تئاتر تهران که به عنوان قطب تئاتر کشور شناخته می‌شود، این روزها با مشکلات جدی مواجه است. بابک پرهام در روزنامه اعتماد، در گزارشی تحلیلی، این افت کیفی را نتیجه نبود حمایت مالی عادلانه، مدیریت کاهلانه سالن‌های دولتی و نگاه گیشه‌محور به جای رویکرد کیفی می‌داند. به عقیده نگارنده، این ضعف در تهران، به صورت یک اپیدمی به سایر شهرهای کشور نیز سرایت کرده است.
چارسو پرس: تهران با دارا بودن بیشترین سالن تئاتر و جمعیت، به نوعی به عنوان قطب تئاتر کشور قلمداد می‌شود. این لقب باعث می‌شود هم در حوزه آموزش و هم در حوزه اجرا بر دیگر استان‌ها و شهرها تاثیر غیرقابل انکاری داشته باشد. بنابراین توجه به آن به‌ویژه در این دو حوزه امری حیاتی برای بقای هنر تئاتر در کشور است.

در این نوشتار، تمرکز بر اجراهای تهران است؛ چرا که گمان نگارنده بر آن است که ضعف اجرا در تهران به نوعی موجب ضعف اجرا در بقیه شهرها هم خواهد شد. این اپیدمی سراسری، تماشاگر اندک تئاتر را نیز دلسرد کرده و در طولانی مدت بقای این هنر شریف را به مخاطره خواهد انداخت.

حال باید بررسی شود که چه عواملی موجب این افت کیفیت در تئاتر است؟ اولین و مهم‌ترین مسبب نبودن حمایت مالی عادلانه است؛ عدم تخصیص همگانی کمک هزینه‌های انجمن نمایش باعث شده بیشتر نمایش‌ها با هزینه شخصی تولید شوند و همچنین تخصیص مبلغ اندک برای محدود نمایش‌هایی که به آنها بودجه اختصاص می‌یابد، باعث می‌شود که این کمک هزینه به هیچ عنوان مرهمی برای کاستی‌های مالی آن نمایش نباشد و در آخر هم این مبلغ کمک هزینه اندک و محدود ماه‌ها پس از اجرا به دست کارگردان می‌رسد، یعنی مصداق کامل نوشدارو پس از مرگ سهراب.

بنابراین کارگردان باید با هزینه شخصی به تولید اثر بپردازد و با یک حساب سرانگشتی می‌توان دریافت که 30 شب اجرا در یک سالن با ظرفیت کمتر از ۲۰۰ نفر با فروش بلیت تمام ظرفیت سالن معادل ضرر مالی چشمگیر خواهد بود. بنابراین صاحب اثر باید هزینه‌ها را کاهش بدهد. اولین هزینه مربوط به تولید است؛ پس در تمرین‌ها امساک می‌شود، تمرین‌ها محدود شده تا هزینه اجاره پلاتو و دیگر هزینه‌های تمرین کمتر شود و بدیهی است که این امساک تاثیر مستقیم بر کیفیت اثر می‌گذارد، اثری که کمتر از آنچه باید تمرین شده است. ریتم و هماهنگی بین بازیگران شکل نمی‌گیرد و بازیگر با شخصیت نمایش همراه و هماهنگ نمی‌شود.

در مرحله بعد، طراحی صحنه آسیب می‌بیند، طراحی‌‌های صحنه به سمت صحنه‌های بدون دکور می‌روند و این برای نمایش‌هایی است که اکثرا نیاز به دکوری کامل‌تر دارند و نمایش در مقام تئاتر بی‌چیز یا تئاتری با دکور مینیمال جای نمی‌گیرد و چون بازیگران نیز امکان فضاسازی به دلیل عدم تمرین مداوم را نداشته‌اند نمایش بیش از پیش ضعیف می‌شود.

از لطمات نبودن سرمایه مکفی برای تولید نمایش استفاده از بازیگران و عوامل غیرحرفه‌ای است. صاحب اثر برای کاستن از هزینه‌های تولید ناچار می‌شود با عوامل و بازیگرانی همکاری کند که در این حرفه به‌ طور آماتوری حضور دارند تا مجبور به پرداخت دستمزد نباشد و بدیهی است که چنین گروهی از افراد، توانایی و تجربه حرفه‌ای ندارند و این امر نیز به تضعیف اثر کمک می‌کند.

