پایگاه خبری تئاتر-گروه تئاتر اگزیت - مجید اصغری: پیش از پرداختن به نقد و بررسی نمایش " حرفهای " جایز است که به نکتهی مهمی که این روزها به شکل عجیبی در تئاتر ما مرسوم شده است اشاره کنم. این نکته مهم و سنت سخیف، همان تاخیر در شروع اجراهاست که به شدت آزاردهنده، نامحترم و اهانتآمیز است.
برخی کارگردانان عزیزمان این نقصان در اجراها را از جانب مدیریت تالارها و سالنها میدانند و با این توجیه مضحک و به شدت منفعلانه، درصدد آنند که خود و گروه اجراییشان را بیتقصیر جلوه داده و همهی این بینظمیها را گردن کارمندان و مدیریت تماشاخانهها بیاندازند. بارها پیش آمده است که در همین سالن پالیز به تماشای اثری نشستهایم که بیدلیل ( گویا تاخیر در شروع اجراها به یک ژستِ حرفهای تبدیل شده است. به قول آن مدیرروابط عمومی نامی تئاترمان که میگفت " هر که تاخیرش بیش، اجر و قربش بیشتر". ) با تاخیر طولانی شروع شده است و جالبتر این که کارگردان نسبتاً محترم ما ککش هم از این بابت نمیگزد.
اصلاً مخاطب و عزت و احترامش کیلو چند است. اوست که باید منّت ما را بکشد. همین که به خاطرش از پارتیها و فرش قرمزها و آتلیهها و آرایشگاههای شبانهروزی دل میکَنیم و به این سالن و آن سالن میرویم باید کلاهش را بیاندازد هوا! اما به واقع مقصّراصلی ظهور چنین خرده فرهنگهای مبتذل و پیشپاافتاده در تئاتر ما کیست؟ کارگردان یا مدیریت تماشاخانهها؟
با تماشای نمایش " حرفهای " به کارگردانی رضا کیانیان پی به این نکته بردم که نقشِ کارگردان تا چه حد میتواند در اجرای منظمِ یک اثر نمایشی در همین تالارهای خودمان موثر باشد. رضا کیانیان که به گفته همکارانش به واقع یک حرفهای به تمام معنا چه از نظر نظم و انضباط کاری و چه از نظر دقت در پیادهسازی نقش است، توانست در اولین تجربه کارگردانیأش نظم و منش واقعی حرفهایگری و احترام به مخاطب را به مدیریت تماشاخانه دیکته کند.
ما چنین جسارتی را از همه کارگردانان طلب میکنیم که مدتهاست به فراموشی سپرده شده است. این رفتار صحیح از سوی گروه اجرایی نمایش " حرفهای " باعث شد تا مخاطبان دقایقی پیش از موعد مقرر( که در تماشاخانه پالیز به ندرت اتفاق میافتد ) وارد سالن شوند و این احساس خوب به مخاطب اشاعه شود که وقت و زمان وی برای گروه اجرایی از اهمیت بالایی برخوردار است. خدا این رفتار حسنه کارگردانانی چون رضا کیانیان را بر ما حفظ کند انشاءالله.
خب برویم سراغ نقدمان و ببینیم که کیانیان عزیز در اولین تجربه کارگردانیأش چهها کرده است.
نمایش " حرفهای " اثری روان، سرپا، قوام یافته و دارای نبضی یکپارچه با چند اشتباه کوچک است که با برطرف شدنش، لایق آن میشد که به عنوان یکی از بهترین کمدیهای چند سال اخیر خطاب شود. اما با این حال نمایش با در اختیار داشتن کنشگرانی حاذق و مجرب، از ادا و اطوار و خودنمایی مبرا بوده و به اثری دوستداشتنی و جذاب تبدیل شده است. اما افتخارات این اثر پیش از این که مدیون کیانیان، هاشمی و رهنما باشد، مدیون دوشان کواچویچ است.
