این سازمان چگونه پیش میرود. اکسیوم مانند سایر سازمانهای اجتماعی از یک سری قوانین و خط مشی خاص استفاده میکند و به آنها پایبند است تا بتواند به خوبی مسیر خود را پیش ببرد. به بیان بهتر این قوانین بهترین راه را برای سایر اجزای این سازمان اجتماعی ترسیم میکنند و در فیلم ما این موضوع را به معنای واقعی کلمه مشاهده کردیم. چراکه رباتهایی که در آکسیوم کار میکنند و وسایلی که مردم در آنها قرار دارند، همگی روی خطهایی حرکت میکنند که از پیش مشخص شدهاند که این موضوع بهخوبی توضیحات ما را با عمق بهتری مشخص میکند.
این المان در زندگی همه ما انسانها وجود دارد. در جایجای زندگی و در تکتک لحظاتی که در جامعه حضور داریم میتوانیم این المان را لمس کنیم. در اطراف ما خطهایی حضور دارند که سیستم اجتماعی کلی به ما میگوید که باید روی آنها حرکت کنیم. ما بهعنوان یک انسان قدرت انتخاب داریم و میتوانیم از این خطها خارج شویم ولی اگر این کار را انجام دهیم خیلی سریع با فشاری روبهرو خواهیم شد که ما را دوباره روی همان خطهای تعیینشده قرار دهند. اتفاقی که به وضوح در والای رخ میدهد و زمانیکه یک ربات برای تمیز کردن زمین از خط خودش خارج میشود میتوانیم ترس را در تمام اجزای آن مشاهده کنیم که انتظار دارد با یک تنبیه شدید روبهرو شود.
تمام توضیحاتی که تا این قسمت از مقاله دادیم و کارکرد این خط مشی در اطرافمان همه و همه را بهراحتی میتوانیم در بازی رومیزی مونوپولی لمس کنیم. بههمیندلیل میتوانیم پیشنهاد کنیم که کتاب The Forrest and The Trees را مطالعه کنید. کتابی اثر آلن جی جانسون که پیشتر به او اشاره کردیم. او میگوید که مونوپولی مانند یک سازمان اجتماعی کوچک ولی ایزوله کار میکند. مانند تمام سازمانهای اجتماعی این بازی هم خط مشی مخصوص خودش را دارد و قوانینی در آن دیده میشود که شما را از خارج شدن از این خطها منع میکند.
تنها کاری که باید انجام دهیم این است که به این قوانین نگاهی بیندازیم و پس از آن میتوانیم دقیقاً پیشبینی کنیم که رفتار افراد چگونه تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. آسانترین مسیر برای بازیکنان این است که سادهلوحانه و بدون هیچ بینشی قوانین را دنبال کنند. امتناع از پذیرش قوانین منجر به واکنش متقابل از سوی سایر بازیکنان خواهد شد و احتمالاً شما را از بازی اخراج خواهند کرد؛ چراکه بازی کردن بدون رعایت قوانین امکانپذیر نیست. وقتی قوانین بازی رعایت میشوند، همیشه یک الگوی خاص پدید میآید که همه نسبتبه یکدیگر حکم یک آنتاگونیست را دارند. الگویی که از طمع بیرحمانه پدید میآید. به یاد داشته باشید که بازی مونوپولی زمانی به پایان میرسد که یک بازیکن همه چیزهای با ارزش را از همه دیگران گرفته باشد و سایر بازیکنان هیچ دارایی باارزشی نداشته باشند.
همانطور که جانسون به ما یادآوری میکند، اگر از یک دیدگاه فردگرا برای توضیح این الگوی رفتاری استفاده کنیم، به یک توضیح مشخص میرسیم: مردم طمع زیادی دارند و همانطور که در اوایل مقاله اشاره کردیم، مردم شخصیتهای شرور را دوست دارند. به خاطر داشته باشید که ایده زیربنای این گزاره این است که افراد کاری را انجام میدهند که هستند. بنابراین، براساس آن افرادی که مونوپولی بازی میکنند، خواه یا ناخواه طماع هستند یا حداقل در آن لحظه طمع میکنند و راههایی را انتخاب میکنند که میتوانند آن شخص را به یک آنتاگونیست طماع تبدیل کنند.
