بیچاره مکبث با آنکه در نگاه اول از قدرت پذیرندگی و جذابیت و گیرایی لازم برخوردار است اما از آنچه که مسیر کامل متن ویلیام شکسپیر را طی نمی‌کند، شاید با کمبودهایی هم همراه شده باشد.
 
 پایگاه خبری تئاتر: درنگ‌کردن درباره متون نمایشی قدیمی خود فتح‌بابی است برای آفرینش متون تازه‌تر و اجراهای به‌روز، حالا نامش را هم دراماتورژی می‌گذارند و در این سال‌ها در ایران خود ما بارهاوبارها ویلیام شکسپیر این فرصت سبز را در اختیار نمایشنامه‌نویسان ما قرار داده که خود را محک بزنند. این‌بار پیام عزیزی است تا بر اساس مکبث او بتواند بیچاره مکبثش را در فضایی متفاوت و غیرمتعارف و هنجارگریز طراحی کند. یعنی به عبارتی، برداشتی از آن متن شده تا ما با اجرایی کم‌کلام و پرتصویر مواجه شویم. مواجهه‌ای که ما را دچار شور و شعف می‌کند چرا که در آن خلاقیت حضور دارد. خلاقیتی به قاعده که کلام را به شکل موجزتر در اختیار دارد تا بتواند با تصویر این متن را به اجرایی درخورتامل‌تر تبدیل کند.
 
 در اینجا یادآور می‌شویم که این نوع دراماتورژی باعث شده که فضا شکل و شمایل نمادین و استعاریک به خود بگیرد و از سوی دیگر بر بار تصویری و ایهام آن نیز افزوده شود. شاید این خود دلیل مبرهنی است برای غامض و بغرنج‌ترشدن متن و اجرا. یعنی از تعداد مخاطبان این اجرا خواه‌ناخواه به اعتبار غیرمستقل‌شدن متن اصلی ویلیام شکسپیر کاسته شده است. بنابراین این حرکت اثر را با ریزش مخاطب عام مواجه می‌کند اما از آن‌سو یک نگاه نو و امروزی‌تر را سوار بر ماجراها خواهد کرد. این رویکرد مخاطب خاص را به مکاشفه‌ای تازه‌تر از مکبث رهنمون خواهد کرد. به‌خصوص در ایران ما که عادت بر کلام نسبت به بیان تصویری فراگیر است و این نوع درام‌های نو پیشنهاد تازه‌ای برای ایجاد تحول در مواجهه با آثار نمایشی است. به همین دلیل هم این گروه‌ها با اقبال اولیه و فراگیر روبه‌رو نخواهند شد مگر اینکه با پیگیری گروه‌ها و حمایت‌های لازم برای تولید و ارایه چنین آثاری، در درازمدت شاهد ایجاد مخاطبان زیادی برای دیدن این نوع نمایش‌ها باشیم. با آنکه تئاتر در کشور ما دارای مخاطبان خاص است اما متاسفانه همین مخاطبان هم ترجیحا دوست دارند نمایش کلام‌محور و دارای قصه را تماشا کنند. در حالی که در غرب اجراهای تصویری و به‌اصطلاح متکی بر بیان بدنی ارجحیت دارد بر نمایش‌های کلام‌محور. البته اینها عادات فرهنگی است چراکه ما فرهنگ شفاهی داریم و دوست داریم که راویان و قصه‌گویان هرچه‌زودتر با صراحت لب کلام را در اختیارمان بگذارند
 اما در غرب چالش‌های فکری و جنس مواجهه طوری است که گاهی کلام و گاهی تصویر رکن و مبنای انتخاب یک درام و پردازش و اجرایش خواهد شد. ناگفته نماند که ما در ایران هستیم و به اعتبار این سخن می‌شود چند و چون کرد که نمایش «بیچاره مکبث» اگر مخاطب عام ندارد اما در ایجاد فضای نو پیشنهاددهنده‌ای است که ما را برای رسیدن به فضاهای نوتر ترغیب می‌کند. به تعبیر بهتر، در این گیرودار برخی از گروه‌ها طلیعه‌دار اتفاقات نو و نوآوری در جریان‌های هنری خواهند بود. پس این خود به دلایلی یک ضرورت فرهنگی است و مدار پیرامونی آن در صورت استقرار وضعیتی درست و بسامان به‌نتایج بارزی نیز سوق می‌یابد.
 
