پایگاه خبری تئاتر: «اگر به طاعتى راغب شدى پس جامهىتأخير بر آن مپوشان. حال تو بايد چونبهلولان باشد، كه عاقلانه همراهِ وقت پيشمىروند.... چينهدان را از خوشهى امسال پركن و تا سال آينده صبر مكن، چونحوصلهى روزى را طورى ساختهاند كه ازآنچه هنوز هم آماده نشده برخوردارگردد. »1
جامهى تأخير و تفاخر به گريز از ادراك«درام» و «تئاتر» از آن روى بر اندام منتقدينو هنرمندان خوش نشسته است، كه در دايرهبىسرانجام «نخواستن» و «ندانستن» بااسلحه ظاهراً كارايى كه مىانديشند دردست دارند و با بهانه اينكه «تحليلنمايشنامه / Play - analysis» برخوردىخشك و آكادميك است و اثر را از روح آنتهى مىكند و ما و مخاطب با جسد بىروحىمواجه خواهيم شد كه فاقد «حركت» و«خون» است؛ خود را آسوده مىكنند.
عمدتاً در برخورد با «تئاتر» پوشندگانجامهى تأخير سلاح «احساس» را به كارمىگيرند. آنها مىانديشند هرچقدر بيشتراحساس به خرج دهند، اثر را بهتر دريافتخواهند كرد. از اين روى «تعقل» را مطلقاًرها مىكنند. دليل بارز آنها اين است كه اثرهنرى جهانى رازآميز و رمزگونه دارد كهاين جهان مانع از تحليل متفكرانه و منطقى وعلمى است. اين سهلانديشى باعث مىشودكه حتى از دريافت «روساخت» اثر نيز عاجزبمانند.
اگر از منتقد يا هنرمندى كه حكم مىدهداين اثر «خوب» يا «بد» است، بپرسيد: چرا؟احكامى كلى، احساسى و مطلقاً شعارىبىارتباط با اثر را رديف مىكند. و اگرسليقه به خرج دهد و بخواهد دلايلى تكنيكىارايه نمايد پاسخ مىدهد: مثلاً ريتم در كاركند بود! بازىها بد بود! اثر فاقد كارگردانىبود و الخ... اين كلىگويى و شهوت گفتارمانع از ارايه پاسخى منطقى خواهد بود. وپرسشگر حق دارد كه بپرسد: ريتم چيست؟آيا ريتم تابع اتمسفر كلى اثر هست يا خير؟آيا ريتم به ژانر اثر و مكتب آن بستگى دارديا خير؟ و همينجاست كه حكمدهنده بهاسلحه «هنر منطقبردار نيست» مسلحمىشود.
اين گريز از ادراك كه آرامآرام به يكشيوه بدل شده است اندامواره تئاتر را ازدرون تهى مىكند و باعث مىشود تا به هرنسيمى فرو بريزد.
آيا هرگز از خود سؤال كردهايم كه چراماى مخاطب كه «هملت» را به خوبىمىشناسيم و عمدتاً چند اجرا هم از اين اثرماندگار ديدهايم، دوباره به ديدن اجراىتازهترى از آن مىرويم؟ و اساساً چراكارگردان كه مىداند اين اثر بارها اجرا شدهاست، دوباره به اجراى آن دست مىزند؟سادهترين پاسخ اين است كه ما مىرويم تا«زاويه ديد» اين كارگردان را از اثر مشاهدهكنيم. و اين زاويه ديد دقيقاً ملهم از «تحليل»گروه مجرى است و تحليل اثر جز ازشناخت «روساخت» و «ژرف ساخت» و«شكل» و «محتوى» امكانپذير نيست. در نقدو تحليل گريز راهى نداريم جز اينكه ابتدادريابيم اثر به كدام «ژانر» بستگى دارد.
«نظريه انواع» كه قدمتى به اندازه قدمتخود درام دارد، هرچند كه «ارسطو» هرگزمستقيماً در اين باره نظريهاى ارايه نكردهاست، اما با مراجعه به «پوئتيك» درخواهيميافت كه شيوه او در اين كتاب براساس«طبقهبندى» استوار است. اما «نظريه انواع»هميشه مقبول نبوده است. گروهى ازتئوريسينها بهشدت آن را مورد هجومقرار داده و مطرود اعلام كردهاند. آيا به ايندليل مىتوانيم از اين مهم چشمپوشى كنيمو حكم بدهيم بدون فهم «ژانر / genre» اثرمىتوان آن را رد يا قبول كرد و به نقد آنپرداخت؟ براى پاسخ به اين سوال بهبررسى يكى از مطرحترين نظريهپردازانىكه «نظريه انواع» را رد كردهاند مىپردازيمتا به پاسخ برسيم.
