نمایش جنگ کثیف درگیر کلیشههای تئاتری امروز است. مسئلهاش بیشتر از آنکه جهانی و عام باشد، عقیم است چرا که حتی نشانههای خودش مانند مظلوم و ظالم را هم بیاثر میکند. فضایش بسیار احساسی است. برای مثال بازجویان یک عروسک بزرگ را به جای همسر مرد بازداشتشده به او قالب میکنند و او با گذشت یک صحنه با عروسک اخت میشود. اما چرا چنین اثری باید با افتخار لقب سیاسی به خود دهد؟
چارسو پرس: گروه تئاتر اگزیت: آرمان عزیزی
ارزشگذاری منتقد: یک ستاره - قابل تحمل
زمانی که با پوستر اثر مواجه شدم دو چیز نظرم را به خود جلب کرد. ابتدا هشتگی قرمز رنگ و نه چندان کوچکی نسبت به اندازهی تصویر، در قسمت پایین پوستر با این عنوان «#ازتئاترسیاسی_حمایت_کنیم» و دوم پنج شاخهی زرین بالای تصویر که جوایز و تقدیرهای این نمایش را که در جشنوارهی تئاتر استانی تهران و تئاتر شهر به دست آورده بود به رخ میکشید.
در بروشور اثر، صفحهی پایانی، سخنی از کارگردان محترم کار نوشته شده با یکی از عناوین نمایشهای برشت: آنها که میگویند آری، آنها که میگویند نه! و در ادامه، سخن از نکوهش استبداد و دیکتاتوری سیاست جهان را آورده است. پس با یک سوال آغاز میکنیم: آیا اثری سیاسی میتواند در جشنوارههای دولتی جایزه کسب کند؟ با فرض اینکه بتواند و جوایزی از زیر دست سیاستگذاران این جشنوارهها در برود و به دست آثار سیاسی برسد، آیا یک اثر سیاسی میتواند به جوایز جشنوارههای دولتی ببالد؟ یا بهتر بگوییم آیا اثری که به نشانهای افتخار سیاستمردان میبالد و افتخار میکند آیا میتواند اثری سیاسی باشد؟
در ابتدای صحبت بهتر است به تعریفی برای تئاتر سیاسی دست یابیم تا خط مشی مورد نظر برای مواجهه با اثر را بدست آوریم. از دید والتر بنیامین، نمایشی سیاسی که در فرمهای معمول و مورد پسند جامعه تحولی ایجاد نکند با رسانههای دولتی که از سیاست حرف میزنند فرقی نمیکند.«۱»آنچه اهمیت دارد برداشتن خط فرق فرم و محتوا، اتحادشان در یک کل به عنوان اثر و دیگرگون کردن یا به تعبیر برشتی؛ بیگانهسازی آنها برای مخاطب است تا امری سیاسی در یک نمایش سیاسی اتفاق بیافتد. در واقع نمایشی که در مقام یک معترض به هر سیاستی قصد دارد بر روی صحنهی جامعه حاضر شود باید در مقابل فرم و محتوای صورتبندیشدهی دولت بایستد و بر آن بشورد.
اما آیا نمایش جنگ کثیف به این مهم دست یافته بود؟ پاسخ در تفاوت نمایش سیاستزده «به تعبیر بنیامین» و امر سیاسی است.
نمایش سیاستزده در لباس یک معترض ظاهر میشود. اما هویت سیاست را پنهان میکند. در واقع به بهانهی جهانی کردن پیامش، مسئله را پیرایش میکند و این زدودن را تا آنجا پیش میبرد که گاه به عمد و گاه در یک بیاحتیاطی محض، مسئلهی سیاسی را عقیم کرده و آن را از شخصیت تهی میکند. آنچه باقی میماند یک طرح داستان بیرمق است و مسئلهای عقیم که قدرت باروری از او گرفته شده.
رانسیر در کتاب ده تز در باب سیاست معتقد است نقش زیباشناسی در سیاست بازسازی یک جهان ویژهی ناسازگار و شکلی خاص و غریب از تجربه است که در پیکربندی تخصیص زمان و مکان امروزی سهم اثر نمایش امری ناممکن بر صحنه باشد. به تعبیری شورشی غریب بر زمانمندی تاریخی ممکن و نه تهی کردنش از ضمائم زمانی و مکانی.«۲» در اینجا شاید به این معنی باشد که مخاطب با تجربهای «غریب» از تماشای اثر، بتواند به شناختی انضمامی اما متفاوت از تجربههای روزمرهاش دست یابد. این مسئله در مقابل مسئلهی تئاتر سیاستزده خواهد بود که بر اساس قوانین و چهارچوبهای تعیینشده در مسیری مشخص و در بعضی موارد چراغانی شده گام برمیدارد تا مهر تائیدی بر پارادایمهای تثبیت شده زده و از مخاطبش حمایت انتظار دارد.
