پایگاه خبری تئاتر: ماجرای پولهای مشکوک یا کثیف در سینما و شبکه نمایش خانگی مدتی است که تبدیل به مناقشه و بحثی داغ در محافل مختلف و بهخصوص رسانهها شده است؛ با این حال بهنظر میرسد که این بحثها تاکنون در سطح مانده و شکلی بیشتر ژورنالیستی دارد تا پرداختن به عمق فاجعهباری که در انتظار ساحت سینما و هنر است. سادهانگاری به این ماجرا زمانی بیشتر عیان میشود که میبینیم برخیها عنوان میکنند به تماشاگر و منتقد و مدیران سینما چه مربوط که نگران و پرسشگر ورود پولهای کثیف در سرمایه گذاری یک فیلم شوند، منتقد باید ابعاد ساختاری و محتوایی یک فیلم را بسنجد و تماشاگر عام نیز باید از فیلم خوشش بیاید! و مدیر هم که وظیفهاش راستیآزمایی پاک بودن سرمایه گذاری نیست و این یعنی شتر دیدی ندیدی! چنین نگاهی همانطور که اشاره شد و اگر بخواهیم با ارفاق تحلیلش کنیم ناشی از یک تفکر سادهاندیش و خام است و اگر بخواهیم با حساسیت به آن بپردازیم، مشکوک بهنظر میرسد. از این مقدمه که بگذریم به اصل خطر میپردازیم و در این باب باید گفت خطر پولشویی در سینما و ساحت هنر بسیار عمیقتر و فاجعهآمیزتر از تبعات اقتصادی آن میباشد. عمق فاجعه پولشویی در سینما یعنی اینکه هنرمند و عرصه رسانه را به این واسطه از پرداختن و نقد و اعتراض به فساد و رانت و اختلاس بازداشتن و با آلوده کردن هنرمند و سینما به پولهای کثیف، قفل سکوت بر لبان هنرمند زدن؛ یعنی اینکه جناب تهیهکننده، جناب نویسنده و کارگردان، خانم و آقای بازیگر در قبال این پولی که میگیری، با هنر خود نهتنها پا روی دم اختلاسگران و رانتخواران مگذار، بلکه فیلمی بساز و بازی کن که حواس مردم را از این مسائل پرت کنی. پول کثیف در سینما یعنی رسالت هنر و دغدغه هنرمند نسبت به خواستههای مردم و مطالبه عدالت اجتماعی و مقابله با مفسدان اقتصادی تعطیل، یعنی حقالسکوت و این یعنی تنزل سینما و رونق فیلمهایی مبتذل که در پی خواب کردن تماشاگر باشند و کاری به بیداری مخاطبان و نهیب به رانتخواران و آقازادههای عافیتطلب و ژنهای خاص نداشته باشند. ورود پول کثیف به سینما در نهایت مساوی خواهد بود با خرید مدیر و مجوز، خرید هنرمند و فریب تماشاگر تا در چنین معرکهای، هنر پاک و زلال جای خود را به هنر برای هنر و بلکه بسیار بدتر، یعنی هنر در خدمت سرمایهقاپان بدهد. دعا کنیم و کنار آن تلاش کنیم که سینما و سینماگران ما به چنین ورطهای در نغلطند که در آن صورت با قهر و غضب مردم روبهرو خواهند شد و سینمای ایران برای سالهای سال در گردابی گرفتار و غرق خواهد شد که برونرفت از آن بهآسانی و بهسرعت ممکن نخواهد بود. و کلام آخر اینکه هرچه بگندد نمکش میزنند، وای به روزی که بگندد نمک.