پایگاه خبری تئاتر: در دورهای به سر میبریم که خشونت برایمان معنای تازهای یافته است. از سویی تمنا میکنیم تا از آن فاصله گیریم و آن را منکوب کنیم و در سوی دیگر خود را تشویق میکنیم برای رهایی از آلام جهان مدرن و سرعتی که ما را با خود نمیبرد، دست به خشونت بزنیم. انسان امروز، حداقل در پایتخت مجموعهای از فاعلبودگی و مفعولبودگی خشونت شده است. او هم خشونت میورزد و هم خشونت میبیند و در نهایت آن را تقبیح میکند. او بر زبان از خشونت بد میگوید و در عمل خشونت را مشروعیت میبخشد. در چنین شرایطی جامعه مدام خود را نزدیک به مفهوم خشونت میبیند و حتی خشونت برایش معانی تازهای میآفریند. خشونت در سالهای گذشته حداقل در جامعه ایرانی در معنا و مفهوم بسط و توسعه پیدا کرده است. در روزگاری به سر میبریم که برخی رفتارهای اجتماعی گذشته ما - که آنها را عادت یا سنت به حساب میآوردیم - اکنون خشونت به حساب میآیند.
نمایش «دد» سه پرده در باب خشونت است. سه پرده که جز مفهوم خشونت هیچ نسبتی با یکدیگر ندارند. نه فُرم یکسانی دارند و نه روایتی مشترک. تنها هر سه پرده نشان میدهد چگونه سبعیت انسانی موجب تراژدی میشود. اینکه چگونه ما برای خواستههایمان دست به خشونت میزنیم و در خشونتورزی چه چیزی به دست میآوریم و چه چیزی از دست میدهیم. در پرده اول کارگردان نمایش تصویری مبتنی بر کورگرافی از نمایشنامه مکبث ارائه میدهد و نشان میدهد جاهطلبی مکبث و لیدیش برای رسیدن به سریر پادشاهی، چگونه در خشونت گره میخورد. مکبث سلطنت را به دست میآورد و آرامش را از دست میدهد و این دوگانگی محصول خشونت است. برای لمس بهتر خشونت، کارگردان تلاش کرده است از تصاویری استفاده کند که امر خشن را القا کند. پس عجیب نیست که حرکات طراحی شده در نمایش از المانهای خشونتزا استفاده کند. رابطه لیدی و مکبث در چارچوب نمایش میتواند القاگر خشونتی باشد که حتی میان این دو در جریان است. نور صحنه نیز مدام در حال تغییر است تا جایی که از یک طیف زرد به طیف سرخ میرسد، جایی که دیگر مکبث از خود بیخود شده است و خشونت وجودش را پر کرده است.
در پرده دوم کارگردان - که از قضا در آن هم بازی میکند - نمایش وارد شکل و شمایلی دیگر میشود. از فُرم کورگرافی خارج میشود و به یک دیالوگ دو نفره میان یک زن و شوهر بدل میشود. شوهر قصد دارد زنش را به جنون بکشد تا از شرش خلاص شود و در نهایت او را نابود کند. در اینجا قرار است کارگردان نشان دهد چگونه زبان در خلق خشونت نقشآفرینی میکند که به زعم نگارنده در این باره ناموفق است. پرده دوم فاقد انرژی است که در پرده اول رخ میدهد. به هر نحوی خشونت فرایندی انرژیزا است و فقدان انرژی در خشونت، منجر به خشونت نمیشود. در پرده دوم شوهر در جایگاه فاعلیش هیچ انرژی لازم برای خشونتورزی ندارد. او انگیزههای لازم برای رسیدن به کنشهای خشن را هم ندارد. در حالی که او یک الگوی بسیار تکراری در روایت را برگزیده؛ اما نمیتواند به نمونههای متوسط این الگو برسد. گویی حرف زدن بازیگران مانع ایدههای کارگردانی میشود. در پرده سوم داستانی عاشقانه روایت میشود. مرد موسیقیدان عاشق دخترک نقاش میشود و تمام تلاشش را میکند نظر او را جلب کند؛ اما پس از رسیدن به دختر نگاهش از دختر دزدیده میشود و در خود فرو میرود. دختر با فروش موهایش برای مرد قلمی خریداری میکند که منجر به خلق یک قطعه موسیقیایی میشود؛ اما این قطعه عامل نابودی دختر میشود. کارگردان نمایش در این اپیزود باز به سراغ کوروگرافی میرود و با استفاده از تکنیکهای باله و والس به تصویری ملودراماتیک میرسد. اگرچه طراحی این بخش کمی آرامتر و ضعیفتر از بخش نخست نمایش به حساب میآید؛ اما کارگردان تلاش میکند خشونت منتج از رفتارمان نسبت به یکدیگر را نشان دهد. در این راه نیز بیش از آنکه خشونت مرسوم را لمس کنیم، شکل احساسی آن - نادیده گرفتن یکدیگر - به نمایش گذاشته میشود.
حمید خرّم در مقام کارگردان و نویسنده موضوع مناسبی را برگزیده است؛ اما در پرداخت با تشتت روبهرو است. او سه فُرم متفاوت در اجرا برمیگزیند که هر یک میتوانند دلالت بر خشونت باشند؛ اما تمرکز مشخصاً بر اپیزود اول است و پس از آن به نظر فرزندان ناخلفی متولد میشوند تا برتری اپیزود اول را عیان کنند. این مسأله خود بدل به نوعی خشونت میشود. شاید اگر هر اپیزود توسط یه کارگردان کارگردانی میشد تفاوت فُرم اجرایی بیشتر به چشم میآمد؛ اما در این شیوه، برای کارگردانی که پیش از این تجربه حرفهای چندانی نداشته است و در جستجوهایم موفق به یافتن تجربههای پیشینش نشدم، تمرکز کردن بر سه فُرم اجرایی مشکل است. البته در این زمانه کارگردان شاخص نیز توانایی تمرکز بر سه شیوه اجرایی متفاوت را ندارند.
«دد» به هر روی به عنوان اولین تجربه حرفهای حمید خرم نمایش قابل قبولی است. خرم نشان میدهد تمایل به تجربه رویکردهای متفاوت دارد و برای رسیدن به این رویکردها ایدههای شخصی دارد. با اینکه سرمایه چندانی برای تولید اثر تئاتری در این روزها وجود ندارد، ایدههایش را معطوف به مسائلی مثل نور و کوروگرافی کرده است و با توجه به آنچه اجرا کرده است، شاید ایدههایی در حوزه ماشینری صحنه هم داشته باشد. اما تئاتر ایران اکنون همین است که میبینیم.