ورژن قدیمی‌تر این نمایش را در جشنواره تئاتر تک‌نفره نیاوران، در سال 85 اجرا کردم. همچنین در سال 87 در جشنواره تئاتر فجر اجرا داشتم و پس از آن سال 88 اجرای عموم داشتیم.
پایگاه خبری تئاتر: «همه چیز درباره آقای ف» با بازی احمد مهرانفر که این روزها در تماشاخانه ایرانشهر و در سالن استاد سمندریان روی صحنه می رود، ماجرای یک خواننده عروسی را روایت می‌کند که دچار مشکلات اقتصادی و اجتماعی فراوانی است. با تمام این ها او در حال از دست دادن صدایش هم هست و این معضلی است که وادارش می‌کند گذشته را به یاد بیاورد و به زمانی برسد که روزهایی را در جنگ تحمیلی گذرانده است. فرهاد، که به «فرهاد شهره» مشهور است، با خش‌دار شدن صدایش، فرصت حضور در مجالس را از دست داده است و مشتری هایش روز به روز کم و کمتر می‌شود. این نمایش کمدی در عین اینکه می‌تواند مخاطب را بسیار بخنداند به مهم‌ترین مسائلی که اکثر جوانان با آن درگیر هستند اشاره می‌کند. فرهاد شهره در طول سالیان تمامِ خودش را فراموش کرده و این روزها تنها در پی این است که بتواند به هر طریقی که هست صدایش را برگرداند و باز به مجالس عروسی دعوت شود. فرهاد شهره یک تلفن دارد که آن هم خراب است و تنها زمانی می‌تواند با آن صحبت کند که روی بلندگو باشد؛ بنابراین ما علاوه بر احمد مهرانفر، چهار صدا پیشه داریم که روی صحنه صدای آن ها از تلفن پخش می‌شود و این یکی از مهم‌ترین نکاتی است که کار را از سایر نمایش‌هایی که این روزها روی صحنه است متمایز می‌کند. در واقع تلفن و صداپیشگان، نقش بسیار مهمی را ایفا می‌کنند و بخش اعظم بارِ طنز نمایش را به دوش می‌کشند. این کاراکتر در عین فقیر بودن اما از شبکه های اجتماعی غافل نیست و چندین فن پیج برای خودش درست کرده و خیال می‌کند یک خواننده معروف است. یکی از جالب‌ترین اشاره های کارگردان اثر به همین موضوع یا بهتر بگوییم معضل شبکه های مجازی است که گریبانگیر ما شده است. گفت‌وگوی روزنامه قانون را با آرش عباسی، کارگردان نمایش «همه چیز درباره آقای ف» در ادامه می خوانید:

شما در سال 87 این نمایش را در جشنواره تئاتر فجر اجرا کردید. کاری که امروز در تماشاخانه ایرانشهر می بینیم، چقدر با اجرای اولیه متفاوت شده و چه تغییراتی کرده است؟

ورژن قدیمی‌تر این نمایش را در جشنواره تئاتر تک‌نفره نیاوران، در سال 85 اجرا کردم. همچنین در سال 87 در جشنواره تئاتر فجر اجرا داشتم و پس از آن سال 88 اجرای عموم داشتیم. قصه تقریبا همین بود و بعد دچار تغییرات اساسی شد. در اجرای جشنواره خودم بازی می کردم اما بازیگر اجرای عموم آقای مهرانفر بود. در واقع مهم‌ترین تغییر در نمایش، همان تغییری است که در زندگی خودِ ما ایجاد شده است. یک‌سری چیزها هستند که پرداختن به آن ها لزومی ندارد و نمی‌تواند دغدغه امروز باشد اما چیزهایی هستند که این روزها با آن ها دست و پنجه نرم می‌کنیم؛ من در نمایش سعی کردم به این موضوعات بپردازم و اگر نگاهی به این مسائل نداشتم هیچ لزومی نمی‌دیدم که کار را دوباره اجرا ببرم. در اجرای دوباره «همه چیز درباره آقای ف» تلاش کردم در عین اینکه نشانه‌های پیشین را از متن می‌گرفتم، نشانه های امروز را در آن بگنجانم. بخش کوتاهی از متن را پیش از شروع تمرینات بازنویسی کردم اما بخش اعظم آن در طول تمرینات و با مشورت احمد مهرانفر بازنویسی شد.

