«سرخ‌پوست» یک فیلم معمایی است، در ژانر زندان هم می‌توان آن را تعریف کرد، مایه‌هایی عاشقانه دارد و ماجرای آن در دهه 40 شمسی می‌گذرد؛ بی‌اینکه به شیوه‌ای سفارشی یا غیرسفارشی و سیاسی باشد. قبل از بررسی کیفیت هرکدام از این فاکتورها در فیلمی مثل «سرخ‌پوست»، می‌شود این نتیجه ساده را گرفت که اگر در سینمای ایران با هر کیفیتی، فیلمی صرفا این فاکتورها را داشته باشد، قابل‌توجه خواهد بود. نه‌تنها این فضاها، بلکه تمام فضاهای سینمایی، به جز دو سه مورد معدود، در سینمای ما مهجور و ترک‌شده هستند و اگر کسی سراغ‌شان برود، احتمال موفقیتش را با ضریبی فوق‌العاده بالا برده است.
پایگاه خبری تئاتر: سینمای امروز ایران را به‌طور عمده می‌شود در دو دسته فیلم‌های اجتماعی و کمدی‌های روحوضی تقسیم‌بندی کرد. فیلم‌های اجتماعی برای جشنواره‌های خارجی ساخته می‌شوند و کمدی‌های روحوضی برای اکران در سالن‌هایی که داخل پاساژها یا مال‌ها و فروشگاه‌های بزرگ قرار دارند. یک باریکه‌ای هم در کنار این دو گونه عمده هست به‌عنوان سینمای «دفاع‌مقدس» که درحال حاضر بقای محدود آن وابسته به رودربایستی مسئولان فرهنگی با مفاهیم بنیادین ایدئولوژیک است و این باریکه هرچقدر هم که کوچک‌تر و کم‌حجم‌تر می‌شود، همچنان نق‌زدن‌ها و نک و نال‌ها در مورد چرایی وجود آن و بهره‌مندی‌اش ‌از بودجه‌های دولتی تمامی ندارد. این وضعیت باعث شده کل مخاطبان سینمای ایران در یک دایره جمعیتی بسیار محدود، میان فیلم‌های یکنواخت و یک‌جوری که در طول سال ساخته می‌شوند، دست‌گردان شده و علاقه‌مندان به ژانرها، سبک‌ها و درونمایه‌های مختلف، با فیلم دیدن در سینمای ایران قهر کنند. با توجه به این اوصاف، در کل تاریخ سینمای ایران، «سرخ‌پوست» معمولی‌ترین فیلمی به‌حساب می‌آید که تبدیل به پدیده شده است. فیلم دوم نیما جاویدی که جهانی کاملا متفاوت با فیلم اول او دارد، یک داستان معمایی در دهه چهل شمسی ایران را روایت می‌کند. فیلمی با فضایی که تاحدودی تئاتری است و به‌رغم تفاوت‌هایی که با فیلم اجتماعی «ملبورن» دارد، به سیاق اثر قبلی جاویدی، با رعایت وحدت‌های سه‌گانه کلاسیک، یک اتمسفر تئاتری پیدا کرده است. «سرخ‌پوست» فیلمی است که ایراد عمده و فاحشی در ساختار آن نمی‌شود پیدا کرد و درخشش جریان‌ساز و منحصر‌به‌فردی هم در خودش ندارد. این یعنی با یک فیلم معمولی و استاندارد طرف هستیم که به لحاظ بصری، فضای مناسبی دارد و رنگ‌شناسی آن حداکثر بهره را از فضای فیلم‌های پلیسی و معمایی سراسر جهان برده است. «نعمت جاهد» نام رئیس یک زندان در شهرستانی دورافتاده است.
