نکته‌ای که این فیلم‌ها را برای مخاطب جذاب می‌کند، فقط ایجاد هیجان نیست. بهترین فیلم سرقت از بانک عموما کاری می‌کند که مخاطب با شخصیت یا شخصیت‌های حاضر در داستان که به نظر کاراکترهای منفی می‌رسند، همذات‌پنداری می‌کند. در واقع فیلم‌ساز با ساختن ضدقهرمان‌هایی همدلی‌برانگیز باعث می‌شود که مخاطب نگران سرنوشت آن‌ها شود و فرارشان را بیش از دستگیری طلب کند.
چارسو پرس: یک فیلم سرقت از بانک زیرمجموعه‌ی ژانر جنایی در سینما است. ژانر جنایی به ساب‌ژانرهای زیادی تقسیم می‌شود و یکی از این ساب‌ژانرها آثار سرقتی است. خود زیرگونه‌ی سرقت در میان آثار جنایی به بخش‌های مختلف دیگری هم تقسیم می‌شود که فیلم‌های سرقت از بانک جزیی از آن‌ها هستند. حال یک اثر این چنینی می‌تواند یا با زیرگونه‌ی پلیسی ادغام شود و تلاش‌های ماموران قانون برای دستگیری سارقان را نشان دهد یا با تمرکز بر دزدی سارق یا گروهی از دزدان شخصیت‌های پلیس را حذف کند و کاری به زیرگونه‌ی پلیسی از ژانر مادر جنایی نداشته باشد. در هر صورت مهم نمایش یک یا چند سرقت از بانک است که فیلمی را به این دسته وابسته می‌کند و طرفداران بسیارش ما را وا می‌دارد که فهرستی از ۱۱ فیلم سرقت از بانک درخشان تاریخ سینما تهیه کنیم.

بهترین فیلم‌های سرقت از بانک در تاریخ سینما به دو دسته‌ی کلی تقسیم می‌شوند: یکی فیلم‌هایی که مراحل طراحی و اجرای سرقت را به شکلی دقیق نمایش می‌دهند و در واقع فلسفه‌ی وجودی فیلم تولید هیجان برای مخاطب از طریق نمایش اعمال هوش‌ربای سارقان است و دوم هم فیلم‌هایی هستند که داستان خلافکارانی را تعریف می‌کنند که از این طریق روزگار می‌گذرانند و فقط بخش کوتاهی از فیلم به نمایش سرقت می‌پردازد. در فیلم‌های دسته‌ی اول جدال میان پلیس و سارقان در نمایش اجرای محیرالعقول سرقت خلاصه می‌شود اما در آثار دسته‌ی دوم جدال میان این دو بخش مهمی از داستان را شکل می‌دهد؛ چرا که سارقان بعد از هر سرقت باید هم حواس خود را جمع کنند که دستگیر نشوند و هم نیروهای قانون باید تمام توجه و هوش خود را به کار ببرند تا ردی از آن‌ها پیدا کنند.

اما نکته‌ای که این فیلم‌ها را برای مخاطب جذاب می‌کند، فقط ایجاد هیجان نیست. بهترین فیلم سرقت از بانک عموما کاری می‌کند که مخاطب با شخصیت یا شخصیت‌های حاضر در داستان که به نظر کاراکترهای منفی می‌رسند، همذات‌پنداری می‌کند. در واقع فیلم‌ساز با ساختن ضدقهرمان‌هایی همدلی‌برانگیز باعث می‌شود که مخاطب نگران سرنوشت آن‌ها شود و فرارشان را بیش از دستگیری طلب کند. در چنین مواقعی فرار پایانی سارقان ماجرا نوعی احساس رضایت آمیخته با گناه به همراه دارد که به زبان زدن به زخمی کهنه در دهان و تجربه کردن لذت همراه با درد می‌ماند.

اما این که من و شمای مخاطب از تماشای فرار عده‌ای سارق لذت می‌بریم، فقط به کار سازندگان اثر و طراحی ضدقهرمان‌هایی همدلی‌برانگیز ارتباط ندارد؛ من و شمای مخاطب همواره از تماشای مردان یا زنانی که قانون‌های دست و پا گیر را به بازی می‌گیرند، لذت می‌بریم. به این معنا که روح و روان آدمی نیاز به رهایی کامل دارد و وجود قوانین را برنمی‌تابد. اما انسان به تجربه دریافته که وجود این قوانین برای زندگی معمولی لازم است وگرنه سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. حال که چنین تمایلی در آدمی وجود دارد و به ذاتش بازمی‌گردد اما امکان رسیدن به آن وجود ندارد، تماشای داستان ساختگی عده‌ای که چنین زیستی را برگزیده‌اند و قوانین را به ریشخند می‌گیرند و در عین حال در دنیای واقعی به کسی ضرر نمی‌رسانند، برای مخاطب جذاب می‌شود و خود به خود شروع به همذات‌پنداری با آن‌ها می‌کند.

در دوران سینمای کلاسیک و به ویژه در آمریکا، فیلم‌سازان امکان نمایش سارقان بانک را به شیوه‌ی امروزی نداشتند. آن‌ها باید طوری فیلم می‌ساختند که در نهایت سارق محکوم شود و به سزای اعمالش برسد؛ چرا که ممکن بود مخاطب را گمراه کند. این فشار و این اجبار به خاطر تلاش‌های گروه‌های اجتماعی و مذهبی به وجود آمد که دست فیلم‌سازان را حسابی می‌بست. این فشارها تا آن جا افزایش پیدا کرد که می‌رفت به تصویب قانونی در آمریکا منجر شود که سانسور را دولتی می‌کرد. اما خیلی زود اهالی سینما دست به کار شدند و خود قوانینی در چارچوب دفاتر تولید خود تهیه کردند که جلوی دولتی شدن سانسور را بگیرند. این قوانین به «قانون هیز» معروف شد که فیلم‌سازان را ملزم به رعایت یکی سری از دستورالعمل‌ها می‌کرد تا فشارها کاهش یابد.

یکی از همین دستورالعمل‌ها هم نمایش به زندان افتادن، مرگ یا توبه‌ی سارقی بود که ممکن است مخاطب را دستخوش هیجان کند. زمان گذشت و ارزش‌های قدیم عوض شد. در دهه‌ی ۱۹۶۰ دیگر بانک به عنوان نمادی از سیستم و ارزش‌های گذشته شناخته می‌شد که چندان خریدار نداشت. پس نمایش حمله‌ به آن و سرقت از بانک هم دیگر تابو نبود. در چنین قابی سر و کله‌ی فیلمی چون «بانی و کلاید» پیدا شد که سارقانش را همچون قهرمان نشان می‌دهد و مسیر این زیرگونه و البته سینما را برای همیشه عوض می‌کند. پس بهترین فیلم‌های جدید سرقت از بانک تفاوت بسیاری با آثار قدیمی دارند و شخصیت‌های خود را به شکل دیگری طراحی می‌کنند. در همین فهرست می‌توان دید که یک فیلم سرقت از بانک جدید برخوردار از شخصیت‌هایی است که گاهی حق با آن‌ها است نه با ماموران قانون.

از سوی دیگر در سینمای ایران، مفهوم ژانر به معنای متداولش جا نیفتاده است. دلیل این موضوع هم مشخص است. سینمای ژانر زمانی شکل می‌گیرد که رابطه‌ی بین تماشاگر و سازندگان یک فیلم یک رابطه‌ی ارگانیک باشد و سازنده‌ی اثر نیاز بسیاری به فروش فیلمش داشته باشد. پس در این جغرافیا وجود یک فیلم سینمایی سرقت از بانک ایرانی چندان توجیهی ندارد. اما در سینمای مشرق زمین و در کشورهایی چون کره جنوبی یا هند یا ژاپن چنین فیلم‌هایی ساخته می‌شوند و آثار مبتنی بر کلیشه‌های ژانر بسیاری را تولید می‌کنند. پس ممکن است یک فیلم هندی سرقت از بانک که ارزش تماشا کردن دارد، پیدا شود اما سینمای ایران چنین محصولی ندارد. گرچه سینمای این کشورها هم هنوز نمی‌توانند در همه‌ی ژانرها پا به پای محصولات آمریکایی پیش بروند.

در چنین قابی یک فیلم سینمایی سرقت از بانک جدید بیش از آثار قدیمی شانس حضور در فهرستی این چنین دارد. چرا که همان طور که توضیح داده شد یک فیلم سرقت از بانک نیاز به خلق شخصیت‌های سارق باهوش و هم‌دلی‌برانگیز دارد وگرنه تبدیل به فیلمی بی سر و ته خواهد شد. مثلا تصور کنید که فیلمی بخواهد یک سارق را خنگ و بدون بهره بردن از هوش نمایش دهد. طبعا آن فیلم را باید در دسته‌ی آثار کمدی و پاردویک طبقه‌بندی کرد.

فیلم‌های قدیمی این چنین شخصیت‌های جذاب و باهوشی خلق می‌کردند اما همان اجبار در نمایش اجرای عدالت باعث می‌شد که فیلم‌های کلاسیک دست کم پایان قانع کننده‌ای نداشته باشند. البته سینمای موسوم به سرقت از بانک، احتمالا تنها زیرگونه‌ای است که آثار کلاسیکش نسبت به فیلم‌های امروزی جای کمتری برای عرض اندام دارند.

نکته‌ی پایانی این که سینمای وسترن هم کم فیلم با محوریت سرقت از بانک ندارد. مثلا می‌شد فیلم‌هایی چون «بوچ کسیدی و ساندنس کید» (Butch Cassidy And The Sundance Kid) یا «این گروه خشن» (The Wild Bunch) را هم به این فهرست اضافه کرد که در این صورت باید تعداد آثار حاضر در فهرست را بسیار بیشتر در نظر گرفت. چرا که سینمای وسترن پر از شخصیت‌های درجه یکی است که از طریق بانک‌زنی و سرقت روزگار می‌گذرانند اما ترجیح داده شد که این فیلم‌ها حذف شوند و فقط آثاری در فهرست قرار بگیرند که داستان سرقت از بانک را در روزگار مدرن تعریف می‌کنند.