حمله «بند تو كروچه» به نظريه انواع دركتاب «كليات زيباشناسى»اش بسيار مطرحو مشهور است. «كروچه» در ردّ نظريه انواعمىنويسد:
«...اين قضاوت غلط عبارت از آن استكه هنر را مىتوان به چند نوع يا به بسيارىاز انواع مخصوص تقسيم كرد كه هر يك ازآنها با مفهوم خاص و حدود معين قابلتشخيص بوده و قوانين مخصوص به خوددارد.
...بسيارى از علماى زيباشناسى هنوزرسالههايى مىنويسند درباره اصولزيبايى تراژدى و كمدى يا زيبايى سبكغزلسرايى يا مزاح يا زيبايى نقاشى ياموسيقى يا شعر و چيزى كه بدتر است ايناست كه منتقدينى كه درباره آثار هنرىقضاوت مىكنند به هيچ وجه اين عادت راترك نكردهاند كه آن آثار را با مقياسى انواعمخصوص يا هنرهاى مخصوصى كه بهگمان خود شامل آن مىدانند بسنجند. اينانتقادكنندگان به جاى آن كه معلوم كنند كهيك اثر هنرى زشت است يا زيبا نظر خود رابا يك رشته استدلالات بيان كرده مىگويندكه اثر مزبور قوانين مربوط به نمايشنامه ياتصنيف عاشقانه يا نقاشى يا حجارىبرجسته كوتاه را بهخوبى رعايت يا به طرزبدى نقض كرده است و درنتيجه چنينمعمول شده كه تحولات تاريخ هنرى و ادبىصورت تحولات انواع تلقى شوند....
مقصود من انكار اين حقيقت نيست كهفلسفه اعتقاد به انواع و وجود هنرهاىمختلف مراحل تحولى را پيموده ومىپيمايد. پوشيده نيست كه تاريخ ادبياتپر از اين گونه مولود است كه يك هنرمندنابغهاى در يكى از كارهاى خود شرايط يكنوع از انواع مقرر را نقض كرده و به اينجهت مورد سرزنش منتقدين قرار گرفتهباشد. اما اين سرزنش نتوانسته باشدتحسين و پسند عامه را نسبت به آن كارهنرى حفظ كند و سرانجام چون عامهنتوانسته است هنرمند را خاطى بشناسد وضمناً نخواسته است منتقد انواع راهممقصر بداند معمولاً كار به يك مصالحه ختمشده باشد به اين معنى كه نوع مورد بحثوسعت يافته و يك تازه دادى را مانند طفلحرامزادهاى كه بعد وضع او قانونى شده درآغوش خود پذيرفته باشد...
يك مانعى هم كه اين نظر به آنبرمىخورد اين است كه صاحبان اين نظرخود را در تعيين حد و رسم منطقى انواع وهنرها عاجز مىيابند و اگر موضوع كمى ازنزديك ملاحظه شود معلوم مىگردد كه همهتعريفاتى كه آنها درست كردهاند يا درتاريكىِ تعريف عمومى هنر محو مىشونديا فقط اين اثر را خواهند داشت كه يككارهاى هنرى مخصوصى را بدون دليل بهمقام نوع و ضابطه ارتقاء دهند و اين كار باموازين درست منطقى قابل بيان نيست....
مثال ديگر سؤالهايى است كه به حكممنطق در برابر اين كيفيت غيرمنطقى موردپيدا مىكند از اين قرار: وقتى براى هر يك ازانواع و هر هنرى يك ميدان مشخص تعيينكنيم برترى با كدام نوع يا كدام هنر خواهدبود؟ »2
در نظريه انتقادى «كروچه» به «نظريهانواع» مهمترين ايرادهايى كه شمردهشدهاند، عبارتند از:
1- هنر را نمىتوان به چند نوعمخصوص تقسيم كرد، يعنى نمىتوان براىانواع مرز مشخصى را معين نمود.
2- هنر با مفهوم خاص و حدود معينقابل تشخيص نيست.
3- هنرهاى مختلف مراحل تحولى راپيموده و مىپيمايند، يعنى اينكه انواع دائماًدر حال تكثير و تحول هستند.
4- نمونههاى تازه با عنايت به اينكهبعضى از اصول را مراعات نكردهاند،پذيرفته مىشوند.
5- تعيين حد و مرز منطقى براى انواعغيرممكن است.
