بیوه سیاه، بیوه سفید؛ انتخابی امروزی و کنش‌مندست که حسن جودکی، علی‌رغم سوژه های متعددِ منفعل، سرگرمی و کمدی، با گروهی حرفه‌ای بر صحنه آورده است. آنچه نیاز جامعه ی امروز برای آگاهی بخشی از مدیوم تئاتر در راستای اندیشه ورزی‌ست. و مخاطبی را دعوت می‌کند که از تئاتر چیزی فراتر از خنده و تفریح می‌طلبد. مونولوگی که می‌تواند درگیر کننده و با بازی قوی ودشوار مژگان خالقی،ارتباطی مستقیم برقرار کند. وموضوعی را پیش بکشد که جنبه های اجتماعی و انسانی پررنگی دارد.

  پایگاه خبری تئاتر:  بیوه ی سیاه، بیوه ی سفید اجرایی تک پرسوناژ ست که متنی زن محور دارد. خشونت علیه زنانی که در جوامع سنتی و قومیتی، از سلطه ی برساخته ، نابرابری و محرومیتِ حقوق انسانی، به طرز فجیعی رنج می برند و مورد اجحاف قرار می گیرند. متن داستان زنی افغان است که درمناسباتی شوم، توسط برادر و شوهرش به قتل می رسد. 

ازدواجی اجباری با فرهنگ و سنتی محتوم، که هیچ طغیان و مخالفتی را نمی پذیرد، و بیرون آمدن از سیطره ی حاکم، راهی بجز قربانی شدن نمی گذارد. متن مژگان خالقی، نشانه گذاری دقیقی بر شرایط زنان در جامعه ی افغان ها دارد.سنتی حاکم که هرگونه امتیاز برابری جنسیتی را لغو و به نفع مردان، یک‌سویه می کند. زنان کالایی درخدمت مردان، مصرف می‌شوند و هویت فردی‌شان در ارتباط با شوهران‌شان، معنا می‌گیرد.داستان اگرچه روایتی تکراری از رنج وخشونت‌های خانگی و تعصبی علیه زنان‌ست وحکایتی از یک دلدادگی پنهانی تا ازدواجی اجباری، اما ادای حقی‌ست بر تمام زنانی که ازحقوق انسانی خود محرومند، و جایی برای حق خواهی و عدالت ندارند و فریادشان به گوش جهان نمی‌رسد. انسان هایی که نام‌شان و قومیت‌شان هرچه باشد، به جرم زن بودن، قربانی‌اند. 

بیوه سیاه، بیوه سفید؛ انتخابی امروزی و کنش‌مندست که حسن جودکی، علی‌رغم سوژه های متعددِ منفعل، سرگرمی و کمدی، با گروهی حرفه‌ای بر صحنه آورده است. آنچه نیاز جامعه ی امروز برای آگاهی بخشی از مدیوم تئاتر در راستای اندیشه ورزی‌ست. و مخاطبی را دعوت می‌کند که از تئاتر چیزی فراتر از خنده و تفریح می‌طلبد. مونولوگی که می‌تواند درگیر کننده و با بازی قوی ودشوار مژگان خالقی،ارتباطی مستقیم برقرار کند. وموضوعی را پیش بکشد که جنبه های اجتماعی پررنگی دارد. 

کارکتر زن، که همزمان راویِ وقایع‌ست، در تمام طول نمایش روبنده و برقع دارد و آنچه با مخاطب رو دروست، بیان، صدا، لرزش دست‌ها و فیزیک متلاطم زیر چادرست .. اگرچه در اجراهای مونولوگ، میمیک صورت و انتقال بی‌واسطه رنج و کلام، از عناصر مهم و شاخص‌ انتقال‌ست اما کارگردان، با ریسک چهره‌زدایی از تاکید بر فردیت خاص و تعمیم جمعی، و آشنازدایی در جهت فاصله گذاری، برای درک بهتر از عمق فاجعه‌ای‌ست که فراتر از یک تجربه ی تلخ، بلکه واقعیتی تاریخی و فرهنگی‌ست، انعکاسی که می‌خواهد تماشاگر را با تجربه‌های زیستیِ نزدیک پیوند بزند و ادراک را به فرآیند درکی عمیق‌تر ورای نقل یک واقعه و یک سرگذشت، بدل کند. آنچه روایت می شود،قصه نیست که سرگرم کننده وعبرت‌آموز باشد حتی ذکر مصیبت هم نیست، طغیان و اعتراضی‌ دربرابر ناانسانیتی‌ست که مکرر رخ می‌دهد. و همدستیِ شومی در سرپوش گذاشتن آن، وجود دارد. 

لهجه ی درستِ مژگان خالقی، که به عمد نامفهومی فارسی دری را نیز همراه دارد، عنصر دیگری‌ست که فاصله‌گذاری را لحاظ می‌کند و تمرکز را از احساسی شدنِ اغراق آمیز، به واقعه جلب می کند. طراحی صحنه توسط منوچهر شجاع، یکی از نقاط قوت و چشم نواز اجراست و چنان غافلگیرکننده‌است که به جریانی در بطن اجرا وعنصری متعین و تاثیرگذار بدل می‌شود. و زنجیره‌ای را از نور و بازی و میزانسن تا اتمسفر حاکم می‌سازد که حقیقت را در برتری فرم، به نمایش می گذارد. دایره‌ای بسته، مفهومی با قالی پرنقش و نگاری که گل‌هایش را خون آبیاری کرده‌است، آنچه بر صحنه ی پایانی باقی می ماند، دایره ی دواری ست از تکرار خشونت ها و مصائب زنانی که بی آنکه نام و رسمشان فاش شود، بارها و بارها قربانی جنایت‌ها می‌شوند. 

طراحی نور نیز شاخص و حرفه‌ای‌ست با تغییر طیف رنگی و معنایی و منطبق با جهان اجرا.. اما پخش موزیک ها و صدا، نقطه ضعفی‌ست که نیازمند تنظیم و بازنگری بیشتری‌ست. بیوه سیاه بیوه سفید، عریانیِ پنهانکاری و سکوتی تاریخی‌، به رنگ سرخ‌ست. گورهایِ بی‌نام،که در سینه هر زن،بی شمار نشان دارد. و تراژدی انسانی که به مکرر اتفاق می افتد.



نویسنده: نیلوفر ثانی