هیچ فکرش را نمی­‌کردم که در یک عصر گرم بهاری و آن هم در مجموعه ایرانشهرکه در آن ساعات معمولا شلوغ و پرازدحام، به شکل غریبی خالی از جمعیت بوده و گویی بدل به یک متروک­‌خانه عصر حجر گشته بود، نمایشی را ببینم که سخت درگیرم کرده و مرا با خود حل کند. در من بنشیند و در کوچه و خیابان نیز همراهی‌­ام کند. تجربه تماشای «سانتی‌متر» با داشتن موضوعی تراژیک که ساختار اجرا بر آن استوار گشته، بسیار شعف­‌برانگیز است و دلنشین چرا که به معنای واقعی کلمه تئاتر است و در خدمت صحنه و مخاطب. متین است. باوقار است. اثر سیاه است اما نگاهش سیاه نیست. زاویه نگاه صاحب اثر به مساله­‌ای که با میزانسن درست و حساب­‌شده طرح می­‌کند، نوعی زبان می­‌سازد که نه تنها در ذوق مخاطب نزده و به دام کلیشه‌­های رایج در نمایش­‌های به ظاهر اجتماعی نمی­‌افتد، بلکه همچون رود در ذهن مخاطب جریان می‌یابد و متبلور می‌شود.

 

پایگاه خبری تئاتر- گروه تئاتر اگزیت- مجید اصغری: معتقدم که نمایش «سانتی‌متر» ترکیبی است از تلاقی چند عنصر که با متانت مختص به ذات خود و همچنین مؤلف پدید آمده است. اول مساله و دغدغه مؤلف، دوم نمایشنامه و سوم فرم اجرایی. با این اوصاف ملزم هستیم که کار بررسی نمایش را با پوسترش آغاز کنیم. 

پر بیراه نیست که پوستر ساده اما پرمغز «سانتی‌متر» توانست حقیر را به تماشای این اثر شایسته مجاب کند. پوستر که کار مهدی دوایی­‌ست نمایش‌­گر یک حلزون است که در زاویه هم­‌تراز مخاطب در بستری از رنگ صورتی و رنگ‌دانه‌­های سیاه قرار دارد. این رنگ­‌ها، پوشش ظاهری حلزون را نیز تشکیل داده‌­اند. اما این حلزون به جای لاک، کپه‌ای گره خورده از یک متر اندازه‌­گیری را بر پشت دارد. اما چرا حلزون؟ چرا متر اندازه­‌گیری؟ و چرا هم‌­تراز؟ نقطه تلاقی‌­ای که در چند سطر بالا به آن اشاره کردم، به شکل خلاقانه‌ای در پوستر رخنه کرده است. هم­تراز بودن ما با حلزون در واقع زاویه‌­ای­ است که مؤلف به راوی نمایش «محمود، پدرخانواده» دارد و این حلزون تمثیلی­ به­‌جا و درست است از او. بهتر است اشاره‌ای کوتاه به نمایشنامه اثر داشته باشیم تا موضوع مطرح شده کمی شفاف­‌تر شود. محمود به همراه شش عضو دیگر خانواده به دلایل مشکلات اقتصادی ناچار هستند که در خانه­‌ای زندگی کنند که بسیار بسیار کوچک است. اعضا خانواده برای حرکت در این خانه مجبورند همچون حلزون بخزند و از این طرف به آن طرف روند. آن­ها در انتظار تحویل خانه جدید و بزرگ هستند و تا آن زمان ناچارند که وضعیت موجود را پذیرفته و به سختی در کنار و شاید مماس هم زندگی کنند.
 
اما این ناچاری سبک رفتاری و زیستی اعضا خانواده را دستخوش تغییر کرده و مشکلات عدیده‌­ای را برای آن­ها به وجود آورده است. در چنین شرایطی همه فشارها برای تحویل خانه جدید بر روی محمود، سرپرست خانواده است. پدری که حال روی ‌سانتیمتر به سانتیمتر خانه­‌اش حساس شده و گرفتن کاپ قهرمانی پسرش و یا باردار شدن دخترش می‌­تواند برای او بدترین خبر عالم باشد. محمود شاخک‌هایش مانند حلزون در پوستر صاف و تیز شده و همواره هوشیار است تا صاحب­‌خانه­‌اش پی نبرد که چند نفر در این آلونک زندگی می­‌کنند. البته رنگ صورتی زمینه پوستر می­‌تواند توجه بیشتری به خود بخرد و حتی حد و اندازه و حالت حلزون را برجسته‌­تر نماید، اما اگر تمهیدی واقع می­‌شد تا ارتباط میان رنگ حلزون و تنالیته قهوه‌­ای و سیاه به کار رفته در طراحی لباس همه اعضا خانواده در پوستر کشف و نمایان می­‌شد، مراتب کیفیت پوستر را به حداکثر خود نزدیک می­‌کرد. باری این حد از انسجام و نگاه دقیق و سازنده در پوستر به جد ستودنیست.
 