اين ايرادها كاملاً منطقى و پذيرفتنىاست. چرا كه نمونههاى پذيرفتهشدهتاريخى فراوانى دارد كه فوراً مىتوان بهآنها استناد كرد. همچنان كه طبقهبندىسهگانه ارسطويى در زمان «هوراس /Horace» گسترش مىيابد و پذيرفته هممىشود و همچنان اين طبقهبندى در حالگسترش است. با اين همه آيا با اين دلايلمىتوان نظريه انواع را مردود اعلام كرد؟ «بلى و خير! » بلى، اگر مرزبندىها مشخصو قانون و قاعدهها آمرانه باشد و تخطئى ازآنها غيرممكن بنمايد. همانند نظرياتتئوريسينها و منتقدين نئوكلاسيك كهقواعد آمرانهاى را وضع كرده بودند و هرهنرمندى كه از آن تخطئى مىكرد محاكمهمىشد.3
نه، به اين دليل كه اين ايراد به ذات نظريهانواع وارد نيست. چون گونههاى تازه رامىپذيرد و قوانين آمرانه ندارد.
«كروچه» خود به اين مهم توجه مىكند ودر همان كتاب تلاش مىكند نظرياتش راتعديل كند. او در ادامه مباحث مطرحشدهمىنويسد:
«با اين حال اگر هنرپيشه صرف و منتقدصرف و در ضمن فيلسوف صرف نتواندنسبت به اصول كلى و اجناس و طبقاتتوافق كنند اين چيزها ممكن است از جهاتديگر سودمند واقع شوند و اين سودمندىعبارت از همان جنبه درست اين نظرياتنادرست است كه من آن را ناگفته نخواهمگذاشت...
نكته مهم اين است كه فهرست را نبايد باحقيقت مشتبه كرد و تذكر يا فرضيهمشروط را نبايد بجاى دستور قطعىگرفت. »4
بديهى است كه نظريه انواع چيزى فراتراز قوانين و اصول آمرانه خشك و قطعىاست و روشن است كه توقعات و انتظاراتمخاطب از كمدى با توقعات و انتظاراتش ازتراژدى متفاوت است. تشخيص اينكه اثركمدى، تراژدى، ملودرام و... است، سببايجاد توقعهاى مخصوص در تماشاگرمىشود. مثلاً در يك اثر ملودرام به سبباينكه تماشاگر با شيوه ملودرام آشنايى پيداكرده است بيننده حتماً متوقع خواهد بود كهكاراكتر اصلى در پايان كار زنده و موفقباقى بماند. حال اگر با توقعات بيننده بازىشود اين موجب بهم ريخته شدن توقعبيننده و واپس زدن او خواهد شد. مثلاً درگونهاى كه ذكر كرديم اگر ناگهان كاراكتراصلى بميرد، توقع مخاطب آشفته مىشود.البته در همين نمونه در صورتى مجاز بهاين امر خواهيم بود كه بخواهيم مفهومىجديد و قوى را در مخاطب القاء كنيم. اما اگرمخاطب يا منتقد در تشخيص گونه خطاكرده باشند، بديهى است كه توقعات آنهادرهم ريخته مىشود. يا اگر هنرمند درتشخيص گونه به خطا رفته باشد روشناست كه توقعات مخاطب را آشفته مىكند.تحليل به منتقد كه پل ارتباط هنرمند ومخاطب است كمك مىكند كه دچار اينخطاهاى آشكار نشود.
با توجه به «نظريه انواع» مشخص استكه گونهها محدود و منحصربهفرد نيستندو دائماً در حال تحولند. كشف اين تحول بهعهده منتقد است. اگر هنرمند به اين كشفبرسد و مخاطب يا منتقد از درك آن عاجزبماند، اين گناه هنرمند نيست.