مشکل جایی خودش را نشان میدهد که همان شخصی که در زمان بازی مونوپلی طمع زیادی دارد، در یک سازمان اجتماعی طمع خودش را نمایش نمیدهد. بله، هر فرد میزان مشخصی از خودخواهی را در وجودش دارد و برخی افراد خودخواهتر از سایرین هستند. بااینحال قوانین مونوپولی نهتنها طمع را تشویق میکند که طمع را بهعنوان المانی نشان میدهد که بدون آن نمیتوان در این بازی شرکت کرد. بههیچوجه اهمیتی ندارد که شما چگونه فردی هستید، اهمیتی ندارد که یک دانشجوی ساده هستید یا وزیر یک کشور، زمانیکه مونوپولی بازی میکنید و زمانیکه براساس قوانین آن بازی میکنید به فردی ترسناک تبدیل میشوید که بهراحتی میتواند برای سایرین حکم یک آنتاگونیست را داشته باشد.
بنابراین نتیجه به بارآمده از این قوانین و این خط مشی به سازمان اجتماعی اطراف آن بستگی دارد. نتیجه این قوانین در مونوپلی این است که فرد را به یک فرد طمعکار تبدیل میکند و در سفینه فضایی آکسیوم افراد را به موجوداتی خنثی و مصرفکنندههایی خاموش تبدیل میکند. هر خط مشی در هر سازمان اجتماعی، خواه یک سازمان کوچک باشد یا بزرگ، وجود دارند ولی نتیجه آنها باتوجهبه مسیر آن سازمان متفاوت است. برای مثالی بهتر شما در مدرسه یک سری قوانین دارید که خط مشی آن سازمان اجتماعی را شکل میدهند. این خط مشی سعی دارد نتیجهای بگیرد که طی آن شما در یک ساعت مشخص در مدرسه حضور داشته باشید و بدون ایجاد مشکل درس را یاد بگیرید و به خانه بروید. شما میتوانید از این خط مشی خارج شوید ولی با تنبیه افراد مسئول مواجه خواهید شد. پس نتیجه اینکه در هر سازمان اجتماعی یک سری قوانین و خط مشی وجود دارد و هرکدام از آنها بهدنبال نتیجه موردنطر خود هستند.
بسیاری از منتقدان فیلمهای سینمایی توجه داشتند که وال-ای بهعنوان نقدی بر سرمایهداری مصرفگرایانه عمل میکند که بدون شک همین است. بااینحال، فیلم از یک مسیر آسان و کلیشهای برای دشمن قرار دادن سازمانی مانند Buy'N Large و مشتریهایش استفاده نمیکند. به این ترتیب، والای در نقطه مقابل فیلمی مانند ایدیوکراسی قرار دارد، فیلمی که من بهشدت از آن متنفرم. ایدیوکراسی نیز بهعنوان نقدی بر مصرفگرایی بهشمار میرود، اما در آن از نوعی طنز بدبینانه و خودستایانه استفاده میشود که درنهایت افراد را مقصر کارهای سازمانهای بزرگ قلمداد میکند که خیلی حرف درستی نیست.
دقیقا در سوی دیگر، وال-ای انسانهایی که در سفینه فضایی آکسیوم زندگی میکنند را به این شکل تصویر نمیکند. بله، آنها در وضعیت خود یکسان هستند و بله، آنها از مزایایی که این سیستم به آنها ارائه میدهد لذت میبرند ولی اگر ما میخواستیم از یک لنز فردگرا برای توضیح رفتار آنها استفاده کنیم، مجبور بودیم نتیجه بگیریم که کاپیتان و تمام مسافران بهدلیل اینکه بهطور طبیعی افرادی تنبل، احمق و بیتفاوت هستند، به روشهایی تنبلانه، احمقانه و بیتفاوت رفتار میکنند. که این هم حرف اشتباهی خواهد بود.
دقیقا مانند توضیحی که پیشتر دادیم، والای بهعنوان یک راوی در مسائل جامعهشناسی به ما نشان میدهد که مسافران و کاپیتان آکسیوم طوری رفتار میکنند که سازمان اجتماعی حاکم بر آکسیوم از آنها انتطار دارد و خط مشی را آنگونه بنا نهاده است. حتی ظاهر مسافران آکسیوم که افرادی چاق و تنبل هستند هم نتیجه قوانین آکسیوم بهشمار میرود که آنها را به رفتاری خاص محدود کرده و چاقی مسافران بههیچوجه نتیجه رفتار شخصی و عادتهای اجتماعی آن افراد نیست. آنها مجبورند خط مشی کشیده شده برای خود را دنبال کنند و خصوصیات شخصیتی هرکدام از آنها فاقد اهمیت هستند.