۱۱. اگر از آسمان سنگ ببارد (Hell Or High Water)


  • کارگردان: دیوید مکنزی
  • بازیگران: بن فاستر، کریس پاین و جف بریجز
  • محصول: ۲۰۱۶، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۷٪
گفته شد که یک فیلم سرقت از بانک مهیج و تر و تمیز و جذاب نیاز به شخصیت‌هایی همراه کننده دارد که حتی گاهی حق با آن‌ها است و عدالت در صورتی اجرا می‌شود که آن‌ها در پایان پیروز میدان نبرد با پلیس شوند و بتوانند از مهلکه فرار کنند. اما نمایش این پیروزی هم به همین سادگی‌ها نباید باشد. باید در طرف مقابل هم دشمنی سرسخت قرار گیرد که به راحتی جا نزند و پا به پای سارقان پیش برود و زندگی را بر آن‌ها سخت کند. فیلم «اگر از آسمان سنگ ببارد» چنین فیلمی است. گرچه پایانش آن قدر تلخ است که من و شما از پیروز نامیدن دو برادر سارق در می‌مانیم.

فیلم «اگر از آسمان سنگ ببارد» یک فیلم سرقت از بانک جدید محسوب می‌شود که داستانش در چشم‌اندازهایی شبیه به سینمای وسترن می‌گذرد و قصه‌ی خود را جایی در سرحدات آمریکا تعریف می‌کند. از این منظر شخصیت‌های فیلم هم شبیه به شخصیت‌های سینمای وسترن هستند. در یک سو دو برادر قرار دارند که ما را به یاد مردان عدالت‌خواه سینمای وسترن می‌اندازند که به جای اسب، وانت سوار می‌شوند (سکانس خریدن یک وانت دست دوم توسط این دو ما را به یاد خریدن اسب در فیلم‌های وسترن می اندازد). آن‌ها چیز چندانی از این دنیا نمی‌خواهند و فقط در جستجوی نگه داشتن سقفی بالای سر خود و نسل آینده‌ی خانواده هستند؛ سقفی که از مادرشان به ارث رسیده است. ضمنا آن قدر هم کار خود را بدون خشونت انجام می‌دهند که نمی‌توان از آن‌ها متنفر شد.

در آن سوی ماجرا هم پلیس کارکشته و خوش قلبی حاضر است که فقط کارش را انجام می‌دهد. او رفته رفته پی به انگیزه‌ی دو برادر سارق می‌برد اما نمی‌تواند از کار خود دست بکشد. می‌بینید که با یک داستان در ظاهر ساده طرف هستیم که هر دو سوی ماجرا ما را با خود همراه می‌کنند؛ هم برادران سارق و هم پلیسی که یک راست از سینمای وسترن به این فیلم راه پیدا کرده است. حتی لباس پوشیدن این پلیس با آن کلاه کابویی و چکمه‌هایش نشان از تعلق خاطر او به فرهنگی در جنوب آمریکا دارد که داستان در آن می‌گذرد. این پلیس هم ما را به یاد کلانترهای کار درست سینمای وسترن در گذشته می‌اندازد.

قضیه زمانی پیچیده می‌شود که تعداد سرقت‌های دو برادر افزایش می‌یابد. آن‌ها پول‌های تمام بانک‌های کوچک شهرهای کوچک اطراف محل زندگی خود را به سرقت می‌برند. این موضوع فشار بسیاری بر نیروهای پلیس وارد می‌کند اما هر چه که تعداد بانک‌های باقی مانده کمتر می‌شود، احتمال پیدا کردن رد دو سارق هم افزایش می‌یابد. پس تعلیقی فزاینده در سرتاسر اثر وجود دارد که داستان شکار و شکارچی فیلم «اگر از آسمان سنگ ببارد» را جذاب‌تر می‌کند.

یکی از دلایل توفیق فیلم و قرار گرفتنش در فهرست ۱۱ فیلم سرقت از بانک برتر تاریخ، ساختن درست روابط بین شخصیت‌ها است. در وهله‌ی اول باید شخصیت‌های خوبی داشته باشی تا بتوان به روابط خوب بین آن‌ها رسید. رابطه‌ی بین دو برادر و احساساتی که بین آن‌ها جاری است و گذشته‌ی دردناکی که هر کدام پشت سر گذاشته‌اند، تا حدود بسیاری اعمال آن‌ها را برای ما توجیه می‌کند. در آن سو پلیس ماجرا هم که نیاز چندانی به شخصیت‌پردازی ندارد و حافظه‌ی هر سینمادوستی چندین و چند شخصیت این چنینی را به خاطر می‌آورد. نکته این که سازندگان می‌دانند دوران حضور چنین کلانترهایی سپری شده و به همین دلیل هم جف بریجزی را که در آستانه‌ی کهن‌سالی قرار دارد در قالب این نقش نشانده‌اند.

در کنار همه‌ی این فیلم از یک بازی معرکه سود می‌برد. بازی بن فاستر در قالب نقش برادر بزرگتر که می‌داند فرصت زندگی را از دست داده و چیزی برای از دست دادن ندارد، تمام قاب را از آن خود می‌کند. این در حالی است که جف بریجز و کریس پاین هم حضورهای قانع‌کننده‌ای در برابر دوربین دارند اما هر جا که بن فاستر حاضر می‌شود، جایی برای عرض اندام کسی باقی نمی‌گذارد. تمام این موارد فیلم «اگر از آسمان سنگ ببارد» را یکی از بهترین فیلم‌های سرقت از بانک تاریخ می‌کند.

«دو برادر بی‌پول در شهر کوچکی در ایالت تگزاس زندگی می‌کنند. تنها سر پناه آن‌ها زمین و خانه‌ای است که از مادرشان به ارث رسیده اما همان هم ممکن است توسط بانک به دلیل پرداخت نشدن اقساطش مصادره شود. این دو برادر تصمیم می‌گیرند که برای جور کردن پول اقساط بانک، دست به سرقت از بانک‌های کوچک شهرهای کوچک تگزاس بزنند. در آن سو پلیسی کارکشته برای دستگیری آن‌ها مامور می‌شود. او رفته رفته متوجه می‌شود که این دو برادر الگوی مشخصی برای انتخاب بانک‌ها دارند. پس منتظر می‌ماند اما …»

۱۰. شهر (The Town)


  • کارگردان: بن افلک
  • بازیگران: بن افلک، جرمی رنر و ربکا هال
  • محصول: ۲۰۱۰، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۲٪
بن افلک فیلم‌ساز خوبی است. کارگردانی و نویسندگی او دست کم از توان بازیگری‌اش بیشتر است. فیلم «شهر» بهترین اثر برای اثبات این ادعا است. او در این فیلم در قالب نقش اصلی اثر ظاهر شده اما بازیگر چندان قانع‌کننده‌ای نیست. خوشبختانه کارگردانی خوب اثر در کنار بازی خوب دیگران و البته داستان پر کششی که وجود دارد، باعث شده که با فیلم درجه یکی طرف شویم که حتکا باید آن را در فهرست ۱۱ فیلم سرقت از بانک برتر تاریخ قرار داد. ضمن این که مانند شماره‌ی قبلی فهرست این یکی هم یکی از بهترین فیلمهای جدید سرقت از بانک به حساب می‌‌آید.

گفته شد که برای خلق یک درام سرقتی خوب باسد شخصیت‌های درجه یکی داشت که بتوان با آن‌ها همراه شد. در این جا هم از طریق نمایش رفاقت بین شخصیت‌ها و میزان فداکاری آن‌ها برای یکدیگر و البته نمایش عشقی آتشین بین شخصیت اصلی با بازی بن افلک و یک دختر با بازی ربکا هال چنین اتفاقی می‌افتد و ما کسانی را در برابر دوربین می‌بینیم که می‌توان آن‌ها را تا حدودی دوست داشت. از آن سو شخصیت پلیس خاصی هم در درام حاضر نیست و فیلم بیشتر روی دار و دسته‌ی خلافکاران مانور می‌دهد و به شخصیت‌پردازی آن‌ها می‌پردازد.

بن افلک در این جا علاقه‌ی چندانی ندارد که شخصیت‌هایش را مانند فیلم پیشن کاملا حق به جانب نمایش دهد. در «اگر از آسمان سنگ ببارد» با دو برادری طرف بودیم که بانک می‌خواست تناها محل زندگی آن‌ها را از دستشان درآورد و بقیه‌ی اتفاقات دنیا هم چندان به نفع این برادر رقم نخورده بود. ضمن این که در آن جا آن دو برادر در کل خلافکار نبودند و تمام تلاش خود را برای فرار از یک زندگی خارج از چارجوب قانون کرده بودند. در فیلم «شهر» از این خبرها نیست و با عده‌ای سارق طرف هستیم که تمام زندگی خود را مشغول دزدی بوده‌اند و چندان در قید و بند اجرای قانون نیستند.

پس مخاطب احساس همدلی کمتری با آن‌ها دارد اما باز هم دوست دارد که این سارقان در پایان موفق شوند. از سوی دیگر روابط بین سارقان این فیلم پیچیده‌تر از اثر قبل فهرست ۱۱ فیلم سرقت از بانک تاریخ است. در آن جا دو برادر پشت هم بودند و معلوم بود که مسی به دیگری خیانت نمی‌کند. اگر تعلیقی در این میان شکل می‌گرفت، به قصه‌ی تعقیب و گریز بین پلیس و سارقان ربط داشت در حالی که در «شهر» روابط بین سارقان طوری است که تعلیق مضاعفی به فیلم می‌بخشد؛ هیچ‌گاه نمی‌توان به تمام اعضای گروه به اندازه‌ای اعتماد کرد که دست به خرابکاری نزنند و کار را خرب نکنند.

