مسعود بخشی کارگردانی که سابقه مستندسازی بسیاری دارد حالا در تازهترین ساخته بلند داستانی خود یعنی «یلدا» موضوعی مستند مانند را به تصویر کشیده است.
پایگاه خبری تئاتر: «یلدا» ماجرای مریم کمیجانی، زن جوانی است که به دلیل قتل شوهرش به مرگ محکوم شده است. در شب یلدا به استودیوی یک برنامه زنده تلویزیونی آورده شده تا توسط تنها فرزند مقتول یعنی «مونا ضیا» بخشیده شود اما مجموعه اتفاقات در صحنه و پشت صحنه این برنامه هر دو زن جوان را در چالشی جدی برای تصمیمگیری قرار میدهد.
مسعود بخشی یکی از مستندسازان خوب سینمای ایران است که تقریبا 20 سالی است در این عرصه فعال است و نقطه اوجش نیز ساخت مستند «تهران انار ندارد» به شمار میرود که موفقیتهای زیادی را در عرصههای داخلی و بین المللی کسب کرد. این مستند در زمان خود به عنوان اثری صفشکن توانست حتی وارد شبکه نمایش خانگی کشور هم بشود.
یلدا دومین ساخته این سینماگر نشان داد که هر قدر او مستند ساز خوبی است در زمینه ساخت فیلم بلند یا داستانی، نه تنها متبحر نیست که حتی ممکن است ایده را هم خراب کند.
واقعیت این است که موضوع فیلم بارها و بارها در سینما به شکلهای گوناگون و با ساختار بهتر در فرم و محتوا به تصویر درآمده و «دهلیز» بهروز شعیبی آخرین آنهاست. این مساله حتی در تلویزیون هم به شکلی زیبا توسط محمدرضا هنرمند در سریال «زیر تیغ» با فیلمنامه و ساختاری درخشان در خاطرهها مانده است، البته دم دستیترین نمونه این دست گونه موضوعات را میتوان در برنامه سالانه «ماه عسل» با اجرای احسان علیخانی جستجو کرد که در آن شاهد همین اتفاقات دستکم به شکلی حرفهایتر با چینش و میزانسی بهتر بوده و هستیم.
حال سوال اینجاست که ارزش افزوده فیلم یلدا چه در قصه و چه در ساختار نسبت به آثاری که در سطور بالا به آنها اشاره کردم دقیقا چه بوده؟ و اصلا این فیلم تا چه حد توانسته در میان تولیدات یاد شده خودنمایی کند؟ واقعیت این است که پاسخ به هر دو سئوال منفی است.
بنابراین «یلدا» نه ارزش افزوده ای را ایجاد کرده و نه موفق به خودنمایی در مقام مقایسه با آثار مذکور شده است و شاید یکی از دلایل بروز چنین مساله ای که به هر حال سبب ضعف اثر شده، نگاه مستندگونه کارگردان در مدیوم داستانی و سینمایی است.
دوربین بخشی همچنان نگاهی مستند را در اکثر نماها دارد گویی با یک مستند گزارشی از پشت صحنه یک رویداد مواجهیم و البته این نگاه مستند گزارشی در فیلمنامه هم به شکل پر رنگی بروز و ظهور مییابد؛ گویی قرار است مثلا با یک شکل کامل شده سینمایی از «ماه عسل» مواجه باشیم و البته همانگونه که پیشتر نیز اشاره کردم «یلدا» نه تنها نمیتواند به ماه عسل نزدیک شود بلکه در حد و اندازههای برنامه «در شهر» هم نمیتواند خودنمایی کند.
شاید تنها نکته مثبت و قابل اعتنای «یلدا» در خط کمرنگ انتقادی آن پیرامون نوع برنامهسازی در تلویزیون و پشت صحنه آشفته و پرتنش برخی برنامههای تلویزیونی (به زعم کارگردان) و درنهایت نیشخند مخاطب به مساله مسابقه پیامکی است که این روزها در انواع برنامههای ریز و درشت صدا و سیما جا خوش کرده و فقط جایش در بخشهای خبری تلویزیون ما خالی است.
این فیلم البته خالی از هر گونه بازیگر چهره است که چنانچه بخواهد به اکران عمومی دربیاید نمیتواند اقبال چندانی برای جذب مخاطب داشته باشد اگرچه به نظر می رسد حضور فرانسویها به عنوان سرمایهگذار یلدا این پیام را همراه داشته باشد که اصلا هدفگذاری سازندگان این فیلم اکران داخل کشور نیست.
البته بازی صدف عسگری در نقش مریم تا حدی توانسته بیننده را به عمق مشکلات خانواده کمیجانی ناشی از فقر اقتصادی و فقر فرهنگی، راهنمایی کند. همچنین فرشته صدر عرفایی نیز در نقش مادر مریم نقش آفرینی خوبی داشته است.
پایان فیلم نیز نگاه و طرح خوبی دارد که باز هم مانند سایر بخشهای فیلم و فیلمنامه ناقص باقی مانده است؛ آنجا که مریم در لحظات کوتاهی که با فرزندش تنها شده بخشی از مو و ناخن او را برای آزمایش ژنتیک جدا می کند تا داستان او و خانواده ضیا همچنان ادامه داشته باشد. اما این بخش نیز به شدت شتابزده پیش میرود تا در در حد طرح باقی بماند در صورتیکه می توانست به یکی از بخشهای اثرگذار فیلم تبدیل شود.
در مجموع به نظرمیرسد یلدای مسعود بخشی دارای قابلیتهای سینمایی برای اکران نیست. هرچند که این فیلم میتواند به بخشی مستندهای خوبش و حوزه ای که در آن به درجه خوبی از شناخت و کارآمدی رسیده بود را یادآوری کند. هرچند احتمال دیگری هم وجود دارد؛ شاید بخشی با ساخت «یلدا» تلاش کرده تا با فیلمی کم اهمیت و کمخطر بازگشتی بی سر و صدا پس از شش - هفت سال را به سینمای ایران داشته باشد.
https://teater.ir/news/17755