همین مسافران که سالها و دههها و قرنها به این خط مشی عادت کردهاند، درنهایت توانایی «بیرون از قوانین حرکت کردن» و «تصمیم شخصی گرفتن» را دارند ولی خودشان نمیدانند. پیام امیدوارانه در این قسمت این است که مردم میتوانند رفتار خود را در قبیل سازمانهای اجتماعی بزرگ تغییر دهند. رفتاری که شاید خودشان هم از آن اطلاعی نداشته باشند. آنها میتوانند سازمانهای اجتماعی بزرگ را از بین ببرند یا حداقل آنها را تغییر دهند ولی خط مشی تعیین شده برای آنها طی مدت زمانی طولانی، باعث شده تا این قابلیت بسیار مهم خود را فراموش کنند!
خط مشی در زندگی واقعی مانند انیمیشن Wall-E یا یک بازی رومیزی خیلی قابل لمس نیست و نمیشود آن را خیلی واضح دید؛ ما در زندگی خود مانند سیاره آکسیوم روی زمین خطهایی نمیبینیم که باید روی آنها حرکت کنیم ولی بهطور ناخودآگاه این خطها را اطرافمان درک میکنیم و عادت داریم تا از آنها پیروی کنیم و از آنها خارج نشویم.
یک بیمارستان را در نظر بگیرید. برای رسیدن به بخشهای مختلف بیمارستان خطوط رنگی روی زمین و دیوار تعبیه شده که میتوانند ما را به مقصد دلخواه برسانند. اگر از این خطها خارج شویم نمیتوانیم به بخش موردنظر خودمان برسیم. این خطها دقیقا مانند خطهای آکسیوم هستند با این تفاوت که در آکسیوم آنها را بهصورت یک سازمان مرکزی آنتاگونیستوار مشاهده میکنیم و همین خطها را در زندگی واقعی بدون دیدنشان میتوانیم درک کنیم.
حالا برای اینکه چارچوب این خط مشی در سازمانهای اجتماعی مختلف را بهتر درک کنیم، اجازه دهید یک مثال بزنیم. فرض کنید درکنار دوستتان هستید و او یک جوک آزاردهنده تعریف کند. خط مشی بین شما این است که به آن جوک بخندید و از آن جوک لذت ببرید؛ احساسی که واقعی خواهد بود و بههیچوجه هیچ اشکالی هم ندارد. حالا فرض کنید همان جوک آزاردهنده را در یک اداره با حضور همکارهای زن و مرد یکی از اطرافیان شما تعریف کند. خط مشی در این لحظه توصیه میکند که به آن جوک نخندید و سکوت کنید. چراکه خنده شما میتواند آن جوک آزاردهنده را برای برخی از همکاران شما آزاردهندهتر کند.
بهراحتی میتوان این خطوط غیرقابل دیدن که در والای قابل دیدن هستند را در این مثال درک کرد. قوانینی که در هر سازمان اجتماعی رفتاری متفاوت را از ما انتظار دارند و ما روی این خطوط فرضی حرکت میکنیم. اگر از این خطوط
خارج شویم و در جمع همکارهای اداره به آن جوک آزاردهنده بخندیم، بدون شک با ما برخورد خواهد شد.
نهادها، نظامها و سازمانهای اجتماعی و قوانین موجود در هرکدام از آنها یکی از مهمترین المانهای جوامع انسانی هستند و از طرفی المانی بهشمار میروند که توسط خیلیها بهخوبی درک نشدهاند. یکی از مهمترین پیامهای آلن جی جانسون این است که ما میتوانیم بازی مونوپولی را بهخوبی توضیح دهیم بدون اینکه خصوصیات رفتاری بازیکنان را توضیح دهیم. به بیان دیگر ما میتوانیم هرکدام از سازمانهای اجتماعی کوچک و بزرگی که درون آنها قرار داریم را بهراحتی توضیح دهیم بدون اینکه از تکتک اعضای درون هرکدام از آنها شناخت کافی داشته باشیم.
برای نتیجه کلی به این نقطه میرسیم که مسافران و رباتهای حاضر در آن سفینه فضایی درنهایت توانستند از خط مشی تعیین شدهی خودشان خارج شوند و در نتیجه این گام بلندی که برداشتند، سرانجام بشریت را تغییر دادند. پس ما، مردم عادی، در زندگی واقعی میتوانیم از خط مشی تعیین شده برای خودمان خارج شویم و از پیروی کورکورانه از قوانینی که جلوی ما قرار دارند، دوری کنیم. قوانینی که گاهی نیازمند تغییر هستند و نظامهای اجتماعی پیروی این قوانین نیاز به تغییر یا حتی از بین رفتن، دارند!
درنهایت این را هم بگوییم که وال-ای را تماشا کنید، وال-ای را زندگی کنید و از وال-ای لذت ببرید.
منبع: زومجی
https://teater.ir/news/61509