با گذشت چند قسمت از چارپایه میشود فهمید که نگه داشتن مخاطب برای سازندگان اثر و مدیران شبکه سه فاقد اهمیت است، چون برنامهای که طراحی شده عملاً پارهپاره است، این مسئله یا میتواند بهخاطر سانسور باشد و یا در تدوین شاهکاری عجیب و غریب رقم خورده است.
چارسو پرس: فصل اول جوکر که منتشر شد، موجش به برنامه تحویل سال شبکه 3 رسید. بازیگرانی که بعد از «جوکر» دوباره روی دور وایرال شدن قرار گرفتند، پا به برنامه تحویل سال تلویزیون گذاشتند، نخ تسبیح میان جوکر و برنامه تحویل سال 1401 احسان علیخانی بود. با خروج او از تلویزیون و آغاز سیاست چهرهزدایی و عدم همکاری برخی افراد با سیما، همه منتظر اقدامات تحولخواهانه رسانه ملی بودند. به سال نکشید که سیاستهای تحولخواهانه به جایی نرسید. حالا صداوسیما مانده بود و برنامههایی که مخاطبی نداشتند. رنگ جیغ این فقر مخاطب، در کمدیها و برنامههای سرگرمی سازمان از همه پررنگتر بود. برنامههایی چون «خوشنمک» و «بگو بخند» حتی نتوانستند به گرد پای برنامههای نمایش خانگی برسند. بهنظر میرسید که بین نمایش خانگی و تلویزیون شکافی اتفاق افتاده که حاصل آن بلعیده شدن مخاطب توسط نمایش خانگی است. خب، تا اینجای ماجرا را همه میدانند، حتی مدیران سازمان، اما صداوسیما هم بیکار ننشست و با این استدلال که گرفتن جلوی ضرر در هر زمان ممکن منفعت است، سیاستهای تحولی خود را تغییر و در اقدامی جالب سیاستهای تحولی جدیدی را در دستورکار قرار داد، با عنوانِ «آوردن دوباره وایرالشدگان فضای نمایش خانگی به تلویزیون». برای توضیح بیشتر این سیاست تلویزیون باید مثالی را بررسی کنیم که هماکنون روی آنتن تلویزیون در حال پخش است. «چارپایه» برنامه جدید شبکه سه از بازیگرانی چون علی صادقی، قدرتالله ایزدی، یوسف تیموری و جواد خواجوی استفاده میکند (البته اشکان اشتیاق بهجای تیموری در ادامه این برنامه قرار گرفت). بازیگرانی که دوباره با علیخانی و نمایش خانگی به عرصه تصویر بازگشتهاند.
طنز در حد و اندازههای سرِ صفِ مدرسه
مخاطب انتظار داشت با حضور این چهار نفر، تلویزیون بتواند دوباره به روزهای اوج خود در کمدی برگردد. روزهایی که همکاری تلویزیون با صحت، عطاران، جوان و مدیری آثار بهاصطلاح خیابان خلوت کن را تحویل مردم میداد. حدود 24 هزار بیننده برای قسمت اول چارپایه نشاندهنده همین انتظار است اما با پخش قسمت اول چارپایه، آنچه روی قاب تلویزیون قرار گرفت به هر چیزی شبیه بود بهجز برنامهای سرگرمکننده. اساس چارپایه بر چهرههاست و بر این فرض جلو میرود که چون بازیگران دعوتشده کمدینهای قهاریاند پس عملاً نیازی به کار دیگری نیست و تنها حضور چهرهها میتواند مخاطب را جذب کند! نگاه سازندگان چارپایه مخاطب را به یاد برنامههای مناسبتی سر صفِ مدارس میاندازد که با نیت ایجاد فضایی شاد در بین دانشآموزان مسابقه ماستخوری راه میانداختند. اگر به نظرتان این نگاه به چارپایه اغراقشده بهنظر میرسد، کافی است تنها یک قسمت از چارپایه را مشاهده کنید. چارپایه روی دو پایه نمایشهای بداهه و مسابقه میچرخد. در بخش بداهه آن کار جلوتر از شوخیهای تکراری جمعهای فامیلی نمیرود و بخش مسابقه آن در بهترین حالت خود چیزی جز مسابقه محله نیست. در هر قسمت این برنامه یکی از بازیگران اصطلاحاً رئیس میشود و چالشهایی را برای باقی افراد طراحی میکند. هر کس که در چالشها شکست بخورد، میشود بازنده و لایق دریافت هویج و مجازات میشود. با گذشت چند قسمت از چارپایه میشود فهمید که نگه داشتن مخاطب برای سازندگان اثر و مدیران شبکه سه فاقد اهمیت است، چون برنامهای که طراحی شده عملاً پارهپاره است، این مسئله یا میتواند بهخاطر سانسور باشد و یا در تدوین شاهکاری عجیب و غریب رقم خورده است. در هر قسمت از برنامه در میانه صحبت کردن بازیگران کات میخورد و ناگهان قسمتی دیگر و بخش دیگری از برنامه پخش میشود. مکرر رقم خوردن این وضعیت عملاً مخاطب را در گیجی مطلق قرار میدهد و به جای آنکه با اثر همراه شود مجبور است خودش در ذهن یک تدوین و منطقی از اثر بسازد.
