چارسو پرس: بهزاد صدیقی: رضا بهاروند را با نمایش سماعی زاده یا همان شماعی زاده می شناسم. او در سال ۹۶ نمایش نامه ای به این نام را نوشت و نمایشش را به روی صحنه آورد که یکی از بهترین نمایش نامه های رئالیسم اجتماعی دهه ی نود است که در جاهایی به سورئالیسم نیز نزدیک شد و اثری تأثیر گذار خلق کرد که هم در نوشتن دیالوگ ها و هم در خلق موقعیت و هم در شخصیت پردازی با قدرت عمل کرد و موفق بود.
حالا او در نمایش نامه ی زهرماری با همراهی احمد سلگی باز هم موقعیتی دیگر را در این سبک نوشته و خلق کرده و برای اجرا به دست علی احمدی سپرده است. در نمایش زهر ماری ما با اثری کمیک و تراژیک رو به رو می شویم. برای همین گاهی در آن هم می خندیم و هم همراه شخصیت ها و موقعیت های تلخ آن اندوهگین می شویم. نمایش هر چه جلوتر می رود، تلخ تر و سیاه تر می شود. به نظرم نویسندگان این اثر سوژه ی خوبی انتخاب کرده اند و دست روی موضوعی گذاشته اند که این روزها جامعه با آن رو به روست.
موضوعی که به مسئله ی فقر جامعه می پردازد و آسیب های اجتماعی ناشی از فقر را در بستر یک خانواده ی سنتی تصویر می کند. شخصیت های نمایش شامل سه برادر کوچک و بزرگ می شود و یک خواهری که هنوز یک سال هم از زمان ازدواجش نگذشته که به تازگی مادرشان را از دست داده اند. هر یک از آنان می کوشند خود را از این زندگی فقر زده بیرون آورند. اما این لایه ی رویی ماجرا است. در لایه ی زیرین، آن ها از درون تهی و خالی و تنها هستند. در پی دیالوگ ها و گفت وگوهای آنها متوجه می شویم، پدری که آن ها را رها کرده و بی سرپرستشان گذاشته، زندگی مرارت باری برای شان ساخته و همین موجبات به قهقرا رفتن آنان را فراهم آورده است.
نمایش نامه اگرچه موضوعی تلخ و بغرنجی دارد، اما در شخصیت پردازی برخی آدم ها مثل شخصیت دختر یا پسر بزرگ خانواده که مداح و در ظاهر مومن است، می توانست عمیق تر باشد و نویسندگان این اثر وجوه و ابعاد شخصیتی بهتری را برای شان در نظر بگیرند تا ما لایه های دیگری از ابعاد شخصیتی آنان را درک می کردیم. اگر بخواهم این اثر بهاروند را با سماعی زاده مقایسه کنم، به نظرم سماعی زاده با حوصله و دقت و درایت بیشتر و مهندسی شده نوشته شده بود. شاید این آسیب در نمایش نامه ی زهرماری، ناشی از نوشتن نمایش نامه توسط دو نفر و کار مشترک انجام دادن، شده باشد یا شاید زمان کم تری برای نوشتن آن صرف شده یا شاید در اجرا دچار جرح وتعدیل شده باشد. هر چه هست نگارنده بر اساس آن چه در اجرای آن به تصویر درآمده، این نظر را قلمی کرده است.
در نمایش زهرماری علی احمدی پس از اجرای دو سه نمایش، نشان می دهد آرام آرام در ادامه ی تجرببات کارگردانی خود کارش به پختگی نزدیک شده است. او به عنوان کارگردان هم انتخاب های خوبی برای عوامل و عناصر صحنه اش داشته و هم تلاش کرده اجرای کم نقصی را برای صحنه خلق کند. از سویی دیگر نمایش زهرماری در بازیگری دارای امتیازات ویژه ای است. همه ی بازیگران در این اثر می کوشند با همراهی یک دیگر و با یاری کارگردان نقش هایشان را روان، جذاب و باورپذیر بازی کنند. برای همین هم ما با آن ها همراه می شویم و قبول شان می کنیم. خسرو احمدی، نادر فلاح، هستی مهدوی، تینو صالحی و علی شادمان همگی در خلق شخصیت های این اثر سهم زیاد و بسزایی دارند. اما یکی از بازی های درخشان این نمایش، از آن علی شادمان است که به نظر می رسد درک درستی از نقش پسر کوچک خانواده دارد و در درونی کردن این نقش کوشش کرده از بازی کلیشه ای و سطح رویی نقشش فاصله بگیرد و با قدرت تمام این شخصیت را بازی که نه، زندگی کند. او در نمایش سماعی زاده هم یکی از شخصیت های اصلی را با قدرت و به مهارت بازی کرد و توانست خود را به عنوان بازیگری توانا و قدرتمند به اثبات برساند که البته تجربه ی بازی های دیگر او در عرصه ی تصویر (سینما و تلویزیون) و یکی دو تجربه ی تئاتری دیگرش او را به پختگی بیش تر رسانده و موجبات توفیق بیش تری را برایش فراهم آورده است. بازی خوب علی شادمان نشان می دهد که به زودی ما در تجربیات آتی بازیگری اش، شاهد بازی های درخشان تری خواهیم بود به شرط آن که هم نقش های متفاوت و تاثیر گذار را برعهده اش بگذارند و هم کارگردانان در نمایش های خوب این چنینی از ظرفیت ها و استعدادهای بازیگری اش بتوانند به درستی بهره ببرند.
با این همه علی احمدی با اجرای این اثر نشان می دهد که چند گام رو به جلو حرکت کرده و با تامل و تلاش بیش تر می تواند در آینده به یکی از کارگردان های تاثیرگذار در صحنه ی تئاتر باشد.