نميخواهم بنويسم! براي اينكه دستم زخم است و كمرم تا شده. به اين دليل كه اگر براي نوشتن هر كدام از آثارم يك سال زمان گذاشتم و يك سال هم طول كشيد تا روي صحنه برود به اندازه 20 سال پير شدم. براي نوشتن متنها روبهروي كساني نشستم و جواب پس دادم كه بالاخره يك روزي گفته خواهد شد.
وقتي حميدرضا آذرنگ ميگويد «بعد از 9 سال بهانهاي براي اجراي دوباره اين متن به دست آمده» دقيقا از كدام بهانه يا ضرورت صحبت ميكند؟ آيا قرار است در برابر جريان توليدات سفارشي بيسروته بايستد؟ چرا با يك نمايشنامه جديد اين اتفاق نيفتاد؟ و بار ديگر همان متني به صحنه آمد كه قبلا امتحان خود را پس داده بود؟ پس اين محافظهكاري چه معنايي دارد؟