پایگاه خبری تئاتر:رضا بهبودي ديگر نيازي به معرفي ندارد و بدون شك يكي از تاثيرگذارترين بازيگران تئاتر اين روزهاي ايران است. او چه در ژانر كمدي و چه در ژانرهاي ديگر حضور سودمندي دارد. نمايشهاي او هميشه پرتماشاگر ميشوند و از كيفيت بالايي هم برخوردار هستند. بازي بهبودي در نمايش «ماجراي مترانپاژ» نوشته «الكساندر وامپيلوف» و ترجمه كيوان سررشته و كارگرداني محمدحسن معجوني كه در سال 1396 در تماشاخانه پاليز روي صحنه رفت، يكي از اتفاقات مهم تئاتري بود. رضا بهبودي درباره نمايش «خردهنان» گفته است: «من اين نمايش را بيشتر موقعيتمحور ميدانم. البته با توجه به جنس اجرا و متن، حضور شخصيتها پررنگ به نظر ميرسند و اين نظر شكل ميگيرد كه با نمايشي شخصيتمحور مواجه هستيم. در هر صورت تلاش ميكنم حين ايفاي نقش رنگ و لعاب و عمقي به آن بدهم و از لابهلاي متن و با توجه به راهنمايي كارگردان، زاويه متفاوتي از شخصيت را ارايه كنم.» اين بازيگر تئاتر در سينما هم با فيلمهايي مانند «اكسيدان» مورد توجه قرار گرفته است.
معمولا عادت داريم روي صحنه شما را با نقشهاي پرانرژي ببينيم، چطور شد در نمايش «خردهنان» با يك نقش آرام و پر از سكون ظاهر شديد؟
البته پيشتر بازيهايي داشتهام كه اگر از نظر منتقدان حرف و حديث به وجود نياورد، ميتوان به آنها صفت مينيمال اطلاق كرد. يادم ميآيد در سالهاي دور نمايش «شهرهاي نامرئي» را داشتيم كه روي صندلي مينشستم و يله ميدادم. يا نمايش «همه چيز ميگذرد تو نميگذري» آقاي چرمشير كه خودم كارگرداني و بازي كردم و آنجا هم فقط روي صندلي مينشستم و حركتي ايستاده نداشتم. نمايش «ايوانف» اميررضا كوهستاني هم به همين صورت در بازيگري من ضرباهنگ پررنگي نداشت. يعني ميخواهم بگويم تجربههايي از اين دست كم نبوده ولي نقشهاي به قول شما پرانرژي هم كم نداشتهام. اين متن هم مختصات خودش را دارد و به هر حال وارد هر كاري كه ميشوم، مختصات بدني و رفتاري و انرژي شخصيت را بايد درك كنم. البته به حد فهم خودم صحبت ميكنم. من اساسا به انرژي شخصيت بسيار معتقدم كه بايد درك شود و در روند اجرا به آن شدت و ضعف بخشد. شخصيت نمايشنامه «خردهنان» هم به همين شكل است، از يك انرژي آرام شروع ميكند و ادامه ميدهد.