افتتاحیه‌­ی نمایش، نور اسپاتی‌­ست که از عرض کف پاهای اعضا خانواده را نمایان می­‌سازد. این تصویر گرچه برای شروع و ورود به روایت زیبا و فریبنده­‌ست اما به حس نرسیده و بی­‌کارکرد جلوه می­‌کند. این تاکید بی­‌جا به زودی پایان یافته و جریان زندگی با بیدار شدن از خواب آغاز می­‌شود. تمهید شاه­‌کرم در میزانسن­‌ها به داد نمایشنامه رسیده و آن را از منجلاب کرختی نجات می‌­دهد. نحوه راه رفتن‌­ها، پوشش، نگاه­‌ها و دیالوگ­‌ها می‌­دهد به ما انسان. ساختن انسان ملموس و قابل باور به ویژه در نمایش­نامه­‌هایی که معطوف است به خانواده ایرانی کاری سخت و دشوار است.
 
از ماهان خردسال تا پروین مادر خانواده، همگی چهارچوب و مسائل خاص خود را دنبال می­‌کنند، نه قدری کم هستند و نه سر سوزنی زیاد. این اندازه بودن چنان به دل می­‌چسبد که گویی کنش­‌گران در حال اجرای یک سمفونی باشکوه هستند. مسائلی نظیر کاپ قهرمانی، آمدن خواستگار، آمدن عمه و ستار و عروس فرنگی‌­اش، مشکلات سوسن و عارف «داماد خانواده»، فقدان محیط کافی برای صحبت­‌های خصوصی، عقب افتادن هرروزه‌­ی تحویل خانه جدید، گرفتن جشن تولد، پیشنهاد پدربزرگ برای رفتن به خانه سالمندان و ... نت­‌هایی هستند که پشت یکدیگر به صدا درآمده و گویی قرار نیست از اوج خود فرود آیند. نتیجه این نوع نگرش که بی­‌شک ریشه در زیست مؤلف دارد، به ما می­‌دهد هجمه‌­ای از فشارروانی که البسه‌ای از کمدی به تن دارد. این بدان معنی نیست که گروه اجرایی خوش دارند که هر از گاهی از مخاطب خنده تحویل بگیرند، به هیچ­‌وجه. چرا که ساختار و مهندسی اجرا چنین اجازه‌­ای به کنش‌گران نمی‌­دهند. این خنده از دلِ مصائب گوناگون نمایش برای مخاطب زاده می­‌شود و چه خوب که چنین است.
 
شاه­‌کرم با طرح کشیدن محیط خانه مانند توالت، آشپزخانه و... روی زمین و همچنین چیدمان نسبتا موفق میزانسن­‌ها روی این طرح، جهان نمایش را شکل می­‌دهد و یکی­‌یکی قواعد حاکم بر صحنه را مشخص می­‌کند. ترکیب این­‌ها تداعی­‌کننده نوعی بازی است برای مخاطب. به عنوان مثال وقتی پدر خانواده از صحنه به قصد رفتن به محل کار خارج می­‌شود، در واقع فقط از محیط خانه خارج می­‌شود نه از خودِ صحنه نمایش. او مانند یک مهره سوخته شطرنج کنار همان محیط مشخص شده خانه روی صندلی می‌نشیند تا دوباره روز به شب رسیده و به خانه بازگردد. این تمهید از جدی بودن و شاید زمخت بودن موضوع می­‌کاهد و هضم آن را برای مخاطب آسان می­‌کند. صورت و میمیک کنش گران به شخصیت­‌هایی که بازی می­‌کنند، می‌خورد و از آنان نه شخصیت به عنوان یک انسان چندلایه و نه تیپ به عنوان یک فرد تک‌­بعدی بلکه تیپ-کاراکترهایی می­‌سازد که ناخواسته گاه به سطح و گاه به عمق کاراکتر خود می‌­روند. نمود این روند در شخصیت سوسن به خوبی هویداست. او نه آن­قدر دلش را دارد که کاملا پشت به خانواده خود کند و نه آن­قدر دل‌­رحم است که مبلغ وام ازدواج خود را نه به عنوان قرض بلکه به عنوان هدیه به پدر خود ببخشد.
 
