پایگاه خبری تئاتر: قصه، روايت، لحن و موقعيت عناصر مهمي هستند كه فيلم را به يك اثر كامل تبديل ميكنند، خسرو دهقان در كتابش گفته (فيلم تا خوشساخت نباشد، هيچ چيزش باور كردني نيست) اساسا چه چيزي باعث خوش ساخت بودن يك اثر هنري ميشود؟ عناصر ساختاري و اجرايي ميتوانند عامل خوشساخت بودن يك فيلم باشند، زماني كه يك فيلم قصه داشته باشد و قصه براساس ژانر گسترش پيدا كند و به فيلمنامه برسد آن فيلمنامه كمي و كاستي نخواهد داشت، فيلم قبل از اجرا بايد در فيلمنامه كامل شود عمدهترين مشكلي كه در سينماي ايران وجود دارد نپرداختن به قصه و فيلمنامه است اما زماني كه قرار است يك فيلم ملودرام ساخته شود محتوا ارجحيت بيشتري پيدا ميكند اگر محتواي يك اثر ملودرام با چيدمان استاندارد نوشته شود قطعا فرم مورد نظر در موازاتِ محتوا به وجود ميآيد.
(بمب، يك عاشقانه) دومين فيلم پيمان معادي يك اثر اميدواركننده است، معادي بعد از هفت سال فيلم بمب را نوشته و كارگرداني كرده، فيلمي كه با استانداردهاي ملودراماتيك نوشته شده و معادي توانسته به اين فيلم شكل بدهد در نگاهِ اول شايد فيلم بمب از نظر مضموني فيلم تلخي محسوب شود چرا كه فيلم روايتي از دهه شصت و جنگ ايران و عراق است اما معادي توانسته با حفظ مضمونِ اصلي رگههاي يك فيلم عاشقانه را در دل جنگ به تصوير بكشد، با اينكه هسته مركزي فيلم جنگ و دهه 60 است اما در دل همين سكانسها يك طنز ظريف هم احساس ميشود كه با لحن اصلي فيلم منطبق شده، مخاطب به لحظههاي شيرين اين فيلم لبخند ميزند و گاهي هم با صداي بلند ميخندد با اينكه موضوع فيلم يك ملودرام عاشقانه جدي است اما هوشمندي معادي در انتخاب لحن باعث شده فيلم در اوج جنگ در تهران حتي در پناهگاه هم لطيف به نظر برسد اين لطافت گاهي در ديالوگها و گاهي در موقعيتها خلاصه شده به همين جهت فيلم بمب به هيچوجه فيلم تلخي محسوب نميشود و اتفاقا گاهي كمدي خفيفي كه در لابهلاي نماها ديده يا شنيده ميشود فضا را از يكنواختي درميآورد تا اواخر فيلم ديالوگي ميان ايرج و ميترا رد و بدل نميشود يك قهر زناشويي است براي يك مسالهاي بغرنج اما از سوي ديگر فضاي مدرسه و فضاي پناهگاهِ ساختمان توانسته براي مخاطب جذاب باشد، معادي در اين فيلم ساختارشكني كرده است و از فضاي پناهگاه استفاده ديگري كرده چرا كه هميشه پناهگاه محيطي وحشتناك براي فرار از مرگ ديده شده اما در فيلم بمب پناهگاه جايي است براي بيشتر عاشق شدن، اساسا با فيلمي طرف هستيم كه در اوج جنگ و بمباران از عشق ميگويد آن هم دو عشق در وهله اول زوج ميترا و ايرج هستند كه در يك خانه زندگي ميكنند اما به دليل قهر بودنشان دچار ضعف عاطفي شدهاند كه اين سردي رابطه در خانه آنها موج ميزند از بمبي كه اوايل فيلم خانه آنها را ويران ميكند ميشود اين را احساس كرد، اما در فيلم بمب به طور موازي يك عشق نوجوانانه هم اتفاق ميافتد، در همان شبهاي موشكباران كه همه به پناهگاه ميروند سعيد عاشق سمانه ميشود يك عشقي كه در سن و سال سعيد مرسوم است اما راهي نيست كه بشود اين عشق را ابراز كرد، فيلم بمب يك عاشقانه بهشدت قصد دارد يك عاشقانه سالم با رعايت قواعد ساختاري مناسب باشد، در دومين اثر پيمان معادي عشق به پيشبرد قصه كمك ميكند و اساسا اين نياز در روابط است كه قصه را شكل ميدهد صداي موشكباران و تخريب خانهها بخشي از شكلگيري فيلم است اما قواعد ساختاري و نشانههاي فيلمِ بمب، بر اساس عشق و احساس شكل گرفته در زماني كه همه در تب و تاب جنگ هستند ايرج و ميترا اتاقهايشان را جدا كردند و صداي آواز شهرام ناظري يا فرهاد مهراد فضاي اين خانه را سرد كرده است از سوي ديگر دختر و پسر نوجوان البته ناخواسته به ارتباط احساسي ايرج و ميترا كمك ميكنند نامه سعيد از يك سو ايرج را منقلب ميكند و شاگرد ميترا از سوي ديگر باعث ميشود كه او كوتاه بيايد و از ايرج عذرخواهي كند، سكوتهاي ميترا و ايرج ريتم فيلم را به هيچوجه كند نكرده است اتفاقا توانسته تا حدودي به درونياتِ دو شخصيت اصلي نزديك شويم، فيلم