حتي جزيي از كارنامه او، اوج كميك تئاتر امريكا در اواخر قرن بيستم را بهطور خلاصه نشان ميدهد: «پابرهنه در پارك»، «زوج ناجور»، «اتاقي در هتل پلازا»، «عاقبت عشاق سينهچاك»، «زنداني خيابان دوم»، «مرور خاطرات ساحل»، «گمشده در يانكرز» و «خنديدن در طبقه بيستوسوم.»
سايمون بيش از ٣٠ نمايشنامه نوشت و با نگاهي به فيلمنامههاي غيراقتباسياش - مانند «بچه دلشكسته»، «دختري كه وداع ميكند» و «شبيه به دوران قديم»- ميتوان تسلط قلم اين نويسنده را درك كرد. برگردان فارسي نمايشنامههاي «پسران آفتاب»، «پابرهنه در پارك»، «دختر يانكي»، «اتاقي در هتل پلازا» و «گمشده در يانكرز» در ايران منتشر و با استقبال خوانندگان و مخاطبان تئاتر روبهرو شدهاند.
«بايد دستگير ميشديم»
ماروين نيل سايمون چهارم جولاي ١٩٢٧ در برانكس نيويورك به دنيا آمد. در كودكي والدينش از يكديگر جدا شدند و او كه مدام از خانهاي قوموخويشي به خانه ديگري ميرفت در محلههاي كويينز و منهتن بزرگ شد. بنابراين كودكي شيريني را پشت سر نگذاشت. برادرش، «دني»، نام مستعار «داك» (مخفف دكتر) را روي او گذاشت چون عادت داشت گوشي پزشكي دور گردنش بيندازد و وانمود كند، دكتر است.
دني و نيل روابط صميمي داشتند تا اينكه دني در سال ٢٠٠٥ از دنيا رفت. اين برادرها طي جنگ جهاني دوم، محتواي كار كمدينها را مينوشتند؛ نيل اين حرفه را زماني كه به نيروي هوايي امريكا پيوست و در كالجي در NYU و دانشگاه دنور شركت كرد، ادامه داد. پس از جنگ، دني شغلي را براي نيل در پستخانه كمپاني برادران وارنر دستوپا كرد با اين وجود هرگز دست از نوشتن نكشيدند. وقتي اين دو برادر مسوول نوشتن نمايشنامهاي راديويي شدند، نيل سايمون از كار در پستخانه انصراف داد. سال ١٩٥٠، سيد سيزر، بازيگر فيلمهاي كمدي، آنها را براي برنامهاي جديد، «Your Show of Shows» استخدام كرد. در آنجا به گروه نويسندگياي ملحق شدند كه به اسطوره بدل شد؛ مل بروكس، مل تولكين، لوسيل كالن از نويسندگان ثابت بودند و كارل رينر كه به عنوان بازيگر نيز استخدام شده بود و گهگاه نويسندگي ميكرد و بعدها نيز لري گلبرت به آنها اضافه شد.
سايمون در مجموعه تلويزيوني «اساتيد امريكايي» كه از شبكه PBS پخش ميشد، گفته بود: «وقتي وارد اين برنامه شدم، ميدانستم اين گروه، متبحرترين گروه نويسندگان هستند كه حالا دور هم جمع شدهاند.» به مجله پاريس ريويو گفته بود، ميشود اسمش را گروه ديوانهها بگذاريم؛ «جيغ ميكشيديم و دعوا ميكرديم و يك خط ديگر مينوشتيم و يكبار هم داشتيم با گاز فندك يك ميز را آتش ميزديم. بايد دستگيرمان ميكردند، همه ما را.»
تماسهايي از هاليوود
برنامه رنگارنگ «Your Show of Shows» سال ١٩٥٤ روي آنتن رفت اما سايمون طي دهه ١٩٥٠ به نويسندگي براي تلويزيون و كار براي سيد سيزر، فيل سيلورز وگري مور ادامه داد. اما برادرش كارگردان شده بود و نيل در فكر امتحان كار جديدي بود؛ نمايشنامهنويسي. بعد از نوشتن ٢١ پيشنويس، نخستين نمايشنامهاش را تحت عنوان «بيا در شيپورت بدم»، تمام كرد. اين اثر درباره مردي بيدستوپاست كه تصميم ميگيرد با برادر بيمسووليتش در يك خانه زندگي كند. نيل سايمون نميدانست اين اثر موفق ميشود يا نه. او به پاريس ريويو گفته بود: «مساله مرگ و زندگي بود. اگر اين نمايش شكست ميخورد، احتمالا مجبور ميشدم به كاليفرنيا مهاجرت كنم و نويسنده برنامههاي كمدي تلويزيون شوم.» اما نگراني جايي نداشت. بنابر گزارشها، در شب افتتاحيه نمايش در سال ١٩٦١، يكي از تماشاگران از خنده غش كرد.
پس از نمايش موزيكال «Little Me» كه نخستين جايزه توني را براي او به ارمغان آورد، سايمون در سال ١٩٦٣ نمايشنامه «پابرهنه در پارك» را درباره زوج جواني نوشت كه ميخواهند مسير زندگيشان را در نيويورك پيدا كنند. نمايش اين اثر با كارگرداني مايك نيكولز به موفقيتي بينظير دست يافت و چهار سال مداوم در برادوي روي صحنه رفت. هر دوي اين نمايشنامهها دستمايه ساخت فيلم سينمايي شدهاند كه «پابرهنه در پارك» سرآغاز حرفه بازيگري رابرت ردفورد در سينما را رقم زد. نمايش اين اثر نيز با بازي ردفورد اجرا شده بود.
