سریال Presumed Innocent اثر تازه منتشر شده اپل تی وی در ژانر درام، جنایی و رازآلود است که با حضور جیک جیلنهال مورد توجه قرار گرفته است.
چارسو پرس: سریال Presumed Innocent یا اصل برائت مینی سریال تازه اپل تی وی است که البته در ابتدا تصور می‌شد با پایان همین فصل به اتمام رسیده اما در نهایت برای فصل دوم نیز تمدید شد تا بتوان گفت از حالت مینی سریال خارج شد. البته که پایان فصل اول Presumed Innocent به گونه‌ای است که قصه به نتیجه مشخص و کامل رسیده و می‌توان گفت سرنوشت آن مشخص شده و سوالات موجود نیز به پاسخ می‌رسند، حال باید دید که برنامه سریال برای فصل دوم و ادامه دادن به چه ترتیب خواهد بود. Presumed Innocent تمام فاکتورهای مورد نیاز برای جلب توجه مخاطب و محبوبیت سریع و ترند شدن را داشت.

در ابتدا حضور بازیگری نام آشنا و محبوب به نام جیک جیلنهال در سریال به عنوان نقش و کاراکتر اصلی و استفاده از تصویر او در پوسترهای منتشر شده از سریال موجب قلقلک مخاطبین برای تماشای اصل برائت شد. معمولا حضور چنین بازیگرانی که بیشتر در فیلم‌های سینمایی به ایفای نقش می‌پردازند در یک سریال همیشه برای مخاطب جذاب بوده است. از طرف دیگر با سریالی روبرو هستیم که ژانر آن نیز مورد علاقه طیف وسیعی از افراد علاقه‌مند به تماشای سریال است.

در طول سالیان اخیر مینی سریال‌های بسیار موفقی مثل Sharp Objects و یا Mare of Easttown در ژانرهای جنایی و رازآلود منتشر شده‌اند که همین امر سبب شده است تا دیدن دوباره همین فرمول از نظر ترکیب چنین ژانری با یک بازیگر شناخته شده مخاطب را به دیدن آن تشویق کند. بنابراین سریال Presumed Innocent از همان ابتدا مورد توجه علاقه‌مندان قرار گرفت و هفته به هفته با انتشار قسمت‌های بیشتر بحث و گفتگو درباره آن بیشتر شده تا تبدیل به اثری ترند شود. اما حال مسئله مهم اینجاست که چه میزان از استقبال این سریال مربوط به توضیحات گفته شده و جو موجود بوده و چه میزان به کیفیت سریال بازمی‌گردد؟ سریال Presumed Innocent به عنوان یک مجموعه هشت قسمتی تا چه حد در روایت قصه، ایجاد تعلیق، ساخت کاراکترها و دغدغه آنان و البته حل معمای مهم خود موفق بوده است؟



قصه سریال Presumed Innocent مربوط به یک قتل پیچیده می‌باشد. البته که این پیچیدگی ظاهری بوده و سریال در ارائه و روند حل یک پرونده قتل موفق نیست که در ادامه درباره آن صحبت خواهیم کرد. دفتر دادستانی شیکاگو بنا است تا تحقیقات درباره این قتل را آغاز کند. شخص کشته شده که کارولین نام دارد خود یک دادیار بوده و از کارمندان دادستانی شیکاگو می‌باشد. در ابتدا تحقیقات این پرونده بر عهده معاون دادستان یعنی “راستی سابیچ” (با بازی جیک جیلنهال) می‌باشد، اما پس از گذشت چند روز که انتخابات دادستانی برگزار می‌شود، دادستان یعنی ریموند که دوست صمیمی “راستی” می‌باشد تغییر کرده و در نتیجه “راستی” نیز از مقام معاونت عزل می‌شود.

