می‌گوید، آدم‌ها سه دسته‌اند؛ یا جنگ می‌کنند یا معامله یا بازی، و او همیشه بازی کرده است. فقط بازیچه‌هایش عوض شده‌اند اما با وجود این همه بازی، کودک درونش هنوز در پی یک بازی قدیمی است که دیگر جزو آرزوهایش شده است.
پایگاه خبری تئاتر: «فیلمسازی»، آرزوی ابراهیم حقیقی است؛ آرزویی که پیش از انقلاب قدم در راهش گذاشته بود و تا جایی هم پیش رفت، اما از یک زمانی آن را رها کرد و دیگر ادامه نداد و علاقه‌اش به سینما او را به مسیری کشاند که به شکلی دیگر هنرش را در سینما خرج کند. این هنرمند که به پاس سال‌ها فعالیت در سینما، مراسم بزرگداشت‌اش در سی‌وهفتمین جشنواره فیلم فجر تدارک دیده شده است، آثار ماندگاری را برای سینمای ایران خلق کرده و شاید خیلی‌ها ندانند بسیاری از تیتراژها یا پوسترهای خاطره‌انگیز فیلم‌های مهم ایران کار او بوده است. به بهانه بزرگداشت ابراهیم حقیقی در جشنواره فیلم فجر که «سیمرغ» جشنواره به عنوان مهم‌ترین نشان یک جایزه رسمی در کشور، توسط او طراحی شده گفت‌وگویی را با وی تدارک دیده و این هنرمند از علاقه‌اش به سینما، کارهای ماندگار و چالش‌برانگیزش گفت و انتقادهایی را هم از برخی تهیه‌کنندگان و پخش‌کنندگان سینما مطرح کرد. از تحصیل در معماری تا تجربه فیلمسازی هشت میلیمتری حقیقی که فارغ‌التحصیل رشته معماری است، هیچگاه در این حوزه کاری جدی نکرده و از همان ابتدای تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا، پایش به تئاتر و سینما باز می‌شود و پیش از انقلاب شروع به فیلمسازی می‌کند. این تجربه بعدها با وجود آنکه می‌توانست جدی‌تر شود به خواست خودش ادامه پیدا نکرد و او اگرچه آرزو یا شاید حسرت کارگردانی سینما را همچنان به دل دارد اما مانعی را که سال‌ها قبل داشت هنوز هم بر سر راه فیلمسازی‌اش می‌بیند. او درباره اولین تجربه‌هایش می‌گوید: «دومین سال حضورم در دانشکده همزمان بود با اولین طراحی‌هایم برای پوسترهای تئاتر و همینطور اولین کتاب‌ها برای ناشران. آن روزها یعنی در دومین سالی که سینمای آزاد (متعلق به تلویزیون ملی ایران) تشکیل شده بود، اولین تجربه فیلمسازی‌ام را با فیلمی هشت میلیمتری به اسم «چاه» شروع کردم که خیلی تجربه جذابی نشد. اما فیلم دوم به اسم «خانه ابری» که هنگام نمایش آن حتی داخل سالن نرفتم و بیرون ایستاده بودم مورد استقبال سینماروهای جوان آن روزها واقع شد و شاید همین استقبال باعث شد که بخواهم ادامه دهم. آن فیلم سال‌های متمادی در جشنواره‌های متفاوت ایرانی و خارجی جایزه برد و سبب شد بعد از آن فیلم‌های هشت میلیمتری دیگری بسازم و رسماً به عنوان یکی از مدرسین، عضو سینمای آزاد شدم و علاوه بر تدریس عکاسی و فیلمبرداری، تصویربرداری تعدادی از فیلم‌های هشت میلیمتری دوستان فیلمساز را هم انجام می‌دادم.» حقیقی در آن سال‌ها با افرادی همچون همایون پایور، ایرج رامین‌فر، ناصر غلامرضایی، کیانوش و داریوش عیاری، مرحوم شهریار پارسی‌پور، بهنام جعفری، حسن بنی‌هاشمی، مجید قاری زاده و صباغ‌زاده هم‌دوره بوده و در سال ۱۳۵۰ هم در انیمیشن «آنکه خیال بافت و آنکه عمل کرد» مرتضی ممیز که در کانون پرورش فکری ساخته شد همکاری می‌کند و علاوه بر کار در سینمای آزاد و آتلیه گرافیک فیلم‌های مستند و تیتراژ فیلم‌هایی را هم انجام می‌داد و کم کم