وقتي حميدرضا آذرنگ مي‌گويد «بعد از 9 سال بهانه‌اي براي اجراي دوباره اين متن به دست آمده» دقيقا از كدام بهانه يا ضرورت صحبت مي‌كند؟ آيا قرار است در برابر جريان توليدات سفارشي بي‌سروته بايستد؟ چرا با يك نمايشنامه جديد اين اتفاق نيفتاد؟ و بار ديگر همان متني به صحنه آمد كه قبلا امتحان خود را پس داده بود؟ پس اين محافظه‌كاري چه معنايي دارد؟

پایگاه خبری تئاتر: چند ماهي مي‌شود كه از قصد حميدرضا آذرنگ براي به صحنه آوردن نمايشنامه «خنكاي ختم خاطره» باخبرم. نمايش‌ اول بار سال 88 به كارگرداني نيما دهقان روي صحنه رفت و ملاقاتش براي من كه آن دوران مثل همين روزگار در تب و تاب روزنامه‌نگاري و خبرنگاري مي‌سوختم، شور به همراه داشت.

به طوري كه تا امروز هر گاه درباره نمايشنامه‌ها و نمايش‌هاي مرتبط با جنگ نوشته‌ام، اشاره به اين متن ردخور نداشته است.

شايد حالا خيلي‌ها از جمله خودم بگويم و بگويند كه آن حال و هوا تحت تاثير نگاه رومانتيكي نويسنده و كارگردان و وضعيت سياسي- اجتماعي زمانه رخ داد. بيشتر ترشح دوپامين بود تا دقت در نكات فني اجرا كه البته آن زمان سوادش را هم نداشتم اما حتي اگر همين باشد، گو باش. گذشته‌ها گذشته و امروز از منظري ديگر با تجربه و سواد متفاوت به تماشاي كار خواهم نشست به ويژه وقتي قرار است بعد از مدت‌ها سيمين معتمدآريا و حميدرضا آذرنگ را روي صحنه ببينم نه پشت قاب دوربين. درست مثل همان سال‌ها كه بازي علي سرابي، سعيد چنگيزيان، هنگامه قاضياني و ديگران به‌ شدت جذاب بود.

تئاتر و صحنه براي من و بسياري ديگر از خبرنگاران و روزنامه‌نگاران تئاتر همچنان حامل همان كيفيت سابق است. اين جمع چند نفر‌ كه حاضر نشدند، خبرنگاران چند حوزه‌اي باشند و هر از چندي به سينما و موسيقي و ادبيات و چه و چه سرك بكشند. مانديم كه متخصص حوزه باشيم نه توريست حوزه‌ها. بنابراين بر اساس تجربه 9 سال گذشته امروز برايم اين پرسش پيش مي‌آيد كه وقتي حميدرضا آذرنگ مي‌گويد «بعد از 9 سال بهانه‌اي براي اجراي دوباره اين متن به دست آمده» دقيقا از كدام بهانه يا ضرورت صحبت مي‌كند؟ آيا قرار است در برابر جريان توليدات سفارشي بي‌سروته بايستد؟ چرا با يك نمايشنامه جديد اين اتفاق نيفتاد؟ و بار ديگر همان متني به صحنه آمد كه قبلا امتحان خود را پس داده بود؟ پس اين محافظه‌كاري چه معنايي دارد؟

حالا هر چه فكر مي‌كنم با مجموعه‌اي از پرسش‌ها مواجهم. آيا آذرنگ حقيقتا همان نمايشنامه‌نويس و بازيگر سرخ زبان و معترض 9 سال قبل تئاتر است؟ اگر اين طور است پس چطور از خير آن گلايه آتشين به فساد مالي در بنياد رودكي و تالار وحدت گذشت؟ تنها كسي كه آن سال‌ها به صدور چك‌هاي عجيب و غريب و سندسازي‌ها تاخت چرا ديگر به هيچ چيز در تئاتر رانتي و كپي و فاسد اعتراض نمي‌كند. آيا جهان سينما و تلويزيون موجب شد، قلب‌ها‌ ديگر از تپيدن براي تئاتر بايستد؟ آيا قرار است آذرنگ و معتمدآريا هم توريستي سري به تئاتر بزنند و در نشست رسانه‌اي گلايه‌اي كليشه‌اي مطرح كنند و دوباره به جهان رنگارنگ طرفداران پرشمار سينما بازگردند؟

از سال 88 تا امروز كه در ميانه 97 و نزديك به 98 به سر مي‌بريم، اتفاق‌هاي اجتماعي به سمت و سويي رفته كه از هنرمندان شناخته شده تئاتر انتظار تكرار نداريم. آن ‌هم تكرار بي‌آنكه رويكرد متفاوتي نسبت به متن قبلي وجود داشته باشد(كه متن خنكاي ختم خاطره اصولا از آن دست نمايشنامه‌ها نيست كه امكان قرائت‌هاي متفاوت بدهد. اينجا همه‌ چيز سرراست و روشن است.) مي‌ماند رويكرد اجرايي كه بايد ديد آذرنگ در زمينه كارگرداني چه تمهيداتي اتخاذ مي‌كند.

علاوه بر اين موارد بايد به محل اجراي نمايش هم اشاره كنم چون حضور حميدرضا آذرنگ در تماشاخانه ايرانشهر آن‌ هم در دوره مديريت فردي كه در گذشته نسبت به او انتقادهاي جدي روا داشت، تامل‌برانگيز به نظر مي‌رسد، چراكه بناي‌ اجرا نه در زمان حضور حسين مسافرآستانه بلكه در دوره مديريت سابق گذاشته شد و مديريت اجرايي مجموعه(دستيار مدير سابق) هم تمام تلاش خود را براي بهره‌مندي كارگردان و گروه از مناسب‌ترين امكانات به كار بست كه البته انجام وظيفه كرد.

بنابراين از هر زاويه كه با اجراي دوباره «خنكاي ختم خاطره» مواجه مي‌شوم به پرسش‌هاي بي‌پاسخ مي‌رسم. تنها مي‌ماند اين گزاره كه بازيگر و نويسنده عزيز تئاتر ما بعد از مدتي فاصله از صحنه و حضور در سينما و تلويزيون، گذري به خانه پدري سري زده است. اين خنكا قطعا خنكاي ديگري است. حالا من 9 سال بعد از آن نمايش با يك آذرنگ در فاصله دو خنكا مواجهم.