حال این تغییرات همراه با اتفاق مهم دیگری نیز می‌باشد. “راستی” که در ابتدا مامور تحقیق درباره پرونده قتل کارولین بود، حال خود به مظنون اصلی پرونده و قتل او تبدیل شده است. همچنین رابطه عاشقانه پنهانی بین کارولین و راستی به احتمال قاتل بودن او دامن می‌زند. حال “راستی” متهم اصلی قتل کارولین همکار و معشوقه مخفی خود می‌باشد و مدارکی نیز وجود دارد که می‌تواند اثبات کننده این فرضیه باشد، این در حالی است که “راستی” خود اذعان دارد که این قتل را انجام نداده است.



سریال Presumed Innocent در زیر ظاهر زیبای خود ایرادات بسیار زیادی دارد که مانع از تبدیل آن به یک سریال خوب می‌شود. Presumed Innocent یا اصل برائت نه در درام موفق به ساخت کاراکتر و خانواده می‌شود و نه در روایت و پیشبرد بعد جنایی و معمایی خود موفق است. کاراکتر اصلی یعنی “راستی” جز عصبی شدن‌های بی دلیل و خیانت در چیز دیگری تعریف نشده است و شخصیت بدون عمق و بعد است. با این حال او نسبت به دیگر افراد خانواده‌اش وضعیت بهتری دارد. همسر او باربارا پس از آنکه فهمیده است “راستی” در حال خیانت به او با کارولین می‌باشد، او را ترک نکرده و همچنان با یکدیگر زندگی می‌کنند و دلیل این تصمیم نیز به درستی در سریال جا نمی‌افتد.

دختر و پسر جوان آنان نیز وضعیتی شبیه به مترسک داشته و جز چند دعوا سر میز شام و صبحانه چیزی از آنان نمی‌بینیم. Presumed Innocent در ساخت یک خانواده و حتی قبل از آن کاراکتر به شدت ناقص و ناتوان است. سریال حتی در ساخت عشق و نفرت و خیانت نیز وضعیتی مشابه دارد. در بحث مربوط به قصه در فیلمنامه نیز سریال عمل پس از قسمت چهارم درجا می‌زند. سریال تا قسمت چهارم روایت خود را پیش برده و به مخاطب دیتاهای جدید را تزریق می‌کند. اما از قسمت پنجم و ششم که مراسم دادگاه “راستی” برگزار می‌شود، سریال هیچ چیز جدیدی برای ارائه کردن ندارد. در واقع نیمه دوم سریال Presumed Innocent تکرار همان نیمه اول و چهار قسمت ابتدایی است، فقط این بار در فضای دادگاه می‌گذرد. هیچ چیز جدیدی در دادگاه ارائه و ساخته نمی‌شود و ما فقط مشغول تماشا و شنیدن تمام آن چیزی هستیم که از قسمت اول تا چهارم دیدیم و بار دیگر تمام آن موارد در دادگاه تکرار می‌شود.



برای چنین قصه‌ای لحظات دادگاه بسیار مهم بوده و باید به درستی شکل بگیرد که Presumed Innocent ابدا در ساخت دادگاه موفق نیست. دادگاه این سریال را با دادگاه فیلم The Anatomy Of A Fall مقایسه کنید تا متوجه دادگاه خوب بشوید. در چنین سبک آثاری یک فرمول مشخص وجود داشته و مرسوم است که آن متهم اصلی در واقع قاتل نبوده و در انتهای سریال یا فیلم با استفاده از عنصر غافلگیری که باید در دل یک تعلیق ایجاد شود، قاتل اصلی برملا شده و پرده از راز معما برداشته می‌شود. در Presumed Innocent این اتفاق به بدترین، مضحک‌ترین و ضعیف‌ترین شکل ممکن رخ می‌دهد.