نظريه انواع به مسئله ديگرى هم تأكيددارد و آن مسئله «ارتباط»، «تقابل» و «قياس»است. مخاطب در برخورد با اثر و انتظاراتىكه از آن دارد، مجموعه خصوصياتى استكه او از عرف در ذهن خود داشته است. او بهوسيله همين «داشتها» و «قياس» بانمونههاى ديگر سطح توقعاش را معينمىكند. ولى بايد به يادداشت كه حتى در يكگونه خاص مثلاً كمدى سطح توقعاتيكسان نيست. توقع نسبت به ماهيت ذات اثرايجاد مىشود. اگر ما از همه كمدىها يكانتظار را داشته باشيم، اصل تنوع را ناديدهگرفتهايم، و مگر نه اين است كه خود كمدىشكلهاى متفاوتى دارد؟
«هنگامى كه نمايشنامهها را تحتعناوين كمدى، تراژدى، «مضحكه / Farce»و غيره و غيره طبقهبندى مىكنيم درواقعنسبت به ماهيت دنيايى كه نمايشنامهنويسآفريده است واكنش نشان مىدهيم. طبقاتدر جهت كارايى و تسريع بيشتر ضرورتيافتهاند و شرح ناچيزى از امكان تنوع در هرنوع را شامل مىشوند. در عين حال دنياىكميك «هرطور شما بخواهيد» از شكسپير، «كيمياگر» از بن جانسون و «مردمگريز» ازمولير - گزيده سه شاهكار بلامنازع - ازبسيارى جهات متفاوت است. »5
نكته مهم در فهم «نظريه انواع» اين استكه ما نظريهاى عام در باب انواعشناختهشده داشته باشيم. يعنى ابتدانيازمند فهم كلى «تراژدى» يا «كمدى»هستيم و سپس به تنوع زير مجموعهها وفهم آنها مىرسيم. پيش از اين اشاره كرديمكه اولين در ورود به ميدان «ادراك /Percpection»، «صورت» اثر است. ادراكبه كشف شخصى مخاطب از اثر وابستهاست. اما مفهومى بسيار وسيعتر از صرفواكنش احساسى مىباشد. ادراك در گاماول بىترديد با احساس ارتباط دارد. ما اگربا اثر احساسى همگامى نداشته باشيم قطعاًبه فهم آن نخواهيم رسيد. مخاطبى خاصممكن است با سليقه، شناخت و فرهنگى كهدارد، اثرى را پس بزند. اين حق طبيعىاوست. اما همو حق ندارد به اين دليل اثر رانقد كند و آن را مردود اعلام نمايد چون بهسلايق شخصى يا شناخت محدوداش پاسخمثبت نداده است. صاحب اين قلم با بسيارىاز مخاطبين و منجمله دانشجويان تئاترروبرو شدهام كه براساس سليقه و شناختمحدود خود بعضى از آثارى را كه امتحانخود را به تاريخ پس دادهاند را پس زدهاند وآنها را فاقد صلاحيت دانستهاند. مثلاً وقتىدانشجويى مىگويد: «آريستوفان» بد استو قابل تحمل نيست، مىمانم كه چه بايدبگويم!! يا وقتى حكم قاطعانه مىدهد كهفلان اثر شاهكار است و وقتى مىپرسمچرا؟ و پاسخ مىدهد: حسم مىگويد!! حيرانمىمانم. منتقدين اينچنينى هم وجود دارندكه در برابرشان، جز سكوت، پاسخى وجودندارد.
گاهى مخاطب در اثر ايجاد جو يإے؛ؤؤشانتاژهاى رسانهاى واكنشى مثبت يا منفىدر برابر اثرى از خود بروز مىدهد. اينواكنشها، واكنشهاى اصولى نيستند.عمدتاً متكى بر جو و احساس صرفمىباشند.
به ياد داشته باشيم كه «تئاتر» مترادف«فرهنگ» است و براساس اين واكنشهانمىتوان درباره آن حكم داد. تحليلنمايشنامه به عنوان يك فن با اين فرضاساسى همگام است كه:
الف: كارگردانى فرايند كاملاً شهودىنيست.
ب: بلكه نوعى فرايند ابداع هنرى نيز هست.
و «ادراك»، «درام» فقط متكى بر«احساس» نيست. بلكه:
1- هم بر احساسات شديد.
2- و هم بر آگاهى عينى و اساسى ازچگونگى فرايند آفرينشى.
دلالت دارد. حال با اين پيشفرض و باتكيه بر «نظريه انواع» به بررسى گونههاىدرام مىپردازيم. «تراژدى» يكى از گونههاىمطرح دنياى درام است. و مىدانيم كه دورهطلايى يونان قديم، عصر تسلط اين گونهبوده است. تراژدى يونان در قرن پنجم ق.مدر اوج و شكوه و اقتدار خود بود. از ساحتىديگر مفهوم تراژدى آنچنان كه ما مىفهميم،آفريده دو قرن اخير است. اولين كسى كهدرباره تراژدى نظرياتش را تبيين كرد،ارسطو بود. او در «پوئتيك» كه آن را در قرنچهارم قبل از ميلاد نوشته است، نظرياتشرا ارايه كرد. بسيارى از پارامترهايى را كهاو برشمرده هنوز كاربرد دارند. يكى ازمهمترين نظريات پيدايى تراژدى اين استكه عقيده دارند تراژدى از دل آئينهاىديونيزوسى بوجود آمده است. رقص وبازيگرى را به اين خداى يونانى نسبتمىدهند. اينكه چگونه اين آئينهاىديونيزوسى منجر به تراژدى شد جاى بحثفراوان دارد.6 ارسطو اجزاء تراژدى را بهشش قسمت تقسيم مىكند. اين اجزاءعبارتند از:
1- طرح. 2- كاراكتر. 3-ديالوگ. 4- انگاره. 5- منظر نمايشى. 6-آواز.