«آقای ف»، نمونه بارز یک جوان متوسط ایرانی است که پیشتر می‌توانسته یک زندگی معمولی داشته باشد اما با توجه به مشکلاتی که کلیت جامعه با آن درگیر هستند امروز دیگر نمی‌تواند از پس زندگی خود برآید. شما برای بازگو کردن این وضعیت از زبان طنز استفاده کردید. حضور احمد مهرانفر به عنوان بازیگر، طنز کار را تا چه اندازه بیشتر کرد؟ فکر می کنید اگر کسی جز مهرانفر این نقش را بازی می کرد، بار طنز آن کمتر می شد؟

من از ابتدا می خواستم یک اجرای طنز داشته باشم چرا که می دانستم حرف تلخی می زنم و دلم نمی خواست این تلخی در نمایش وجود داشته باشد. کسی که مدام در حال دست و پنجه نرم کردن با فقر و فلاکت است، داستان تلخی دارد که تلاش کردم آن را با زبان طنز تلطیف کنم. قطعا اگر کسی جز احمد مهرانفر بازیگر بود، طنز نمایش تا این اندازه برای مخاطب جذاب نمی شد اما من از ابتدا روی بیرون آمدن یک کار کمدی تاکید داشتم و طبیعی است که وقتی با بازیگری مانند مهرانفر کار می کنم، خلاقیت های طنز او نیز وارد کار می شود. مهرانفر بازیگری است که مدام در حال فکر کردن است و به هیچ وجه منفعل نیست و در کار مشارکت می‌کند. بدون مشارکت او قطعا کار به این شکل روی صحنه نمی رفت. آنچه امروز روی صحنه می بینم، هر روز من را با انرژی تمام به سالن می کشاند و من هربار می‌خندم و لذت می برم به همین دلیل می‌توانم بگویم بخش مهمی از کار را احمد مهرانفر به دوش می‌کشد.

آیا به جز احمد مهرانفر به بازیگر دیگری هم برای این نقش فکر کرده بودید؟

سال 88، پیش از اینکه با احمد به توافق برسم به کسانی دیگری فکر کرده بودم اما در جست‌وجوهایی که داشتم به مهرانفر برخوردم؛ بازیگری که سال ها قبل به او علاقه داشتم. کار با مهرانفر برای من بسیار خوشایند بود و لذت بردم. اولین اجرای عموم ما در خرداد 88 بود که به هیچ عنوان زمان مناسبی نبود و در واقع اجرای ما نیمه کاره ماند. در خیلی از شب ها ما مخاطب نداشتیم چرا که تماشاگر حق ورود به تئاتر شهر را نداشت اما با این حال باز هم یکی از پرفروش‌ترین نمایش‌های آن سال شدیم. در واقع می‌توانم بگویم با شرایطی که در آن دوره حاکم بود، کار ما چنان که باید دیده نشد و این یکی از مهم‌ترین دلایلی بود که تصمیم گرفتم کار را دوباره اجرا بروم. می‌خواستم فقط احمد مهرانفر بازیگر کار باشد اما او به طور مداوم درگیر برنامه های خودش بود و من در این سال ها به بازیگر دیگری فکر نکردم.

درباره نمایش شما این اعتقاد وجود دارد که با استفاده از بازیگری که این روزها یکی از مطرح‌ترین چهرههای تلويزیونی و سینمایی است به دنبال درآمدزایی بوده‌اید.