از سوی دیگر تعداد دزدی‌های فیلم هم مانند اثر قبلی چندان زیاد نیست. تمرکز داستان بیشتر روی یک سرقت پایانی است که درست انجام شدنش می‌تواند باعث رستگار شدن سارقان شود و خراب کردنش باعث نابودی تمام زندگی و آرزوهای آن‌ها. تعلیق دیگری که قصه‌ی اثر را پیش می‌برد از همین جا شکل می‌گیرد. برای افزایش این تعلیق بن افلک و دیگر سازندگان طوری مارجرا را پیش می‌برند که گویی پلیس فاصله‌ی چندانی تا دستگیری آن‌ها ندارد. البته ممکن است که این اتفاق بیفتد. باید فیم را ببینید تا متوجه عاقبت کار این سارقان حرفه‌ای شوید.

نکته‌ی دیگری که فیلم را شایسته‌ی حصور در بین بهترین فیلم‌های سرقت از بانک تاریخ می‌کند، ساختن شهری است که به جای دیکری شبیه نیست. در این جا شهر بوستون یا همان شهر محل وقوع حوادث نقشی حیاتی دارد. چرا که از ویژگی خاصی برخوردار است که در جای دیگری یافت نمی‌شود. اکر این ویژگی به درستی ساخته نشود‌، فیلم هم از دست خواهد رفت. ساخته شدن درست این ویژگی هم در نهایت شهر بوستون را به یکی از شخصیت‌های کلیدی داستان تبدیل می‌کند که تاثیر زیادی در روند پیشرفت داستان دارد. انتخاب نام فیلم هم از اهمیت جغرافیای داستان دارد. پس باید فیلم «شهر» را یک فیلم سرقت از بانک درجه یک دانست.

«بوستون را پایتخت سرقت از بانک آمریکا می‌دانند. در این شهر یک دزد حرفه‌ای و سابقه‌دار به نام داگ، عاشق زنی می‌شود که در یک بانک کار می‌کند. مشکل این جا است که او قبلا به همین بانک دسبرد زده و حال دوباره قصد دارد این کار را انجام دهد. علاوه بر این که این عاشقی هوش و حواسش را از بین برده، ترس فهمیدن اصل ماجرا از سوی دختر هم وجود دارد؛ چرا که دختر ممکن است تصور کند داگ فقط برای انجام شدن دقیق سرقت به وی نزدیک شده است. نکته این جا است که داگ نه می‌تواند بیخیل سرقت شود و نه می‌تواند دست از دوست داشتن دختر بکشد. پس …»

۹. نقطه شکست (Point Break)


  • کارگردان: کاترین بیگلو
  • بازیگران: پاتریک سویزی، کیانو ریوز و لوری پتی
  • محصول: ۱۹۹۱، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۰٪
کاترین بیگلو زمانی اکشن‌ساز معرکه‌ای بود. یک فیلم سرقت از بانک کمتر به سمت سینمای اکشن حرکت می‌کند و به جز یکی دو سکانس، خبری از اکشن در آن‌ها نیست. اما «نقطه شکست» اثری سراسر اکشن است که شخصیت‌های خوبی هم دارد و تعقیب و گریزهایش هم حسابی هیجان‌انگیز است. در ضمن به سبک آثار مهم اکشن، داستان سرقت‌هایش را هم با کلی نمایش و هیجان تعریف می‌کند. پس با اثری متفاوت نسبت به دو فیلم قبلی فهرست و بسیاری از بهترین فیلم‌های سرقت از بانک تاریخ طرف هستیم.

در آثار جنایی که فیلم‌های سرقت از بانک هم جزیی از آن‌ها محسوب می‌شوند، عموما سه دسته شخصیت وجود دارند: اول شخصیت قربانی است که جنایت بر علیه او انجام می‌شود. در فیلم‌های سرقت از بانک چنین شخصیتی وجود ندارد مگر این که مانند فیلم «اگر از آسمان سنگ ببارد» خود سارقان قربانی وضع موجود باشند. دوم شخصیت جستجوگر است که در این جا پلیس‌ها هستند یا گروهی رقیب که به دنبال خراب کردن سیر موفقیت‌های طرف مقابل است. شخصیت سوم هم خلافکار یا جنایتکار است که دست به جنایت می‌زند و داستان را آغاز می‌کند.

در برخی از فیلم‌ها این شخصیت‌ها گاه با هم ادغام می‌شوند. یعنی ممکن است قربانی و جستجوگر یکی باشند یا این که قربانی خودش جانی هم باشد. در فیلم «نقطه شکست» با داستان مردی طرف هستیم که بخشی از تیم جستجو است. یعنی او یک پلیس است که باید به دل تشکیلات سارقان نفوذ کند و بعد از برطرف کردن شک آن‌ها و کسب اعتبار، شروع به جمع کردن مدارک کند. اما مشکل آن جا است که این کار او را به قربانی تبدیل می‌کند؛ چرا که از جایی به بعد او با این گروه همراه می‌شود و رفاقتی بین او و سرکرده‌ی سارقان شکل می‌گیرد که وی را سر دوراهی انتخاب قرار می‌دهد. از این جا است این پلیس تا حدودی جنایتکار هم می‌شود. پس با فیلمی طرف هستیم که هر سه شخصیت کلیدی سینمای جنایی را در یک شخصیت خلاصه کرده است.

نقش این پلیس را کیانو ریوز در اوج جوانی و گمنانی بازی می‌کند. اصلا بازی در همین فیلم بود که به او وجاهتی بخشید و پرسونای قهرمان بزن بهادر سینمای اکشن را برایش جا انداخت. البته او در برابر شخصیت دیگر داستان با بازی درجه یک پاتریک سویزی کم می‌آورد. روند داستان به گونه‌ای است که قهرمانش باید همان پلیس با بازی کیانو ریوز باشد. اما شخصیت‌پردازی و بازی پاتریک سویزی او را به شخصیت کلیدی و هم‌دلی‌براگیز قصه تبدیل می‌کند که اتفاق درستی است. اگر بخش عمده‌ی بار درام بر عهده‌ی او نبود، مهم‌ترین قسمت داستان که تصمیم مامور نفوذی پلیس مبنی بر دستگیری اعضای دار و دسته‌ی سارقان است، درست از کار در نمی‌آمد.

از سوی دیگر سکانس‌های اکشن فیلم هم حسابی خوش ساخت از کار درآمده‌اند تا با فیلمی درجه یک در بین ۱۱ فیلم سرقت از بانک برتر تاریخ طرف باشیم. برخی از سکانس‌های اکشن فیلم امروزه به سکانس‌های نمادین این سینما تبدیل شده‌اند؛ به عنوان نمونه سکانس پایانی فیلم و موج‌سواری پاتریک سویزی یا سکانس‌های سرقت از بانک با آن ماسک‌های روسای جمهور آمریکا هنوز هم جذاب هستند. اما آن چه که فیلم را در نهایت لایق قرار گرفتن در این جا می‌کند چیزی بیش از نمایش چند سکانس اکشن جذاب است. مهم‌ترین آن‌ها هم قطعا ساختن دو شخصیت درجه یک و بعد خوب از کار درآوردن رابطه‌ی بین آن‌ها است.

از سوی دیگر علاوه بر نمایش هوش، آن چه که سارقان یک فیلم سرقت از بانک را جذاب می‌کند، ساختن یک انگیزه‌ی قابل درک برای آن‌ها است. این انگیزه می‌تواند هر چیزی باشد. مثلا در فیلم «اگر از آسمان سنگ ببارد» این انگیزه جور کردن پول اقساط زمین خانوادگی است. در فیلمی چون «مخمصه» که در ادامه می‌‌آید، شغل شخصیت‌ها و عملا حرفه‌ای بودن آن‌ها در انجام این کار تصویر می‌شود. در «نقطه شکست» با یک انگیزه‌ی جذاب و کاملا متفاوت طرف هستیم. سارقان و به ویژه سر دسته‌ی آن‌ها این کار را فقط برای هیجانش انجام می‌دهند. شاید در وهله‌ی اول این کار آن‌ها را چندان قابل باور نکند اما با تماشای فیلم متوجه خواهید شد که اتفاقا این انگیزه این آدمیان را تا چه اندازه ملموس و قابل باور از کار درآورده است.

«یک گروه از سارقان حرفه‌ای مشغول سرقت از بانک‌های ایالت کالیفرنیا هستند. پلیس هیچ سرنخی از آن‌ها ندارد جز این که می‌داند با چهار سارق روبه رو است که در حین انجام سرقت از ماسک‌هایی با طرح چهره‌ی روسای جمهور سابق آمریکا دست به سرقت می‌زنند. اخباری به پلیس می‌رسد که آن‌ها را به یک گروه مشهور موج‌سواری مشکوک می‌کند. به نظر این دزدان به این گروه تعلق دارند. روسای پلیس شخصی را مامور می‌کنند تا به عنوان پلیس مخفی وارد تشکیلات آن‌ها شود و بعد از جلب اعتماد، مدارک کافی برای دستگیری آن‌ها را فراهم کند. اما نقشه طور دیگری پیش می‌رود و مامور مخفی را سر یک دو راهی قرار می‌دهد. تا این که …»

۸. دشمنان مردم (Public Enemies)


  • کارگردان: مایکل مان
  • بازیگران: جانی دپ، مارین کوتیار و کریستین بیل
  • محصول: ۲۰۰۹، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۶۸٪
مایکل مان تنها فیلم‌ساز دنیا است که در فهرست ۱۱ فیلم سرقت از بانک برتر تاریخ دو اثر دارد. فیلم دوم شاهکارش یعنی «مخمصه» است که به موقع آن هم می‌رسیم. او استاد خلق شخصیت‌های دزد و سارق و خلافکار است. در فیلم‌های دیگری چون «دزد» (Thief) هم شخصیت‌های سارق معرکه‌ای خلق کرده که چون کاری به بانک‌ها ندارند، در این فهرست قرار نمی‌گیرند. در فیلم «دشمنان مردم» مایکل مان به سراغ یکی از سرشناس‌ترین سارقان بانک تاریخ آمریکا رفته است و داستان او را به شکلی که دوست دارد تعریف کرده است. مردی که در اواخر دهه‌ی ۱۹۲۰ و اوایل دهه‌ی ۱۹۳۰ میلادی نامش ترس بر اندام پلیس و نیروهای تازه تاسیس اف بی آی می‌انداخت؛ مردی به نام جان دلینجر.

