در نمایش «تهران پاریس تهران» با سه روایت مواجه هستیم، بنابراین با سه دنیای روایت شده یعنی دنیای سارا، دنیای سهراب و دنیای روانشناس نیز روبهروییم. دنیای روایت شده توسط نویسنده انتزاعی بدون آنکه متعلق به این دنیا باشد، خلق و از طریق راوی با مخاطب پیوند داده میشود. بنابراین مخاطب در فرآیند این اجرا با سه راوی مواجه و رابطه میان او با هر سه یک رابطه دیالکتیک است. پس چگونگی روایت توسط راوی و درگیر کردن مخاطب یعنی وقوع تئاتریکالیته در این رابطه از اهمیت بسیار برخوردار است.
یک قطره خون در نمایش ریخته نمیشود، اما توهم چاقو، تفنگ و نور قرمز، تصور ناقص مخاطبان را کامل میکند. درست است که ژرفای اندوه سهراب را پایانی نیست و کارگردان شخصیتی بسیار غمانگیز از او ارایه میدهد اما اگر گریه و شیون او از حد بگذرد، خطر تمسخر تماشاگر را به دنبال خواهد داشت که کارگردان آن را با مهارتی که دارد کنترل میکند.