«شکلک» ترکیبی بامعنا از دو مقطع تاریخی این سرزمین است؛ با شخصیتهایی که از حیث طبقاتی تقریبا بههم نزدیکند و از حیث فرهنگی در دو سر یک طیف قرار دارند. از نظر منطق نمایشی، نویسنده و کارگردان یکی از این دو زمان را (مکان که ثابت است) اصلی نمیداند. اما از نظر روانی، تماشاگر این زمان زوج جوان نمایش و مقطع امروز را اصلیتر و به خود نزدیک میداند.
پایگاه خبری تئاتر: در هنگامه رونق نمایشهای انتزاعی که هنگام تماشایشان باید بهجای «لذتبردن از- کشف در- هنر نمایش» مدام پازل حل کرد و بعد هم نومیدانه- با این صندلیهای پشتیکوتاه- سعی کرد سر را استوار بر گردن نگه داشت، «شکلک» از آن نمایشهایی است که آن عبارت توی گیومه را درستوحسابی به ذهن و جان تماشاگرش مینشاند. (و توی پرانتز هم عرض کنم که مضمون این جمله طولانی و تکراری اول نوشته را تا وقتی که چنین عارضهای گریبانگیر تئاتر کشور است، به هر مناسبتی تکرار خواهم کرد!).
«شکلک» وجهی دیگر از تواناییهای نویسندهای را نشان میدهد که اگر زمانی با او همکار و همنشین بوده باشی، یا حالا همینجوری هم که نگاهش کنی، تعجب میکنی که او سر در چنین دنیاهایی هم دارد. بخشی از این «ملاحظه» که البته از سر شوخی است اما بخش جدیاش این است که همین ادبیات عامیانه و بهاصطلاح لودهوار، برای ثمینی بسیار جدی و اساسی است و جانمایه این نمایشنامه. متنیست که اندکی لغزش در نوشته و اجرا میتوانست آن را به یکی از نمایشهای عامهپسند تبدیل کند، اما حالا به اثری لایهلایه و عمیق تبدیل شده است. اتفاقا متن و اجرا به نحو هوشمندانهای از قراردادهای نمایش سنتی ایرانی (از تعزیه و تختحوضی گرفته تا نقالی و پردهخوانی) بهره گرفته است.
«شکلک» ترکیبی بامعنا از دو مقطع تاریخی این سرزمین است؛ با شخصیتهایی که از حیث طبقاتی تقریبا بههم نزدیکند و از حیث فرهنگی در دو سر یک طیف قرار دارند. از نظر منطق نمایشی، نویسنده و کارگردان یکی از این دو زمان را (مکان که ثابت است) اصلی نمیداند. اما از نظر روانی، تماشاگر این زمان زوج جوان نمایش و مقطع امروز را اصلیتر و به خود نزدیک میداند. البته ترکیب این دو مقطع حالت فلاشبک و بازگشت به حال ندارد و همان منطق رئالیسم جادویی که ثمینی به کار برده توصیف مناسبتری است. بخش «نمایشی» کار را به شیوهای شبیه «اینترکات»، زوج قدیمی به عهده دارند که یا آن را پردهخوانی میکنند یا ذکر مصیبت. از حیث مضمون هم «شکلک» نمایشی جسورانه است.
هرچند به این نمایش از زاویههای مختلفی میشود نگاه کرد اما برای کوتاهکردن این یادداشت، میشود به مضمون اصلی آن اشارهای کرد که «تکرار تاریخ» است؛ مضمونی که از سویی همان تعبیر آشنای مارکس را به یاد میآورد (بار اول: تراژیک و بار دوم: کمدی). اما اینجا چنین تعبیری چندان کاربرد ندارد و کار حتی فراتر از تکرار است. این هر دو، گویی یکبار است! و عنصر کلیدی در این یگانگی رویداد و معنا، شخصیت نقره/ نرگس است. اگر حسن شکلکی و عالیه بهطور مشخص متعلق به آغاز دهه1330 هستند و شریف جوانی اهل امروز است، نقره/ نرگس به هردو دوره تعلق دارد (لباسهایش هم جابهجا، دیروزی و امروزی میشود) و هر دو سر طیف فرهنگی/ اجتماعی مطرح در نمایش، او را متعلق به خود میداند. این زن جوان پابهماه، امروز (نرگس) جوانی دانشجو و همسر عقدی همکلاسیاش شریف است و دیروز (نقره) نشانده صیغهای حسن؛ لمپن معرکهگیری از نوچههای «شعبون بیمخ». نقره/ نرگس را میشود به «مام میهن» تعبیر کرد که وقتی فرزندش را به دنیا میآورد (و مامایش زن معلومالحال چُلمنی مانند عالیه است) چنان موجود ناقصالخلقه و مهیبی است که نه کسی توان دیدن هیبتش را دارد و نه هیچیک از دو «پدر» آن را به فرزندی خودش قبول دارد. با این حال مهر این مولود از دل و جان نمیرود و آنگونه، تلخ، در دامان مادر و آغوش پدر میماند. اما بههرحال با امید و حتی با لبخندی از سر مهر به او. از توضیح و تفسیر بیشتر معذورم.
منبع: روزنامه شرق
نویسنده: هوشنگ گلمکانی
https://teater.ir/news/1699