در آن دوران به دلیل بروز بحران اقتصادی در آمریکا، بانک‌ها چندان محبوب نبودند. مردم به دلیل عدم توانایی در بازپرداخت اقساط خانه‌هایشان زیر نظر بانک‌ها قرار می‌گرفتند و این خطر وجود داشت که در صورت ادامه‌ی این وضعیت بانک شروع به مصادره‌ی خانه‌ها کند و مردم زیادی بیخانمان شوند. در چنین چارچوبی در آمریکا بانک‌ها تبدیل به هیولاهای بی شاخ و دمی شدند که مردم توان شکست دادنشان را نداشتند. ناگهان کسانی پیدا شدند که به بانک‌ها رفته و شروع به سرقت از آن‌ها کردند. نکته این که این سارقان از مردم سرقت نمی‌کردند، بلکه پول مکانی را می‌ربودند که مردم دل خوشی از آن‌ها نداشتند. پس خیلی زود این سارقان به شکل کنایه‌آمیزی به قهرمانان بخشی از توده‌ها تبدیل شدند؛ کنایه‌آمیز از این منظر که این سارقان از طریق اعمال خلاف زندگی می‌کردند و حتی گاهی دست به کشتن مردم بیگناه هم می‌زدند.

از آن سو پلیس تحت فشار بسیاری بود که بتواند این سارقان را دستگیر کند. اف بی آی تازه تاسیس هم باید ثابت می‌کرد که وجودش لازم است وگرنه زیر سوال می‌رفت. پس جی ادگار هوور، اولین رییس و موسس اف بی آی ترتیبی داد که این سارقان خیلی زود نابود شوند. او به این دزدان لقب «دشمنان مردم» داد؛ لقبی که نام فیلم اشاره به آن دارد و قرار بود که اشخاصی چون جان دلینجر را از مقام قهرمانی پایین بکشد و به دشمن مردم تبدیل کند.
داستان فیلم هم داستان تعقیب و گریز جان دلینجر با ماموران اف بی آی است. در یک سو مردی قرار دارد که از هوش سرشار و البته شجاعت بسیارش تغذیه می‌کند تا هم دست به سرقت از بانک بزند و هم لرزه بر اندام پلیس بیاندازد. او می‌داند که تمام موفقیتش به واسطه‌ی همین آوازه ترسناک به دست آمده وگرنه خیلی زود دستگیر خواهد شد. در آن سو پلیسی قرار دارد که ماموریت اصلی‌اش از بین بردن تشکیلات جان دلینجر و در نهایت کشتن یا دستگیر کردن خود او است. این مرد هم می‌داند که باید کاری کند جان از او حساب ببرد و بداند که با ورودش به بازی، قوانین عوض شده است.

اما در این میان مایکل مان موفق به خلق یک داستان عاشقانه بین جان دلینجر و دختری می‌شود که بخشی از حذابیت داستان را مال خود می‌کند. رابطه‌ی عاشقانه‌ی میان این دو آن قدر جذاب از کار درآمده که سارقی ترسناک چون جان دلینجر را به انسانی زمینی و قابل درک تبدیل می‌کند. این گونه مخاطب نگران پایان این رابطه می‌شود و می‌ترسد که در صورت مرگ یا دستگیری جان، این رابطه‌ی پر شور تمام خواهد شد. در ضمن حضور دخترک در قصه به قدر کافی جذاب است و به اندازه طراحی شده تا جدال مردانه و کشنده‌ی بین پلیس و سارق و بازی موش و گربه‌ی آن‌ها از احساسات تهی نشود.

در چنین قابی است که حضور این دختر حتی به بهتر ساخته شدن شخصیت پلیس ماجرا هم کمک می‌کند. برای درک این موضوع فقط کافی است به این نگاه کنید که چگونه پس از دستگیری دخترک و آزار دیدنش توسط دیگر پلیس‌‌ها، همان هماورد جان از راه می‌رسد و امنیت دختر را تضمین می‌کند تا نشان دهد که به اخلاقیات پایبند است و حاضر نیست برای دستگیری طرف مقابل تمام خط قرمزها را رد کند و ارزش‌ها را فراموش.

بیشتر بخوانید: معرفی ۱۰ سریال برتر با موضوع سرقت‌ که باید ببینید؛ از «قاپ‌زنی» تا «خانه کاغذی»


فیلم سه بازی درجه یک هم دارد که باعث می‌شود با خیال راحت آن را در فهرست ۱۱ فیلم سرقت از بانک برتر تاریخ قرار دهیم. کریستین بیل نقش پلیسی را بازی می‌کند که ماموریت دستگیری جان دلینجر را دارد. شخصیتی که او نقشش را بازی می‌کند از همان ابتدا آدمی سرسخت و کاملا قانون‌مدار تعریف می‌شود که تبحر بسیاری در کارش دارد. این گونه شخصیت‌پردازی باعث می‌شود که اعمال طرف مقابل بیشتر به چشم بیاید. مارین کوتیار هم در نقش معشوق جان دلینجر ظاهر شده و عملا تمام بار عاطفی درام را بر دوش می‌کشد. اما فیلم «دشمانان مردم» عرصه یکه‌تازی جانی دپ است تا او بهترین بازی خود در هزاره‌ی جدید را در همین فیلم به اجرا گذارد.

«در دهه‌ی ۱۹۳۰ پلیس فدرال آمریکا یا همان اف بی آی نهایدی تازه تاسیس است که برای دستگیر کردن سارقان بانک‌ها بسیار تحت فشار است. مشهورترین این سارقان مردی به نام جان دلینجر است که پول‌های تعداد زیادی بانک را به سرقت برده و حتی موفق به فرار از زندان هم شده است. جی ادگار هوور، رییس اف بی آی ماموری زبده را مسئول دستگیری جان می‌کند. این در حالی است که هیچ کس نشانی از او ندارد و هنوز هم در حال سرقت از بانک‌های مختلف است …»

۷. یک پلیس (A Cop)


  • کارگردان: ژان پیر ملویل
  • بازیگران: آلن دلون، کاترین دنوو، ریچار سرنا و مایکل کنراد
  • محصول: ۱۹۷۲، ایتالیا و فرانسه
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۱٪
بخش عظیمی از قصه‌های ژان پیر ملویل، به داستان زندگی سارقان و خلافکاران اختصاص دارد. از «سامورایی» (Le Samourai) گرفته که داستان یک آدمکش حرفه‌ای را تعریف می‌کند تا «دایره سرخ» (The Red Circle) که قصه‌ی سه سارق است که از یک جواهرفروشی مقدار زیادی جواهر می‌دزدند. نکته این که در تمامی این فیلم‌ها و هم‌جنین اکثر آثار ۱۱ فیلم سرقت از بانک برتر تاریخ سینما، تمرکز داستان بیشتر روی سارق است و به نحوی آن‌ها شخصیت‌های اصلی هستند و پلیس‌ها به عنوان نقش‌های فرعی در دل داستان قرار دارند.

در مقدمه توضیح داده شد که چرا این گونه است. بالاخره سارقان به دلیل ماهیت قاون‌گریز خود جذاب‌تر از کار درمی‌آیند و تماشاگر خود به خود با آن‌ها همراه می‌شود. اما از سوی دیگر در مقدمه باز هم گفته شد که گاهی بهترین فیلم‌های سرقت از بانک با زیرگونه‌ی پلیسی از سینمای جنایی در هم می‌آمیزند و برخی از المان‌های آن سینما را مل خود می‌کنند. فیلم «یک پلیس» چنین اثری است.

در فیلم‌های پلیسی بر خلاف آثاری که روی سارقان تمرکز دارد، قصه با توجه به اعمال پلیس و پیگبری سرنخ‌ها پیش می‌رود. در این قصه‌ها یک پلیس در مرکز قاب قرار دارد که یکی یکی سرنخ‌های مختلف را در کنار هم قرار می‌دهد تا در پایان به حل معما و دستگیری سارق یا خلافکار برسد. پس استفاده از روش‌های پلیسی یکی از نشانه‌های این نوع سینما است. از سوی دیگر آن سوی ماجرا، یعنی سارق قرار دارد که حال به عنوان شخصیت فرعی داستان حضور دارد و باید تا حدودی از آن جلال و جبروتش کاسته شود. البته این به آن معنا نیست که باید با سارقی ابله طرف باشیم؛ چرا که در این صورت داستان دستگیری‌اش اصلا جذاب از کار در نمی‌آید.

حال بازی موش و گربه و شکار و شکارچی به شکل دیگری تعریف می‌شود و به جای نمایش فرار سارق یا تماشای پی در پی سرقت‌های او، تلاش‌های پلیس برای پیدا کردنش به تصویر در می‌‌اید. نکته این که در فیلم‌های این چنینی در بسیار موارد پلیس‌ها خود را تا حد یک سارق پایین می‌آورند و تلاش می‌کنند که به مانند او فکر و عمل کنند. در چنین بستری مخاطب متوجه می‌شود که هر دوی آن‌ها دو روی یک سکه هستند؛ چرا که وجود یکی، حضور دیگری را تضمین می‌کند. چرا که در صورت عدم وجود خلافکار، وجود پلیس هم معنایی ندارد.

کارگردانی جون ژان پیر ملویل دقیقا از همین جا داستانش را تعریف می‌کند. برای او در بسیغاری از مواقع پلیس‌ها فرق چندانی با جانیان ندارند و حتی از روش‌های کثیف‌تری استفاده می‌کنند. البته این مورد بیشتر از آن که در فیلم «یک پلیس» وجود داشته باشد، در فیلم‌های دیگرش قابل تماشا است. اما در همین فیلم هم می‌توان دید که پلیس قصه برای دستگیری طرف مقابل دستانش را کثیف می‌کند.