تفاوت اصلی تئاتر سیاستزده و امر سیاسی در تئاتر در ارتباطشان با سیاست است. تئاتر سیاستزده رابطهای مجازی با سیاست دارد. سیاست را یا در هیئت یک کل، یا جزء به «عاریه» میگیرد، آرایههای هنری را به گوشههایش آویزان کرده و با صورتی مهیبتر به نمایش میگذارد. پس از اتمام نمایش آن را صحیح و سالم در جایگاهش قرار داده و در مقابلش تعظیم و دیگران را به همین کار ترغیب میکند. در واقع همان کاری که سرویس سیاسی یک رسانهی خبری انجام میدهد. این همان چیزی است که سیاست «به معنای عام و کلیاش» میپسندد. نزاعهای کوچک و جستهگریخته میان این دو یعنی سیاست و تئاتر سیاستزده هم مثل اختلاف نظر دو دوست قدیمیست که قابل حل و فصل است.
اما امر سیاسی در تئاتر ارتباطی استعاری با سیاست دارد. امر سیاسی، سیاست را در مقام یک استعاره به شکلی عینی در صحنهای به مثابهی میدان جنگ احضار میکند و سپس آنقدر با آن کلنجار میرود تا آن را دیگرگون کرده و ساز و کارش را بهم بریزد. سپس آن را به نمایش میگذارد و پس از هر اجرا تکهای از این استعارهی متلاشی شده را به مخاطب اهدا کرده و از او میخواهد تا به روش تازهای آن را بازسازد. این استعارهی سیاسی گاه فاصلهگذاری برشتی است، گاه توسط بروک یا میرهولد در بدن دمیده میشود، یا توسط بکت در معنای کلمات حاضر شده و یا حتی به یاری اگوستو بوال در مکان اجرا و مخاطب نگاشت میشود.
اینجاست که دشمنی سیاست و تئاتری که سعی در وقوع یک امر سیاسی دارد شروع میشود و تئاتر سعی میکند با تکثیر میدان جنگ، فضایی برای بروز یافته و از تیغ سانسور یا توقیف جان سالم به در ببرد و سیاست نیز تلاش دارد با مصادرهی ابزار تئاتر به عنوان کلیشههای خود، از هر نشانهی یاغی، مدلولی رام و سربهزیر بسازد و به لباس تعاریف مشخص و مورد پسندش درآورد.
حال برگردیم به نمایش: نمایش جنگ کثیف داستان مردی است که بدون اینکه بداند چرا «و بدون اینکه ما بفهمیم چرا»، توسط چند مرد دولتی «که ملیت یا جغرافیای مشخصی ندارند» به بازداشتگاهی آورده شده و بعد از چند روز بازجویی «با کمی آزار و اذیت نمادین و سانتیمانتال توسط بازجویان» بدون هیچ نشانهای از فعالیتی خلاف قوانین یا هر چیزی که به ما بفهماند او کیست و برای چه اینجاست، به شکل صوری از بازداشتگاه آزاد میشود «درحالی که میدانیم تنها به اتاق دیگری انتقال داده شده» و در انتهای نمایش خود او به مامور بازجویی تبدیل شده و در حضور بازجویان قبلی شروع به آزار یک زن بازداشتی میکند. در این میان کارگردان به عنوان شخصیتی مبهم دوبار در نمایش دیده میشود؛ در شروع اثر بدون هیچ حرفی از وسط صحنه به سمت تماشاگران میآید و کنار آنها مینشیند و در میانهی نمایش با یک ضربهی دست نمایش را نگه داشته و دفتر رئیس بازداشتگاه را برمیدارد و دوباره به جایگاه تماشاچی برمیگردد. تنها زمانی که مرد بازداشتی که حالا خود مامور بازجویی است قصد دارد دختر بازداشت شده را کتک بزند، یک بار دیگر نمایش متوقف شده و توسط صدایی از بلندگوها از تماشاگران درخواست میشود تا به احترام افرادی که در اسارت دیکتاتوری و استبداد گیر افتادهاند ۱۵ ثانیه سکوت کنند.
نمایش جنگ کثیف درگیر کلیشههای تئاتری امروز است. مسئلهاش بیشتر از آنکه جهانی و عام باشد، عقیم است چرا که حتی نشانههای خودش مانند مظلوم و ظالم را هم بیاثر میکند. فضایش بسیار احساسی است. برای مثال بازجویان یک عروسک بزرگ را به جای همسر مرد بازداشتشده به او قالب میکنند و او با گذشت یک صحنه با عروسک اخت میشود. اما چرا چنین اثری باید با افتخار لقب سیاسی به خود دهد؟
من جواب این سوال را نمیدانم اما بدون شک نتیجهی این اتفاق، مصادرهی معنی تئاتر سیاسی است توسط سیاست. پس با اجازهی کارگردان محترم نمایش جنگ کثیف، آقای خشایار پیرعلمی، نام این یادداشت را گذاشتم: ۱۵ ثانیه در ستایش سیاست.
https://teater.ir/news/12737