«هر تراژدى بايد شامل شش جزء باشدكه چگونگى آن را معين سازند، از اين قرار:داستان، اخلاق، گفتار، فكر، صحنهآرايى،آواز. اين شش جزء، دو جزء از وسايل تقليداست، يك جزء از طريقههاى تقليد و سه جزءديگر از موضوعات مورد تقليد و جز اينشش جزء ديگر هيچ نيست. »7
ارسطو در «پوئتيك» بهطور مبسوط دراين باره صحبت كرده است.8 فهم دنياىتراژدى يونان نيازمند فهم و شناخت شكلتراژدى يونانى و آگاهى بر شرايط زندگىيونان قديم است. شناخت مفهوم بازيچهبودن انسان در دست خدايان كه از منظريونانيان رستگارى شمرده مىشد. اينانگاره در تمامى تراژدىهاى يونان ديدهمىشود. اما معيارهاى عامى كه مورد وثوقباشد براى تراژدى وجود ندارد. از اين رو ما به ناچار مفاهيم مختلف تراژدى را ازديدگاههاى مختلف بررسى مىكنيم.متفكرين جديد سعى دارند تا تراژدى را ازمذهب جدا كنند. «ريچاردز» به عنوان يكمنتقد ادبى مىگويد:
«مذهبى كه عرش پاداشدهنده داردچنين مذهبى هرگز نمىتواند تراژدىمذهبى داشته باشد. »
تفاوتى كه در تراژدىهاى «سوفوكل»مثل «اديپوس شهريار» با تراژدىهاى«شكسپير» وجود دارد - علاوه بر تفاوتساختمان و ساختار - اين است كه دراديپوس شهريار افسوسى كه مىماندبخاطر سرنوشت محتوم و غيرقابل تغييراست. در صورتى كه در «شاهلير» يا «مكبث»وقتى كه افسوس مىخوريم به خاطر ايناست كه مىگوييم: افسوس كه «شاهلير» اينراه را انتخاب كرد، چون مىتوانست راهديگرى را هم انتخاب كند. اما در اديپوسشهريار هيچ راهى جز همان چيزى كه تقديرمعين كرده وجود ندارد.
در تراژدىهاى يونانى اكثراً حق انتخابىوجود ندارد. ولى در تراژدىهاى مسيحىحق انتخاب براى كاراكترها وجود دارد.تمام قهرمانان موجود در تراژدىهاى يونانبه خاطر اينكه قصد قهرمان شدن داشتند وبه نحوى با تقدير خود مبارزه مىكردندسرنوشتى شوم و دردناك داشتند. پذيرفتنتقدير، سرنوشت نهايى تمامى تراژدىهاىيونان است.9
در اينجا ضرورى است قبل از اينكهمفاهيم مختلف تراژدى را از ديدگاههاىمتفاوت بررسى كنيم. ابتدا براى نمونهتراژدى «اديپوس شهريار» را از ساحت«ساختمان / Construction» مورد توجهقرار دهيم و به تبارشناسى اسطورهاديپوسى بپردازيم و آنگاه نظريات فلاسفهرا بر اثر ارتباط با تراژدى مورد بررسىقرار دهيم. پيش از اين به ساختمان تراژدىيونان اشاره كرديم و يادآور شديم كه درتحليل اثر ابتدا بايد از شكل آن آغاز كرد.حال ببينيم آيا ساختمان تراژدى يونان بردرام اديپوس شهريار منطبق هست يا خير؟براى نيل به اين هدف ساختمان اديپوسشهريار را بررسى مىكنيم.
اديپوس شهريار / سوفوكل - ترجمهشاهرخ مسكوب.
1- پرولوگ: از شروع نمايشنامهاديپوس تا ورود همسرايان.
2- پارادوس: ورود همسرايان.
3- اپيزوديك: اديپ و تيرزياس.
4- استاسيمون يك: از قسمتى كههمسرايان بعد از اديپ و تيرزياس مىروند.
5- اپيزود دوم: اديپ و كرئون.
- دخالت همسرايان كه «كوموس /Commos» ناميده مىشود.10
الف: كرئونواديپ.
ب: كرئون و اديپ و ژوكاست.
ج: كوموس.
د: ژوكاست و اديپ.
6- استاسيمون دوم: همسرايان -آنترمت كورال -
7- اپيزود سوم: ژوكاست.
- بعد از همسرايان شروع مىكند.ژوكاست و اهل كُرنت - پيك و اديپ.
