پایگاه خبری تئاتر: اجرايي چون «لغزش آني كلام» با آن بداعت فرمال، غرابت حوادث و چيدمان منطقگريز اشيا، با آن فرم تكهپاره و معناگريز همچون يك ماشين جنگي و ستيزنده عمل ميكند تا از بازنمايي واقعيت دست شسته و امكان خلق جهان خودبسنده و ديرفهمش، مهيا شود. رويكرد اجرا يادآور مانيفست «الن اس. وايس» است كه در واپسين تز براي براندازي يك اثر نوشت: «دلالتها را بگسليد؛ از ارتباط بپرهيزيد، روايت را فروپاشيد، خطاهاي دستوري و لغزشها را گرامي داريد. براي تضمين يك بيان كلي ِدور از ذهن و نامحتمل، يك زبان خصوصي ناممكن را بجويد.» مساله استراتژيك در «لغزش آني كلام» هم به نوعي يافتن يك زبان خصوصي ناممكن است و البته مواجههاي انتقادي با آن. زبان به مثابه امكان گسستنِ انسان از طبيعت و ورود به ساحت فرهنگ و تمدن. مرحلهاي از تاريخ بشري كه بهقول فرويد باعث ملال و دلزدگي انسان شد. اميد مشهدي و نازنين بهرام در مقام طراح و كارگردان، زبان و مدعاي ارتباطپذيري آن را بحراني كرده و به چالش ميكشند. ايدهآل آنان بازگشت به دوران بيتمايز انسان و حيوان است بيآنكه زبان همچون ميانجي تفاوت و فاصله، عمل كند. زماني كه انسان در مواجهه با لغزش آني كلام، به زبان و امكانات مسالهساز آن مسلح نشده بود تا آن را همچون سلاحي براي تسخير جهان بهكار برد. رويكرد پنهان و پيداي اجرا، بر زدودن مرز تفارق انسان و حيوان شكل يافته و در تلاش محو اين دوگانگي است. نوعي كنش رومانتيك در بازگشت به دوران ماقبل زبان و آفرينش دوباره انسان فراتاريخي كه بهجاي سخن گفتن، واجد آواست و گويي اسطوره برج بابل را از سر نگذرانده است. اين تمناي بازگشت، به نوعي انتظار پايان تاريخ و فرارسيدن يك جهان بدون انسان، جنگ و خشونت است كه الكساندر كوژو باور دارد روزگاري فرا خواهد رسيد. «هومو ساپينس» بدل به غايت بشريت شده است. بنابراين پايان انسان، قسمتي از فرآيند هستي است. «ناپديد شدن انسان در پايان تاريخ را نميتوان نوعي فاجعه كيهاني دانست: جهان طبيعي همان چيزي كه در تمامي ابديت بوده است، باقي خواهد ماند. معدوم شدن قطعي انسان به معناي ناپديد شدن جنگها و انقلابهاي خونين است.» اما چه چيز انسان را به سروري ديگر موجودات رسانده و سرنوشتي اينچنين مسالهدار را در عالم هستي رقم زده است؟ بيشك «زبان» نقشي تعيين كننده دارد در اين فرآيند برتري يافتن انسان زيادهخواه. «لغزش آني كلام» حاشيهاي است انتقادي بر اين وضعيت. آگامبن از رابطه انسان و قدرت كلام به بهترين شكل در «كودكي و تاريخ» ميپرسد كه «آيا تجربه خاموش و بيآوا وجود دارد؟ آيا كودكي تجربه وجود دارد؟ و اگر وجود دارد، رابطه آن با زبان چيست؟» كودكي از نظر آگامبن بر ناتواني از سخن گفتن، بيزباني و زبانبستگي دلالت دارد، بر وضعيتي كه زبان هنوز در آن غايب است. بهقول اميل بنونيست «در و از خلال زبان است كه فرد بهمثابه يك سوژه شكل ميگيرد.» پويا ايماني در مقدمه كتاب «كودكي و تاريخ» در توضيح رويكرد زباني آگامبن مينويسد «از منظر آگامبن انسانها وقتي به دنيا ميآيند حرف نميزنند، يعني به طور طبيعي و ذاتي زبان ندارند، بلكه بايد زبان را فرا بگيرند. بهعلاوه، اينكه كودك چه خواهد گفت، يا چگونه سخن خواهد گفت در «طبيعت» و «گوهر» او نيست. وجود كودك توانش ناب فراگيري است. آگامبن ميگويد اين وضعيت كودكانه (در معناي دقيق بيزباني) ضرورت آموختن زبان نشان ميدهد كه انسان برخلاف حيوانات، يك «آوا»ي طبيعي ندارد: انسان عرعر، واقواق، مومو، يا جيرجير نميكند. او از آواي طبيعي بيبهره است و از اينرو بايد «گفتار» را فرا گيرد. و در همين نياز به فراگيري گفتار و ورود به سخن است كه تجربه كودكي شكل ميگيرد.» آموختن زبان، پايان دوران كودكي و آغاز تنش حلناشدني لانگ و پارول هم هست و از دل اين تنش بنيادين، ساخته شدن سوژههاي سخن گويي كه دچار بدفهمي و گاه خشونتورزي ميشوند. «لغزش آني كلام» ملالزده از پايان دوران كودكي انسان، حملهاي است بر زبان كه كه چگونه تجربه «كودكي» انسان را به پايان رسانده و در نهايت مقدمه تضاد، جنگ و البته باور به اسطوره پيشرفت شده است.