از مبحث مالی که گذر کنیم، موضوع مهم دیگری به نام مدیریت سالن پیش می‌آید. در سالن‌های دولتی یک قانون نانوشته مخرب متداول شده است که بعضی از سالن‌های مهم دولتی مانند سالن ایرانشهر، تئاترشهر و سالن انتظامی خانه هنرمندان ایران به آن عمل می‌کنند و این قانون نانوشته خودساخته مخرب، فراخوان نمایش است.
فراخوان نمایش برای هر سالن در ماه‌های پایانی سال برای کل سال آینده ارائه می‌شود، یعنی کارگردان تئاتر کشور در دی و بهمن سال گذشته ‌باید برای زمستان سال آینده متن انتخاب شده داشته باشد.

اولین و مهم‌ترین بخش این قانون پر از اشکال، نقض اصل وجودی تئاتر است، تئاتر به عنوان هنری زنده، پویا و تأثیرگذار از حیات و نبض جامعه باز می‌ماند، هنرمند تئاتری که باید با موج‌های اجتماعی همسو باشد مجبور خواهد بود متن خنثی و بی‌اثری را که در بهترین حالت درباره موضوع بیات شده و از دهان افتاده جامعه است به نمایش درآورد و در بدترین حالت به دنبال متنی ترجمه شده باشد که نه لزوم اجرایی دارد و نه دغدغه تماشاگر خواهد بود.
از سوی دیگر این قانون، نمایشنامه‌نویس را چون ماشینی قابل تنظیم برای تولید نمایشنامه در نظر می‌گیرد، این فرض ناآگاهانه موجب می‌شود که نمایشنامه‌نویس به‌رغم تمایل حرفه‌ای‌اش در دوره کوتاهی مجبور به خلق اثر شود و در دوره طولانی اوقاتش را به ملال و کسالت بگذراند، چرا که خود را ناچار به خلق اثر در دوره مشخصی برای ارائه به کارگردان و سالن نمایش می‌بیند.

حال موضوع مضحک، خنده‌دار و غیرحرفه‌ای این قانون خودساخته در اینجا شکل می‌گیرد، آثار نمایشی از روی اسم کارگردان و از روی متن نمایشنامه انتخاب می‌شوند. یعنی با انتخاب نمایشنامه یک اثر نمایشی برای اجرا در این سالن‌ها انتخاب می‌شوند، ناگفته نماند که گاهی در حد یک صفحه از کارگردان ایده اجرایی هم می‌خواهند ولی البته هم مدیران سالن و هم کارگردان نمایش می‌داند که پس از تصویب متن و دریافت باکس اجرا ملزم به اجرای این ایده اجرایی نخواهد بود و می‌تواند هر نوع دیگری از اجرا را پیش ببرد. در بیشتر این سالن‌ها به ویژه تئاترشهر، هیاتی برای نظارت بر اثر تولید شده وجود ندارد، البته در تئاترشهر در دوره‌های قبلی این امکان وجود داشت ولی از دوره سرپرستی آقای نیلی بر مجموعه تئاترشهر این رسم برچیده شده است و سرپرست‌های دیگر نیز مانند آقای حسن جودکی – در زمان‌های محدودی که در مجموعه حضور دارند – به همین منوال پیش رفته‌اند. در دوره‌ آقای سیدجواد طاهری، هیاتی با هماهنگی اداره نظارت و ارزشیابی اداره کل هنرهای نمایشی در مجموعه تئاترشهر مستقر شده بودند که امر ارزشیابی برای تعیین آثار قابل قبول جهت اجرا را برعهده داشتند. در دوره پیش از آن آقای ابراهیم گله‌دارزاده و آقای محسن حسن‌زاده در قالب هیاتی که خود درگیر عملی در تئاتر هستند به ارزشیابی آثار و انتخاب آنها می‌نشستند که این رسم در سالن ایرانشهر – به‌رغم فراخوان سالانه – به همراه آقای امین اشرفی برقرار است.

حال چرا فراخوان؟ چون در مدت کوتاهی مدیریت سالن می‌تواند تمام کاری که باید برای یک سال انجام بدهد را انجام داده و با این بهانه که در فراخوان آثار انتخاب شده‌اند دیگر پاسخگوی هیچ هنرمندی نباشد ولی چون آثار از روی متن یا با روابط کارگردان یا تهیه‌کننده انتخاب شده‌اند هیچ نظارتی بر اجرای آنها نخواهد بود.