بمب در موازات مضمون جنگياش در كنار جملات اعتراضي مدير مدرسه نسبت به امريكا و عراق و شعارهايي كه با (مضمون مرگ بر ...) روي ديوارهاي مدرسه نوشته شده يك عاشقانه آرام است سعيد با ايرج كه ناظم مدرسهاش است در يك موقعيت عاطفي قرار دارد در يك نما هم آن دو را در يك قاب ميبينيم كه به جايي در دوردست زل زدهاند، بمب يك عاشقانه فيلمي است كه نميشود به سادگي از آن گذشت چرا كه عشق به معناي درستش در اين فيلم جا گرفته و از سوي ديگر ابعاد اين عشق در نهايت سادگياش عمق گستردهاي دارد، اساسا لحن و روايت روايي فيلم درست انتخاب شده و معادي در فيلمنامه بهشدت سنگ تمام گذاشته چرا كه هيچ حفره يا گرهاي در فيلم باقي نميماند و فيلم در دام خرده پيرنگ نميافتد، انتهاي فيلم يك ناكامي عاشقانه احساس ميشود و يك خانه ويران شده كه انگار باعث ويراني عشق در آن خانه مسكوني ميشود. نامه سعيد به سمانه كه ايرج را تحت تاثير قرار داده است نميرسد... يك نكتهاي در فيلم وجود دارد كه اگر هم نبود مطمئنا ريتم قصه بيشتر حفظ ميشد، دزدي كه به خانه ايرج و ميترا ميآيد پايان فيلم را از ريتم انداخته و اصلا مفهوم نيست معادي چرا از اين سكانس استفاده كرده است!
با فيلمي طرف هستيم كه دهه شصت و جنگ را به تصوير كشيده است مفهوم پناهگاه و جنگ و آژير قرمز حتي براي كسي كه آن روزها را نديده است در اين فيلم جذاب به نظر ميرسد فضاسازي لوكيشن به درستي درآمده است و حتي موقعيتهايي هم كه در فيلم ديده ميشود باعث ارتباط بيشتر مخاطب با اثر ميشود همان سكانس پلان اول فيلم كه تيتراژ فيلم توام شده نشانه درستي از فضاي جنگ دهه 60 است، قابهاي محمود كلاري مثل هميشه پتانسيلهاي لازم را دارد ميزانسن در نما يا سكانسها طوري كنار هم چيده شده كه نشاني از هوشمندي معادي در فيلمسازي است و اين گامي رو به جلو براي او محسوب ميشود براي معادي ايجاد رابطه احساسي و عشق دغدغه محسوب ميشود چرا كه او در دو فيلمي كه كارگرداني كرده به اين دو مقوله پرداخته، انتخاب بازيگرها يكي از نكات مثبت فيلم است تا دقيقه چهل هيچ ديالوگي ميان حاتمي و معادي رد و بدل نميشود اما حسهايي كه در بازيهاي آنها نهفته است باعث شكلگيري شخصيتها در اوج سردي رابطهشان شده است و اين ربط مستقيم به كامل بودن فيلمنامه و بي نقص بودن آن دارد، به نظر ميرسد ليلا حاتمي به مراتب از ميناي رگ خواب بيشتر عاشقتر است حتي با اينكه زياد از ديالوگهاي احساسي استفاده نميكند اما اين عشق از درون شعلهورست از بازي پيمان معادي چيز زياد نميشود گفت قطعا معادي زمان نگارش فيلمنامه چندين بار نقش ايرج را در ذهنش به گونههاي مختلف بازي كرده و دانسته ايرج كنار ميترا بايد چه ابعاد شخصيتي را به همراه داشته باشد به همين دليل بازي معادي در اين فيلم بهشدت مسلط احساس ميشود، حبيب رضايي سيامك انصاري به درستي نقشهايشان را بازي ميكنند، موسيقي الني كاريندرو هم به فيلم اضافه كنيد كه باعث شده بمب يك عاشقانه تبديل به اثر عاشقانهتر شود در ملتهبترين سكانسها هم موسيقي كاريندرو است كه به فيلم جلا ميدهد و باعث احساسبرانگيزتر شدن سكانسها ميشود، البته نبايد تدوين بهرام دهقاني را فراموش كنيم كه مثل هميشه به فيلم ياري رسانده است، مهمترين بخش فيلم بمب طراحي صحنه و البته بازسازي حسهاي نوستالژيك دهه 60 است، صحنهپردازي در اينگونه از فيلمها دشواري خاصي را به همراه دارد چرا كه مخاطبهاي زيادي آن فضا و موقعيتها را ديدهاند و حالا اين دشواري تبديل به هوشمندي طراحي صحنه ميشود كه تا چه اندازه در بازسازي صحنه بتواند اجراي درستي را ارايه كند كه معتقدم شاهابراهيمي در طراحي و اجراي صحنه مثل هميشه درخشيده است.
بمب، يك عاشقانه و به هيچوجه فيلم روشنفكرانهاي نيست و معادي قصد نداشته با نوشتن و كارگرداني اين فيلم پُز روشنفكري بدهد، بمب فارغ از نگاه روشنفكرانه يا سانتيمانتاليسم فيلمِ عاشقانهاي است كه در بستري سالم قصه ميگويد؛ شايد اگر شخصِ ديگري اين فيلم را كارگرداني ميكرد منتقدان بيشتر به آن توجه ميكردند.