«شاباشخوان»، به کارگردانی رضا عربی، یک تئاتر لطیف و انسانی است. صحنه کوچک است و بازیگران در سه ضلع یک مربع نشستهاند. شخصیت اصلی نمایش در میانه نشسته است. این صحنهآرایی، یکی از عوامل لطافت است. در این طراحی هیچگونه خودنمایی وجود ندارد. پرهیز از خودنمایی تا پایان نمایش ادامه دارد. موسیقی زنده، بازیها، ریتم نمایش و حرکتها همه درهمتنیده و به یک کلیت نمایشی تبدیل شدهاند. هیچیک از عوامل بر دیگری برتری ندارد. هرکس تجربه و درک خود را از جهان بازمیگوید. تا اینجا نمایش یک کار موفق و دوستداشتنی است؛ یک تجربه خوب 60دقیقهای از هنر نمایش.
پایگاه خبری تئاتر: آنچه این تجربه را ژرفتر میکند بازیگران نمایش هستند؛ کسانی که جهان را متفاوتتر از آدمهای عادی میبینند و میشناسند. جهان را بیجهانبین (چشم) میبینند. عموما در همه زبانها، عبارت «آدمهای عادی» برای کسانی به کار میرود که جسم سالمی دارند؛ یعنی از حواس پنجگانه برخوردار هستند و راه میروند و دست دارند و ریه و روده سالمی دارند، اما در یک سطح عمیقتر «نامگذاری» عادی یا ناعادی آدمها فقط به جسم آنها مربوط نمیشود.
انسان پس از قرنها زیستن در جهان و گذر از مراحل مختلف تمدنی لازم است که معیارهای خود را درباره داوری انسانها دگرگون کند و انسان را بر اساس وضعیت جسمی خود تقسیمبندی نکند. نهتنها نابیناها و ناشنواها و ناتوانان از راهرفتن آدمهای غیرعادی نیستند، بلکه گاه معلولان ذهنی و بیماران روانی نیز غیرعادی نیستند. نام غیرعادینهادن بر این آدمها با معیار ارزشآفرینی مادی آنهاست. هرکس میتواند پول بیشتری بسازد و در چرخه صلب و بیرحم زندگی بهتر کار کند، عادی است و هرکس نتواند، غیرعادی. هرکس توان استخدام، رأیدادن و شعاردادن دارد عادی است و هرکس از این تواناییها (ارزشآفرینی اقتصادی و سیاسی) برخوردار نباشد آدم ناسالم و معیوب و معلولی است و باید در ردیف انسانهای درجهدوم طبقهبندی شود. کاربرد یا عدم کاربرد این عبارت تغییری در اصل گزاره نمیدهد: «بازیگران نابینای نمایش تجربه آن را ژرفتر میکنند». این تجربه کمی پیچیده است. صدها بازیگر را تاکنون در نقش نابینا دیدهایم. این تقریبا عادی است. کارویژه آنها در نقشهای نابینا اساسا دراماتیک است. میخواهند از نابینایی و چگونگی زیستن بدون چشم بگویند یا مسئله یا موقعیتی را بر اساس نابینایی بسازند. این تجربه نگاه آدمهای سالم (بر اساس همان تعریف بالا) به دنیاست. در نمایش «شاباشخوان» دنیا بر اساس تجربه انسانهای نابینا فهمیده میشود. این تفاوت بنیادین آن تجربه لذتبخش و عمیق را میسازد.
در این نمایش عشق، ازدواج، نصیحت، انتقال تجربه و مواردی از این دست با نگاه و بیان و درک انسانهایی که از دیدن چشمی و رنگآمیزیشده جهان محروم هستند به صحنه میآید. اشتراک تجربه از این نوع از سختی نگاهها و تعصب آنها میکاهد. بدون هرگونه شعار و خودنمایی و کلیشه این روش کار «دیگری» را به ما نزدیک میکند. پس از آن به سختی میتوان احکام قطعی صادر کرد.
درونمایه نمایش؛ یعنی نقد بخشی از تفکرات زنستیز (زن را فدای مردکردن) در این نمایش به تکمیل کارکردهای بالا کمک شایستهای میکند. این نمایش اگر درباره تروریسم، مشکلات اقتصادی یا فساد اداری بود، باز هم آثار بالا را میداشت، اما وقتی درونمایهاش یک مسئله انسانی (زندگی و حقوق زنان) است، اثر و اهمیت نمایش بیشتر میشود. سختی کار در اجرا به سهولت دیده میشود. حرکات روی صحنه و موسیقی متناسب با شرایط بازیگران تنظیم شده است. مسئله مهمی که نمایش شاباشخوان پیشرو میگذارد، چگونگی اجرای نمایش با بازیگرانی است که از همه حواس پنجگانه برخوردار نیستند. اگر نمایش را هنری مبتنیبر حرکت بدانیم که گفتوگوها و نور و موسیقی و طراحی لباس و صحنه آن را تکمیل میکند، در این صورت حرکتهای نمایشی بازیگران نابینا چگونه باید طراحی شود؟ اصطلاحا میزانسنها در این اثر چگونه باید باشد؟ روشن است که بازیگران نمیتوانند به راحتی در صحنه راه بروند و همدیگر را ببینند و واکنشهای مناسب نشان بدهند. از نور یا هر عامل دیگر دیدنی هم نمیتوان بهره برد. بنابراین لازم است که از عوامل شنیدنی که مهمترین آن موسیقی است بهره برد. در شاباشخوان موکتهایی که کف صحنه چسبانده شدهاند راهنمای بازیگران هستند. به نظر میرسد استفاده بیشتر از موسیقی در اجرا و طراحی حرکات متناسب با آن نهتنها در حرکت و توقف بازیگران میتواند ابزار مناسبی باشد، بلکه واکنشهای بازیگران نسبت به هم را هم میتواند بسازد. اجرای این ایده نیاز به کار بیشتر دارد و امیدوارم در کارهای بعدی رضا عربی که هربار پختهتر میشود، استفاده از این عامل را هم مشاهده کنیم. بههرروی نمایش شاباشخوان اتفاق خوبی در هنر نمایش ایران در این روزهاست. ایکاش دستاندرکاران فرهنگی بدون شعار و کاغذبازی از این حرکت هنری و انسانی حمایت کنند.
https://teater.ir/news/15288