آلن دلون سال‌ها برای ژان پیر ملویل نقش خلافکاران کاریزماتیکی را بازی کرد که همه کار می‌کردند تا دستگیر نشوند. او در این جا اما نقش یک پلیس را بر عهده دارد. حضورش در قالب پلیس در فیلمی در ژان پیر ملویل، همان طپر که گفته شد تفاوت چندانی با حضورش در قالب خلافکاران ندارد. او باز هم آماده است که برای رسیدن به هدفش هر کاری کند. در طرف مقابل هم ریچارد سرنا نقش سارق را به زیبایی بازی می‌کند و در قواره‌های آلن دلون ظاهر می‌شود. کاترین دنوو هم هست که جذابیت فیلم را دو چندان کند. نقش او المان‌های سینمای نوآر را هم به فیلم «یک پلیس» اضافه کرده است.

تا قبل از «یک پلیس» تمام فیلم‌های فهرست ۱۱ فیلم سرقت از بانک تاریخ، آثاری متاخر بودند و یک فیلم سرقت از بانک جدید محسوب می‌شدند. حال کمی به دوران گذشته سفر کنیم. به سال‌هایی که این فیلم‌ها در حال شکل‌گیری و پوست اندازی بودند و از آن داستان‌های قدیمی که در پایان شخصیت منفی به سزای اعمالش می‌رسید، فاصله گرفتند. به دهه‌های طلایی شصت و هفتاد سر خواهیم زد و از فیلم‌هایی سخن خواهیم گفت که تصویر امروزی از سارقان بانک‌ها را شکل دادند. البته در این میان شاهکار مایکل مان یعنی «مخمصه» هم وجود دارد که هم در ارئه تصویری درجه یک از پلیس و هم در ساختن یک سارق حرفه‌ای در عالم سینما پیشرو است.

«یک سراق حرفه‌ای از بانکی کوچک دزدی می‌کند. پلیس بلافاصله وارد ماجرا می‌شود. یک مامور پلیس زبده متوجه می‌شود که این سرقت در واقع مقدمه‌ای برای انجام یک سرقت بزرگتر است. پس باید سریع دست به کار شود و تا پیش از انجام آن سرقت بزرگتر، دزدانرا پیدا کند. با ورود زنی به ماجرا قصه ناگهان عوض می‌شود و همه چیز به هم می‌ریزد و این در حالی است که پلیس هر لحظه ممکن است سرقت بعدی انجام شود و پلیس فرصت خود را برای دستگیری سارقان از دست بدهد …»

۶. بعدازظهر سگی (Dog Day Afternoon)


  • کارگردان: سیدنی لومت
  • بازیگران: آل پاچینو، جان کازال و جیمز برادریک
  • محصول: ۱۹۷۵، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۶٪
«بعدازظهر سگی» متفاوت‌ترین فیلم فهرست ۱۱ فیلم سرقت از بانک برتر تاریخ سینما است. در این جا نه با سارقانی حرفه‌ای و همه فن حریف طرف هستیم که نقشه‌های دقیق طراحی می‌کنند یا شنیدن نامشان لرزه بر اندام پلیس می‌اندازد و نه با پلیس‌هایی که مجبور هستند از تمام توانایی‌های خود استفاده کنند تا رد آن‌ها را بزنند. در فیلم «بعدازظهر سگی» ماجرای سرقت از یک بانک توسط دزدانی ناشی به یک گروگانگیری و آدم‌ربایی گره می‌خورد و تمام داستان در چند ساعت از یک شبانه‌روز می‌گذرد.

دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی دهه‌ی شورش جوانان آمریکایی علیه سیستم حاکم بر آمریکا و ارزش‌های نسل پدرانشان بود. فیلم «بعداز ظهر سگی» داستان یک سرقت از بانک را به داستان همین شورش‌ها و عصیان‌های کور پیوند می‌زند. در مرکز قاب دو فردی قرار دارند که در اصل دزد نیستند و به جوانانی راه گم کرده می‌مانند. آن‌ها از سر ناچااری و درماندگی اقدام به انجام این دزدی کرده‌اند. همین ناشی‌گری هم در نهایت کار دستشان می‌دهد.

ناگهان چشم باز می‌کنند و خود را در محاصره‌ی نیروهای پلیس می‌بینند. حال تنها راه چاره، به گروگان گرفتن تمام افراد حاضر در بانک است. اما مشکل این جا است که این سارقان هیچ تجربه‌ای در مدیریت چنین بحران‌هایی ندارند و ممکن است هر لحظه بر اثر عدم توانایی در کنترل هیجان کاری کنند که خودشان هم تصورش را نمی‌کنند. همین عدم امکان پیشبینی قدم بعدی سارقان، کار پلیس را هم بسیار سخت کرده است. چرا که سر و کله زدن با چند سارق حرفه‌ای خونسرد در یک حادثه‌ی گروگانگیری راحت‌تر از مردانی است که دست و پای خود را گم کرده‌اند و هر لحظه ممکن است کسی را بکشند یا دست گل به آب دهند.

همین موضوع باعث ایجاد تعلیق و هیجان در طول داستان شده است. نه دزدان داخل بانک، نه گروگان‌ها و نه پلیس‌ها از قدم بعدی خود خبر ندارند و من و شمای مخاطب هم در چنین فضایی قرار داریم. پس هر رفتار شخصیت‌ها با غافلگیری همراه است و سیدنی لومت هم تمام تلاشش را می‌کند که از این موضوع به نفع فیلمش استفاده کند. پس با اثری طرف هستیم که هر لحظه به هیجانش اضافه می‌شود تا آن جا که در فصل پایانی این هیجان چنان زیاد شده که یقه‌ی مخاطب را می‌چسبد و اجازه نمی‌دهد که پلک بزند.

اما سیدنی لومت «بعدازظهر سگی» را فقط به خاطر این که اثری مهیج در کارنامه داشته باشد، نساخته است. این فیلم از آن آثار موسوم به دهه‌ی هفتادی است که نقد جدی بر سیاست‌‌های حاکم بر آمریکا دارند. عملا «بعدازظهر سگی» بیانه‌ای علیه جامعه‌ای است که در آن جوانانش فراموش شده‌اند و باید برای به دست آوردن هویت و دیده شدن دست به شورش بزنند. در چنین قابی است که سیدنی لومت تمام قد در تمام داستان طرف دزدان بانک می‌ایستد و روایت آن‌ها را تعریف می‌کند و در جایگاه قربانی می‌نشاند، نه خلافکار.

به همین دلیل هم پلیس‌های فیلم چندان صاحب هویت یکه نمی‌شوند و خبری از هوش و توانایی چندانی در آن‌ها وجود ندارد. درگیری دو طرف از جایی به بعد، درگیری بین طرز فکر افرادی است که در یک سو شغل خود را انجام می‌دهند و در طرف دیگر دست به عصیانی کور علیه هنجارها زده‌اند. به همین دلیل هم پلیس‌های حاضر در ماجرا تبدیل به نمایندگان همان سیستمی می‌شوند که این جوانان از آن متنفر هستند.

اما از همه‌ی این موارد گذشته فیلم «بعدازظهر سگی» اثر معرکه‌ای است که مخاطب را تا به انتها روی صندلی سینما نگه می‌دارد. که اگر چنین نبود عمرش تا به امروز به درازا نمی‌کشید و تبدیل به اثری یک بار مصرف می‌شد که نباید سر از فهرست ۱۱ فیلم سرقت از بانک برتر تاریخ سینما درآورد. در ضمن این فیلم یکی از آن فیلم‌هایی است که در خلق سارقان جذاب و ماندگاری آن‌ها در تاریخ سینما نقشی به سزا داشت. پس «بعدازظهر سگی» در بین بهترین فیلم‌های سرقت از بانک نقشی تاریخی هم دارد.

در کنار همه‌ی این‌ها فیلم «بعدازظهر سگی» دو بازی معرکه دارد. آل پاچینو در قالب شخصیت اصلی درام حضوری ماندگار دارد و به یکی از نمادین‌ترین شخصیت‌های سینمای دهه‌ی هفتاد رنگ و بویی از جذابیت بخشیده است. او ایفاگر نقش یک جوان شورشی است که در تمام زندگی هر چه زده به در بسته خورده و حال در یک عصیان کور تمام زندگی خود را بر باد رفته می‌بیند.

در کنارش جان کازال قرار دارد. او با آن ظاهر و رفتار معصوم به شخصیت سارقی جان بخشیده که رفتارش به همه چیز می‌خورد به جز یک دزد. اصلا شیوه‌ی اسلحه دست گرفتنش چنان ظریف و دقیق است که این موضوع را فریاد می‌زند. او با آن اسلحه به کودکی می‌ماند که لباس‌های بزرگتر از خودش تنش کرده اما به جای این که موجب خنده‌ی تماشاگر شود، دلسوزی و همذات‌پنداری‌اش را به همراه دارد.

«سانی و ساول صبح خیلی زود وارد بانکی می‌شوند. آن ها قصد دارند قبل از شلوغ شدن بانک پول مورد نظر خود را بدزدند و از آن جا خارج شوند. این دو تصور می‌کنند که کار ساده‌ای در پیش دارند اما خراب شدن بخشی از نقشه باعث می‌شود که ناگهان خود را در محاصره‌ی پلیس ببینند. چاره‌ای برای این دو باقی نمی‌ماند جز این که تمام افراد حاضر در بانک را گروگان بگیرند و با پلیس‌ها مذاکره کنند. این در حالی است که هر لحظه بر تعداد مردم عادی و خبرنگاران اطراف بانک افزوده شده و این بانک‌زنی در ظاهر ساده به رویدادی بزرگ تبدیل می‌شود …»

۵. حادثه توماس کراون (The Thomas Crown Affair)


  • کارگردان: نورمن جیسون
  • بازیگران: استیو مک‌کوئین، فی داناوی و پال برک
  • محصول: ۱۹۶۸، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۰٪
کاریزمای استیو مک‌کوئین آن قدر زیاد بود که بتواند در هر نقشی حاضر شود و تمام قاب را از آن خود کند. نورمن جیسون هم فیلم‌سازی بود که می‌توانست از پس تعریف کردن هر داستانی برآید و قصه‌ای سرگرم کننده در برابر تماشاگر قرار دهد. فیلم «حادثه توماس کراون» یکی از نقاط اوج کارنامه‌ی کاری این دو نفر است. هم استیو مک‌کوئین در یکی از بهترین فرم‌های خود حضور دارد و هم نورمن جیسون یکی از بهترین کارهایش را ساخته است. فی داناوی هم هست تا یکی از جذاب‌ترین حضورهایش بر پرده‌ی سینما را رقم بزند. ترکیب این سه نفر منجر به خلق یکی از بهترین آثار فهرست ۱۱ فیلم سرقت از بانک برتر تاریخ شده است.