در آغاز قسمت اول این برنامه علی صادقی روبهروی مخاطب قرار میگیرد و میگوید اگر کسی میخواهد برنامهای «غمآلود» و «فاخر» ببیند کانال را عوض کند. کسی که این جمله را برای صادقی نوشته، مثل اینکه چندان هم از وضع تلویزیون باخبر نیست. مخاطب تلویزیون هر قدر هم کانالها را دور بزند هر چیزی پیدا میکند جز اثر فاخر، حتی اگر از این هم عقبتر برویم، در میان آثار طنز یکی دو سال اخیر تلویزیون (به جز نون خ) هیچ اثر «کمدی استانداردی» هم پیدا نمیشود. باهمآیی این دو واژه غمآلود و فاخر این را به ذهن مخاطب میرساند که انگار مخاطبان کمدی یک مشت موجود بیخیال و منقطع از جامعهاند که هیچ چیز از هنر سرشان نمیشود، با همین حرفهاست که سازندگان چارپایه روح مرحوم چاپلین، لورل و ایضاً هاردی را در قبر میلرزانند. برآیند سالهای اخیر تلویزیون هم حرفی جز این ندارد. به طور واضحی کمدی برای مدیران سازمان، در دسته آثار فاخر قرار نمیگیرد. کلمه «فاخر» گویا برای مسئولان تلویزیون تبدیل به کلیشهای شده است که هیچ طوری با کمدی سنخیتی ندارد. فاخر برای تلویزیونیها یعنی آثار پرهزینه و البته تاریخی. اینطور میتوان استنباط کرد که در نظر مدیران تلویزیون تئاترهای کمدی اصفهان که ستاره آن همین عمو رشید برنامه چارپایه است، جزء آثار فاخر محسوب نمیشود. همانطور که صادقی در ابتدای برنامه میگوید، در اینکه چارپایه برنامهای فاخر نیست که نمیتوان شکی قائل شد اما درباره غمآلود بودن یا نبودن این برنامه میتوان شکی جدی وارد کرد. برنامه چارپایه از جهاتی نهتنها طنز نیست، بلکه اندوهی جدی را برای مخاطب پدید میآورد. اندوهی که حاصل مقایسه است. مقایسه میان حال و گذشته چهرههای چارپایه و وضعیت کمدی در صداوسیما. با نگاهی به کارنامه علی صادقی، یوسف تیموری و قدرتالله ایزدی میتوان آثاری را پیدا کرد که حتی یک قسمت و یا یک اجرا از آن به اندازه تمام قسمتهای پخششده چارپایه بازدید گرفته است.