بیشتر بخوانید:  مطالب مربوط به سریال‌های خارجی


صرف آنکه سریال یک فکت و واقعیت را در فیلمنامه از مخاطب پنهان کند و در انتها آن را رو کند، غافلگیری نمی‌سازد. چنین چیزی غافلگیری نام نداشته و به آن پنهان‌کاری گفته می‌شود. سریال باید با دادن سرنخ‌هایی تعلیق ایجاد کرده و ذهن مخاطب را درگیر کند و در انتها ضربه نهایی را با برملا کردن واقعیت به مخاطب وارد کند. اما در Presumed Innocent ناگهان از درون لپ لپ یک قاتل بیرون می‌آید. از همه مهم‌تر بحث مربوط به چگونگی است. نکته مهم که باید در طراحی فیلمنامه یک اثر خوب وجود داشته باشد، چگونگی فهماندن واقعیت قصه به مخاطب است. سریال باید در بستر روایت و قصه و با استفاده از کاراکترهای ساخته شده که به درستی شخصیت‌پردازی شده‌اند و قرار دادن آنان در موقعیتی درست واقعیت را به مخاطب منتقل کرده و مخاطب باید خود کشف واقعیت را لمس و تجربه کند. در Presumed Innocent اما به شکلی فاجعه معمای نهایی حل شده و این پرده‌برداری در سطحی‌ترین حالت ممکن و بدور از هرگونه تعلیق و هیجان و خارج از بستر روایت و فقط در دیالوگ اتفاق می‌افتد که منجر به پایان‌بندی بسیار ضعیف می‌شود. Presumed Innocent ناقص و ناتوان در ساخت و پرداخت شخصیت، روایت جنایی، حل معما با منطق و استدلال و پایان‌بندی می‌باشد.
هشدار اسپویل



پایان‌بندی سریال Presumed Innocent بسیار ضعیف و سرهم بندی شده می‌باشد. پس از هشت قسمت کشمکش و کلنجار و دیدن صحنه‌های تکراری و شنیدن دیتاهای از پیش شنیده شده در جلسات طولانی دادگاه، حال قرار است تا سریال پرده از واقعیت بردارد. در چنین مواردی معمولا یک روزنه در فیلمنامه سریال طراحی می‌شود که سپس با پرداخت به آن و باز کردن آن روزنه مخاطب متوجه اصل داستان می‌شود. در Presumed Innocent خبری از ظرافت و طراحی نیست و سریال در سکانسی بسیار ساده، تنها واقعیت را با دیالوگ و گفتن چند جمله به صورت مخاطب پرت می‌کند تا تنها رفع تکلیف کرده و دیتای مورد نیاز را ارائه کرده باشد.

در انتهای سریال چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ پس از برگزاری جلسات دادگاه و رای به بی‌گناهی “راستی” او در گاراژ خانه با همسرش باربارا شروع به صحبت می‌کند و به او می‌گوید که می‌داند باربارا، کارولین را کشته است. در حالی که باربارا از این حرف شوکه شده و در حال بحث هستند ناگهان دخترشان جیدن، از لپ لپ بیرون پریده و اعتراف می‌کند که قتل کار او بوده است. سریال Presumed Innocent در تمام طول هشت قسمت خود کاراکتر دختر یعنی جیدن را به حاشیه برده و کوچک‌ترین تاثیری در سریال ندارد.

او نه شخصیت‌پردازی شده و نه تبدیل به کاراکتر می‌شود و حتی تیپ هم نیست و در حد یک مترسک است که هیچ اهمیتی ندارد. سریال با به حاشیه کشیدن این کاراکتر و نپرداختن به او تنها قصد دارد تا ذهن مخاطب را از او دور کرده و مثلا ما را غافلگیر کند. آیا نام چنین چیزی را واقعا می‌توان فیلمنامه گذاشت؟ سریال در انتها قاتلی را رو می‌کند که مخاطب نه چیزی از او می‌داند و نه او را می‌شناسد و نه هیچگونه کنش حسی را در طول هشت قسمت با او تجربه کرده است و او بی‌اهمیت‌ترین کاراکتر سریال است. اگر در پایان مشخص می‌شد که مثلا کاراکتر تامی، نماینده دادستانی و عاشق‌پیشه کارولین قاتل است، با وجود کلیشه مطلق حداقل قابل قبول‌تر بود چرا که مخاطب در کل هشت قسمت با روحیات و ابعاد مختلف (هرچند نحیف) این کاراکتر آشنا است. حتی اگر باربارا نیز قتل را انجام داده بود وضعیت بهتر بود، اما جیدن همان قاتل لپ لپی است که به شکلی مضحک به قتل اعتراف می‌کند.