ضمن این که بر خلاف بسیاری از آثار این لیست در این جا با فیلمی طرف هستیم که فقط به دنبال نمایش تعقیب و گریز میان سارق و پلیس نیست و از جذابیت‌های بازیگرانش استفاده می‌کند تا قصه‌ای معرکه تعریف و حال تماشاگرش را کمی بهتر کند. آن هم با داستانی که مدام تغییر لحن می‌دهد و پر از پیچ و خم است. «حادثه توماس کراون» از آن فیلم‌ها است که بخش عمده‌ای از جذابیتش به حضور بازیگران پر جذبه‌اش روی پرده ارتباط دارد. بدون حضور کسی چون استیو مک‌کوئین و فی داناوی نمی‌شد چنین فیلمی را تصور کرد. این موضوع به داستان همراه و هم‌گامی شکار و شکارچی بازمی‌گردد که اگر بازیگرانی جذاب نقششان را ایفا نکنند، ارباطی غیرقابل باور از کار در خواهد آمد.

قصه‌ی فیلم «حادثه توماس کراون» به گونه است که ما در ابتدا با تعقیب و گریز شکار و شکارچی روبه رو هستیم و سپس همراهی و هم سفری این دو. در یک سمت یک مغز متفکر باهوش قرار دارد که یک سرقت از بانک را طوری طراحی کرده که به ذهن کسی نمی‌رسد و در سمت دیگر یک بازرس خصوصی بسیار باهوش که می‌تواند برای آن مرد دردسرساز شود. شرایط به گونه‌ای پیش می‌رود که این زن (بازرس) و مرد (سارق) به هم نزدیک می‌شوند و رابطه‌ای شکل می‌گیرد که در وهله‌ی اول قابل تصور نیست.

آن چه که به ایجاد هیجان دراین میانه کمک می‌کند عدم اطمینان مخاطب از همراهی و همدم شدن این دو است. گاهی مخاطب درمی‌ماند که طرف مقابل چه قصدی دارد و مثلا بازرس قرار است بالاخره که سارق را تحویل دهد یا نه؟ از آن سو هم مشخص نیست که سارق ماجرا از ادامه‌ی این رابطه‌ی عاشقانه چه قصدی دارد و واقعا به دلیلی احساسش در این رابطه مانده یا این که در حال دست به سر کردن طرف مقابل است؟ در چنین چارچوبی آن چه که به کمک مخاطب می‌آید و همراهی این دو را قابل باور می‌کند، جذابیت بیش از اندازه‌ی بازیگرانی است که نقش آن‌ها را بازی می‌کنند.

البته این به آن معنا نیست که فیلم‌نامه‌ی درجه یک اثر و کارگردانی نورمن جیسون چیزی کم دارند که اگر این گونه بود، فیلم «حادثه توماس کراون» نباید سر از فهرست ۱۱ فیلم سرقت از بانک برتر تاریخ سینما سر در می‌آورد. نورمن جیسون چنان این داستان را به روانی و بدون وقفه تعریف کرده و چنان از بازیگران درجه یکش بازی گرفته که قصه‌ای دور از ذهن، اتفاقا منطقی و جذاب جلوه کند. این موضوع هم به این دلیل رقم خورده که فیلم‌ساز توانسته جهانی خود بسنده خلق کند که منطق درونی خود را به درستی می‌سازد و قصه‌ای خوش و آب و رنگ تعریف می‌کند که مخاطب را تا انتها روی صندلی سینما نگه می‌دارد.

نمی‌توان از فیلم معرکه «حادثه توماس کراون» گفت و اشاره‌ای به پایان‌بندی آن نکرد. برای جلوگیری از اسپویل شدن و لو نرفتن این پایان‌بندی، چندان از آن نخواهم گفت. اما اطمینان دارم که خواننده‌ی احتمالی این مقاله برای همیشه آن را به خاطر خواهد سپرد. نکته‌ی آخر این که سینمای آمریکا زمانی فیلم‌های سرگرم‌کننده‌ای می‌ساخت که جذابیت خود را از بازیگران، قصه‌ای معرکه و چشم‌اندازهای درجه یکش می‌گرفت. این فیلم‌ها فقط ساخته می‌شدند که حال ما را بهتر کنند. متاسفانه مدت‌ها است که دیگر چنین نیست و این سینما در دل تولیدات عجیب و غریب که زرق و برق را در پرده‌های سبز و آبی و فیل هوا کردن می‌بینند، غرق شده است.

«یک مرد خوشگذران، ثروتمند، خوش پوش و اهل هیجان ترتیب یک دزدی بی‌نقص را از بانکی در بوستون می‌دهد. نقشه‌ی او به این صورت است که سارقان باید پول‌ها را پس از سرقت به یک قبرستان ببرند و در یک سطل زباله بیاندازند تا او به موقع از راه برسد و آن‌ها را بردارد. پس از جمع کردن پول‌ها، مرد به سوییس سفر می‌کند و در چند نوبت تمام پول را در چند حساب مجزا قرار می‌دهد. از آن سو بانک بازرس زن باهوشی را استخدام می‌کند تا پول‌ها را پیدا کند. زن بلافاصله متوجه می‌شود که فردی پس از سرقت در چند نوبت به سوییس سفر کرده است و …»

۴. چارلی وریک (Charley Varrick)


  • کارگردان: دان سیگل
  • بازیگران: والتر متئو، اندرو رابینسون و جان دن بیکر
  • محصول: ۱۹۷۳، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۴٪
«چارلی وریک» داستان سرقت از بانکش را به یک سناریوی انتقام گره می‌زند و ضد قهرمانی را در برابر مخاطب قرار می‌دهد که پس از سرقت از یک بانک کوچک و در ظاهر ساده مجبور می‌شود به یک تشکیلات مافیایی حمله کند و همه را از بین ببرد. در این میان پول خوبی هم وجود دارد؛ پولی که همه چیز از به دست آوردن آن شروع می‌شد.
دان سیگل استاد تعریف کردن قصه‌ی مردان تکرویی بود که نمی‌توانستند نارو خوردن را تاب بیاورند. برای مردان او مرگ از دست روی دست گذاشتن و هیچ کاری نکردن بهتر بود. پس پا پیش می‌گذاشتند و حساب خود را یکی یکی با طرف‌های مقابل خود تسویه می‌کردند. در چنین قابی باید شخصیت جذابی در برابر تماشاگر وجود داشته باشد تا آن فیلم قابل باور از کار درآید و مخاطب را تا انتها روی صندلی سینما نگه دارد.

از سوی دیگر دان سیگل هیچ چیز برای تماشاگر خود کم نمی‌گذارد. اگر قرار باشد قصه‌ای را تعریف کند، آن را به نمایشی‌ترین شکل ممکن و با حداکثر جذابیت تعریف می‌کند و چیزی را فدای این جذابیت و کشش نمی‌کند. برای او سرگرم شدن مخاطب از هر چیز دیگری مهم‌تر است و علاقه‌ای به صادر کردن بیانیه‌های اخلاقی در باب چیزهای دیگر ندارد. بر خلاف فیلمی چون «بعدازظهر سگی» در همین فهرست در این جا خبری ار نیش و کنایه زدن به جایی نیست. فیلم‌ساز آمده تا قصه‌اش را تعریف کند و این کار را هم به بهترین شکل ممکن انجام می‌دهد.

گفته شد که در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی سر و شکل و رفتار سارقان بانک‌ها عوض شد و یک فیلم سرقت از بانک ناگهان پوست انداخت. در این دوران به طور کلی می‌شد دو نوع سارق را دید؛ یا مانند مورد فیلم‌های «بانی و کلاید» یا «بعدازظهر سگی» در همین فهرست سارقان بانک‌ها قربانیان سیستمی بودند که تحت سلطه‌اش زندگی می‌کردند و عمل آن‌ها تبدیل به شورشی علیه این سیستم می‌شد یا این که مانند فیلم‌های «حادثه توماس کراون» و «چارلی وریک» سارقان مردانی جذاب و کاریزماتیک بودند که از این طریق زندگی خود را می‌گذراندند و اصلا ادای قربانی را در نمی‌آوردند.

در چنین قابی دزدان این دوران تفاوتی آشکار با سارقان قدیمی‌ داشتند که در نهایت به سزای اعمال خود می‌رسیدند و مهم نبود که فیلم‌ساز چقدر آن‌ها را جذاب از کار درآورد. به عنوان نمونه فیلم «اوج التهاب» (White Heat) ساخته‌ی رائول والش به سال ۱۹۴۹ یکی از جذاب‌ترین سارقان و دزدان را با حضور جیمز کاگنی در اختیار دارد اما در پایان همان فیلم هم سارق به سزای اعمالش می‌رسد.

