«فاجعه معدن کوشیرو» در لحظه‌ نهایی، درست هنگامی که نوعی حس همذات‌پنداری را در مخاطبان خود به وجود آورده و دراماتیک می‌شود، آنان را دعوت می‌کند تا به تیرگی‌های نسلِ‌ خود و زندگی‌های نداشته‌شان زل بزنند و سکوت کنند. دیگر فرقی نمی‌کند که نمایشی ببینیم یا زندگی نداشته را

 

سایت خبری تئاتر/ هاله میرمیری: زمین و خاک موجود در آن حالت متناقض عجیبی دارد؛ به روی آن رشد می‌کنیم و در زیر آن می‌میریم. عجیب‌تر از آن فهم این نکته است که می‌توان در زیر زمین رشد کرد و به روی سطح آن مُرد. می‌توان نشست و ناظر شرایطی بود که عطف آن آرزوها و سوداهای یک نسل به عوض رشد کردن، می‌خشکد، دود می‌شود و به هوا می‌رود؛ که تروماها و آسیب‌های روحی این نسل، هرچقدر هم که خوب سرکوب شده باشد، جایی میان زیست روزمره‌ی عادی‌شان، سرباز می‌کند و به بیرون می‌آید.

آن‌وقت صداهایی می‌شوند که به ناچار هم که شده باید شنیدشان. این صداها، صدای یک نسل سرکوفته است که کودکی خود را زندگی نکرده و به نظاره‌ی مرگ جوانی خود نشسته است. صدای کودکان زمانه انقلاب و جنگ و جوانان عصر نوسازی و توسعه در ایران است؛ دختران و پسرانی که در زمینی ناهموار و زیر و رو شده و باقی‌مانده از دوران جنگ زیسته‌اند و با تمام فجایع و تکانه‌های پس از آن سرکرده‌اند.

 

 

نمایش« فاجعه‌ معدن کوشیرو» به کارگردانی مرتضی غفاری و محمد زارعی که این روزها در تماشاخانه موج نو به روی صحنه می‌رود، روایت به اجرادرآمده‌ همین فجایع است؛ نمایشی است که کارگردانش تمام هم خود را به کار می‌گیرد تا منطق فاجعه‌آمیز بودن زیست یک نسل را، در استعاری‌ترین شکل ممکن‌اش بازنمایی کند.


نمایش با ترکیدن بادکنکی قرمز که در میانه‌ صحنه قرار گرفته است، آغاز می‌شود؛ حبابی که تمام آرزوهای یک نسل را راهبری می‌کند و منفجرشدنش نشانه‌ای برای از دست‌رفتن تاب و تحمل این نسل است. ما مخاطبان و ناظران نشسته بر سر در یک معدن مدفون در خاک در کشور ژاپن هستیم که سه کارگر ایرانی در آن محبوس شده‌اند.

زمستان هفتاد و یک و حوالی سال‌های نود است و این کارگران مفلوک برای به‌دست‌آوردن درآمدی ناچیز کشور ویران خود را ترک کرده‌ و نیروهای ارزان کار در کشوری شده‌اند که به تدریج می‌رفت تا یکی از قطب‌های اصلی سرمایه‌داری در دنیا شود. فروریختن و بسته شدن دهانه‌ی معدن و محبوس‌شدن این کارگران در زیر خاک بهانه‌ای می‌شود برای جدال دو رانه‌ی قوی زندگی و مرگ در میان آن‌ها. با اندکی تامل درخواهیم یافت که این زندگی البته چیزی نیست جز به یادآوردن گذشته‌ و کودکی ناکرده‌ی این کارگرانان.

گویاتر آن‌که، مرتضی غفاری و محمد زارعی عمق فاجعه و قرار گرفتن در بطن خاک را دستاویزی می‌کند تا وقایع دهشتناک از سرگذرانده‌ی این سه تن را به اجرا درآورد. به عبارتی دیگر، فاجعه‌ معدن کوشیرو و محبوس‌شدن در دل خاک بهانه‌ای است برای به یاد آوردن اقتصاد بهم‌ریخته  جامعه بعد جنگ که به مدد سودبسیدهای دولتی نیز احیا نشده است؛ سه کارگر ایرانی در جدال با مرگ و خفگی در دل خاک به یادمی-آورند که آنچه از سر گذرانده‌اند نه زندگی که خود مرگ بوده‌ است؛ مرگی که در وهله اول تنها در قالب استعاره و به شکلی نمادین درک‌اش خواهیم کرد و سپس همراه با آنان درگیر وجوه عینی و واقعیت‌اش خواهیم شد.

 

 

هرچند که کارگردانان این اثر در طراحی صحنه از اکسسوار و ادوات خاصی بهره نبرده اند، - کلیت خاک با حرکات بدن و تکه‌های پارچه‌ همرنگ با خاک بازنمایی می‌شوند- ما همواره احساس می‌کنیم که همراه با کارگران در خاک محبوسیم. در واقع باید گفت که محبوس‌شدن کارگران در زیر خاک نیز شکل عینی‌شده و بیرونی مرگ است؛ چرا که آنها پیشتر با تمام تلاشی که برای رسیدن به خوشبختی کرده‌اند چندین بار در بستر نابسامانی‌های موجود در کشور خود مرده و زنده شده‌اند.

این مرگ البته تنها جنبه‌ای استعاری ندارد و کلیت آن‌را می‌توان در نبود شادی‌ها و تلاشِ مذبوحانه نوجوانان برای به‌دست آوردن لذت نیز درک کرد.این نوجوانان در نتیجه‌ زیستن بر ویرانه‌های حاصل از جنگ و جامعه‌ای که سامانِ درستی ندارد، با از دست‌دادن شادی‌های کوچک‌شان در فضای مدارس دولتی، بارها مرده‌اند. ایده‌ها و تفکرات خلاقه‌شان در زیر سلطه و اقتدار معلمان، امتحان‌های نهایی و ترکه‌های خورده بر کف دستانشان، به‌شکلی تدریجی جان داده است و در نتیجه زیستن در همین بستر مرگ‌آلود و البته فصای اجتماعی و اقتصادی که هیچ‌گاه بار نداده، به‌سوی «فرار» از وضع موجود خیز برداشته‌اند.

کارگران محبوس در دل خاک معدن کوشیرو، از وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور خود فرار کرده و به جایی پناه آورده اند که نمی‌دانند در آنجا چه می‌کنند. در واقع، انطباق و این‌همانی مساله‌ی مرگ با زبانی که فهم نمی‌شود از سوی کارگردان، ایده‌ی خلاقانه‌ دیگری است که این ناتوانی و ندانستگی را بازنمایی می‌کند. کارگران محبوس در این معدن حتی نمی‌توانند وضعیت دهشتناک خود را بیان کنند. آن‌ها در دل خاک و حتی زبان محبوس شده‌اند بی‌آنکه دیگری آن را فهم کند. به این اعتبار می‌توان گفت که شخصیت‌ها در درام کارگردانان اثر دارای دو ستیز اصلی با « خود» و « دیگری» دارند. آن‌ها با اسیرشدن در چنبره‌ مرگ، هنگامی که سعی می‌کنند کورسویی برای رهایی از آن بیابند، به انبان خاطرات خود رجوع می‌کنند و در آن چیزی جز مرگ نمی‌یابند و از سویی دیگر در همین شرایط مترصند تا نواقص جامعه خود را رصد کرده و مسئولی برای آن بیاند.

 

 

فارغ از آنکه در خلال این گشت و گذار فرد یا افرادی را نمی‌یابند که به آن‌ها پاسخگو  باشند و ستیز اصلی آنان با دیگری در همین نقطه شکل می‌گیرد. نتیجه و سنتز این ستیز چیز نیست جز شکست؛ کارگران مفلوک و در راه مانده نمایش، به‌شکلی مضاعف از پیش شکست‌خورده‌اند. آن‌ها، کودکان ریش‌داری هستند که کماکان به چادر مادران خود چسپیده‌ و در تلاش‌اند تا مأمن و پناهگاهی برای خویش بیابند. کودکانی که در بستر نوعی فرهنگ مردانه مرد و نان‌آور شده‌اند و حالا راهی ندارند جز آن که در برابر این فرهنگ معیوب مقاومت کنند و برای به‌دست آوردنِ‌ زندگیِ نداشته‌شان تاب بیاورند.

نتیجه دیگری که از ‌ این جدال و ستیزه بر سر نیرو مرگ و زندگی باقی می‌ماند، نوعی ‌رخوت و سکوت است. در واقع، «فاجعه معدن کوشیرو» در لحظه‌ نهایی، درست هنگامی که نوعی حس همذات‌پنداری را در مخاطبان خود به وجود آورده و دراماتیک می‌شود، آنان را دعوت می‌کند تا به تیرگی‌های نسلِ‌ خود و زندگی‌های نداشته‌شان زل بزنند و سکوت کنند. دیگر فرقی نمی‌کند که نمایشی ببینیم یا زندگی نداشته را؛ آنچه بعد از نمایش باقی می‌ماند سکوت و خیرگی به رد نقش‌هایی‌ است که در صحن این نمایش داشته‌ایم.  

 

https://telegram.me/onlytheater

 

گزارش تصویری نمایش «فاجعه معدن کوشیرو»

اخبار مرتبط:

«موش توی پیت حلبی» دو اجرایی شد

«تاریخ انقضا» به حوزه هنری می آید

اجرای «تهران بی‌تو» زیر چتر تماشاخانه باران

«کشتن گربهٔ بابا فونتن...» در تماشاخانه باران اجرا می‌شود

نمایش «قطع دست در اسپوکن» به صحنه می‌رود

رحمت امینی در سوگواره خمسه شرکت می‌کند

فراخوان شرکت در کارگاه‌های آموزشی جشنواره تئا‌تر فجر منتشر شد

نمایش «جوادیه» با حضور فراهانی افتتاج شد

تالار ناصرخسرو میزبان «احمق‌ها به جهنم می‌روند»

در خانه تئاتر چه خبر است؟

آرش عباسی «پدران، مادران و فرزندان» را آماده اجرا می‌کند

«فولاد هرگز زنگ نمی‌زند» در پلاتوی اجرا تئاتر شهر روی صحنه می‌رود

ایوب آقاخانی «سه‌گانه پاریسی» را درتالار شمس اجرا می‌کند

چه نمایش‌هایی در تهران روی صحنه است؟

سازه موقت سالن اصلی تئاترشهر نصب شد

چه کسی مدیر عامل خانه هنرمندان می‌شود

یک تماشاخانه خصوصی دیگر افتتاح می‌شود