- همسرايان دخالت مىكنند. - آنترمتكورال. -
- «هيپروشم / Hyprochem»11
- اديپ - پيك - چوپان لايئوس.
8- استاسيمون سوم: گروه همسرايان.
9- اگزودوسى: ملازم - سرآهنگ -اديپ و كرئن.
10- اپى لوگ: سرآهنگ.
«اديپوس شهريار» در ميان آثار تراژيكيونان باستان، مشهورترين و ستايشانگيزترين اثر است.
ارسطو در «پوئتيك» از آن به عنواننمونه برجسته بارها نام برده و امروزه هماديپ مشهورترين و پراجراترين آثاركلاسيك است. اگر در دنياى امروز همراه باآنتيگونه به كرات اجرا مىشود، مربوط بهاين است كه گذشته از ارزشهاى دراماتيك وقدرت درونى، اين درام داراى انعكاسايدئولوژيك هم هست. علاوه بر اينها اديپيك تراژدى خالص است و به عنوان نمونهدرام يونانى شناخته مىشود. بر اساسهمين ارزشهاست كه توسط محققين تئاترنظريات مختلف و گاه متضادى درباره آنارايه شده است. اثر از ساحتهاى مختلفىمورد توجه قرار گرفته است. با اين همه بهنظر مىرسد كه اين ارزشها در زمان اوليناجراى آن مورد توجه مخاطب يونانى قرارنگرفته است. در زمان ما با فاصله 25 قرنىكه از اولين اجرا داريم به سختى ممكن استكه بتوانيم عكسالعمل مخاطبان آن دوره رادر اين مورد دقيقاً دريابيم. عدم اقبالمخاطب آن دوره در مورد اين اثر در موقعمسابقه دلايل ديگرى دارد. اديپ به دليل عدمساختار زيبايىشناسى و ادبى مورد عدمتوجه قرار نگرفته است. به نظر مىرسد كهسوفوكل از دريافت جايزه در مورد اين اثرخوددارى كرده و درواقع به نفعتراژدىنويس ديگرى به نام «فيلوكللس» كهبرادرزاده «اشيل» بوده كنار رفته، و يا دربرابر او شكست خورده است. ما امروزه ازتاريخ دقيق اجراى اديپ مطلع نيستيم و فقطيك دسته فرضيه داريم. دو نكته مىتواندراهنماى ما باشد. به ويژه از منظر تاريخىاين دو نكته بسيار مهم است:
1- مسئله طاعون.
2- ارتباط خاصى بين كاراكتر اديپ وپريكلس.
رواج طاعون كه «توسيديد/Thucyidide» از كشتار بسيار آن صحبتكرده است، در حدود 430 ق.م به آتنمىرسد و بر مشكلات موجود كه مربوط بهجنگهاى «پلوپونز» است مىافزايد و تاسالهاى 426 ق.م ادامه داشته است.
مسئله طاعون در اديپ اگرچه بهسنتهاى ادبى و تاريخى يونان ارتباط داردامّا به نظر مىرسد كه در تاريخ واقعى همصورت پذيرفته است. سرزمينى كه دچارطاعون شده است و تراژدى آن را پيشگويىمىكند. حالا ما مسئله طاعون در اديپ رابهتر درمىيابيم، حتى اگر سوفوكل قصديادآورى بىتوجهى و گناه كارى مردمانهمان دوره را به عنوان دليل اين آفت مدنظرنداشته باشد. ولى در هر حال او آن را بهنمايش كشيده و بايد به آن توجه داشت وبايد دقت نمود كه در آن دوره طرح مسئلهطاعون در ارتباط با جو و اتمسفرى بود كهوجود داشت و موجب نگرانى و وحشتشده بود.
با عنايت به روحيه خاص آثار سوفوكلبه نظر مىرسد كه او يا در همان موقعى كهطاعون به پايان مىرسيده يا كمى بعد از آناين اثر را نوشته باشد. امّا ظّن قوىتر ايناست كه مدت زمان كوتاهى از اين مسئلهگذشته است. زيرا لازم بود كه خاطراتدشوار اين آفت كمى فراموش شده باشد ومردم به يك آرامش نسبى رسيده باشند كهقدرت تحمل آن را در ديدن تراژدى پيداكنند. در نتيجه حالا مىتوان تصور كرد كهدليل شكست آن در كنكور تراژدى در آتنبه خصوص همين مسئله طاعون و طرح آندر اثر بوده است. اگر تصور كنيم كه اين اثرقبل از سالهاى 421 ق.م يعنى زمان قراردادصلح «نيسياس / Nicias» نوشته شده باشد.