در دهه‌های مذکور از این خبرها نیست و راحت می‌توان سارقی را نشان داد که در پایان و پس از پشت سر گذاشتن سدهای بسیار، راهش را می‌کشد و می‌رود و پول خوبی همبه جیب می‌زند. از این‌ها گذشته «چارلی وریک» داستان پرکششی دارد. اگر سری به کارنامه‌ی دان سیگل بزنید متوجه خواهید شد که «چارلی وریک» در بین آثار سرشناسش تا حدود زیادی مهجور مانده است. اما تماشایش مشخص می‌کند که نباید این گونه باشد و با اثری در حد شاهکارهای او طرف هستیم. به همین دلیل هم باید سر از فهرست ۱۱ فیلم سرقت از بانک برتر تاریخ درآورد.
فیلم «چارلی وریک» یک والتر متئوی جذاب در قالب شخصیت اصلی خود دارد. خوره‌های سینما بیشتر او را بازیگر فیلم‌های کمدی و زوج کسی چون جک لمون می‌دانند. اما والتر متئو واقعا بازیگر بزرگی بود که می‌توانست هر نقشی را بازی کند اما از چهره‌ی ستاره‌واری برخوردار نبود که تعداد این نقش‌ها زیاد باشد. پس باید همین تعداد اندک بازی‌های غیرکمدی ماندگار را هم ارج گذاشت و به تماشایشان نشست.

شخصیتی که والتر متئو نقشش را بازی می‌کند، گاهی مخاطب را به یاد جستجوگران نوآرهای قدیمی می‌اندازد؛ همان اندازه تودار، همان اندازه باهوش و همان اندازه حاضر جواب. اما نکته‌ی دیگری هم درباره‌ی او وجود دارد؛ این مرد قاتلی است که به راحتی می‌تواند دشمنانش را بکشد و از سر راه بردارد. همین جا است که او از آن جستجوگران در جستجوی رهایی جدا می‌شود و عدالت را به شیوه‌ی خودش اجرا می‌کند.

«چارلی وریک و گروهش به بانک کوچکی در یک محله‌ی خلوت دستبرد می‌زنند. آن‌ها تصور می‌کنند که پول اندکی در بانک وجود دارد و سرقت از چنین بانک کوچکی چندان نمی‌تواند سخت باشد. اما مشکلی این جا است که اشتباه می‌کنند و این بانک محل نگه‌داری پول‌های یک تشکیلات قدرتمند مافیایی است. به همین دلیل هم در حین سرقت از بانک همه چیز اشتباه پیش می‌رود و چارلی وریک همسرش را از دست می‌دهد و در ضمن نگهبان بانک هم کشته می‌شود. حال سرکرده‌ی آن تشکیلات خلافکاری به دنبال چارلی است. چون خیال می‌کند کسی محل اختفای پول‌هایش را لو داده است. از سوی دیگر چارلی هم در جستجوی راهی است که انتقام مرگ همسرش را بگیرد و البته پول‌ها را نگه دارد. تا این که …»

۳. فرار مرگبار (The Getaway)


  • کارگردان: سم پکین‌پا
  • بازیگران: استیو مک‌کوئین، ال مک‌گرا و بن جانسون
  • محصول: ۱۹۷۲، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۶٪
سم پکینپا هم مانند دان سیگل استاد تعریف کردن قصه‌ی مردان تکرویی بود که نمی‌توانستند دست روی دست بگذراند و پس از مشاهده‌ی یک ناهمواری کاری نکنند و مسیر خود را ادامه دهند. می‌توان یکی یکی فیلم‌های او را لیست کرد و دید قهرمان‌ها و ضد قهرمان‌هایش تمام زندگی خود را سر چیزی که به آن اعتقاد دارند می‌گذاشتند و از مردن در این راه هم هیچ واهمه‌ای ندارند. اما در این فیلم قهرمان داستان تنها نیست و همراهی دارد. ما در این جا عملا دو قهرمان داریم که هر دو همراه هستند و هم دل. فقط باید مسیری را طی کنند تا بتوانند این همدلی را به هم ثابت کنند و هر چه کینه و تلخی است را از دل یکدیگر درآورند.

در وهله‌ی اول فیلم «فرار مرگبار» یک فیلم سرقت و فرار معمولی است. پولی از بانکی سرقت شده و حال سارقان در حال فرار از دست دیگرانی هستند که پول‌ها را می‌خواهند. دو طرف هر چه دارند رو می‌کنند و در نهایت هم یکی از طرفین که عموما شخصیت‌های اصلی ماجرا هستند، برنده‌ی این میدان مبارزه می‌شوند و فیلم هم تمام می‌شود. می‌توان «فرار مرگبار» را این گونه دید و لذت برد اما با اثری بسیار مهم‌تر و عمیق‌تر از این حرف‌ها طرف هستیم.

در واقع داستان فیلم «فرار مرگبار» در عین حال که حسابی پر کشش است و پر از تعلیق و درگیری، داستان عاشقانه‌ی زوجی است که قصد دارند عشق خود را به یکدیگر ثابت کنند و حال در این گیر و دار باید از دست عده‌ای آدمکش و پلیس هم فرار کنند. آن‌ها از زندان شروع می‌کنند و پس از سرقت از بانک رسما تا کف مرتبه‌ی انسانیت سقوط می‌کنند و سپس با هم بلند می‌شوند و دوباره ارزش خود را به دست می‌آورند. به همین دلیل هم در پایان به نظر بیش از هر زوجی دیگری یکدیگر را درک می‌کنند و می‌فهمند. چون تمام ماسک‌ها کنار رفته و چیز دیگری برای پنهان کردن از هم ندارند.

شاید خواننده‌ی احتمالی این نوشته تصور کند که فیلم‌ساز ممکن است گاهی ریتم اثر خود را به خاطر نمایش رابطه‌ی زن و شوهر قصه آرام کند تا مخاطب با احساسات جاری در صحنه و بین شخصیت‌ها همراه شود. خوشبختانه سم پکینپا می‌داند که قصه‌ی عاشقانه‌اش در یک بستر جنایی با محوریت سرقت از بانک و فرارشکل می‌گیرد و قرار نیست کسی ناگهان دست از تعقیب این دو بردارد تا آن‌ها به رابطه با یکدیگر فکر کنند. این موضوع می‌تواند موکول شود به روایت زندگی آن‌ها پس از فرار. پایان فیلم هم این را به ما می‌گوید. البته که زوج داستان پس از پشت سر گذاشتن آن همه مصیبت و همراهی و همدلی در طول تمام ماجرا، چیز چندانی برای گفتن به هم ندارند.

از نام فیلم هم پیدا است که با چه اثر مهیج و پر تعلیقی طرف هستیم. حضور جذاب استیو مک‌کوئین که این دومین فیلم او در این فهرست است و البته همراهی کم نقص ال مک‌گرا باعث جذاب‌تر شدن قصه‌ی این فرار پر از فراز و فرود می‌شود. شیمی بین این دو خوب کار می‌کند که اگر چنین نبود، با اثری از دست رفته طرف بودیم که نه می‌شد روایت فرارش را باور کرد و نه ماجرای همراهی زن و شوهری به ته خط رسیده را.

از سوی دیگر سم پکینپا در تعریف کردن قصه‌ی خود به مخاطبش باج نمی‌دهد. حتما می‌دانید که لقب شاعر خشونت را به او داده‌اند. تماشای فیلم «فرار مرگبار» می‌تواند دلیل بخشیدن چنین لقبی را برای مخاطب روشن کند. همه‌ی این موارد باعث می‌شود که از حضور فیلم در فهرست ۱۱ فیلم سرقت از بانک برتر تاریخ سینما مطمئن شویم. در ضمن باید این نکته را به یاد داشت که «فرار مرگبار» چندان روی سرقت از بانک تمرکز نمی‌کند و بیشتر بازگو کننده‌ی قصه‌ی فرار پس از آن است.

متاسفانه این فیلم در سال ۱۹۹۴ دوباره توسط اهالی هالیوود بازسازی شد. آن نسخه چنان فیلم بدی از کار درآمد که حتی نامی هم از آن باقی نمانده است. اگر قصد تماشای این داستان را دارید، به تماشای نسخه‌ی اریجینالش بنشینید.

«داک یک سارق حرفه‌ای و باهوش است که مدتی است به زندان افتاده. همسرش یک خلافکار گردن کلفت را به طریقی راضی می‌کند تا از نفوذش استفاده کرده و داک را از زندان خارج کند. فقط یک شرط در این میان وجود دارد؛ داک باید از بانکی سرقت کند و تمام پول را به وی بدهد. دو تن از افراد آن مرد داک را در حین انجام سرقت همراهی می‌کنند. داک که می‌داند همسرش برای آزادی او تا چه اندازه خودش را به دردسر انداخته تمایلی ندارد که پس از سرقت پول را به دست خلافکاران بسپارد. از سوی دیگر آن دو مرد هم دستور دارند که پس از سرقت به داک نارو بزنند و او را بکشند. اما …»

۲. مخمصه (Heat)


  • کارگردان: مایکل مان
  • بازیگران: آل پاچینو، رابرت دنیرو، وال کیلمر، تام سیزمور و جان وویت
  • محصول: ۱۹۹۵، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۷٪
این دومین فیلم مایکل مان در فهرست ۱۱ فیلم سرقت از بانک برتر تاریخ سینما است. در این جا با داستانی معرکه طرف هستیم که دو غول بازیگری در سویش قرار دارند. آل پاچینو در نقش پلیسی ظاهر شده که تمام توانش را خرج دستگیری یک دسته از سارقان می‌کند و رابرت دنیرو هم در طرف مقابل ماجرا، نقش سرکرده‌ی همان گروه را بازی می‌کند. در چنین قابی است که حضور این دو غول بازیگری از فیلم «مخمصه» اثری کنجکاوی‌برانگیز می‌سازد که از ابتدا تا انتها یقه‌ی مخاطب را می‌چسبد و رها نمی‌کند.