این نگاه که از سلبریتی استفاده کردم و پیش‌داوری‌ها، به‌خصوص درباره این کار، بسیار زیاد است. پیش از اینکه کار روی صحنه برود عده ای حتی به حال من تاسف می‌خوردند! اما بازی‌های درخشان احمد مهرانفر در حافظه کسانی که در دهه 70 تئاتر می‌دیدند ماندگار است و بسیاری از ما حسرت می‌خوریم که چرا فضای تئاتر نتوانست احمد مهرانفر را شش دانگ برای خودش حفظ کند و باعث شد که او به سمت سینما و تلويزیون کشیده شود. به طور کل در رابطه با صحبت شما باید بگویم که این قضاوت ها همواره در کشور ما وجود دارد. نوشته های زیادی دیدم که گفته بودند من به دنبال کاسبی هستم اما انگار یادشان رفته که ما سال ها پیش، به طور شبانه‌روزی برای این اجرا کار کردیم.

«همه چیز درباره آقاي ف» مونولوگ نبود اما کاراکتر دیگری هم روی صحنه نبود. صداهایی که از تلفن پخش می‌شد، فضای متفاوتی را ایجاد کرده بود. این نمایش را در چه دسته‌ای می‌توان قرار داد؟

در واقع می توانم بگویم که این یک نمایش تک‌پرسوناژ است؛ من انواع کارها را انجام دادم که نمایش از مونولوگ خارج شود. متن از ابتدا مونولوگ بود و در بخش هایی که تلفن زنگ می‌خورد ما صدای طرف مقابل را نداشتیم. بعد فکر کردم این آدمی که پول شارژ کردن تلفن همراهش را ندارد، تلفنش هم خراب است و مجبور است با بلندگو حرف بزند. در واقع با این ترفند بود که توانستم نمایش را از تک‌گویی خارج کنم. سال ها بعد این ایده را در فیلم «لاک» با بازیِ تام هاردی دیدم که در ماشین نشسته و یک مسیری را طی می‌کند تا به شهر دیگری برسد و در طول این مدت با تلفن همراهش که روی بلندگو است صحبت می‌کند.

«آقای ف» با تمام مشکلاتش یک آدم عصبی نبود اما نمایش در برخی صحنه ها به شدت عصبی کننده بود. همه چیز به طور اغراق‌آمیزی در زندگی «آقای ف» ویران شده بود. نشان دادن این حجم از بدبختی با زبان طنز، چقدر می‌تواند مخاطب را با خود همراه کند؟ در بخش‌هایی از نمایش در عین خنده دار بودن یک حالت عصبی را به مخاطب منتقل می کرد؛ انتقال این حس عامدانه بود؟

بله انتقال این حالت عصبی خودخواسته بود. در اجراهای اول این حالت بیشتر بود اما طی چند شب من تلاش کردم تا بخش هایی از متن را تکه تکه بیرون بیاوریم. از ابتدای کار سعی کردم این فشار روی شخصیت باشد و به مرور به مخاطب نیز انتقال پیدا کند. فرهاد با نامزدش دعوا می‌کند، مادرش به او فشار می‌آورد که زودتر ازدواج کن، صاحبخانه اش مدام به دیوار می‌کوبد، دوستش او را برای گرفتن درصد جانبازی اش ترغیب می‌کند و اتفاقاتی از این دست مدام در نمایش می‌افتد و کاراکتر را تحت فشار قرار می‌دهد. اما در بخشی از نمایش که من خودم بسیار دوستش دارم، به یاد می‌آورد که 30‌سال پیش در طول دوره جنگ چه کارهایی کرده و امروز آنقدر در روزمرگی‌اش غرق شده که همه آن ها را فراموش کرده است. فرهاد در بخشی از نمایش که عکس‌های دوره جنگ را به دست گرفته، ناگهان عکس ها را مانند ورق بازی می‌زند، در این بخش تغییرات عظیم کاراکتر را در طول سال‌هایی که پشت سرگذاشته است می بینیم. این ها از جمله نکات ریزی بود که تلاش کردم در شخصیت پردازی وجود داشته باشد.

