هوشنگ گلمکانی نوشت: ویژگی اصلی فیلم «شب داخلی دیوار »مضمونش نیست، بلکه فرم روایتش است که البته مضمون را تأثیرگذارتر میکند.
فیلم «شب، داخلی، دیوار» به نویسندگی و کارگردانی «وحید جلیلوند» نمونه بارز سینمای جریال سیال است که مخاطب خود را در دوئیتی خوابگونه (Hypnotic) و رویاوار میبیند که نمیداند به کدام یک از موقعیتهای فیزیکی تداعی شده در طول فیلم اعتماد کند و رفتهرفته درمییابد که منطق روایی فیلم به عنوان تکنیک و لحن فیلمساز، بر منطق زمان و مکان نامرتب چیده شده، چیره گردیده است.
فیلم همه المانهایی که ممکن است مخاطب ایرانی خسته از شرایط اجتماعی و مخاطب خارجی علاقهمند به روایتهای سرشار از درد و رنج و زندان و شکنجه برآمده از داخل کشور را همراه کند، دارد و اتفاقا این هم شده یکی از پاشنه آشیلهای فیلم.
«شب، داخلی، دیوار» بر ستونهایی میخواهد سوار شود که از اساس ساخته نشده است.
باید گفت، با اینکه فیلمنامه بارها و بارها اصلاح و با جزییات بسیار نوشته شده، اما جذابیت دراماتیک فیلم مدیون تکرار قصه از منظرگاه و زوایای متفاوت و در زمان های مختلف است. این روایت غیرخطی، «تسرکت » وار، در ابعاد دیگری قصه را پیش می برد که در کنار تدوین درست و خلاقانه، به واقع ضعف های نهفته در فیلمنامه را پوشش میدهد.
وحید جلیلوند در شب، داخلی، دیوار بیش از دو فیلم قبلی اش جسارت به خرج می دهد و از همان انتخاب سوژه، دست روی موضوعی ملتهب می گذارد؛ او در واقع در فیلمش به بیان سیر روزشدن شب و تیرگی دست می زند و می کوشد تا ظلمات حاکم بر زندگی یک مرد را تا رسیدن به روشنی ترسیم کند.
شاید اگر این فیلم به مقطع تاریخی روشن و ملموسی سنجاق نمیشد و در یک ناکجاآبادی کاملاً سمبولیک گام میگذاشت سوار بر همان عنصر حادثه در موقعیتی دیگر پیش میرفت، میتوانست به یک ساکودرام قابل قبول تبدیل شود که حداقل حرفی برای گفتن داشته باشد، در صورتی که حالا با برداشتن لقمهای بزرگ به نوعی از دست رفته است.