به نظر شما جشنواره تئاتر فجر ويترين سال تئاتر ايران است و اينكه چقدر رقابت گروهها درست ارزيابي ميشوند؟
چون فكر ميكنم در مجموع تمام سالهاي فعاليتم در تئاتر اين سومين بار است كه با نمايشي در جشنواره تئاتر فجر شركت كردهام، خيلي شناخت خوبي از وضعيت ندارم. نه در مقام بازيگر حضور زيادي داشتم و نه در مقام كارگردان قضاوت درستي داشتم تا پاسخ دقيقي به پرسش شما بدهم. يقينا داوري مقوله دشواري است و زماني كه خودم را جاي دوستان داور قرار ميدهم به نظرم نميرسد كه كار سادهاي داشته باشند. بله، سبكهاي اجرايي متفاوت است، رويكرد كارگردانها و تحليل آنها از متون با يكديگر تفاوت دارد و همه اينها روي بازي بازيگران تاثير ميگذارد؛ تازه اگر اينجا فقط درباره داوري بازيگري صحبت كنيم. من فقط يك چيز ميتوانم بگويم. اينكه بعضي متنها مثل «باغ آلبالو» در ايران و جهان شناخته شده هستند و هزاران تفسير از آنها وجود دارد يا اجراهاي زيادي از آنها روي صحنه رفته است. حالا داور محترم ميآيد و بر اساس دانستهها، شنيدهها و خواندههايش و بر اساس حال و هوايي كه در اجرا برايش به وجود آمده يك بازي يا نمايش را قضاوت ميكند. مثلا ميگويد نه! شخصيت اينطور نيست. يكي، دو ساعت بعد يا يك روز بعد به تماشاي نمايشي مينشيند كه نمايشنامهاش توسط كارگردان نوشته شده يا قبلا منتشر نشده و چندان مشهور نيست. اينجاست كه دوستان داور نسبت به متن و شخصيتها هيچ ذهنيتي ندارند. اگر انتقادي هم داشته باشم در همين مرحله به وجود ميآيد و نه تنها دوستان داور، بلكه دوستان منتقد را نيز شامل ميشود. ميخواهم بگويم وقتي قرار بر قضاوت اين نوع كارها ميشود، اين دوستان بايد متن مورد نظر را بخوانند و بدانند بازيگر با چه بينش و بر اساس چه تحليلي ايفاي نقش كرده است. بايد سوال كنند آيا بازيگر اساسا كارش را درست انجام داده؟ يا همين كه به نظر ميرسد اجرا گرم است و مخاطب را جذب كرده، نقش هم درست اجرا شده است؟
و امكان دارد جاي ديگر و با متن ديگر همه قضاوتها متفاوت شود؟
بله، رضا بهبودي جاي ديگر متن مشهورتري را بازي ميكند ولي اساسا وارد داوري نميشود. بدم نميآيد، بگويم ما 10 سال پيش بعد از 6 ماه تمرين نمايشنامه «باغ آلبالو» همراه گروه تئاتر ليو، دو پرده از نمايش را به دوستان هيات انتخاب نشان داديم. آنهايي كه متن را ميشناسند، ميدانند اين دو پرده به اندازه 10 نمايشنامه تك پردهاي سختي دارد. ما دو پرده را نشان داديم و هيات انتخاب نپسنديد و كار راي نياورد. فراموش نميكنم كه خانم روستا آن سال بسيار غمگين شد. وقتي بيشتر فكر ميكنم، ميبينم اين دوستان هم به حميد سمندريان جفا كردند كه ميتوانست نمايش «گاليله» را اجرا كند، هم به خانم هما روستا كه ميتوانست خيلي زودتر در نمايش «باغ آلبالو» به ايفاي نقش بپردازد. اصلا لازم نبود نمايش اين اندازه با تاخير اجرا شود. من همه اين اتفاقها را در عود كردن بيماري اين عزيزان مرتبط ميدانم، چون معتقدم هنرمند به هنرش زنده است. اين اتفاق هم بايد به وقتش رخ دهد نه سالها بعد. وقتي اجراي «باغ آلبالو» رد شد، خيلي تعجب كردم كه چطور دو پرده از نمايش را ديدند و به اين نتيجه رسيدند، كار شايستگي حضور در جشنواره تئاتر فجر را ندارد. به هر حال همين اتفاق موجب شد ما جشنواره مونولوگهاي گروه تئاتر «ليو» را راهاندازي كنيم كه بحث ديگري است.
بحث شكل و شمايل و شيوه بازي هنرمندان تئاتر هم خيلي مهم است. متاسفانه بسياري از دوستان رسانهاي و منتقد از اين امر به راحتي عبور ميكنند. شما سالهاست كه در اين زمينه فعاليت حرفهاي داريد و حتي كارگاههايي هم برگزار ميكنيد. در سينما هم حضور داريد. دو پديده اساسي شكل گرفته است. بيشتر تئاترهاي ايراني به سمت «مونولگ» (تكگويي) رفتهاند. اين موضوع تبديل به معضل شده است. به نظر ميرسد هزينههاي سنگين تمرينات، شلوغ بودن بيشتر بازيگران اصلي تئاتر يا بهطور ويژه بازيگران در دسترس، «فستفودي» شدن بسياري از تئاترهاي خصوصي و همچنين عدم توجه به ذات و ريشه تئاتر به منزله داشتن اجرايي تاثيرگذار، تاثير خودش را روي تئاتر معاصر ايران گذاشته است.
