خیلی از کسانی که فیلم «مغزهای کوچک زنگ زده» تازه‌ترین اثر سینمایی هومن سیدی را دیدند، لادن ژاوه‌وند را بهترین بازیگر آن می‌دانند اما در نشست خبری فیلم، وقتی که او مقداری درباره گذشته‌اش و اینکه چطور پایش به سینما باز شده صحبت کرد، دیگر به شکل سوژه‌ای بسیار جالب‌تر از یک نابازیگر با استعداد درآمد. او قبلا خودش هم بی‌خانمان بود. پدرش از چهار سالگی سرش را می‌تراشید تا مثل پسرها کار کند. از ۱۴ سالگی به دام اعتیاد افتاد و یخ‌زدن خواهرانش و اعدام برادرش به جرم حمل مواد مخدر را به چشم دید. خود او هم یک‌بار به گمان این که فوت کرده، توسط ماموران شهرداری از گوشه خیابان جمع شد و به سردخانه رفت اما چون جسد او در آمبولانسی که به بهشت‌زهرا می‌رفت معطل ماند، گرما به بدنش رسید و دوباره زنده شد.
پایگاه خبری تئاتر: او در حقیقت هفت روز مرده بود و یک‌بار هم حکم اعدام گرفته بود. ژاوه‌وند دو سال است که مصرف مواد مخدر را ترک کرده و حالا هنرپیشه فیلمی شده که درباره نگاه آن به گودنشینان و مردم محروم جامعه حرف و حدیث‌های فراوانی دارد. جالب اینجاست که لادن ژاوه‌وند خودش هم هنوز «مغزهای کوچک زنگ زده» را ندیده؛ چون فراهم کردن پول بلیت سینما برایش مشکل بوده است. نکته جالبی که در گفت‌وگو با ژاوه‌وند می‌شد به آن توجه کرد، فصاحت این خانم ۶٣ ساله در صحبت کردن بود. شاید مخاطبان این گفت‌وگو تصور کنند که متن پیش‌رو ویرایش شده و به این شکل درآمده، اما واقعیت این است که خانم ژاوه‌وند نسبت به خیلی از مصاحبه‌شونده‌های دیگر که حتی چهره‌هایی مشهور دارند، متکلم بهتری بود. او غیر از حرف‌های جالبی که راجع‌به حضورش در پروژه هومن سیدی و به طور کل نگاه سینمای ایران نسبت به طبقات فرودست زد، به این هم اشاره کرد که خودش به تنهایی و بدون کمک گرفتن از شخصی دیگر، درحال نگارش کتاب زندگینامه‌اش است. قبل از بازی در فیلم آقای سیدی رابطه شما با سینما چطور بود؟ من اصلا هیچ رابطه‌ای با سینما نداشتم البته تقریبا تمام فیلم‌های ایرانی را از بچگی دوست داشتم اما تجربه فیلم و دوربین اصلا در من نبود. از فیلم‌های خارجی هم فقط راکی و فرانکی و... قبل از انقلاب فیلم‌های ناصر ملک‌مطیعی را دوست داشتم اما بعد از انقلاب نوید محمدزاده به نظرم خوب ‌رسید. مخصوصا «ابد و یک روز» که واقعا اشک من را درآورد و اصلا فکر نمی‌کردم یک روزی در مقابل نوید محمدزاده بازی کنم. من نوید محمدزاده را قبل از بازی در «مغزهای کوچک زنگ‌زده» می‌شناختم و فیلم او را در سینما دیده بودم اما هومن سیدی را به‌هیچ‌وجه. نه خود ایشان را می‌شناختم و نه فیلم‌هایش را دیده بودم. چطور شد که گذرتان به فیلم آقای سیدی رسید؟ محمد کارت، یک فیلم ساخت به نام «آوانتاژ» که البته آن را با آقایان کار کرده بود. در آنجا فهمید یک زنی مثل من وجود دارد که چنین مسائلی داشته و الان دو سال است که پاک شده است. بعد از دو سالگی ترک من، یک روز زنگ زدند و گفتند که هومن سیدی دنبال چنین کسی می‌گردد و وقتی من به دفتر مدیر درمانی‌مان رفتم، دیدم هومن سیدی آنجاست. وقتی من را معرفی کردند، سیدی حتی من را نگاه هم نکرد فقط با مسئول کمپ حرف می‌زد. بعد آمدند و از من تست گرفتند. هومن سیدی در همان تست اول گفت شما ۷۰ درصد قبول شدید و از بین ۱۳۶۵ نفر کاندیدای این نقش، پذیرفته می‌شوید و تا ۱۰ روز دیگر اگر ٣٠ درصد دیگر هم کامل شود، ما می‌آییم و با شما قرارداد می‌بندیم که همین اتفاق افتاد. هنرپیشگی جزء رویاهای شما بود؟ نه اصلا به آن فکر هم نمی‌کردم. من دو سال در کمپ بودم و داشتم اعتیاد را ترک می‌کردم و تنها آرزویم این بود که یک سقف بالای سرم باشد و در اجتماع یک زندگی عادی داشته باشم. بعد از فیلم آقای سیدی هم دوباره در سینما بازی خواهید کرد؟ بله الان هم دو سه مورد پیشنهاد دارم که باید ببینم چطور می‌شود؛ یکی‌شان که قطعی شده، فیلم کوتاهی است برای جشنواره کن و دارم آماده می‌شوم تا در آن بازی کنم. ‌ اگر کسی بخواهد فیلم زندگی خود شما را بسازد حاضر هستید کمکش کنید؟ نه، چون مشغول نوشتن کتاب زندگی‌ام هستم و اگر فیلمش ساخته شود آن کتاب لو می‌رود. واقعا به کسی کمک نمی‌کنید؟ البته چرا کمک می‌کنم. من داستان زیاد دارم. ۶۰ سال زندگی در این فضا خیلی داستان دارد که لااقل 10 فیلم از آن در می‌آید. کتاب زندگی‌تان را خودتان به تنهایی می‌نویسید یا کسی کمک‌تان می‌کند؟ تنهایی می‌نویسم. فکر می‌کنم تا دو سه سال دیگر آماده شود. این صداقت عجیب شما که باعث می‌شود خیلی راحت از گذشته‌تان صحبت کنید از کجا می‌آید؟ چیزی که از خدا پنهان نیست، چرا از بنده‌هایش پنهان باشد؟ در همان زمان هم خدا همیشه همراهم بود و او را همیشه روی سرشانه‌هایم حس می‌کردم اما نمی‌شناختمش. بعد از پاکی هم وقتی قدم‌های دوازده‌گانه را طی کردم، قدم سوم خداشناسی بود. من در اینجا وقتی خدا را شناختم، خودم را شناختم و به توانایی‌هایم پی‌بردم. شما و آقای پرستویی هردو متولد سال ۱۳۳۴ و بزرگ شده دروازه غار هستید، ایشان از یک مسیر بازیگر شد و شما هم با طی کردن یک مسیر پیچیده دیگر. چه نظری درباره سینمایی دارید که به بچه‌های بدون پول و پارتی پایین شهر، بهایی نمی‌دهد؟ متاسفانه امروز در مملکت ما پول حرف اول را می‌زند. خیلی‌ها میلیون‌ها تومان پول می‌دهند و می‌روند به وادی بازیگری اما موفق نمی‌شوند. آنها آن حس لازم را ندارند. کسانی در این رابطه می‌توانند موفق باشند که در زندگی تجربه داشته باشند و نقشی که ایفا می‌کنند به دل مردم بنشیند. چه فیلم‌هایی تا به حال در سینمای ایران دیده‌اید که به آن سبک زندگی شما واقعا مربوط باشد؟ اگر دروغ نگویم به خاطر اعتیادم در این 40 سال اصلا فیلم ندیدم و «ابد و یک روز» را هم از طریق کمپ ترک اعتیادی که در آن بودم، تماشا کردم. آنها ما را به سینما بردند و این فیلم را در آنجا دیدیم. بعد از یک سال و نیم که پاک بودم، «ابد و یک روز» اولین فیلمی بود که من را تکان داد و چون نزدیک به زندگی خودم بود، اشکم را درآورد. من این فیلم را بیش از ۱۰ بار دیده‌ام، حتی سی‌دی آن را دارم و یک مدت هر روز یا یک روز درمیان آن را تماشا می‌کردم. سینمای ایران فیلم‌ مناسبی برای معضل اعتیاد ندارد. امروز حدود پنج میلیون نفر در کشور داریم که از این معضل اجتماعی رنج می‌برند. خوب است که یک نگاه امیدبخش، نگاهی که بتواند این قشر از جامعه را بالا بکشد وجود داشته باشد. همان‌طور که من امروز حالم خوب است و معجزه‌هایی برایم رخ داده، دلم می‌خواهد این اتفاق برای همدردهای دیگرم هم بیفتد. مردم باید پی‌ببرند آدم‌های این‌چنینی هم هستند،‌ وجود دارند و نباید از بالای گود به آنها نگاه کرد. باید دست اینها را گرفت و کمک‌شان کرد بالا بیایند. حالا که خودتان هم هنرپیشه شده‌اید، آیا نمی‌خواهید کم‌کم پای‌تان به سینما باز شود و فیلم‌های روز سینمای ایران را ببینید؟ الان در موقعیتی نیستم بروم و فیلم‌ها را ببینم؛ چون از نظر مالی این امکان را ندارم. من هنوز فیلم خودم را هم ندیده‌ام، البته بعضی‌ها از من دعوت کرده‌اند بروم و «مغزهای کوچک زنگ زده» را با آنها ببینم.