امّا پريكلس در سال 429 ق.م مرده بود وتقريباً غيرممكن اسد كه تصور شودتراژدى اديپ درست در زمانى كه او دررأس قدرت بوده نوشته شده است. زيرا اثرتصويرى از اديپ داده كه بيانگرشباهتهاى ظريفى با شخص پريكلساست. پريكلس كسى است كه به مدت سىسال در آتن حكومت كرد و دربارهاشنظريات گوناگون مخالف و موافق بود. ايننظريات از يك سو همراه با ستايش و تمجيدو از سويى ديگر همراه با ترس و تنفرمىباشد. بدون شك امّا با اندكى ترديدمىتوان گفت كه سوفوكل در طراحىكاراكتر اديپ شخصى پريكلس را مدنظرداشته و همينطور نقطه نظرات معاصرينشدرباره او را مورد توجه قرار داده است. آنچنان كه پيداست پريكلس مورد ستايشبسيار بوده، حتى از نظر مخالفين سياسىخودش هم بارها مورد تمجيد قرار گرفتهاست. مثلاً او از طرف «توسيديد» كه رقيبسياسى او بود بارها مورد تمجيد قرارگرفته بود. با اين همه او از نقطه نظرات ديگرمورد انتقاد يا ستايش بود، از جمله:
1- رفتارهاى ستايشآميز او نسبت بهمعبد اُلمپ.
2- منطقگرايى سياسى او.
3- دقت بيش از حد او درباره اهميتيافتن و عظمت دولت.
4- ميل او براى خدمت با حفظ روحيهتحميل نظريات شخصى (اگرچه نظرياتشبه نفع جامعه بود. )
5- عدم تحمل نظر ديگران و مشاورين وتصميمگيرى شخصى.
6- مجموعه رفتارهاى خودسرانهاى كهاين امكان را مىداد كه او را شخصيت جبارناميد.
با توجه به اين نكات اگر چنانچه زماننوشتن را چند سالى بعد از مرگ پريكلسبگيريم متوجه مىشويم كه سوفوكل درمورد او نظرى انتقادآميز داشته است. درمورد ارتباط سوفوكل و پريكلس مااطلاعات دقيقى نداريم. حتى نمىدانيم كه آياانتخاب سوفوكل به عنوان بهترين تراژدىنويس و مشاور پريكلس در سال 440 ق.مبراى نمايشنامه آنتيگونه به دخالت پريكلسبوده يا خير. - آنتيگونه حدود 19 سال قبلاز اديپ نوشته شده است.
«پلوتارك» در تاريخ خود، در بخشى كهبر پريكلس اشاره مىكند مىنويسد: «پريكلس نظر خوشى راجع به آثارسوفوكل نداشته. » ارنبرگ /«V.EHRENBERG» در كتاب «سوفوكلو پريكلس» كه به سال 1954 توسطآكسفورد منتشر شده است اين سوال راطرح مىكند:
«آيا سوفوكل نماينده نظرى اخلاقمذهبى محافظهكارانه در برابر فردگرايى،منطقگر او واقعبينانه پريكلس نيست»12
توجه داشته باشيم كه اديپ و آنتيگونهدرامهايى هستند كه درامنويسى در آنها بهقوانين مهم دينى / آسمانى مىپردازد و آنهارا در برابر حكومت جبارانه قرار مىدهد. و«آنتيگونه» درام آرمانى «هگل» در تبيينتراژدى است. تحليلگران درام اديپوسشهريار بر تميز اين درام از اديپوس دركلونيوس به آن نام Oedipous"Tyrannos" دادهاند. اديپوس شهريار درامىروى مفهوم حكومت جبارانه است. در خودمتن كلمه "Tyrannos / جبار "كاربرد جالبىدارد. دهها بار در ديالوگها به كار رفته وهر بار كه اين كلمه به كار رفته در ارتباط بامفهوم حكومت است و به خصوص اين كلمهبيشتر توسط گروه همسرايان كه بيانگرتفكر درامنويسى هستند به كار گرفته شدهاست. از جمله اينكه آنها مىگويند:
«اين غرور است كه جباران رامىآفريند. »
نكته قابل توجهى كه در اينجا بايد به آناشاره كرد اين است كه: تراژدىنويسان براساس تفكرات موجود مىنوشتند وخودشان خالق داستان نبودند و علاوه براين به آنها اجازه تغيير در قالب داستان دادهنمىشد. برخلاف تراژدىنويسان مدرنهستند كه اين اختيار را دارا هستند. براىحضور در جشنوارههاى ديونيزوسى،داستانها را به درامنويسان مىدادند وتماشاگران خواهان همان داستانها بودند.
