چارسو پرس: «آلبرتو سکیاما» که اصالتاً اهل بارسلونا و تربیتیافته سینمای انگلستان است، در سه دهه گذشته با فیلمهایی چون «Killer Tongue»، «Black Plague» و «I Love My Mum» به دنبال ترکیبهای غیرمتعارف ژانری رفته است. اما نتیجه، اغلب کمتر از آن چیزی بود که ایدهها وعده میدادند. حالا اما، با فیلم اسپانیاییزبان «Cielo» که در بولیوی ساخته شده، سکیاما بالاخره اثری را خلق کرده که هم از نظر زیباییشناسی و هم از لحاظ روایی کاملاً عمل میکند.
فیلم داستان «سانتا» (با بازی خیرهکننده «فرنندا گوتیرس آرندا») دختربچهای هشتساله را روایت میکند که پس از کشتن پدر دائمالخمر و خشونتگرای خود، و سپس مادرش (که گویی با رضایت قربانی میشود)، جسد مادر را درون بشکهای پر از نمک میگذارد و راهی سفری خیالی – یا شاید روحانی – میشود تا او را به دریا برساند. «سانتا» معتقد است که تنها در آنجاست که میتوانند با هم به بهشت برسند؛ سفری که نه از سر جنون، بلکه از روی ایمانی معصومانه و آرامشبخش آغاز میشود.
گرچه در ظاهر میتوان این روایت را نوعی تمثیل مذهبی مسیحی دانست، اما «سکیاما» با نگاهی طنازانه و شکاکانه، مسیر دیگری در پیش میگیرد. کشیش محلی (با بازی «لوئیس بردو») و رئیس پلیس شهر («فرناندو آرسه اچالار») در ابتدا با ناباوری به سانتا نگاه میکنند، اما بهمرور تحت تأثیر حضور او و اتفاقات شبهمعجزهآسا، به ایمان میرسند. البته بیش از آنها، این گروهی از کشتیگیران زن پر سر و صدا هستند که سانتا را در سفرش همراهی میکنند؛ زنانی که در سانتا نوعی حس مادری و محافظت پیدا میکنند، بهویژه «لا رینا» (با بازی «ساشا سالاورری»).
در دل این مسیر عجیب، طنز سوررئال فیلم، با جزئیاتی مانند ماهی سخنگو که سانتا در آغاز قورت میدهد – و بعدتر یکی دیگر را در سطلی با خود حمل میکند – بیشتر و بیشتر بروز میکند. ماهی نهتنها راهنمای روحانی سانتاست، بلکه نوعی همراه در سفر تنهاییاش نیز محسوب میشود.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم Sand City | پرترهای آرام از تنهایی در دود و شنِ داکا
با وجود روایتی پراکنده و گاه پرسهزن، «Cielo» هرگز از مسیر خود خارج نمیشود. سکیاما موفق میشود میان خیال و واقعیت، طنز و تراژدی، ایمان کودکانه و خشونت انسانی، تعادلی ظریف برقرار کند. بازی «فرنندا گوتیرس آرندا» در نقش سانتا، خیرهکننده است؛ کودکی که نه با اغراق، بلکه با سادگیای طبیعی، همهی بار احساسی فیلم را به دوش میکشد. دیگر بازیگران نیز مکملهای خوبی هستند، گرچه در برخی لحظات، تأکید بیشازحد بر احساسات ممکن است کمی اغراقآمیز به نظر برسد.
فیلمبرداری «الکس متکالف»، که جوایزی از جشنوارههای «فانتازیا» و «فانتوسپورتو» کسب کرده، یکی از نقاط درخشان فیلم است. قابهایی گسترده، رنگهایی اشباعشده و مناظری از فلاتهای خشک آند، جادههای پرخطر کوهستانی و خیابانهای شلوغ لاپاز، فضایی افسانهای به فیلم میبخشند. جلوههای دیجیتال محدود اما کارآمد، به خلق لحظات فراواقعی کمک کردهاند. موسیقی متن نیز ترکیبی از ساختههای آهنگسازان بولیویایی و بریتانیایی، فضای صوتی خاصی برای فیلم ایجاد کرده است.
«Cielo» فیلمیست که موفق میشود سفری سوررئال و در عین حال deeply انسانی را روایت کند. گرچه داستان دختری که با جسد مادرش بهدنبال رستگاریست ممکن است در نگاه اول دور از ذهن به نظر برسد، اما ترکیب شگفتانگیز ایمان، طنز، خشونت و زیبایی بصری، این اثر را به تجربهای خاص و بهیادماندنی بدل میکند. «آلبرتو سکیاما» با این فیلم نهتنها نگاه متفاوت خود به سینما را اثبات میکند، بلکه بلوغ هنریاش را نیز به رخ میکشد. «Cielo» فیلمیست برای کسانی که به جادوی سینما – و ایمان بیچشمداشت یک کودک – باور دارند.
منبع: variety
نویسنده: نسرین پورمند