معناگريزي اجرا با فرمي لغزان و نامتعين، يادآور سرگشتگي نشانهها در جهاني پسامدرن است. نشانهها همچون دالهايي شناور، بر مناسباتي ارجاع ميدهند كه لحظاتي بعد، تخريب شده و فرمي تازه ميطلبند. تلاش گروه اجرايي براي پايان دادن به برتري زبان در مقام «كنش ارتباطي»، مدام با شكست همراه است. بيجهت نيست كه در تكه دوم اجرا و ورود موجوداتي با صورتك خرگوش كه نشان از ساحت دوم اجرا يا همان جهان حيوانهاست، نقاشي «دنياي كريستيانا»ي «اندور وايت» بر ديوار آويخته ميشود. اثري كه بر ناتواني اشاره دارد و «آنا كريستينا اُلسن» مفلوج را نشان ميدهد كه چگونه در يك علفزار، بهسمت كلبهاي در دوردست ميخزد و شايد هيچگاه به آنجا نرسد. ارجاعي هوشمندانه به تلاش و شكست توامان كه در انتهاي اجرا به اوج خود ميرسد وقتي كه صداي راوي «محو شدن»، «شكست خوردن» و «در آستانه ناپديد شدن» را به تماشاگران بشارت ميدهد. سرنوشتي محتوم در انتظار اجرايي كه به جنگِ زبان سوءتفاهمزاي اين روزها رفته، آن هم به ميانجي همان زبان و امكاناتي كه پيشروي گروه اجرايي قرار داده است. «لغزش آني كلام» زبان را بهكار ميبرد تا آن را از ريخت اندازد، اما بهقول لاكان در سمينار هفدهم «آنگاه كه ميگويم «كاربرد زبان»، منظورم اين نيست كه ما آن را به كار ميبريم در واقع، ما كارگران آنيم. زبان ما را به كار ميبرد و بدين وسيله كيف ميكند.» بنابراين، شكست خوردن اجرا در به نهايت رساندن ايدههاي خود، نوعي «كيف كردن زبان» است در اين ديالكتيك به كار بردن و به كار برده شدن. اما اجرايي همچون «لغزش آني كلام» براي تئاتر اين روزهاي ما چه بصيرتها، بشارتها و تذكارهايي دارد؟ ميتوان گفت اجرايي كه با تنزدن از شيوه غالب توليد تئاتر اين روزها، بازنمايي از واقعيت موجود را تعليق كرده و تلاش دارد دوگانههايي همچون انسان و حيوان، تاريخي و فراتاريخي، فهم و سوءفهم را بحراني كند، واجد ارزشهايي قابل اعتناست. اجرايي كه تقابل دو فضا را متعين ميكند: جهان انسانهاي سخنگو كه با ژستهايي يخزده در تلاش خلق فيگورهايي قابل اعتماد و اجتماعي شدهاند و در مقابل جهان حيواناتي كه در يك زمان پيشاتاريخي، همچنان با «آوا» ارتباط ميگيرند. يك تقابل هستيشناسانه و استراتژيك. در ابتدا، انسانهايي را ميبينيم كه با ژستهاي بهتزده، خيره به تماشاگران، در انتظار آن هستند كه مقابل ميكروفن قرار گرفته و كلامي بگويند. حال آنكه وقتي مقابل ميكروفن قرار ميگيرند سكوت كرده و ناممكني ارتباط را نمايش ميدهند. آخرين فرد اما در مقابل ميكروفن، فرآيند تناول غذايي كه ديده نميشود را به اجرا ميگذارد. در ادامه اجراگران با خوردن ساندويچ در پي واكنش تماشاگران منفعل هستند. جهان حيوانات منطق ديگري را طلب ميكند. نابهنگام، پيشبينيناپذير و ديالكتيكي در مواجهه با انسان. به جز يك نفر، اجراگران با لباسي يكسره سياه، با كيفي آويخته از شانه، با صورتكهاي خرگوشنشان، پديدار ميشوند. حال زمان ايجاد تقابل زباني مابين انسان و حيوان است. لحظاتي درخشان از عدم تساهل گروه اجرايي در فهمپذير كردن منطق روايت خود. صحنههايي چون به نمايش گذاشتن آفرينش دايناسورها با كوبيدن كيفهاي مخملي اجراگران و نورهاي متناوب آزاردهنده. يا آن لحظه كه انسان دهان بسته شده، تنها با حركات بدن و استفاده از زبان ناشنوايان در پي انتقال متن يك آهنگ است. كنشي كه با بيهوشي و تشويق همراه ميشود و به مانند خود اجرا، نشاني است از شكست و ظفرمندي توامان. «لغزش آني كلام» نابهنگام و ديرفهم است و اين البته جنگي است نابرابر با منطق مادي زمانهاي كه وضوح و سهولالوصولي را ميطلبد.