گفت­‌وگوی خصوصی عارف و پدر خانواده در توالت به شکل عجیبی یادآور گفت­‌وگوی ابزردگونه ولادیمیر و استراگون است در نمایشنامه «در انتظار گودو». آن­جا که استراگون رو به ولادیمیر می­‌گوید:«هیچ کاری نمی‌شه کرد!» و در این جا عارف به پدر می­‌گوید:«شاید اون روزی که ما دنبالشیم هیچ‌وقت نیاد. شاید اصلا خونه‌­ای در کار نباشه، چی‌کار می‌شه کرد؟!»
«مکث»
پدر: «خوابم میاد عارف»
 
مؤلف ناامید است که خانه‌­ای به این خانواده مفلوک برسد. دست­‌آخر خانه را در قبرستان به پدر می‌­دهد. قبرستانی که اینک حکم خانه جدید و ابدی پدر را دارد. این نمایش خوب حاصل تلاش افرادی است که چراغ تئاتر را در شهری به نام خرمشهر روشن نگاه داشته‌­اند. شهری که بعد از گذشت سال‌ها از جنگ، همچنان آثار ویرانی در آن وجود دارد. حقیر می‌بالم به گروه تئاتر«سکوت» که در شهری دور هم جمع شده و نمایش می‌سازند که از آب نوشیدنی سالم نیز بهره­‌ای نبرده است، حال داشتن امکانات و تجهیزات تئاتری به کنار. این است همان معجزه تئاتر به معنای واقعی کلمه.





حمید پورآذری و اولین تجربه بازیگری در سینما

تئاتر خصوصی جای تئاتر جریان‌ساز را می‌گیرد!

نوال شریفی به «آنتی گون» پیوست

ساخت یک سالن تئاتر با بامبو + عکس

شکسپیر قلب تپنده "گِلاب" لندن / گشت و گذاری در یکی از مهمترین سالن‌های تئاتر جهان

تمدید اجرای «مرزداران» تا 12 اردیبهشت

اجرای 6 نمایش به بهانه‌ی‌ روز جهانی تئاتر

آغاز اجرای 8 اثر نمایشی در تماشاخانه‌های تهران

«در ستایش یا نکوهش میانمایگی؟»

نظام آباد؛ پازل ناتورالیستی تلخ

قطب‌الدین صادقی: اگر تئاتری به طبقه کارگر بپردازد اداره سانسور به او گیر می‌دهد

«تقدیربازان» به نمایشگاه کتاب می‌آید

«رقص کاغذپاره‌ها» در پردیس تئا‌تر شهرزاد

معرفی شرکت‌کنندگان در دومین رزیدنسی بین‌المللی تئاتری فرهنگی

حضور "من یه زنم صدامو میشنوین؟" در جشنواره‌ آلمان

علاقه‌مند بي‌استعداد ماندگار نمي‌شود

جدال عاشقانه ملکه و شاعری مبارز

چراغ خطر نمايشي‌ها سريع روشن مي‌شود

تئاتر، گروگان توليد «فست فودي»

تئاتر فجر دارای آیین نامه شد

برنامه پردیس «تئاتر شهرزاد» در ماه اردیبهشت اعلام شد

روایتی از کارگردانی که اجازه اجرای تئاتر به او نمی‌دهند

جزییات هفته بزرگداشت روز جهانی تئاتر اعلام شد

«من/کلفت/ها» در عمارت روبرو اجرا می شود

کتاب «تئاتر، ایران و غرب» منتشر شد

“پری صابری” از فروغ فرخزاد و سهراب سپهری گفت

بازیگر فرانسوی در تئاتر ایران روی صحنه می رود

زمان برگزاری مجمع عمومی خانه تئاتر اعلام شد

مرز و کمی آنسوتر