رئیس‌پلیس شهر در ابتدای قصه به دفتر او می‌آید و می‌گوید که قرار است به تهران منتقل شود و نعمت را به‌عنوان جانشین خودش معرفی کرده است. این انتقال، همزمان شده با جابه‌جایی زندان به محلی دیگر. در این میان و هنگام انتقال زندانیان به محل جدید، یکی از آنها گم می‌شود. نعمت اطمینان دارد که زندانی فراری، در خود زندان مخفی شده است. یک مددکار خانم هم به زندان می‌آید که قبلا با این فراری صحبت کرده بود. همسر و دختربچه آن فراری که با عنوان «سرخ‌پوست» معروف شده است هم به زندان می‌آیند، چون قرار شده این محل برای ساخت‌وساز تخریب شود و آنها نگران هستند. بین مددکاری که به زندان آمده و نعمت جاهد یک رابطه عاطفی برقرار می‌شود اما خانم مددکار طرفدار «سرخ‌پوست» است که بی‌گناه است و قرار شده او را اعدام کنند و نعمت صعود خودش به موقعیت رئیس‌پلیسی در این شهر را در گرو پیدا کردن متهم می‌داند. ماجرای فیلم «سرخ‌پوست» از این جهت قابل تعریف در ژانر زندان است که مهم‌ترین مولفه این ژانر، یعنی تکیه بر ماجرای فرار یک نفر از حبس را در خودش دارد. هرچند در طول فیلم، نه شخص فراری، بلکه تعقیب‌کننده او دیده می‌شود و در عین اینکه مخاطب در محضر نعمت جاهد قرار گرفته، فیلم طرف مرد فراری است. «سرخ‌پوست» یک ماجرای موش و گربه‌ای دارد که بعضی جاها مخاطب را به هواداری از نعمت یا «سرخ‌پوست» معلق می‌کند و درنهایت کار را به مرحله سرنوشت‌ساز انتخاب میان تحویل یک بی‌گناه به سیستم ناعادلانه‌ای که خودش کارمند آن است یا گذشتن از موقعیتی که یک نفر سال‌ها برای قرار گرفتن در آستانه‌اش تلاش کرده بود، می‌رساند. این بخش از قصه بیشتر از هوش معماجوی مخاطب، عواطف و اندیشه او را درگیر می‌کند. نوید محمدزاده تمام تلاشش را کرده است که سطح بازی او در این فیلم از استاندارد پایین‌تر نیاید؛ هر چند او بهترین انتخاب برای این نقش به نظر نمی‌رسد.
نوید محمدزاده و پریناز ایزدیار که برای چندمین‌بار بازی کردن در یک فیلم، در «سرخ‌پوست» نیز مقابل هم قرار گرفته‌اند، موارد مناسبی برای فضای قصه نیستند، هرچند یک فاجعه یا نقصان بزرگ به بار نیامده است و فیلم را با حضور همین زوج هم می‌توان پذیرفت. ایزدیار تفاوت سنی چندانی با محمدزاده ندارد و در فیلم‌هایی غیر از فیلم نیما جاویدی، این دو نفر به کرات همتای هم با سن و سالی در یک محدوده بوده‌اند؛ درحالی که عشق کلاسیک و دهه چهلی «سرخ‌پوست» یک فاصله سنی لااقل ۲۰ ساله می‌طلبید و می‌خواست میل به صعود یک افسر جاافتاده پلیس را در دام طراوت و پاکی یک زن جوان گیر بیندازد. نقش‌های دیگر هم از بازیگران طرازاولی برخوردار نیستند، هر چند کمبودهایشان قابل‌چشم‌پوشی است. «سرخ‌پوست» به‌رغم اینکه در ژانر زندان قابل تعریف است، یک فیلم معمایی هم به حساب می‌آید. اصولا مرز ژانرهای زندان و پلیسی گاهی بسیار کمرنگ می‌شود. پیشتاز ژانر معمایی در سینمای ایران ساموئل خاچیکیان است که به هیچکاک سینمای ایران معروف شده بود و سال‌ها از بسته شدن پرونده فیلم‌های معمایی و پلیسی‌اش می‌گذرد. فضایی که فیلمسازان ارامنه در سینمای ایران طراحی و اجرا کردند، تا قبل از «گنج قارون» و پس از آن توفان «قیصر»، فضای مسلط فیلمسازی در کشور ما به حساب می‌آمد و میزانسن‌های مبله و کلاسیسم آن که مثل خود فرهنگ ارمنستان، حد فاصلی بین فضاهای خاورمیانه و اروپایی بود توسط این دسته از فیلمسازان در سینمای ما جا افتاد؛ تا اینکه سینمای بومی ایران شمایل ویژه خودش را پیدا کرد. آخرین نمونه از این نوع فیلمسازان، واروژ کریم‌مسیحی بود، تدوینگر چیره‌دستی که تا به حال تنها دو اثر سینمایی با فاصله‌ای بسیار طولانی ساخته است و هر دو جایزه بهترین فیلم را از جشنواره فجر برنده شده‌اند. فضاهایی که فیلم «سرخ‌پوست» به لحاظ بصری از آن بهره برده است، به‌شدت متاثر از سینمای ارامنه ایران هستند که واروژ کریم مسیحی متاخرترین نمونه آنهاست. جالب اینجاست که در خود ارمنستان فیلمسازی رونق چندانی ندارد و عمده کارهای شاخص ارامنه در بخشی از تاریخ سینمای ایران انجام شده است. نیما جاویدی برای ساختن «سرخ‌پوست» در این حد فاصل ایستاد؛ یعنی در نقطه‌ای که سینمای ارامنه برای ایران تعریف کرده بود و فضاهای اروپایی و خاورمیانه‌ای را بدون اینکه کفه ترازو به نفع یکی از آنها سنگینی کند، با هم جمع می‌بست.