نویسنده و سناریستی که به خوبی درد زمانه خود در یوگسلاوی را درک و بارها به زبان طنز آنها را نوشته و بازگو کرده است. کسی که جسماً در تماشاخانه پالیز حضور ندارد اما روح تفکرش به واسطه گروه اجرایی، این چنین فضای صحنه را درنوردیده است. این نویسنده شهیر با این نمایشنامه بیبدیل خود، به مرثیهخوانی تبدیل شده که بر سر مزار ژنرال تیتو رهبر کمونیستهای یوگسلاوی، به طنازی میپردازد. درست است که نمایش در بازهای از تاریخ یوگسلاوی روایت میشود که کمونیستها در حال تضعیف هستند اما بر خلاف آن چه تصور میشود که نمایش " حرفهای " درباره فروپاشی حزب کمونیسم در یوگسلاوی است ( که این تصور، یکی از اشتباهات کارگردان این اثر نیز هست ) نمایش بیشتر درباره رسیدن به " قدرت " است و تاثیر آن بر هویت افراد یک جامعه. حال به تاثیرات انتقال قدرت در شخصیتهای نمایش خواهیم پرداخت اما پیش از آن لازم است که شرح خلاصهای از موقعیت نمایشنامه را بیان کنم.
تئودور با کنشگری هدایت هاشمی، فردی است که خود را نویسندهای شکست خورده می پندارد که در سن چهلوپنج سالگی تنها یک مجموعه داستان کوتاه و یک مجموعه شعر در کارنامه نویسندگی خود دارد و از این کم کاری شرمگین و خجل است. او که در رژیم سابق ( دوران ژنرال تیتو ) یک نویسنده ساده بود که گهگاه در کانون نویسندگان به سخنرانیهای ضدکمونیستی میپرداخت، اینک در رژیم جدید به مقام مدیر کل اداره سانسور کتاب منصوب شده است. حال فردی به نام رفیق لوک با ایفای کنشگری رضا کیانیان که در رژیم گذشته به عنوان پلیس مخفی به مدت هجده سال تئودور را تحت تعقیب خود داشته است به سراغ وی میآید. اما رفیق لوک یک کمونیست متعصب است و با وجود این که اسلحه به کمر دارد اما اینک هیچ هویت حقوقی نداشته و به عنوان راننده تاکسی امرار معاش میکند. به دیالوگ وی در اواسط نمایش توجه کنید :
رفیق لوک : " من سی سال به این مملکت خدمت کردم و حالا شدم یه شوفر تاکسی. اما تو ( خطاب به تئودور ) بیست سال به این مملکت و آدماش فحش دادی حالا شدی مدیر کل. "
این دیالوگ مستقیماً به ایده ناظر به نمایشنامه متصل است و مانند نخ تسبیح، تمام عناصر روایی آن را به هم مرتبط میکند. حال آن که آشکار است که اساساً کواچویچ عزیز ما دغدغهای نسبت به روایت دقیق تاریخی از فروپاشی حزب کمونیسم در یوگسلاوی را ندارد بلکه میخواهد در بستری کمیک صرفاً ماهیت قدرت را به سخره بگیرد و حتی ناتوانیأش در شکلدهی به تغییرات بنیادین در مردم و نهادهای اجتماعی را دست بیاندازد. رفیق لوک که خود را یک حرفهای به تمام معنا میداند ارمغانی شگفت برای تئودور به همراه دارد. وی در تمام این هجدهسال، همه سخنرانیهای تئو را ضبط کرده و همه آنها را روی کاغذ پیاده کرده است. حال حاصل نگارش این سالها را برای تئو که کارنامه هنری خود را خالی تصور میکرد، آورده است.
بررسی این دو مرد به خاطرات این هجدهسال چنان فضایی شیرین و کمیک در صحنه به وجود میآورد که برای یک لحظه هم خنده از دهان مخاطبان جدا نمیشود. این بدان معنی نیست که فضای حاکم در اختیار لودگی قرار گرفته بلکه موقعیت مناسب و حساب شدهی کمدی است که کار خودش را میکند و مخاطب را با اثر همراه میسازد. تئو در عرض یک ساعت از مشکل نداشتن کارنامه طویل هنری فارغ میشود اما مرور خاطراتش توسط رفیق لوک، زخمهای کهنهی عاطفی و خانوادگی وی را آشکار میکند که این درد به مراتب از نداشتن کارنامه هنری برایش سوزناکتر است.
با این حال پوستر نمایش تا حدی در اختیار همان تصور نادرست از نمایشنامه است. مردی با دو چمدان در دست به سوی ما در حال حرکت است و پشت آن، ستاره سرخ کمونیسم است که تَرَک برداشته و در حال فروریختن است. اگر کارگردان چنین دیدگاهی به نمایشنامه دارد پس چرا نمایش را با سرودهای کمونیستی آغاز میکند؟! در صورتی که در شروع نمایش نه ژنرال تیتو ای سرکار است و نه کمونیستها قدرت اجرایی کشور را در اختیار دارند. در انتهای صحنه بنری بزرگ از افسران کمونیست به چشم میآید که در کنار ستاره سرخ در حال فروپاشی است.