در باقي سالهاي دهه ١٩٦٠، آثار سايمون به كارهايي كه برادوي به آنها علاقه داشت، نزديك بود: «زوج ناجور»، «اتاقي در هتل پلازا» و «قول، قول است» همگي به محبوبترين و موفقترينهاي برادوي بدل شدند. كارهاي نمايشي او در دهه ١٩٧٠ دچار فراز و فرودهايي بود؛ آثار مشهوري مانند «پسران آفتاب» و «اتاقي در هتل كاليفرنيا» با كارهاي كمتر شناختهشدهاي مانند «بانوي نان زنجبيلي» و «محبوب خدا» همراه بودند. يكي از دلايل ضعف او در آثار نمايشي، تماسهايي بود كه از هاليوود با او گرفته ميشد. سايمون فيلمنامههاي غيراقتباسي را براي سينما و فيلمهاي «بچه دلشكسته»، «قتل با مرگ» و «دختر خداحافظي» نوشت و كار چند نمايشنامه اقتباسي را انجام داد.
نمايشنامه به مثابه زاده شدن
اغلب اوقات سايمون دستكم گرفته ميشود و ارزش آثار او به اندازه دستگاههاي توليد شوخي و خنده پايين آورده ميشود. قطعا او شخصيتي شوخطبع داشت؛ چه وقتي شخصيتهاي آثارش را پرورش ميداد و چه زماني كه از خودش ميگفت. وقتي خبرنگار مجله «پلي بوي» از او پرسيده بود، چرا نيويورك را به لسآنجلس ترجيح ميدهد، گفته بود: «وقتي هواي نيويورك ٣٧ درجه است، لسآنجلس ٢٢ درجه است. وقتي نيويورك منفي يك درجه است، لسآنجلس هنوز همان ٢٢ درجه است. هرچند نيويورك ٢ ميليون نفر آدم شوخطبع دارد اما لسآنجلس ٢٢ نفر .» برخلاف اشتياقي كه او به نيويورك داشت، ٤٠ سال از عمرش را در لسآنجلس گذراند. سايمون رضايتش را از اقبالي كه داشت، اينطور بيان كرده بود: «من عاشق زندگي كردن هستم. مشكلاتي در زندگيام دارم، اما زندگي كردن بهترين راه چاره براي حل اين مشكلات است.»
سال ٢٠٠٣ سختگيريهاي سايمون به ويژه با بازيگران زن، مورد انتقاد قرار گرفت. او با نامهاي كه براي ماري تايلر مور نوشت عذر او را از نمايش «معماي رز» خواست، چرا كه بازي او را پايينتر از سطح معمول ميدانست. اما انتقادها به سايمون عادلانه نبود و امانوئل رازنبرگ، تهيهكننده تئاتر سال ١٩٩٧ به واشنگتنپست گفته بود: «از نظر سايمون نمايشنامه مثل زاده شدن يك كودك است. چون او نمايشنامههاي زيادي نوشته است، مردم خيال ميكنند ماشين تحرير او به طور خودكار تايپ ميكند. آنها فكر نميكنند او تعهد احساس عميقي به تكتك آثارش دارد.»
آثار نمايشي سايمون با سهگانه شبهخودنگاره در دهه ١٩٨٠ عمق گرفت: «مرور خاطرات ساحل»، «بلاكسي بلوز» و «گروه برادوي». «بلاكسي بلوز» جايزه توني بهترين نمايش كمدي را از آن خود كرد. سال ١٩٩١ نيز «گمشده در يانكرز» جايزه پوليتزر نمايشنامهنويسي را براي سايمون به ارمغان آورد. با ادامه دهه ١٩٩٠، قدرت خلق سايمون بيجان شد و رفته رفته موفقيت به او پشت كرد. دو نمايشنامه «پيشنهادها» و «٤٥ ثانيه از برادوي» كمتر از سه ماه در برادوي روي صحنه رفت. جرمي جرارد، گزارشگر «نيويورك مگازين» در سال ٢٠٠٣ در اين باره نوشت: «حتي برادوي هم نيل سايمون را رد ميكند.» «معماي رز» آخرين نمايشنامه او بود.
سايمون سال ٢٠١٢ به نشريه «سنت لوييس تودي» گفت: «ميتواني بگويي من بازنشسته شدهام، شور و شوقم را از دست دادهام، از نوشتن دست كشيدهام. هيچكس را نديدهام كه تا روز مرگش مدام پيش برود.»
هر چند اسطوره او كم جان نشد. از ٣٠ نمايشنامهاي كه او نوشت، اقتباس سينمايي ١٣ اثر روي پرده رفته و چندين و چند اثر ديگر نيز به فيلمهاي تلويزيوني تبديل شدهاند. كمپانيهاي تئاتر هنوز هم اين آثار را در رپرتوآر خود حفظ ميكنند. نام نيل سايمون مترادف كمدي است. از نظر سايمون، نمايشنامه شفادهنده است. همان طور كه به پاريس ريويو گفته بود: «اين يكي از دلايلي است كه نمايشنامه مينويسم؛ شبيه به گرفتن تحليل روانكاوانه بدون مراجعه به روانكاو است.»