قصد ساخت فیلم ۱۶ میلیمتری داشت که کارش نیمه تمام می‌ماند. توقف روند جدی فیلمسازی با تعطیلی سینمای آزاد و… «در کانون داشتم شروع می‌کردم که فیلم ۱۶ بسازم اما اواسط سال ۵۷ در شلوغی‌های آغاز انقلاب، سینمای آزاد نیمه تعطیل شد و نتوانستم آن را ادامه دهم و همان یکی هم که ساخته بودم نیمه کاره ماند. بعد از انقلاب هم هرچه فیلم ساختم (مستند یا کوتاه) برای خودم بود که گاهی هنوز ادامه دارد.» او نزدیکی‌اش با سینما و بودن در کنار جشنواره فیلم فجر را مربوط به دومین دوره این جشنواره می‌داند. «در آن روزهای اول انقلاب و جنگ، نابسامانی‌های مشاغل زیاد بود و سر سریال‌هایی مثل سربداران و سلطان و شبان برای طراحی لباس بودم که متوقف شدند. بعد ۱۰ قسمت از سریال علی کوچولو را ساختم. اما دومین جشنواره فیلم فجر که آغاز شد آقای ری‌پور و جمال امید که در کنار مهندس بهشتی جشنواره را در بنیاد سینمایی فارابی راه‌اندازی کرده بودند سفارش پوستر جشنواره را به من دادند. آن زمان جشنواره نشان نداشت و شش یا هفت ماه ماه طول کشید که ایده پردازی نشان انجام شود. اولین بار «سیمرغ» در جمع مطرح شد، در حالی که طاووس و بسیاری پرندگان دیگر هم که نشانه شرقی دارند مطرح شده بودند. ما بیشتر دنبال نمادی با مفاهیم ادبی و ایرانی می‌گشتیم و سیمرغ نمادی است که مثلاً بر عکس طاووس جسمیت و حضور ندارد بلکه یک مفهوم است و در ادبیات و عرفان و اسطوره ما بسیار ریشه دارد. سیمرغ حتی در کوه قافی است که آن هم یک مفهوم سمبلیک است و نگاهبان زال پدر رستم است. در حقیقت تمام مفاهیم عرفانی سیمرغ مانند آنچه در منطق الطیر عطار آمده با سینما همخوانی داشت چون سینما یک چیز دیگری افزون بر بقیه هنرها دارد و آن این است که تصویر از نور حاصل می‌شود و سینما اگر تابش نور نباشد مادیت ندارد. بنابراین نزدیکترین مفهوم برای سینما، سینماگر ایرانی و جشنواره فیلم فجر سیمرغ بود.» به این ترتیب پوستر جشنواره فیلم فجر با طرحی از یک سیمرغِ در حال پرواز از سال ۶۴ اجرایی می‌شود و این طولانی شدن زمان هم به دلیل تحقیقات مفصلی بوده که ابراهیم حقیقی برای پیدا کردن طرح‌های مختلف سیمرغ در میان کتاب‌ها و کتابخانه‌های متعدد انجام داده بود. «بعد از اتودهای اولیه، حالت پرواز سیمرغ را بیشتر کردم چون این سیمرغ می‌بایست در حال پرواز و اوج گرفتن باشد. در نگارگری‌ها مواردی زیادی هست که سیمرغ در حال فرود آمدن است اما سیمرغ جشنواره ما که نشان سینما است، باید پرواز می‌کرد. پس نشان با رنگ آبی فیروزه‌ای به عنوان رنگ ایرانی و نشانی از فیروزه و گنبدها و کاشی‌کاری ایرانی و نماد آب و روشنایی طراحی و در تمام لوازم و سربرگ‌های جشنواره استفاده شد. همان زمان تصمیم گرفته شد که برای جشنواره پنجم تندیس سیمرغ ساخته شود مثل بسیاری از جشنواره‌های مطرح سینمایی که تندیسی برگرفته از نشان داشتند. آن زمان جنگ هم بود و اجرای این کار پیچیدگی و سختی زیادی داشت. برای جنس تندیس پیشنهاد دادم که چون سیمرغ، خیال است و ماده نیست و باید از سینما و نور حرف بزند پس باید از بلور باشد. به همین دلیل سراغ ریخته گران شیشه رفتم ولی هیچ ریخته‌گر شیشه‌ای را نیافتم که سیمرغ را با این همه ظرافت بتواند آماده کند. با این حال از آنجا که خوشبختانه همه پذیرفتند که تندیس بلوری باشد