يقينا مسائل اقتصادي در تمام زمينههاي زندگي و جامعه ما تاثير گذاشته است. تئاتر هم مستثني نيست! يك كارگردان يا احيانا يك تهيهكننده ديگر نميتواند نمايشي چند پرسوناژه و پربازيگر روي صحنه ببرد. مساله اجرا بسيار پيچيده شده است. سالنها توصيه ميكنند دكور آنچناني نداشته باشيد. براي اينكه سالنهاي خصوصي و دولتي در يك روز چند نمايش را روي صحنه ميبرند. حتي سالن «ايرانشهر» هم دو اجرايي شده است. خيلي از بازيگران مطرحتر يا واردتر و كاربلدتر، درگير پروژههاي فيلم و سريال شدهاند. آنها دستمزدهاي بيشتري هم ميخواهند. اين مسائل موجب شده است كه هنرمندان تئاتر به سوي اجراهاي كم پرسوناژ يكي، دونفره بروند. كارگردانان هم ترجيح ميدهند به سوي بازيگراني بروند كه كار آنچناني بلد نيستند ولي خيلي دمدست هستند! اينجوري ميشود كه كيفيت بازيگري و اين داستانها در حال افت است يا به شدت ضعيف شده است؛ تمام اينها به خاطر اين است كه بيشتر بازيگران دورههاي آموزشي كوچكي را در آموزشگاه و دانشگاه گذراندهاند و تنها سوداي بازيگري دارند. برخي از اين گروهها هم با پرداخت مبالغي در سالنهاي خصوصي و گاهي اوقات دولتي روي صحنه ميروند. تمرينات كافي ندارند با اين حال اگر تمرين كافي هم داشته باشند، بينش و تحليل درستي روي متن نمايشي ندارند. تمام اين مسائل كيفيت را كاهش ميدهد.
دوره و زمانه به گونهاي شده است كه شما تنها اجرا ميرويد. آنها چند مهمان هم دعوت ميكنند تا جلوي استندها و تابلوهاي نمايش بايستند و لبخند و امضايي بزنند و در نهايت عكسي هم از آنها بگيرند! عكس هنرمندان را هم ميگيرند و در اينستاگرام منتشر ميكنند. اين شده است تئاتر اين روزهاي ايران! من يادم ميآيد كه در دوراني روي صحنه ميرفتيم و استاد حميد سمندريان و برخي اساتيد ديگر لطف ميكردند و تشريف ميآوردند و كار را تماشا ميكردند. من و دوستان ديگر پس از اتمام كار منتظر نظر اساتيد ميمانديم. خواهش ميكرديم كه نمايش را نقد كنند. آنها هم لطف داشتند كه 10 تا 30 دقيقه ميايستادند؛ نظرشان را ميگفتند؛ دوتا تشويق و سه، چهارتا نقد. ايراد ميگرفتند و ما هم بهرهاي ميبرديم. اين روزها يك گروه اجرايي 200 بار زنگ ميزند. خواهش ميكنند كه تشريف بياوريد و كار ما را تماشا كنيد. ميگويند لطف ميكنيد كه به ديدن كار ما ميآييد! آدم خلاصه با اين گرفتاريها ميرود و اجرا را ميبيند؛ ولي در نهايت از ما فقط عكس يادگاري ميگيرند! توجه داشته باشيد كه اين موضوع بحث خود من نيست. اصلا نميخواهم بگويم كه خيلي كاربلد هستم و بايد حتما نكاتي را به آنها بگويم. ولي با خودم فكر ميكنم كه چرا بايد از ما دعوت كنند؟!
