پایگاه خبری تئاتر: کنایه در ادبیات ابزار بوده است و در تاریخ راهگشای انتقاد، وقتی بیان مضامین و معانی دشوار میشود کنایه به کار میآید و انتقال مفهوم را آسان میکند. گاهی به زبان مولانا ابزار انتقال مفاهیم عرفانی میشود گاهی در جهان معاصر ابزار انتقال مفاهیم اجتماعی.
طنز در ادبیات انتقاد همراه با اصلاح است و تنها زبان و فرمش میشود شوخی و خنده، در واقع خنده در ادبیات هدف نیست و برای شوخی و خنده خلق اثر اتفاق نیفتاده است، تنها وسیلهای است برای اصلاحات رفتاری و اجتماعی؛ ابزارش هم نکوهش رفتارهای زشت است.
با همین نگاه بود که ژانر کمدی در سینما شکل گرفت و حال در سینمای ایران ماهیت کمدی هم در حال تغییر است و خودِ خنده هدف نهایی طنز تعریف میشود. حال در این فضای بی تعریف در سینما هنوز فیلمهایی که عنوان کمدی به خود داشته باشند ساخته میشود. شاید در سالهای اخیر بتوان از "به وقت خماری" لطیفی به عنوان کمدی توأم با کنایه نام برد یا "خجالت نکش" رضا مقصودی که البته به عنوان الگو معرفی نمیشوند و تنها بهانهای هستند برای ورود به موضوع کنایه در سینمای کمدی.
"ما همه با هم هستیم" کمال تبریزی هم برای انتقاد و اصلاح اجتماعی زبان کنایه در طنز را انتخاب کرده و تلاش میکند جامعه کوچک خود را با یک تصنع و هدفی واحد در فضای هواپیما ترسیم کند. در واقع قرار است از هر قشر و نگاه اجتماعی نمایندهای در هواپیمای فیلم حضور داشته باشند و همه با هم به سمت یک خودکشی دسته جمعی بروند. شاه پیرنگی که لزوم بررسی داستان مسافران را در خرده پیرنگ لازم میکند.
هر کدام از کاراکترها داستان خودشان را روایت میکنند اما گزارهای هم برای قضاوت در فیلم وجود دارد. یک فضای غیر مرسوم از بازپرسی روحی با بازی مهران مدیری در میان فیلم هم ترسیم میشود تا حتی انگیزه قضاوتی هم از مخاطب گرفته شود.
فانتزی خودکشی و بررسی دلایل آن هدف فیلم و تلاش پژمان جمشیدی در هواپیما برای بقا و زندگی، ترسیم قهرمانی باور پذیر در فضای کمدی است. اما شاید بهتر باشد فیلم را با معیارهای یک فیلم اجتماعی سنجید و اصلا تفکیکی برای کمدی و اجتماعی در آن قائل نبود. در کنار آن از کنایههای فیلم هم نباید غافل شد.
وقتی نام پروژه میشود غنا به معنی «غرب نازنین آمریکا» که مقصدش همان سقوط در عمیقترین نقطه خلیج فارس است، یا هواپیمایی که تمام تجهیزاتش را پیش از حرکت از آن گرفتهاند و چرخ ندارد، خلبانانی که خودشان در جریان پروژه هستند و به دنبال سقوط هواپیما، مامور امنیتی که چند بار با حمله مسافران بیهوش میشود و در جریان اتفاقی که در هواپیما رخ میدهد نیست، ماجرای نهنگهایی که خودکشی می کنند و انتخاب کاراکترهایی که هر کدام در دنیای واقعی مشابه معروفی دارند از کارگردان فیلمهای غیر حرفهای تا پزشک یک کارگردان معروف سینمایی و بازیگری که یک کلیپ غیر اخلاقی از او پخش شد.
فیلم در فضایی فانتزی و فرا مادی روایت میشود، هرکدام از کاراکترها به وجدانشان پاسخ میدهند و برای انکشافِ ماهیت خودکشی ایجاد سوال میکنند. اینکه اصلا حق خودکشی دارند یا خیر و این اقدام ممکن است در هر قشری از جامعه اتفاق بیفتد.
اما فیلم گرفتار مختصات فروش و سینمای تجاری شده و از اهداف خود دورمانده است. کاراکتر محمدرضا گلزار در فیلم بلاتکلیف است و اصلا برای همین بلاتکلیفی در فیلم حضور دارد حتی این موضوع در سکانس آخر فیلم با حضور مهران مدیری و گلزار به صورت علنی بیان میشود، وقتی مدیری خطاب به گلزار میگوید نمیدانم تو را چطور به این ماجرا ارتباط دهم. انگار سرمایهگذار فیلم حضور این چهره را برای سرمایهگذاری در فیلم الزام کرده باشد، همانطور که حضورش برای مسابقه برندهباش لازم شده بود و سرمایهگذار هر دو پروژه سجاد خواجه علیجانی است.
در واقع همین جاست که میبینیم موضوعات فرا متنی بر متن مستولی میشود و دیگر نمیتوان گفت فیلمی ساخته شده و چه فرقی میکند چه کسی روی آن سرمایهگذاری کرده است، درست همینجاست که تاثیر این حضور را میبینیم، تأثیری که در مراسم افتتاحیه فیلم هم حس میشود و اولین اکران خصوصی به اصطلاح لاکچری سینما در سالن اسپیناس پالاس رقم میخورد.
پیش از اکران فیلم هم تبلیغ سامانه "تیک" را میبینیم که تعریف تازهای از تبلیغات را به نمایش میگذارد، تبلیغی که اساسا با بنیاد خانواده در تناقض است و گویا قرار است به مقابله با آن برخیزد. پس سرمایهگذار برای این فیلم به فرامتنی غیرقابل انکار تبدیل شده و حاشیههای حضور او دست از سر فیلم هم برنمیدارد.
این حضور شاید در انتخاب سایر بازیگران فیلم هم بی تأثیر نباشد و نقشها و دیالوگهای زیادی میبینیم که نه کمکی به روایت فیلم میکند و نه کمکی به انتخاب فیلم توسط مخاطب، گویا قرار است صرفا به بازیگران همان نقش و همان دیالوگ یاری رساند تا نقشی در فیلم و شاید بعدها در سینما داشته باشند.