به شیشه‌ای رسیدیم که روی آن سیمرغ کنده کاری شود و دوست داشتم این نشان از درون پایه‌ای با یک جنس سنگی که نماد زایش باشد بیرون آید و سنگ سیاه خوب گرانیتی انتخاب شد و در آخر اگرچه خیلی قشنگ شد اما بسیار سنگین بود تا جایی که یادم می‌آید آن سال هنگام اهدای تندیس به یکی از بازیگران قدیمی که یا خانم عصمت صفوی بودند یا خانم چهره آزاد، نزدیک بود تندیس از دست بازیگر رها شود چون اصلاً به ظاهرش نمی‌خورد، آنقدر سنگین باشد.» آن طور که ابراهیم حقیقی می‌گوید اگرچه آن سال تندیس‌ها به همان تعدادی که قرار بود اهدا شود ساخته شده و به برندگان داده شد، اما بعد از آن خودش دنبال راه چاره‌ای برای برطرف شدن این سنگینی تندیس می‌گردد. «با تغییراتی در قطر شیشه و سبک کردن جنس پایه، تندیس شمایل معقولی پیدا کرد و تا سال‌های زیادی همین فرم سفارش داده می‌شد تا یک سالی که دوستان تصمیم گرفتند سیمرغ را به جایی دیگر سفارش دهند و به یک حجم بلورین تبدیل شود که وقتی آن را از فرودگاه آوردند گفتم اینکه خروس است! بنابراین با تغییری که در شکل و شمایل سیمرغ داده شده بود، قرار شد همان تصویر سیمرغ را در بلور یکپارچه داشته باشیم و سازندگان که گویا هندی هستند، این بار موفق شدند براساس تکنولوژی که دارند خواسته مرا همانطور که می‌خواستم اجرا کنند.» او با این حال دوست دارد تغییر دیگری در تندیس رخ دهد تا تکمیل شود؛ «دلم می‌خواست درون پایه تندیس، یک هرم خالی شود که داخلش آینه قرار گیرد تا تصویر سیمرغ داخل آن چندین بار تکرار شود چون من مفهوم سیمرغ عطار را به این شکل می‌توانم در تندیس پیاده کنم و این درخواست را از مسئولان جشنواره دارم که تندیس کامل شود. در واقع تکمیل تندیس به آیینه‌ای شدن پایین آن، خیلی وابستگی دارد.» حقیقی که تاکید می‌کند اگر پس از گذشت این سال‌ها دوباره بخواهد نشانی برای جشنواره فیلم فجر طراحی کند، نشان سیمرغ را با پیچیدگی‌های کمتر طراحی می‌کند، یادآور می‌شود در سال‌های اولیه، تندیس در ایران ساخته می‌شد اما الان به دلیل نبود تکنیکش اصلاً ساخت یکپارچه آن در ایران امکان‌پذیر نیست. او به این نکته هم اشاره می‌کند که برای پیدا کردن جایی که بتواند تندیس سیمرغ را با تمام ظرایفش درست بسازد، به شهرهای پراگ و ونیز هم سفر کرده بود و در جنوب ونیز شیشه‌گرانی را می‌بیند که نوادگان شیشه‌گران ایرانی در زمان صفویه بودند، در حالی که آن‌ها اسم و رسمی در دنیا دارند اما نشانی از بازماندگان این هنر صفوی در ایران نیست. اما این هنرمند که با این «نشان» به شکلی دیگر با سینما عجین می‌شود، دیگر جدی به فیلمسازی نپرداخت در حالی که برخی از دوستان و هم‌دوره‌ای‌هایش که از آن‌ها یاد کرد، کارگردان‌هایی شناخته شده در سینما شدند. او درباره اینکه چرا خودش همپای آن‌ها به این عرصه وارد نشد؟ می‌گوید: «اوایل که دوستانم کار را آغاز کردند من هم خیز برداشتم و فیلم‌هایی را ساختم. حتی قرار بود در کانون پرورش فکری هم فیلم بسازم اما بیرون از آنجا نتوانستم کاری کنم، چند باری هم تا پای قرارداد رفتم ولی نشد. شاید مشکل از من است اما نتوانستم آن مناسبات موجود در سینما را برای ساخت فیلم تحمل کنم. مناسبات و بده بستان‌های درونی سینما را بلد نبودم اما با ساختن تیتراژ سعی کردم در کنار سینما بمانم.» البته شاید به نظر برسد دیجیتالی شدن سینما کار را راحت‌تر کرده ولی حقیقی برای پاسخ به میل درونی‌اش برای ساخت فیلم می‌گوید، «وسوسه‌هایم را با ساخت فیلم کوتاه و مستند برای دل خودم ادامه دادم و می‌دهم مثل مستندی که برای ۷۰ سالگی آیدین آغداشلو، عباس کیارستمی و محمد احصایی ساختم، اما فیلم بلند نساختم و الان هم اصلاً دوست ندارم به آن فضا برگردم چون همان موقع که نتوانستم تحمل کنم به دلیل حاکمیت سرمایه بود و الان فضا بدتر شده است. حتی شاید باور نکنید ولی چند سالی طراحی پوستر یک فیلم را از فرط عصبانیت کنار گذاشتم برای اینکه تهیه کننده باسابقه یک فیلم از من می‌خواست تصویر بازیگر زنی را روی پوستر بگذارم که فقط ۵ دقیقه در فیلم بازی داشت در حالی که من با تصویر بازیگر اصلی پوستر را آماده می‌کردم. او معتقد بود فیلمش به آن شکل می‌فروشد ولی من با این مدل روایت کردن و بفروش کردن فیلم از طریق نمایش چهره‌های معروف موافق نبودم و نیستم. من معتقدم پوستر باید سلامت باشد، باید راوی مفاهیم فیلم و همراه با صداقت باشد. متأسفانه این اتفاق همچنان رخ می‌دهد و همین امسال یک پیشنهاد مشابه داشتم که رد کردم چون می‌خواستند عکس کسانی را روی پوستر بگذارم که چند دقیقه کوتاه در فیلم هستند ولی به جایش خوش‌چهره‌اند.» او این اتفاق را یک کج سلیقگی می‌داند که وارد سینما شده و وقتی از وضعیت اسفناک پوسترهای فیلم‌ها و سریال‌ها در شبکه نمایش خانگی مثال زده می‌شود ادامه می‌دهد: «شبکه نمایش خانگی وضع بسیار قابل نقدی دارد چون شیشه‌ی ویترین بقالی‌ها مکان نصب پوسترهای سینما شده و ما در تهران هیچ مکانی برای نصب پوستر فیلم یا تئاتر نداریم. این موضوع را در تمام دوره‌های شهرداران مختلف از زمان آقای کرباسچی تا شهردار جدید تهران در جلساتی مطرح کرده‌ام و نمی‌دانم چرا اینقدر پوسترهای ما به سمت سخیف شدن رفته و انگار باید صرفاً وسیله‌ای برای برگشت سرمایه و فروش بیشتر باشد. اما برخلاف وضعیتی که برای پوسترهای سینما شاهدیم، پوسترهای تئاتر ما واقعاً قابل رقابت با پوسترهای جهان و هنوز جزو آثار نخبه گرافیک ایران هستند.» وی به آمار اجرای یکصد نمایش در تهران اشاره می‌کند و می‌گوید: «این نمایش‌ها همه پوستر دارند و حداقل ۵۰ مورد آن‌ها واقعاً خوب است، اما آیا جایی برای نصب دارند؟ این پوسترها هر چه باشند، به ابتذال کشیده نشده‌اند در حالی که در سینما پوسترها به دلیل اینکه بیلبورد دارند و سر در سینما قرار می‌گیرند نهایت دوران فروماندگی خود را سپری می‌کنند.» حقیقی که نارضایتی و ناراحتی از هر عاملی که صرفاً به دنبال پول باشد در کلامش پیداست، این وضعیت را دلیل تمایلش به انجام کارهایی در سینما می‌داند که فردیت بیشتری داشته‌اند. «نمی‌خواستم ارتباطم با سینما قطع شود چون همچنان ارتباط با سینما و درون آن بودن را جزو علایق خود میدانم.» و همین علاقه در طول سال‌های متمادی سبب خلق تیتراژها و عنوان‌بندی‌های متنوعی در سینمای ایران شده است تا جایی که این بخش جایگاه خود را بین فیلمسازان هم پیدا می‌کند. از ماندگارترین تیتراژ سینمایی تا طراحی لوگو تئاتر شهر او اولین تیتراژش را یکی از ماندگارترین کارهای خود عنوان می‌کند، «در یکی از دوره‌های جشنواره فجر با دعوت عباس گنجوی، آقای تقوایی پیشنهاد کرد تیتراژ فیلم «ای ایران» را بسازم آن هم در حالی که زمان زیادی تا شروع جشنواره باقی نمانده بود و پیچیدگی کار آنجا بود که باید تیتراژ روی آهنگ «ای ایران» که آقای بنان خوانده بود ساخته می‌شد و من براساس نوار کاست کم کیفیتی که داشتیم زمان تیتراژ را مشخص کردم و آماده ساخت شد، اما برای مراحل نهایی با وجود نامه‌نگاری‌ها، اصل سرود را رادیو نمی‌داد و خلاصه پس از پیگیری زیاد دو ساعت مانده به پخش فیلم در جشنواره و بعد از آنکه من با مرحوم نوذری که مسئول لابراتوار فیلم ارشاد بود یک شب تا صبح ناگزیر شده بودیم برای فیلمبرداری بیدار بمانیم کار آماده شد. البته آن زمان کمتر فیلمی بود که اصلاً تیتراژ داشته باشد، همچنان که امروز هم برای خیلی‌ها مورد توجه نیست و فقط به نوشته‌ای اکتفا می‌کنند در حالی که معتقدم حتی اگر یک نوشته سفید روی یک زمینه سیاه هم قرار است تیتراژ باشد، ترکیب بندی و نوع قلم بنا بر محتوای فیلم باید تغییر کند و طراحی شود.» حقیقی که معتقد است در هر کاری از جمله ساخت تیتراژ باید نظر کارگردان هم لحاظ شود چون او به وحدت کارش بیش از دیگران آگاه است، همکاری با فیلمسازان مولفی همچون رخشان بنی‌اعتماد، رسول صدر عاملی، ناصر تقوایی، احمدرضا درویش و نیز حسن فتحی را از شانس‌های خود می‌داند چرا که نه تنها حرف یکدیگر را درک می‌کردند بلکه تعریف‌شان هم از سینما تعریف فرهیختگی است نه صرفاً فروش. این هنرمند علاوه بر تیتراژ، لوگوی اسامی فیلم‌های زیادی را هم طراحی کرده که «شهر موش‌ها» یکی از آن‌ها است و در حوزه سینما به مجله «فیلم» و «موزه سینما» هم اشاره می‌کند. او همچنین طراحی نام «تئاترشهر» را هم برعهده داشته و آن را یکی از چالش‌های جذاب دوران کاری خود می‌داند. «نشان تئاتر شهر برایم خاطره‌انگیز است. آن زمان آقای دکتر علی رفیعی مدیر تئاتر شهر بود که سفارش یک نشان را برای آنجا داد. من هم اول سراغ کاشی‌کاری‌های دور بنای تئاترشهر رفتم و بعد همان شکل مدور ساختمان که آقای سردار افخمی (معمار) آن را براساس برج طغرل ساخته بود. اما هرچه اتود می‌زدم، نمی‌شد. خیلی اذیت شدم. آقای رفیعی هم نمی‌پسندید. خواستم سراغ همان طرح معروف گریه و خنده تئاتر بروم و اولین کاری که کردم طراحی یک مستطیل بود که در دو طرف آن خنده و گریه وجود داشت، اما اقای رفیعی گفت صحنه تئاتر گرد است و تئاتر بر مبنای تعزیه ایرانی، دور میچرخد و مفهوم زندگی دارد. زندگی گرد است و چرخش دارد و به محض اینکه مستطیل را تبدیل به یک نیم دایره کردم همه چیز حل شد. آرزوی حقیقی در سینما چیست؟ در پایان این گفت‌وگو از ابراهیم حقیقی آرزویش را پرسیدیم و اینکه پس از سال‌ها حضور در سینما خود را چطور می‌بیند. «من در این سال‌ها فقط تجربه کردم. قبلاً هم گفته‌ام، به نظرم آدم‌ها چند گونه‌اند؛ یا جنگ می‌کنند یا خرید و فروش و معامله می‌کند و یک دسته سومی هم هستند که بازی می‌کنند چون هنوز کودک درونشان زنده است. من بازی می‌کنم فقط بازیچه‌ام عوض می‌شود. وقتی هم بازی می‌کنم خیلی خوشحالم. این خوشحالی برای خود من کفایت می‌کند چون نه تنها بازی می‌کنم بلکه برایش پول هم به من می‌دهند در حالی که من خوشی خودم را داشته‌ام، اما با این حال کودک درونم، هنوز در سینما آرزویی دارد که همان فیلمسازی است ولی با این مناسبات عملی نمی‌شود!»