Presumed Innocent تمام تمرکز خود را فقط بر روی غافلگیری گذاشته و بنا است به هر قیمتی مخاطب را غافلگیر کند. اما نپرداختن به یک کاراکتر مهم در فیلمنامه و بردن او به حاشیه که مخاطب او را نشناسد، خود فریاد بلندی از ناتوانی و نابلدی در روایت یک قصه جنایی و ارائه یک فیلمنامه جدی است. علاوه بر تمام این موارد، مبحث چگونگی را نیز در ذهن داشته باشید. حتی با همین شیوه روایت قصه و قاتل بودن کاراکتر جیدن، نحوه فهماندن این فکت و واقعیت به مخاطب خنده‌دار و مسخره است.

کاش حداقل سریال با روایت قصه درست و ایجاد یک تعلیق نسبی و با استفاده از قصه‌گویی تصویری و قرار دادن جیدن در موقعیت راز او را برملا می‌کرد. اما سریال تصمیم می‌گیرد تا با چند جمله ساده سر و ته قضیه را هم آورده و به معنای واقعی کلمه سرهم بندی کند. جیدن وارد گاراژ شده می‌گوید من او را کشتم و تمام. هشت قسمت را برای این سکانس تماشا کردیم؟ از طرف دیگر مشخص نیست چگونه اثر انگشت جیدن در خانه مقتول پیدا نشده است. اگر پدرش “راستی” آن‌ها را از بین برده است، چرا اثر انگشت خود را در صحنه جا گذاشته است و چگونه چنین چیزی ممکن است؟



در نهایت باید به این موضوع نیز اشاره کرد که در پایان سریال مخاطب باید چه حسی داشته باشد؟ الان در پایان سریال باید خوشحال باشیم که یک قاتل قسر در رفته و مجازات نشده است؟ قهرمان و ضد قهرمان سریال چگونه تعریف شده و چه کسانی هستند؟ با دروغ و پنهان‌کاری یک قاتل برای خود آزادانه می‌چرخد و مشخص نیست مخاطب باید چه حسی داشته باشد؟ آیا ما از نظر حسی همراه قاتل بوده و او را درک می‌کنیم و یا بر ضد او هستیم؟ مشخص نیست. حال سوال اینجاست که چرا مشخص نیست؟ پاسخ واضح است، چون در طول سریال کوچک‌ترین کنش حسی با کاراکتر جیدن نداشتیم و او را نمی‌شناسیم و کاراکتر او ساخته نشده است، بنابراین نمی‌دانیم نسبت به قسر در رفتن او باید چه حسی داشته باشیم.

در پایان باید گفت سریال Presumed Innocent یا اصل برائت ابدا تبدیل به سریالی خوب و دیدنی نمی‌شود. سریال شروع خوبی داشته و تا قسمت سوم و چهارم نیز معقول پیش می‌رود. اما بعد از شروع دادگاه سریال مدام درجا زده و هیچ چیز جدیدی برای ارائه ندارد. سکانس‌های دادگاه مدام تکرار مکررات تمام آن چیزی است که در چهار قسمت اول فهمیده بودیم. سریال در شخصیت‌پردازی نیز بسیار ضعیف بوده و موفق به ساخت کاراکتر (بجز کاراکتر تامی تا حدی) نمی‌شود. Presumed Innocent نه در بخش درام و به تصویر کشیدن یک خانواده و عشق و خیانت موفق است و نه در بخش جنایی و پیشبرد روایت رازآلود و از همه مهم و اساسی‌تر، نه در حل معما و بخش جنایی قصه خود که این اتفاق منجر به یک پایان‌بندی بسیار ضعیف و سطحی می‌شود.