به هر طریق این نوعی تغییر ذایقه است و چون به‌طور مرتب و دنباله‌دار پیش نیامده است، هنوز تبدیل به جریانی غالب یا حتی جریان معمول در تئاتر ما هم نشده است. در حالی‌که باید خواه‌ناخواه به این سمت برویم وگرنه فضای تئاتر هم شباهت زیادی به تلویزیون و سینمای سهل و کلام‌محور پیدا می‌کند. در حالی‌که بیان تصویری یا زبان بدنی الگوهایی کارآمد برای پرداختن به تئاتری جهانشمول است. در اینجا بحث زبان و ملیت تقریبا به کنار نهاده می‌شود و تئاتر با استقلال و موجودیت قائم‌به‌ذاتش بر صحنه حکومت خواهد کرد.
 
 بیچاره مکبث با آنکه در نگاه اول از قدرت پذیرندگی و جذابیت و گیرایی لازم برخوردار است اما از آنچه که مسیر کامل متن ویلیام شکسپیر را طی نمی‌کند، شاید با کمبودهایی هم همراه شده باشد. این خود روندی است که ما را از تاثرپذیری بالا باز خواهد داشت. اما در کل به ارتباط لازم خواهد رسید. بالاخره خط اصلی پیرنگ نمایش دچار تغییر و تحولاتی هم شده و از همه مهم‌تر آن شکل کلی اجراست که شاید زمینه‌ساز این تغییرات هم شده باشد. اینکه بازیگر حضور زنده و رودررو ندارد و از طریق یک پارچه سفید و برخی ابزارها مانند شال و روسری و کلاه و چراغ قوه به بیان نمایش و ارتباط با مخاطب می‌رسد، گویای مطلب تازه‌ای است. شاید روند تصویری و بی‌کلام شدن ماهیت اجرا را به سمت ایجاز برده باشد اما باز هم می‌شد برخی لحظات را در این اجرا هم حفظ کرد تا پیکره‌ای قرص و محکم همانند اثر شکسپیر در بیچاره مکبث هم ملاحظه می‌شد! ایده پارچه سفید برای این گروه و نوآورانه است و این امتیازی با دوام برای پذیرش این اجراست. چراغ قوه‌ها را سهیل پارسا، کارگردان ایرانی مقیم کانادا، پیش از این در اجرای مکبث در جشنواره فجر سال 81 به کار برده است؛ چراغ قوه‌هایی که به جای شمشیر به‌کار گرفته می‌شود و بخش عمده‌ای از ماجرای جنگیدن‌ها و کشتن‌ها را پیش خواهد برد.
در اجرای بیچاره مکبث هم کماکان کاربرد آنها بسیار پررنگ است. در صحنه جنگ مکبث و پیروزی‌اش، در صحنه کشتن پادشاه دانکن، صحنه کشتن بنکو و سر آخر حمله‌ورشدن مکداف برای گرفتن انتقام و کشتن مکبث از چراغ قوه به شکل درستی استفاده شده است. ایده کلاه‌ها و شال‌ها هم برای ایجاد شخصیت‌ها کاملا کارآمد است و می‌تواند بیچاره مکبث را با تصویرهای قابل‌پذیرشی مواجه کند.

به هر تقدیر چنین رویکردی که در آن تصویر بر کلام چیره است، برای تحول تئاتر لازم و ضروری است مشروط برآنکه در شکل کامل و دقیق خود اتفاق افتاده باشد.

 


منبع: روزنامه شرق