برنامه یا کلیپ اینستاگرامی
اگر بخواهیم سراغ فرم چارپایه برویم شرایط رخداده در برنامه این را به ذهن میرساند که شاید چارپایه اصلاً برای مدیوم تلویزیون ساخته نشده و سازندگان این برنامه طرح یک مجموعه کلیپ را برای پخش در اینستاگرام یا فضاهایی اینچنینی را در ذهن داشتهاند. با نگاهی به صفحه این برنامه در تلوبیون میتوان گفت این فرضیه چندان هم بیراه نیست. چارپایه در تلوبیون، به دهها تکه سیثانیه تا سه دقیقهای تقسیم شده است. مشخص نیست این همه قسمت تکهپاره شده را دقیقا قرار است چه کسی ببیند و در کدام فضا باز نشر کند اما بهنظر میرسد این تکهها قرار بوده با وایرال شدن در فضاهایی خارج از رسانه ملی بتوانند تبلیغی برای اثر شوند. این هم از ابتکارات جالب سیماست که به جای تبلیغ برای اثر، این اثر است که برای تبلیغ ساخته میشود. مشخصاً ثمره این وضعیت میشود هیاهو برای هیچ.
پشت دوربین چارپایه خالی است
حتی اگر چارپایه را بدون مشکل تدوین هم بدانیم، نبود کارگردانی در این اثر را نمیتوان انکار کرد. گنگ بودن بازیگران در این برنامه وضعیتی را پدید آورده که بازیگران حتی خودشان هم نمیدانند دقیقاً قرار است چه کاری انجام دهند. موقعیتهای ایجادشده و نمایشهای بداهه در این برنامه مشخصاً روی کلیشهها و موقعیتهای مبتذل باقی مانده و از آن جلوتر نمیرود. استفاده از شوخیهایی مانند جنگ خواهر شوهرها، موقعیتهای درون عروسی، استفاده از پوشش زنانه و از این دست شوخیها به قدری در سالهای اخیر تکرار شده که بهنظر نمیرسد دیگر ظرفیتِ پرداخت بیش از این را داشته باشند. مثلث موقعیتهای بیمزه و کلیشهای، لزوم بداههپردازی و البته ممیزیها، بازیگران این اثر را در موقعیتی قرار داده که همگی انگار روی میخ هستند و مشخص نیست دقیقاً چه کاری را انجام میدهند. اگر بخواهیم «جوکر» علیخانی را در این یک مورد با چارپایه مقایسه کنیم، میبیینیم که جوکر به شکل مشخصی در کارگردانی وضعیت بهتری دارد. در جوکر هر فرد تیپی را از خود میسازد و آن را پیش میبرد اما چارپایه کارش اصلاً به تیپسازی نمیکشد چون باید بازیگران درگیر مسابقه محلهای باشند که کارگردان برایشان ترتیب دیده، البته قیاس میان مسابقه محله و چارپایه بهنوعی کملطفی است در حق برنامه روشنپژوه؛ مسابقه محله حداقل میتوانست از استعدادها و یا شیرینکاریهای بچهها، فضایی مفرح را برای مخاطب و ساکنان آن محله ایجاد کند. از طرفی روشنپژوه و تیمش زمانی که دیدند دیگر این برنامه جواب نمیدهد جرئت تعطیل کردنش را داشتند. برخلاف مسابقه محله، چارپایه بهجای کشف و استفاده از استعداد و شیرینکاریهای حاضرانش، از آنها چیزی را به نمایش میگذارد که بیش از زور زدنهای بیهوده برای نگه داشتن مخاطب نیست.
جدای از اینها چارپایه حتی از نظر دکور و طراحی صحنه هم عملاً هیچ شباهتی با یک برنامه تلویزیونی ندارد. حضور رنگها و دکوراسیون نامرتبط فضایی مرده را خلق کرده که مشخص است هیچ طراحی و ایدهای پشت آن نیست.
روی دور سَنبل کردن
بیایده بودن و بیسلیقگی منحصر به موقعیت، اجرا و طراحی دکور نمیشود و تمامی اینها حتی در حرکت دوربین هم نمایان است. این نکته را باید توجه داشت که اصولاً برنامهای در این سطح را میشود با تلفن همراه هم فیلمبرداری کرد چون نه ویژگی بصری خاصی در آن پیاده شده و نه موقعیتها نیاز به تجهیزات کلانی دارد. به هر ترتیب، دوربین و تدوین برنامه چارپایه در بیانسجامی، انسجام دارند و عملاً نمیدانند روی کدام سوژه قرار بگیرند و میان بازیگران بیهوده میچرخد تا بتواند از میان بداههها چیزی را صید کند البته اگر بتواند!