«مخمصه» در ظاهر در حال تعریف کردن دو قصه‌ی مجزا است. از یک سو پلیسی قرار دارد که تمام توانش را برای انجام کارش می‌گذارد و از سوی دیگر سارقانی باهوش که در کار خود خبره هستند. مایکل مان توانسته در سمت پلیس به خوبی از المان‌های زیرگونه‌ی پلیسی ژانر جنیی و در سمت سارقان با المان‌های سینمای سرقت محور بازی کند و قصه‌اش را پیش ببرد. این گونه گویی ما با دو فیلم طرف هستیم که به طرز باشکوهی در هم ادغام شده‌اند.
نکته این که مایکل مان می‌داند برای تعریف کردن داستان مردانی که تا ته خط زندگی رفته‌اند و چیز چندانی برای از دست دادن ندارند، باید از جوهری بهره برد که شخصیت‌هایش را بیش از پیش از مردم معمولی دور کند. در سکانس باشکوهی که رابرت دنیرو و آل پاچینو در یک کافه در برابر هم قرار می‌گیرند، این موضوع به شکلی واضح از زبان شخصیت نیل با بازی رابرت دنیرو بیان می‌شود؛ این دو مرد در تمام عمر خود از زندگی معمولی، شبیه به آدم‌های معمولی فرار کرده‌اند؛ چرا که آن را کسل کننده یافته‌اند.

البته می‌دانند که این شیوه‌ی زندگی هزینه‌هایی هم دارد. آن‌ها حاضر هستند که تمام این هزینه‌ها را بپردازند اما به میان‌مایگی تن ندهند. بزرگترین هزینه‌ای هم که پرداخت کرده‌اند، تنهایی است؛ تنهایی بیش از اندازه‌ای که شخصیت پلیس را به وابستگی به یک تلویزیون کشانده و خانه‌ی سارق را خالی از وسایل زندگی کرده است. این تنهایی بی انتها باعث شده که آن‌ها به هیچ جا و هیچ کس تعلق نداشته باشند و به راحتی بتوانند همه‌ی اطرافیان خود را ترک کنند. این نکته هم در یک دیالوگ معرکه توسط شخصیت نیل بازگو می‌شود.

در سوی دیگر مایکل مان یک شخصیت سوم معرکه هم خلق می‌کند. این شخصیت سوم هم یکی از سارقان است که در کارش رو دست ندارد اما مشکل این جا است که تمام پول‌هایش را در قمار از دست می‌دهد. نقش این مرد را وال کیلمر در سال‌های اوج کارنامه‌ی بازیگری خود اجرا می‌کند. خرده پیرنگ مربوط به او و مشکلاتش با همسرش، هم به قصه‌ی اصلی که جدال بین شکار و شکارچی است کمک می‌کند و هم بخش عمده‌ای از بار عاطفی درام را به دوش می‌کشد.

مایکل مان می‌داند که کی و کجا باید ریتم فیلم و وقایع داستان را سریع کند و کجا باید روی رفتار شخصیت‌ها و احساساتشان تمرکز کند. در عین حال که دو شخصیت اصلی مردانی تنها و تک افتاده هستند، لحظاتی در فیلم وجود دارد که آن‌ها را دچار این توهم می‌کند که می توانند تنهایی را فراموش کنند و خوشبخت به نظر برسند. این اتفاق هم برای پلیس قصه شکل می‌گیرد و هم برای سردسته‌ی سارقان. اما نکته این که مایکل مان می‌داند که این لحظات موقتی است و این مردان هیچ راهی ندارند جز این که تا ته مسیر تنهایی بروند و توهم خوشبخت بودن را کنار بگذارند.

اما همه‌ی این‌ها تمام فیلم «مخمصه» نیست. مایکل مان در این جا باشکوه‌ترین و معرکه‌ترین سکانس سرقت از بانک یک فیلم در تاریخ سینما را ترتیب داده است تا نتوان نامی از آن در فهرست ۱۱ فیلم سرقت از بانک برتر تاریخ سینما نیاورد. سکانس سرقت مفصل میانه‌ی فیلم با آن تعقیب و گریز با پای پیاده و شلیک‌های مداوم اسلحه‌ها، یک کلاس درس کامل فیلم‌سازی و یک کلاس درس کامل ساختن یک سکانس اکشن است. از سوی دیگر افتتاحیه‌ی فیلم هم به شکل باشکوهی مخاطب را از همان ابتدا روی صندلی سینما میخکوب می‌کند تا در پایان هم یکی از بهترین پایان‌بندی‌های ممکن را ببینیم.

«یک گروه حرفه‌ای به رهبری فردی به نام نیل مک‌کالی به یک ماشین حمل پول دستبرد می‌زنند. در حین سرقت شخصی که به تازگی به گروه اضافه شده باعث کشته شدن تمام نگهبان‌ها می‌شود و این کار باعث می‌شود که دیگر اعضای گروه قصد جانش را کنند اما مرد موفق به فرار می‌شود. از سوی دیگر پلیس سرسختی به نام وینسنت مامور رسیدگی به این پرونده می‌شود. پلیس خیلی زود رد گروه را می‌زند و سارقان را در تنگنا قرار می‌دهد. این در حالی است که سارقان ایده‌ی تازه‌ای برای دستبرد زدن به یک بانک و سرقت مقدار زیادی پول دارند. فقط مشکل این جا است که این کار ریسک بسیاری دارد و با کارهای قبلی به دلیل حضور سنگین پلیس متفاوت است …»

۱. بانی و کلاید (Bonnie And Clyde)


  • کارگردان: آرتور پن
  • بازیگران: وارن بیتی، فی داناوی و جین هاکمن
  • محصول: ۱۹۶۷، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۹٪
«بانی و کلاید» نقطه‌ی اوج یک فیلم سرقت از بانک است. هر چیزی را که یک دلباخته‌ی این سینما بخواهد یک جا دارد. هم شخصیت‌هایی جذاب که شما را درگیر می‌کنند، هم تعقیب و گریزهای معرکه و هم چندتایی سکانس سرقت که گرچه به پای سرقت شاهکار فیلم «مخمصه» نمی‌رسند اما جذاب هستند و مخاطب را راضی می‌کنند. در چنین قابی آرتور پن سراغ مولفه‌های دیگری هم می‌رود که این فیلم را شایسته‌ی قرار گرفتن در این جای فهرست ۱۱ فیلم سرقت از بانک برتر تاریخ سینما می‌کند.

آرتور پن درست مانند سیدنی لومت حین ساختن فیلم «بعد از ظهر سگی» قصد داشت که از قهرمانانش شورشیانی علیه نظم موجود بسازد و این کار را هم به شکلی باشکوه انجام داد. هم شیوه‌ی فیلم‌سازی به روش گذشتگان را عوض کرد و هم ارزش‌های آن‌ها را به سخره گرفت. این وسط دو سارق بانک جذاب هم طراحی کرد که به جای پس زدن مخاطب، او را همراه می‌کنند. در واقع همه‌ی آن چه بعدا از سارقان جذاب در سینمای موسوم به سرقت از بانک می‌دانیم، از این فیلم آرتور پن راه خود را باز کردند.

اما آرتور پن باز هم به این نکته راضی نیست. او برخلاف سیدنی لومت به نمایش دستپاچگی جوانانش بسنده نمی‌کند. سارقان داستان او  یک مرد و زن جذاب هستند که اتفاقا خوب می‌دانند چگونه پول‌های موجود در یک بانک را بدزدند و بعد هم غیب شوند. این دقیقا نقطه مقابل قهرمانان سینمای سیدنی لومت است که به کودکان زبان بسته‌ای می‌مانند که نه راه پس دارند و نه راه پیش. در واقع آرتور پن هم می‌تواند از شخصیت‌های اصلی خود یک شورشی بسازد و هم یک سارق بانک.

پس فیلم «بانی و کلاید» واجد ارزش‌های تاریخ سینمایی هم هست اما ما در این جا در حال فهرست کردن بهترین فیلم‌های سرقت از بانک تاریخ سینما هستیم و صدرنشین فهرست باید از این منظر هم فیلم درجه یکی باشد. در مقدمه گفته شد که فیلم‌های سرقت از بانک عمدتا به دو دسته تقسیم می‌شوند. یک دسته آثاری هستند که روی یک سرقت خاص با تمام جزییاتش تمرکز دارند و در آن‌ها خبر چندانی از تعقیب و گریز پس از بانک‌زنی نیست و فیلم بعد از سرقت تمام می‌شود و دسته‌ی دگر آثاری که به یک یا چند دزدی می‌پردازند و به همان اندازه که سرقت در آن‌ها اهمیت دارد، فرار از دست پلیس هم مهم است.

«بانی و کلاید» از فیلم‌های دسته‌ی دوم است. در این جا تمام فیلم یا به این تعقیب و گریزها اختصاص دارد یا به سرقت از بانک. چنین فیلم‌هایی بیش از آثار دسته‌ی اول نیاز به خلق درست شخصیت‌های خود دارند. چرا که برخلاف دسته‌ی اول فقط قرار نیست که تخصص آن‌ها در یک زمینه‌ی خاص نمایش داده شود و مثلا ما بدانیم که یک نفر از پس باز کردن گاو صندوق به خوبی برمی‌آید و دیگری از پس سیستم‌های امنیتی. در فیلم‌های دسته‌ی دوم قرار است که انسان با تمام نقاط ضعف و قوتش خلق شود. پس شخصیت‌پردازی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.

از سوی دیگر ایجاد تعلیق هم در این گونه فیلم‌ها اهمیت بسیاری دارد. مخاطب پس از دیدن یکی دو تعقیب و گریز و یکی دو سرقت به کل ماجرا عادت می‌کند. پس باید ترفندی اندیشید که فیلم او را پس نزند. خوشبختانه فیلم «بانی و کلاید» در این زمینه هم اثر معرکه‌ای است و حسابی می‌تواند مخاطب را هیجان زده کند تا آن را صدرنشین فهرست ۱۱ فیلم سرقت از بانک برتر تاریخ بدانیم.

«کلاید بارو و بانی پارکر زوجی هستند که در دهه‌ی ۱۹۳۰ میلادی و در روزگار بحران بزرگ اقتصادی به سرقت از بانک‌های کوچک مشغول هستند. تعداد دزدی‌های آن‌ها آن قدر زیاد می‌شود که پلیس و مقامات را بابت دستگیری آن‌ها تحت فشار می‌گذارد. این در حالی است بانی و کلاید از پول‌ها استفاده‌ی چندانی نمی‌کنند و بیشتر از خود عمل سرقت لذت می‌برند. حلقه‌ی محاصره‌ی پلیس هر روز تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌شود تا این که …»