اکبر زنجانپور بازیگر و کارگردان تئاتر که این روزها نمایش "دایی وانیا" را برای اجرا در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر تمرین می کند مسئولیت در قبال زندگی، دیگران و تاریخ را دغدغه‌هایی در آثار آنتوان چخوف می‌داند که وی را به عنوان کارگردان سر شوق می‌آورد.

پایگاه خبری تئاتر: در زندگی ما نام هایی وجود دارند که نه تنها هیچ گاه از ذهن و خاطر ما پاک نخواهند شد بلکه تاثیر آنها تا ابد در اذهان و در صحنه روزگار جاریست، حتی اگر خودشان نباشند سایه ای دارند که همیشه هست. نام هایی که فقط یک اسم نیستند و مرور آنها یک دنیا را با خود همراه می کند. اسامی ای که لازم نیست تنها مخاطب تئاتر باشید تا آنها را بشناسید بلکه این نام ها برای بسیاری خاطره سازند و با خود دنیاهای متفاوتی را تداعی می کنند. دنیایی از فرهنگ و هنر و ادبیات و حتی فلسفه و زندگی. نام هایی همچون بهرام بیضایی، حمید سمندریان، علی رفیعی، داوود رشیدی، عزت الله انتظامی، علی نصیریان، جمشید مشایخی، غلامحسین ساعدی، اکبر رادی، محمود استاد محمد، عباس جوانمرد، بیژن مفید، بهمن فرسی، جمشید لایق، پرویز فنی زاده و ...

مرور این نام ها کافیست که خیلی مسایل و دنیاهای دیگر هم مرور شود. نسل 50 و اوایل 60 بودن این افتخار را دارد که یا با این هنرمندان آشنا باشید و حتی یک بار شاهد اجرای آثار یا خود این بزرگان بر صحنه تئاتر بوده باشید و یا لحظاتی از زندگی‌تان اختصاص پیدا کرده باشد به گفتگو با این هنرمندان بزرگ. البته این افسوس همیشگی هم همراه ما هست که از بعضی از این اسامی تنها یادگارهایی دیده ایم؛ کتاب، فیلم، سریال و ...

اما هنوز هم می توان خوشبخت بود که بعضی از این هنرمندان را می توان همچنان روی صحنه تئاتر دید. یکی از آنها اکبر زنجانپور است. کسی که اگرچه کارنامه کاری او لیستی است از دوران طلایی درخشیدن های بی شمار در بازی و اجرا و کارگردانی؛ اما در این سال ها کمتر به صحنه تئاتر آمده است.

برای بسیاری از نسل‌های پیش از ما بازی درخشان زنجانپور در "نگاهی از پل" به کارگردانی زنده‌یاد سیمندریان هیچ گاه از یاد نخواهد رفت. همچنین آخرین بازی و کارگردانی زنجانپور حدود 5 سال پیش که با  "سیر طولانی روز در شب" به تالار چهارسو آمد و توانست یک نمایش نفس گیر را دراماتورژی، کارگردانی و بازی کند.

"سیر طولانی روز در شب" از جمله نمایشنامه های یوجین اونیل است که در سراسر دنیا در مدت زمان های مختلفی اجرا شده است اما زنجانپور آن را در یک و نیم ساعت روی صحنه برد.

زنجانپور با خود نام بزرگان جهان ادبیات نمایش و درام را تداعی می کند: ایبسن، میلر، چخوف، اونیل... کسانی که هیچ جایگزینی برایشان یافت نمی شود و بیشتر از اینکه آنها وامدار جهان ادبیات و تئاتر باشند این دنیای درام است که به آنها وابسته و به فراخور وجود آنها خلق شده و پیش رفته است. حالا بعد از چندین سال فرصت دیگری به دست آمده تا زنجانپور دوباره روی صحنه برود و یک بار دیگر چخوف را در تئاتر شهر بیدار کند.

آنتوان چخوف داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روسی که کاراکترهایش در همه جای دنیا حرف برای گفتن دارند، از شمالی ترین نقطه امریکا گرفته تا جنوبی ترین نقطه آسیا، با اجراهایی که از کلاسیک ترین تا مدرن ترین آنها همگی اقبال خود را داشته اند و حالا زنجانپور بعد از اجرای نمایش هایی چون "باغ آلبالو"، "سه خواهر"، "مرغ دریایی" و "ایوانف" می خواهد "دایی وانیا" ی چخوف شود.

حالا زنجانپور در پلاتو شماره 1 تئاتر شهر به همراه گروه خود "دایی وانیا" را تمرین می کند. کمی دیرتر از موعد مقرر می رسیم. در پلاتو را به آرامی برایمان باز می کنند. بازیگران سخت مشغول بازی های خود هستند. محسن حسینی است که صدایش بالا و پایین می رود و بقیه دور تا دور او قرار دارند. زنجانپور متنی به دست دارد و از روی آن دیالوگ می گوید و این دیالوگ ها را آنقدر راحت و روان می گوید که گویی نمایشنامه را تنها برای یک اجبار به دست گرفته است.

ما گوشه ای از پلاتو روی صندلی می نشینیم و مواظبیم که حتی نفس هایمان هم در نیاید. دیالوگ ها و بازی ها در آنچنان سکوتی اجرا می شود که کوچکترین حرکتی جهانی از صدا بر پا می کند. بازیگران وسط سالن هستند بیشتر دیالوگ های دایی وانیا و سربریاکف با بازی محسن حسینی شنیده می شود و حالا این دو با هم درگیر می شوند. دایی وانیا تندی می کند و خطاب به او می گوید: تو برای ما موجود مقدسی بودی و ما مقالات تو را حفظ می کردیم. ولی حالا چشمانم باز شده اند، دیگر همه چیز را می بینم. تو درباره هنر می نویسی درحالیکه خودت از هنر چیزی نمی دانی. آثارت که آنها را دوست داشتم حتی پشیزی ارزش ندارند.

از ابتدای ورود ما به پلاتو، ماهگل مهر که نقش سونیا را بر عهده دارد گوشه سالن، رو به مخاطب و در حال بازی ایستاده است. کوچکترین تپق یا حس نامربوطی نمی تواند نمایش را از حرکت بازدارد همه گویی یک اجرای جدی در برابر مخاطبان فرضی دارند و کوچکترین حرکتی نمی تواند مانع بازیگران از تمرکز در نمایش شود. حتی زمانیکه شمسی فضل الهی وارد پلاتو می شود خیلی آرام و در حین بازی بازیگران کنار دایی وانیا می رود تا مارینا شود، بازیگران بی وقفه ادامه می دهند تا پرده سوم با شلیک های دایی وانیا و افسوس او از اینکه تیرش به هدف نخورده است تمام شود.        

زنجانپور برای ما از چخوف می گوید: این آخرین اثر چخوف از پنج نمایشنامه بزرگی است که تا امروز کار کرده ام. مسئولیت در قبال زندگی، دیگران و تاریخ از دغدغه هایی است که من را به عنوان یک تئاتری سر شوق می آورد که بخواهم ببینم با متن هایی این چنینی چگونه می توان با مخاطب امروز ارتباط برقرار کرد.

زنجانپور با اشاره به اینکه از سال 45 تاکنون بیش از 80 بار روی صحنه رفته است و حدود 20 اثر کارگردانی کرده، ادامه می‌دهد: چخوف این ظرفیت را دارد که با تماشاگر امروز ارتباط برقرار کند و از نویسنده هایی است که من از نوجوانی توانستم با آثار او به خوبی ارتباط برقرار کنم و بسیار دوستش دارم.              

حالا پرده چهارم نمایش آغاز می شود. بازیگران پشت به صحنه و رو به دیوار ایستاده اند. بازی های ابتدایی پرده چهارم نمایش به مارینا با بازی شمسی فضل الهی و تله گین با بازی هوشنگ قوانلو اختصاص دارد. زنجانپور گوشه ای ایستاده و به دقت تمام حضور تئاتری این دو کاراکتر را روی صحنه زیر نظر دارد. از میزانسن ها گرفته تا نحوه بیان دیالوگ ها و حسی که باید بازیگر داشته باشد.

قوانلو دیالوگ می گوید و دقت و وسواس کارگردان باعث می شود تا رد و بدل شدن چند دیالوگ بارها و بارها تکرار شود. زنجانپور به قوانلو توضیح می دهد که نیازی نیست ادای گریه کردن را دربیاورد و هرچقدر هم که ماجرا تلخ باشد بهتر است که صدا و حتی صورتش تغییری نکند. تنها بغض مطلق است که اتفاق می افتد بدون اینکه کاری انجام شود.

کارگردان همچنین در ادامه بازی های قوانلو و فضل الهی، موقعیتی را که آن دو در آن قرار دارند تشریح می کند و می گوید:  ما بابت چیزی که از دست رفته گریه نمی کنیم. مردی 60 سال در خانه ای زندگی کرده است، دو نفر با هم دعوا کرده اند و حالا به خاطر دعوای آن دو، این مرد باید برود و در جوی آب بخوابد. این غم و بغض را باید به تماشاگر منتقل کرد نه اینکه مخاطب بخواهد از روی صوت بازیگر آن را بفهمد.

شمسی فضل الهی آنقدر در نقش خود فرو رفته که حتی اگر دیالوگی را فراموش کند، هیچ خدشه‌ای در بازی او در نگاه مخاطبی که ما باشیم، وارد نمی‌کند.

بعد از تمرین گپ کوتاهی هم با شمسی فضل الهی می زنیم و او از سختی ها و کمبودهای این روزهای تئاتر می گوید: تئاتر کار ساده ای نیست سختی های خود را دارد و برای آن باید پول و بودجه داشته باشید. اگرچه که این حرفه آدم را زنده نگه می دارد اما این به این معنی نیست که باید رایگان کار کنید. باید تئاتر را حمایت کرد.

فضل الهی به جای خالی نویسندگانی چون چخوف و شکسپیر در میان هنرمندان معاصر امروز اشاره می کند و ادامه می دهد: چقدر خوب می شد که چخوف و شکسپیر در این دوره بودند تا سینما و تصویر را بر پرده های سینماها می دیدند و بعد برای مردم امروز که با این صنعت زندگی می کنند آثار خود را می نوشتند. البته شاید هم برعکس صنعت تصویر بر آنها تاثیر می گذاشت.

محسن حسینی دیگر بازیگر این نمایش نیز با اشاره به علاقمندی خود در تجربه های جدید، ادامه می دهد: از محسنات شغل من این است که با هر کار باید تجربه جدیدی را آغاز کرد. درست است که ژانر کاری من متفاوت است اما این نمایش و کار با زنجانپور برای من جذاب بود. در این کار باید مثل یک ورق سفید باشید.

وی همچنین از نگاه خود به چخوف می گوید و توضیح می دهد: چخوف اصولا پیچیده نیست. در ظاهر ساده است و همه کاراکترها خوب هستند. با این حال جوهره آثار چخوف در ایران بد فهمیده شده است. در آثار چخوف بطالت زندگی و انفعال و دلتنگی و نوستالوژی عمیقی نهفته است که باید آن را بنوانید در اجرای خود بدست بیاورید و این سخت است.

حالا این مسعود دلخواه در نقش آستروف پزشک داستان "دایی وانیا" است که بعد از جرو بحث و کشمکش با دایی وانیا دیالوگ می گوید: بس کن! آنهایی که صد و یا دویست سال دیگر پس از ما بیایند، ما را به خاطر اینکه اینطور زندگی مان را احمقانه و این اندازه مبتذل گذرانده ایم؛ نخواهند بخشید.

زنجانپور در عین اینکه نقش خود را هم بازی می کند، بازی های دلخواه را هم هدایت می کند و آنقدر به نقش خود مسلط است که به جای اینکه کارگردان باشد و دایی وانیا را هم بازی کند گویی دایی وانیاست و حالا آمده تا بازی ها را هم کارگردانی کند.

مسعود دلخواه از علاقه خود از دوران دانشجویی برای ایفای نقش آستروف می گوید و بیان می کند: در زمان داشجویی همراه با رکن الدین خسروی که در آن زمان استاد ما بود نمایش"دایی وانیا" را تمرین می کردیم و در آن سالها هم من نقش آستروف را بر عهده داشتم. خسروی همیشه به من می گفت که تو بالاخره این نقش را روی صحنه تئاتر هم اجرا خواهی کرد اما هیچگاه فکر نمی کردم که در این سن و سال نقش آستروف به من پیشنهاد شود چون این کاراکتر در نمایشنامه از من جوانتر است اما تلاش کرده ام که نقش را روی صحنه جوانتر ایفا کنم.

این آخرین صحنه از نمایشنامه بی نظیر چخوف است. وقتی دایی وانیا بی توجه به همه چیز وارد روزمره های خود می شود. انگار دارد قیمت کالا ها را حساب می کند. سونیا با بازی ماهگل مهر نزدیکتر به ما و مخاطبان روی صندلی نشسته است، به روبرو خیره می شود و بعد خطاب به دایی وانیا که در پشت سر او نشسته است می گوید: "من ایمان دارم دایی جان. ایمان دارم. یک ایمان گرم و پرشور، ما به آرامش خواهیم رسید. صدای فرشتگان را خواهیم شنید. سراسر آسمان پوشیده از رحمت را تماشا می کنیم و می بینیم که بدبختی های زمین و رنج های‌مان همه در رحمتی که تمام جهان را فراگرفته غرق می شود و زندگی ما آرام و شیرین خواهد شد."

صحنه به پایان می رسد و بازیگران به هم و به زنجانپور خسته نباشید می گویند و من تنها روزشماری می کنم تا "دایی وانیا" را در چهار پرده کامل روی صحنه ببینم.

شمسی فضل‌اللهی، اکبر زنجان‌پور، مسعود دلخواه، محسن حسینی، هوشنگ قوانلو، ماهگل مهر، نجمه کاظم‌زاده و جمشید حسینی در نمایش "دایی وانیا" ایفای نقش می‌کنند و این نمایش از 9 آذر ماه امسال هر روز ساعت 19 در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه می‌رود.


منبع: خبرگزاری مهر