چارپایه را نمیتوان چیزی جز یک عقبگردی جدی در کارنامه کاری این چهار بازیگر دانست. بازیگرانی که این اثر نهتنها چیزی به آنها اضافه نمیکند، بلکه مجبورند با شوخیهای تکراری و بدون هیچ خلاقیتی، قسمتهای 30 دقیقهای
برنامه را پر کنند.
اینکه تلویزیون تا چه زمانی میخواهد فرایند آزمون و خطا و سَنبل کردن را ادامه دهد مشخص نیست و با آزمون و خطایی که با صرف هزینه کردن اسامی و بیهیچ خلاقیتی، منطقاً منتج به تولید برنامههایی با این کیفیت میشود؛ اما در این بین یک موضوع شدیداً مخاطب را آزار میدهد، اینکه برنامهای با این وضعیت و با پول مردم ساخته شود و صاحبان اثر سردرگمی و بههمریختگی آن را مربوط به فاخر نبودنش بدانند و نسخه تجویزیِ عوض کردن کانال را به ملت پیشنهاد بدهند، نهتنها توهینآمیز است، بلکه نشان از این دارد که سازندگان خود میدانند چه دستهگلی به آب دادهاند. دستهگلی که با اغماض میتوان آن را نازلترین شکل مسابقه محله دانست و معلوم نیست چه میزان هزینه از بیتالمال برای این شاهکار خرج شده است.
طنز در حد و اندازههای سرِ صفِ مدرسه
مخاطب انتظار داشت با حضور این چهار نفر، تلویزیون بتواند دوباره به روزهای اوج خود در کمدی برگردد. روزهایی که همکاری تلویزیون با صحت، عطاران، جوان و مدیری آثار بهاصطلاح خیابان خلوت کن را تحویل مردم میداد. حدود 24 هزار بیننده برای قسمت اول چارپایه نشاندهنده همین انتظار است اما با پخش قسمت اول چارپایه، آنچه روی قاب تلویزیون قرار گرفت به هر چیزی شبیه بود بهجز برنامهای سرگرمکننده. اساس چارپایه بر چهرههاست و بر این فرض جلو میرود که چون بازیگران دعوتشده کمدینهای قهاریاند پس عملاً نیازی به کار دیگری نیست و تنها حضور چهرهها میتواند مخاطب را جذب کند! نگاه سازندگان چارپایه مخاطب را به یاد برنامههای مناسبتی سر صفِ مدارس میاندازد که با نیت ایجاد فضایی شاد در بین دانشآموزان مسابقه ماستخوری راه میانداختند. اگر به نظرتان این نگاه به چارپایه اغراقشده بهنظر میرسد، کافی است تنها یک قسمت از چارپایه را مشاهده کنید. چارپایه روی دو پایه نمایشهای بداهه و مسابقه میچرخد. در بخش بداهه آن کار جلوتر از شوخیهای تکراری جمعهای فامیلی نمیرود و بخش مسابقه آن در بهترین حالت خود چیزی جز مسابقه محله نیست. در هر قسمت این برنامه یکی از بازیگران اصطلاحاً رئیس میشود و چالشهایی را برای باقی افراد طراحی میکند. هر کس که در چالشها شکست بخورد، میشود بازنده و لایق دریافت هویج و مجازات میشود. با گذشت چند قسمت از چارپایه میشود فهمید که نگه داشتن مخاطب برای سازندگان اثر و مدیران شبکه سه فاقد اهمیت است، چون برنامهای که طراحی شده عملاً پارهپاره است، این مسئله یا میتواند بهخاطر سانسور باشد و یا در تدوین شاهکاری عجیب و غریب رقم خورده است. در هر قسمت از برنامه در میانه صحبت کردن بازیگران کات میخورد و ناگهان قسمتی دیگر و بخش دیگری از برنامه پخش میشود. مکرر رقم خوردن این وضعیت عملاً مخاطب را در گیجی مطلق قرار میدهد و به جای آنکه با اثر همراه شود مجبور است خودش در ذهن یک تدوین و منطقی از اثر بسازد.