در واقع، چالش اساسي شما اين است كه چرا جوانان و حتي باتجربهها از تجربيات و نظرات انتقادي ديگران بهرهاي نميبرند؟
تاكيد ميكنم كه به خودم كاري ندارم! وقتي گروه هنري يك نفر را دعوت ميكند كه اعتقاد دارد آن فرد احيانا كارگردان و بازيگر بلدتري است؛ پس چرا نظراتش را نميپرسند؟ چرا مدام دنبال اين هستند كه چهارتا عكس يادگاري بگيرند و جشن امضاكنان برگزار كنند؟! چه ميدانم... حداقل يك سوالي بپرسند! نظر ما را درباره مسائل هنري بپرسند. آنها بايد نقدها را بدانند. حرفها را هم بشنوند. مگر ميشود اصطلاحا يك اثر هنري، روي صحنه برود يا صرفا عرضه بشود و آرتيست گرامي هم توجهي به نقد و نظر ديگران نداشته باشد! مگر ميشود؟! فضا خيلي افراطي شده است. براي من فكت هم آوردهاند كه فلان بازيگري كه اسكار دارد، گفته است: «به نقدها توجهي نكنيد و كارتان را بكنيد!» به نظرم بازيگري كه اسكار دارد كارش را بلد است. او رقص، آواز، مايم، بيان قدرتمند و هزار و يك چيز ديگر را بلد است. بازيگر درست و درماني است. بايد «كانسپت» (مفهوم) و «كانتكست» (زمينه وفحواي كلام) اين بازيگري كه اين حرف را ميزند در نظر گرفت. اما بازيگر 22 ساله ايراني با اين شرايط تئاتر امروز ايران كه نبايد مانند بازيگر اسكاري رفتار كند! الان به شرايطي رسيدهايم كه با دادن پول همه روي صحنه ميروند و يك بازيگر نبايد خودش را با اسكاريها مقايسه كند. بازيگران ما بايد بترسند! هيچكس به نقدها كاري ندارد!
يعني اينكه جريان نقد در ايران جدي گرفته نشده است؟
هيچوقت جريان نقد در ايران جدي گرفته نشده است. دوستان منتقد هم-نه همه آنها- كمسواد هستند. البته به دوستان بر نخورد. تشكلهاي درست و درمان نقد پا نگرفته است. فرهنگ عمومي ما بيخيال نقطه نظرات ديگران است. وضعيت چندگانهاي كه عرض كردم باعث پايين آمدن كيفيت كارها شده است.
پرسشي داريم كه براي ياد گرفتن بازيگران جوان بسيار مهم است. البته اميدوار هستيم كه آنها اين گفتوگوها و نقدها را مطالعه كنند! رضا بهبودي، به عنوان يك بازيگر حرفهاي قديمي در سبك زندگي خودش چه كارهايي ميكند؟ او براي انتخاب نقشها و متنها چه كارهايي انجام ميدهد؟ بهطور كلي خدمت شما عرض ميكنيم، يك بازيگر بايد چه كاري انجام دهد تا كيفيت كارش بالا برود؟
فكر ميكنم كسي اين گفتوگوها و نقدها را نخواهد خواند! جسارت است كه آدم از خودش نسخه بپيچد. تلاش ميكنم به دوستانم پيشنهاد بدهم. كار هنر و بازيگري يك كار بسيار پيچيده است، به اين معنا كه نبايد فكر كنيد تنها متن نمايشي را تمرين ميكنيد و بعد اجرا ميرويد! هر اجرايي يك تحليل درست نياز دارد. تحليل هم نياز به سواد دارد. بازيگر بايد رمان بخواند. فلسفه بداند. تاريخ معاصر كشور خودش و جهان را مرور كند. هيچ متن درست و درماني نيست كه لايههاي اجتماعي را نداشته باشد. يك آدم نبايد فكر كند كه تنها عاشق بازيگري است و حالا چهارتا كلاس هم رفته است و ديگر ميتواند از پس همه نقشها بربيايد. بنابراين، سواد خيلي مهم است. بازيگر بايد قرآن، انجيل، متون مقدس، اساطير، شعر و هزاران چيز ديگر را هم بخواند. تمام اين مضامين به صورت لايهاي در متون درست و درمان وجود دارد. يك بازيگري به من گفت كه: «اين لايههايي كه ميگوييد كجاست؟!» من هم گفتم: «اگر قبلا اين كتابها را خوانده بوديد، متوجه ارجاعات ميشديد» اگر يك بازيگر فلان اسطوره را خوانده باشد، ميفهمد كه كجاي يك متن يا ديالوگ دارد به آن اسطوره اشاره ميكند. اگر بازيگر اين چيزها را نخوانده باشد كه نكات اينچنيني را نميفهمد! نويسنده هم قرار نيست كه پانويس بدهد و بگويد اين كاراكتر دارد با فلان اسطوره شوخي ميكند. برايم خيلي پيش آمده است كه ميپرسند: «اين چيزهايي كه ميگوييد در كجاي متن است؟!» بعضي از همكارانم چنين استدلالهايي ميآورند! من هم ميگويم كه: «بايد اينها را خوانده باشيد.»