حال بخش بزرگ آسیب در مجموعه‌های دولتی رویکرد جدید آنها بر پایه فروش اثر است. یعنی کیفیت جای خودش را در این سالن‌ها به راحتی به گیشه می‌دهد، مجموعه سالن‌های دولتی که پرچم‌دار کیفیت آثار تولید شده در کشور هستند و بودجه‌شان از منابع دولتی یا نیمه دولتی – مانند شهرداری – تامین می‌شود، رویه اقتصادی که مخصوص سالن‌های خصوصی است را پیش گرفته‌اند و مخاطب حرفه‌ای تئاتر را دلسرد می‌کنند، در زمانی که بازیگر متوسطی به پشتوانه سرمایه و حضور خواننده معروف در سالن اصلی تئاتر شهر کارگردانی می‌کند یا سالن‌های دیگر به نمایش‌هایی در سطح ژوژمان‌های دانشگاهی تنزل می‌یابد، سالن‌های خصوصی با انتخاب دقیق آثار و سرمایه‌گذاری روی آنها مخاطب حرفه‌ای را جذب خود می‌کنند.

در این میان تنها مجموعه‌ای که توانسته است بیش از دیگران بر اسلوب پیشین باقی بماند، تالار مولوی است که آن نیز به دلیل انحلال جشنواره دانشگاهی – که به آن خواهم پرداخت – امکان دستیابی به آثار فاخر را از دست داده است.
اما سالن‌های خصوصی، خود را متعهد به اجرای آثار متنوع و متعدد نمی‌دانند و بدیهی است که باید از آثار پیشرو و موفق در گیشه حمایت کنند. بنابراین ممکن است بعضی از این آثار ماه‌های متوالی اجرا کنند و تا زمانی که گروه نمایشی و مخاطب از این موضوع حمایت کنند، ادامه پیدا خواهد کرد و امکان اجرا برای نمایش‌های دیگر محدود می‌شود.

آسیب دیگر، انحلال جشنواره دانشگاهی و تقلیل آن به چندین جشنواره درون دانشگاهی بی‌رمق است. جشنواره دانشگاهی در تمام سال‌های فعالیتش بخش آوانگارد و پیشرو تئاتر را به عهده داشت، بازیگران و کارگردانان و نمایشنامه‌نویسان مهمی در دهه گذشته از این جشنواره به بدنه تئاتر حرفه‌ای کشور معرفی شده‌اند و در سال‌های گذشته، پس از انحلال این جشنواره، خون تازه و اندیشه‌ها و رویکردهای جدید کمتر به بدنه تئاتر حرفه‌ای وارد شده است.

سالن‌های خصوصی کوچک که با هر نوع محاسبه‌ای اجرا در آنها معادل ضرر مالی است به جولانگاه جوانان برای اجراهای کم‌رمق و تجربه‌اندوزی بدل شده‌اند. این دو آسیب اصلی دارد؛ اول اینکه هیچ نظارت کیفی برای اجرا در این سالن‌های درجه دو وجود ندارد و اکثر آثار با نازل‌ترین کیفیت ارائه می‌شوند؛ دوم اینکه بسیاری از دانشجویان مستعد به دلیل نداشتن سرمایه برای حضور در این سالن‌ها امکان این تجربه‌گرایی را از دست می‌دهند؛ سوم اینکه این جوانان با اجرای عموم – حتی شکست‌خورده – داعیه حرفه‌ای‌گری خواهند داشت، در حالی که مراحل و مراتب حرفه‌ای‌گری را پشت سر نگذاشته‌اند.

بنابراین عدم تخصیص بودجه به نمایش‌ها و مدیریت کاهلانه و نگاه گیشه‌ای در سالن‌های دولتی و حذف جشنواره‌ دانشجویی آسیبی است که تئاتر امروز تهران با آن مواجه است و این در حالی است که ترمیم قسمت بزرگی از این آسیب نه هزینه زیادی می‌خواهد و نه زمان زیادی و به راحتی می‌توان سطح تئاتر را به روزهای شکوهمند پیشین بازگرداند. کافی است معاونت هنری وزارت ارشاد و ریاست مرکز هنرهای نمایشی با تعیین مدیران باسابقه – جدا از رویکردهای سیاسی – و تخصیص بودجه برای حمایت از آثار به این مهم دست یابند.

منبع: روزنامه اعتماد

نویسنده: بابک پرهام