در آغاز قسمت اول این برنامه علی صادقی روبهروی مخاطب قرار میگیرد و میگوید اگر کسی میخواهد برنامهای «غمآلود» و «فاخر» ببیند کانال را عوض کند. کسی که این جمله را برای صادقی نوشته، مثل اینکه چندان هم از وضع تلویزیون باخبر نیست. مخاطب تلویزیون هر قدر هم کانالها را دور بزند هر چیزی پیدا میکند جز اثر فاخر، حتی اگر از این هم عقبتر برویم، در میان آثار طنز یکی دو سال اخیر تلویزیون (به جز نون خ) هیچ اثر «کمدی استانداردی» هم پیدا نمیشود. باهمآیی این دو واژه غمآلود و فاخر این را به ذهن مخاطب میرساند که انگار مخاطبان کمدی یک مشت موجود بیخیال و منقطع از جامعهاند که هیچ چیز از هنر سرشان نمیشود، با همین حرفهاست که سازندگان چارپایه روح مرحوم چاپلین، لورل و ایضاً هاردی را در قبر میلرزانند. برآیند سالهای اخیر تلویزیون هم حرفی جز این ندارد. به طور واضحی کمدی برای مدیران سازمان، در دسته آثار فاخر قرار نمیگیرد. کلمه «فاخر» گویا برای مسئولان تلویزیون تبدیل به کلیشهای شده است که هیچ طوری با کمدی سنخیتی ندارد. فاخر برای تلویزیونیها یعنی آثار پرهزینه و البته تاریخی. اینطور میتوان استنباط کرد که در نظر مدیران تلویزیون تئاترهای کمدی اصفهان که ستاره آن همین عمو رشید برنامه چارپایه است، جزء آثار فاخر محسوب نمیشود. همانطور که صادقی در ابتدای برنامه میگوید، در اینکه چارپایه برنامهای فاخر نیست که نمیتوان شکی قائل شد اما درباره غمآلود بودن یا نبودن این برنامه میتوان شکی جدی وارد کرد. برنامه چارپایه از جهاتی نهتنها طنز نیست، بلکه اندوهی جدی را برای مخاطب پدید میآورد. اندوهی که حاصل مقایسه است. مقایسه میان حال و گذشته چهرههای چارپایه و وضعیت کمدی در صداوسیما. با نگاهی به کارنامه علی صادقی، یوسف تیموری و قدرتالله ایزدی میتوان آثاری را پیدا کرد که حتی یک قسمت و یا یک اجرا از آن به اندازه تمام قسمتهای پخششده چارپایه بازدید گرفته است.
برنامه یا کلیپ اینستاگرامی
اگر بخواهیم سراغ فرم چارپایه برویم شرایط رخداده در برنامه این را به ذهن میرساند که شاید چارپایه اصلاً برای مدیوم تلویزیون ساخته نشده و سازندگان این برنامه طرح یک مجموعه کلیپ را برای پخش در اینستاگرام یا فضاهایی اینچنینی را در ذهن داشتهاند. با نگاهی به صفحه این برنامه در تلوبیون میتوان گفت این فرضیه چندان هم بیراه نیست. چارپایه در تلوبیون، به دهها تکه سیثانیه تا سه دقیقهای تقسیم شده است. مشخص نیست این همه قسمت تکهپاره شده را دقیقا قرار است چه کسی ببیند و در کدام فضا باز نشر کند اما بهنظر میرسد این تکهها قرار بوده با وایرال شدن در فضاهایی خارج از رسانه ملی بتوانند تبلیغی برای اثر شوند. این هم از ابتکارات جالب سیماست که به جای تبلیغ برای اثر، این اثر است که برای تبلیغ ساخته میشود. مشخصاً ثمره این وضعیت میشود هیاهو برای هیچ.