پس مهمترين بخش تحليل يك متن، «ادراك درست» است. مرحله بعدي، مرحله «اجرا» است. بازيگر بايد ابزارهاي خودش را به خوبي بشناسد. بدن درست، بيان كار شده و آنچه قرار است «اكسپرسيو» (بيان) شود، بايد به درستي انتقال داده شود. متوجه منظورم هستيد؟
بله. دقيقا. به نظرم تاكيد ويژهاي روي مطالعه و تمرين مداوم بازيگري داريد.
در ابتدا بايد ادراك درست را به دست آورد. بعد هم دغدغه اجراي درست و دقيق. حرف من اصلا اين نيست كه هنرمندان تئاتر بايد شبها هگل بخوانند و تمرين بدن و بيان را فراموش كنند. يا نميدانم... بازيگر نبايد كنش درست صحنه را بداند و فقط كتاب بخواند. كنشمندي درست صحنهاي را نبايد بيخيال شويم و بعد فقط ديالوگها را بگوييم. خلاصه بازيگري دو تا كلمه است؛ ادراك و اجرا. اگر ادراك غلط باشد، بدن و بيان درستي داشته باشيد، اجراي اشتباهي خواهيد داشت. اگر برعكس باشد؛ يعني انشاءالله كه ادراك درست باشد و اجرا ضعيف باشد، باز هم فرقي نميكند. هر دوي ادراك و اجرا بايد درست باشد تا انشاءالله يك اجراي باكيفيت داشته باشيم.
فكر ميكنم اين مسائلي كه گفتيد به تجربه شما برميگردد و در كتابها و مقالات يافت نميشود. به نظر ميرسد تجربه هم در بازيگري نقش كليدي دارد...
به هر حال، كوشش من همين مسائل بوده است. سعي كردم حرفهايي كه به شما و مخاطبان تئاتر زدم تا آنجا كه توان دارم رعايت كنم. اگر نمايشنامه جديدي چاپ ميشود، آن را ميخوانم. به كتابفروشيها سر ميزنم. در جريان مسائل هنري روز هم هستم. بازيگر نبايد بگويد كه من را به نقاشي و عكاسي چه كار؟ يا معماري و موسيقي به من چه مربوط؟ ميدانيد؟ برخي ميگويند كه من فقط بازيگر هستم! متاسفانه بازيگران ديگر تمركز ندارند. اغلب بازيگران و گروه اجرايي پيش از نمايش، سرشان در گوشي همراه است. واتسآپ و تلگرام و اينستاگرام را مداوم چك ميكنند. اكثرا درگير اين چيزها هستند. «تمركز» هم بسيار كليدي است. نرمش و تمرين بايد باشد. بازيگر بايد از استرس روزمره و بدوبدو دور شود. يوگا و ورزشهاي اينچنيني كار كند تا متمركز شود. درنهايت، با رعايت اين جور چيزها بازيگر بايد روي صحنه برود و شايد يك اتفاق آرتيستيك بيفتد. در بهترين حالت اينگونه است كه يك بازيگر مهارتي را بلد است و چهارتا ديالوگ ميگويد، اشكي هم ميريزد، گاهي هم ميخندد و آخرش هم اجرا تمام ميشود و ميرود خانه. به قول معروف همه چيز اينگونه تمام ميشود و ميرود. تماشاگر هم هيچ ارتباطي با اجرا نميگيرد و تنها اطلاعاتي از داستان و وقايع دستگيرش ميشود. اميدوارم چيزهايي كه گفتم حمل بر خودستايي و تعريف از خود نباشد. اينها تجربيات و پيشنهادات من است.
اين حرفها به اين معني نيست كه بنده همه اين موارد را رعايت ميكنم بلكه كوشش من و ما بايد همين باشد.