آیا تا این حد اصرار به دادن اطلاعات به این شکل رو و مستقیم، توی ذوق مخاطب نمیزند؟ به نظر میرسد که این بنر بیشتر ذهن مخاطب را مخدوش میکند تا این که به وی در راستای درک موقعیت نمایشی کمکی کرده باشد. طراحی نور نیز منطق خود را گاه زیر سوال میبرد و هیچ استفاده ابزاریای از آن در نمایش برای تفکیک درون اداره و بیرون آن صورت نمیگیرد. اما استفاده از رنگ خاکستری در لباسها و طراحی صحنه تا حدی به فرم مطلوب نمایش نزدیک میشود. این رنگ به شدت قدرت حاکم و حتی گذشته را منفعل نشان داده و فضایی انتقادی نسبت به افراد صاحب منصب را در صحنه به وجود میآورد. اما به واقع این صاحبان قدرت هستند که به شدت آسیبپذیرند یا میزها، صندلیها، ساختمان و کاخِ حکومتشان؟ کدامیک؟
ساختمان اداره در نمایش " حرفهای " به وسیله داربستهای پیچ و مهرهای طراحی شده است. به وضوح آشکار است که این داربستها نه محکم هستند و نه مستحکم و در برابر هر تشری فرو می ریزند. حال مهم نیست که یک کمونیست دوآتیشه در این ساختمان در رأس قدرت باشد و یا یک لیبرال سینهچاکِ غرب و نظام سرمایهداری. اما آیا به واقع این چنین است؟ در نگاه اول این گزاره در ذهن شکل میگیرد که این افراد هستند که روزی علیه رژیم وقتشان مبارزه میکنند، سپس خودشان صاحبمنصب و قدرت میشوند و تمام اختیارات را در دست میگیرند و حالا دیگران هستند که علیهشان مبارزه کرده و آنها را از رأس قدرت به زیر میکِشند و این چرخه همینطورادامه مییابد و این کاخها هستند که تا ابد ماندگارند و ثابت. اما نگاهِ ثانی که رویکرد درستی نسبت به تِم نمایشنامه نیز هست، نقد قدرت است و ما قدرت را با افراد نمیشناسیم چرا که افراد در موقیعتهای گوناگون هویت تازهای پیدا میکنند. این منصب و این ساختمانها تکیهگاهی مناسب نیستند و این مهم به خوبی در طراحی صحنه وجود دارد.
اما نشان دادن فضای بیرون از اداره و رد شدن کمونیستهای قرمزپوشی که خود را کوتوله جلوه میدهند ( باز هم همان اشاره مستقیم، اغراقآمیز و آزاردهنده به تضعیف حزب کمونیسم در آن برهه تاریخی در یوگسلاوی) از صلابت صحنه میکاهد و گاه حواس مخاطب را بیجا پرت میکند. با این حال نمیتوان از ایفای نقش رضا کیانیان در نقش رفیق لوک به سادگی گذشت. وی با پختگی تمام، سادگی همراه با طنز نهفته در کاراکتر را به خوبی ایفا میکند و به همراه هدایت هاشمی، ریتم و انرژی لازم در صحنه را شکل میدهد. کیانیان در اولین تجربه کارگردانی خود نمره قابلقبولی را دریافت میکند و امید است که این روند مثبت در آثار او امتداد داشته باشد.
صفحه رسمی سایت خبری تئاتر در تلگرام
https://telegram.me/onlytheater
ایوب آقاخانی با مشعلی در آشوب در رادیو فرهنگ
"پرویز جاهد" به جمع داوران جشنواره ناظرزاده کرمانی پیوست
تمدید مهلت ثبتنام در «جشنواره تئاتر سوره»
سامان احتشامی به گروه محمد رحمانیان پیوست
نامههای هنریک ایبسن منتشر شد
اجرای «حرف بزن مده آ» در جشنواره CHELoVEK روسیه
افتتاح نمایش «مانوس» با صدای یک پناهجوی زندانی
افزایش دو برابری بودجه تئاتر قطعی است
هدیه آذرنگ به نامزدهای تئاتری جشنواره فیلم فجر
ویولن تایتانیک دوباره اجرا می شود
نمایشنامه یک صحنه برای یک نفر منتشر شد
3 نمایش پایانی تماشاخانه ایرانشهر در سال 95