پشت دوربین چارپایه خالی است
حتی اگر چارپایه را بدون مشکل تدوین هم بدانیم، نبود کارگردانی در این اثر را نمیتوان انکار کرد. گنگ بودن بازیگران در این برنامه وضعیتی را پدید آورده که بازیگران حتی خودشان هم نمیدانند دقیقاً قرار است چه کاری انجام دهند. موقعیتهای ایجادشده و نمایشهای بداهه در این برنامه مشخصاً روی کلیشهها و موقعیتهای مبتذل باقی مانده و از آن جلوتر نمیرود. استفاده از شوخیهایی مانند جنگ خواهر شوهرها، موقعیتهای درون عروسی، استفاده از پوشش زنانه و از این دست شوخیها به قدری در سالهای اخیر تکرار شده که بهنظر نمیرسد دیگر ظرفیتِ پرداخت بیش از این را داشته باشند. مثلث موقعیتهای بیمزه و کلیشهای، لزوم بداههپردازی و البته ممیزیها، بازیگران این اثر را در موقعیتی قرار داده که همگی انگار روی میخ هستند و مشخص نیست دقیقاً چه کاری را انجام میدهند. اگر بخواهیم «جوکر» علیخانی را در این یک مورد با چارپایه مقایسه کنیم، میبیینیم که جوکر به شکل مشخصی در کارگردانی وضعیت بهتری دارد. در جوکر هر فرد تیپی را از خود میسازد و آن را پیش میبرد اما چارپایه کارش اصلاً به تیپسازی نمیکشد چون باید بازیگران درگیر مسابقه محلهای باشند که کارگردان برایشان ترتیب دیده، البته قیاس میان مسابقه محله و چارپایه بهنوعی کملطفی است در حق برنامه روشنپژوه؛ مسابقه محله حداقل میتوانست از استعدادها و یا شیرینکاریهای بچهها، فضایی مفرح را برای مخاطب و ساکنان آن محله ایجاد کند. از طرفی روشنپژوه و تیمش زمانی که دیدند دیگر این برنامه جواب نمیدهد جرئت تعطیل کردنش را داشتند. برخلاف مسابقه محله، چارپایه بهجای کشف و استفاده از استعداد و شیرینکاریهای حاضرانش، از آنها چیزی را به نمایش میگذارد که بیش از زور زدنهای بیهوده برای نگه داشتن مخاطب نیست.
جدای از اینها چارپایه حتی از نظر دکور و طراحی صحنه هم عملاً هیچ شباهتی با یک برنامه تلویزیونی ندارد. حضور رنگها و دکوراسیون نامرتبط فضایی مرده را خلق کرده که مشخص است هیچ طراحی و ایدهای پشت آن نیست.
روی دور سَنبل کردن
بیایده بودن و بیسلیقگی منحصر به موقعیت، اجرا و طراحی دکور نمیشود و تمامی اینها حتی در حرکت دوربین هم نمایان است. این نکته را باید توجه داشت که اصولاً برنامهای در این سطح را میشود با تلفن همراه هم فیلمبرداری کرد چون نه ویژگی بصری خاصی در آن پیاده شده و نه موقعیتها نیاز به تجهیزات کلانی دارد. به هر ترتیب، دوربین و تدوین برنامه چارپایه در بیانسجامی، انسجام دارند و عملاً نمیدانند روی کدام سوژه قرار بگیرند و میان بازیگران بیهوده میچرخد تا بتواند از میان بداههها چیزی را صید کند البته اگر بتواند!
چارپایه را نمیتوان چیزی جز یک عقبگردی جدی در کارنامه کاری این چهار بازیگر دانست. بازیگرانی که این اثر نهتنها چیزی به آنها اضافه نمیکند، بلکه مجبورند با شوخیهای تکراری و بدون هیچ خلاقیتی، قسمتهای 30 دقیقهای
برنامه را پر کنند.
اینکه تلویزیون تا چه زمانی میخواهد فرایند آزمون و خطا و سَنبل کردن را ادامه دهد مشخص نیست و با آزمون و خطایی که با صرف هزینه کردن اسامی و بیهیچ خلاقیتی، منطقاً منتج به تولید برنامههایی با این کیفیت میشود؛ اما در این بین یک موضوع شدیداً مخاطب را آزار میدهد، اینکه برنامهای با این وضعیت و با پول مردم ساخته شود و صاحبان اثر سردرگمی و بههمریختگی آن را مربوط به فاخر نبودنش بدانند و نسخه تجویزیِ عوض کردن کانال را به ملت پیشنهاد بدهند، نهتنها توهینآمیز است، بلکه نشان از این دارد که سازندگان خود میدانند چه دستهگلی به آب دادهاند. دستهگلی که با اغماض میتوان آن را نازلترین شکل مسابقه محله دانست و معلوم نیست چه میزان هزینه از بیتالمال برای این شاهکار خرج شده است.
https://teater.ir/news/65964