کمی درباره صداپیشگان نمایش صحبت کنید. شما روی هرکدام از این کاراکترها چقدر کار کردید و در طول اجراهای پیشین آیا تغییری در این افراد به وجود آمده است؟

بله. شخصیت‌ها عوض شدند و خیلی‌ها نتوانستند در کنار ما باشند. تنها کسی که با خودم مشترک صداها را می‌گوید بهنام شرفی است که از ابتدای کار با ما بود. شخصیت‌ها برای خودِ من شناسنامه دارند با اینکه تنها 10 درصد این شناسنامه را مخاطب می‌شنود. مخاطب از کاراکتر دختری که در فست‌فود کار می‌کند و فرهاد برای سفارش غذا با او تماس می‌گیرد، می‌تواند چیزهای کوچکی دریافت کند درحالی که من با مونا فائزپور، بحث های زیادی داشتیم که این دختر کجا نشسته و چه لباسی پوشیده و در چه حالتی است که فرهاد برای سفارش غذا با او تماس می‌گیرد. یا شخصیت ابی که دوست فرهاد است را تنها بخش کوتاهی اش را تماشاچی می‌شنود اما من می‌دانم که این شخصیت چند ساله و خانه اش به چه شکل و درچه حالتی است که با فرهاد تماس گرفته است.

تلفن نقش کلیدی را در نمایش ایفا می‌کند و به نظر می رسد حذف آن همه چیز را به هم می‌ریزد.

بله دقیقا همین‌طور است. تلفن نقش اساسی در نمایش دارد. اگر تلفن حذف شود کار هویت خودش را از دست می دهد. در واقع می‌توان گفت نمایش دو کاراکتر دارد که یکی فرهاد شهره است و دیگری تلفن! در واقع این وسیله پاشنه آشیل فرهاد است.

صداهایی که می‌شنویم زنده هستند یا از پیش ضبط شده اند؟

من نمی‌توانم تصور کنم که صداها ضبط شده باشند. خیلی ها به من می‌گفتند صداها را ضبط کن اما امکان‌پذیر نیست برای من چرا که یک تئاتر زنده است و هر شب اجرای آن با شب بعد یا قبلش متفاوت است. اگر صداها را ضبط می‌کردیم، روح خود را از دست می‌داد و کارکرد یک ماشین را پیدا می‌کرد.

به نظر می رسد «آقای ف» در امروز ما زندگی می‌کند اما دکور و حتی برخی دیالوگ‌ها، انگار که زمان گذشته است. در واقع می‌خواهم بگویم یک تضادی در متن و به خصوص در چیدمان وجود دارد.

حرف شما را قبول دارم. من خواستم یک حالت تضاد در صحنه وجود داشته باشد که برگرفته از شکل زندگی آن آدم است. می توانستم به جای آن یخچال قدیمی دهه 50 یک یخچال سفید معمولی بگذارم آن وقت همه چیز عوض می شد اما خیلی از آدم هایی که به این شکل زندگی می‌کنند هنوز هم با همین ابزار و وسایل زندگی‌شان را پیش می‌برند. تلويزیونی که من در اجرا استفاده کردم در دهه 70 مد بود. در عوض من خیلی اصرار داشتم که این آدم اگر نان شب ندارد، حتما یک سیستم صوتی پیش رفته و یک آینه قدی داشته باشد. کسی که حتی پول خرید یک شارژ پنج هزارتومانی ندارد چندان دور از ذهن نیست که که وسایل زندگی‌اش به این شکل باشد.