هر سه تراژدىنويس بزرگ يونانسوژههاى مشابهى را كار كردهاند و هدفآنها قبل از هر چيز استقبال تماشاگر بوده تااهداف سياسى يا هر چيز ديگر.13 براى اينمدعا كه داستانها از قبل به درامنويس دادهمىشد و براى مخاطب شناخته شده بود بهگفته يكى از كمدىنويسان آن زمان به نام«آن تى فون / ANTIFan» اشاره مىكنيم.او در اين مورد مىگويد:
«تراژدى چه نمونه دشوار و نفرينشدهاى است. تراژدى از هر لحاظ مشكلاست. زيرا موضوعات آن را مخاطبمىداند. قبل از اينكه آن را اجرا كنى اومىداند كه مثلاً اديپ كيست؟ كه پدرشلائيوس و مادرش ژوكاست است. حتىمىداند چه كسانى فرزندان آنهايند و بر سرآنها چه خواهد آمد. »هدف در جشنوارههاجلب تماشاگر است. تماشاگرى كه«كرتيئك» قهار و دانايى است و آگاه وصاحب فرهنگ است.
روشن است كه اين مجموعه اطلاعاتبراى تحليل از سوى «دراماتورژ» ارايه مىشود. يكى از دلايل عمده حضورضرورى دراماتورژ در گروههاى اصيلتئاترى به همين جهت است. و شخص استكه زاويه ديد ما در رويكرد به «اديپوسشهريار» تحليل از منظر دراماتورژ است كهدر رأس هرم هر گروه تئاترى جاى دارد.
تراژدى از هر لحاظ مشكل است و نمونهدشوار و نفرين شدهاى است.
ادامه دارد.
پانوشت:
مجله صحنه
1- ابن عربى، فتوحات مكيه، ج4، ص 87.
2- كروچه، بندتو/ كليات زيباشناسى،ترجمه فواد روحانى - ص 110 - 114.
3- براى اطلاع بيشتر از اين مسئلهمراجعه كنيد به:
الف: آناتومى ساختار درام صفحه 368تا 378.
ب: تطور اصول و مفاهيم در نمايشكلاسيك صفحه 59 تا 65.
ج: پاورقى و حواشى «نام ارسطوطاليسى درباره هنر شعر»
د: پاورقى و حواشى «هنر شاعرى. »
ه: نمايشنامه و ويژگيهاى نمايشصفحه 48 تا 53.
4- كروچه، بند تو/ كليات زيباشناسى -ص 116 - 117.
5- داوسن، دبليو، اس / نمايشنامه وويژگيهاى نمايشى - ص 25.
6- براى اطلاعات بيشتر به منابع ذيلمراجعه كنيد:
الف: تاريخ ادبيات يونان / اچ. جى. رز -ابراهيم يونسى
ب: تاريخ تئاتر جهان / اسكار. گ. براكت- هوشنگ آزادىور
ج: خاستگاه اجتماعى هنرها - مقاله«سرآغاز نمايش در يونان / جرج تامسون -كلودكر باسى.
7- ارسطو / هنر شاعرى - فتحاللهمجتبايى - ص 70 - 71.
8- براى اطلاعات بيشتر به منابع ذيلمراجعه كنيد:
الف: ارسطو / نامه ارسطوطاليسدرباره هنر شعر / ترجمه سهيل افنان -چاپ لندن - 1948.
ب: ارسطو/ هنر شاعرى (بوطيقا) -ترجمه و مقدمه و حواشى از فتحاللهمجتبائى - بنگاه نشر انديشه - تهران1337.
ج - ديچز، ديويد / روشهاى نقد ادبى -ترجمه غلامحسين يوسفى و - علمى -تهران - 66.
كه تقريباً همه مباحث عمده ارسطويى رانقل كرده است مشخصاً به دو فصل اول آنتحت عنوان «معضل افلاطونى» و «راه حلارسطويى» رجوع كنيد.
د قادرى، نصرالله / آناتومى ساختاردرام - كتاب نيستان - تهران - 1380.
9- كتاب «چشماندازهاى اسطوره»ميرچاالياده ترجمه جلال ستارى، كتاببسيارمفيدى براى بررسى مسئله برخوردبا اسطورهها در دنياى امروز است.
10- دخالت جمعى همسرايان كوموسناميده مىشود.
11- هيپروشم از اهميت بيشترى ازكوموس برخوردار است.
12- ارنبرگ / EHRENBERGتراژدىشناس بزرگ انگليس است.
13- داستانها از نظر تماشاگر شناختهشده بود و اين كار را براى درامنويسىبسيار مشكل مىكرد.ش