آیا کار در بازبینی دچار مشکل نشد؟

خوشبختانه به مشکل برنخورد. آن ها با کلیت داستان مشکلی نداشتند. خوشبختانه امروز می‌شود به مسائل واقع بینانه نگاه کرد و خیلی خوب است که بتوانیم درباره شان حرف بزنیم اما این برنمی‌گردد به اینکه ما امروز فضای بازتری داریم؛ من فکر می‌کنم زمانه و دغدغه های ما تغییر کرده است و امروز شورای نظارت وقتش را صرف این چیزها نمی‌کند و سعی می‌کند به مسائل مهم‌تری بپردازد. فضاهای مجازی باعث شده دید کلی جامعه تغییر کند. این که می گویم فضا تا حدی باز شده مربوط به زمانه است که پیش می‌رود و لاجرم خیلی ها را با خودش همراه می‌کند و خیلی چیزها معمولی می شود.

در بخش هایی که فرهاد با تلفن صحبت می‌کند، دیالوگ ها بسیار منطقی پیش می روند اما مونولوگ های خودش نمی‌تواند مخاطب را جذب کند و در واقع او را از فضایی که برایش ساخته شده به بیرون پرتاب می‌کند. انگار مونولوگ های فرهاد تنها تلاشی است که فضا را پر کند و همچنین بخشی از داستان زندگی او را برای مخاطب شرح دهد. نظر خودتان چیست؟

من تلاش کردم تا جایی که امکان دارد این ها را حذف کنم یا اگر حذف نمی کنم دلیلی برای تک‌گویی‌ها بیاورم چرا که معتقدم تک گویی باید یک منطق قرص و محکم داشته باشد؛ ترفندی که به کار بردم این بود که فرهاد در حال آماده شدن برای روز بعد است که می خواهد درباره دوران حضورش در جنگ صحبت کند و این حرف ها را با خود تمرین می کند. در واقع تک گویی های فرهاد از جنسی نیست که یک نفر در تنهایی با خودش حرف می زند. او نگران فرداست و خود را برای روز بعد آماده می کند.

چرا فرهاد در تمام سال های زندگی اش به این مساله فکر نکرد که می تواند از بنیاد جانبازان سهمی داشته باشد؟ در پایان نمایش آیا می فهمیم که خش دار شدن صدایش به خاطر شیمیایی شدنش در حین جنگ بوده است؟

کار فرهاد و مدت حضورش در جنگ آنقدر کوتاه بوده که او هرگز فکر نمی کرده ممکن است در طول این مدت دچار آسیب شده باشد و کارش آنقدر کوچک و دم دستی بوده که حتی به خیالش هم نرسیده بود که ممکن است مشکل صدایش از آن باشد و خودش بارها می گوید که نمی تواند ربطی به دوران جنگ داشته باشد. اما تنها در صحنه آخر می بینیم که در حال مرور خاطراتش است و تازه متوجه می شود که کارش چندان هم کوچک نبوده است و در آخر هم می گوید که پول نمی خواهد و همین که صدایش برگردد و بتواند به خواندش در مجالس عروسی ادامه دهد راضی است.

یکی از بارزترین نقدهای شما به شبکه های اجتماعی بود. فرهاد خواننده مجالس عروسی است اما احساس می کند هنرمند است. آیا این توهمی است که شبکه های اجتماعی به او داده‌اند؟

دقیقا ایده من همین است. در شکل جدید نمایش و بازنویسی شدن تاکیدم بر این بود که پدیده ای مثل اینستاگرام باعث تولید هنرمند شده است. آدم ها به واسطه اینکه دنبال کننده دارند فکر می‌کنند هنرمند هستند. من در این نمایش در مورد آدم های فیک حرف می زنم. این کاراکتر درباره خواننده ای حرف می زند که سه تا فن پیج دارد و ادمین همه آن ها هم خودش است! این وضعیت در عین خنده دار بودن، وضعیت آدم های فیک است؛ آرتیست هایی که فقط خودشان خودشان را آرتیست می دانند. در این شرایط آدم فکر می کند باید به طور جدی درباره این موضوعات حرف زد چرا که هم به شخص آسیب می زند و هم به جامعه. این وضعیتی که شبکه‌های اجتماعی به خصوص اینستاگرام به وجود آورده است، یک تراژدی یا بهتر بگویم گروتسک است.