پایگاه خبری تئاتر: وقتي در يك سرقت ساده از جواهرفروشي، گند زده ميشود، خلافكارهاي زنده مانده شك ميبرند كه يكي از آنها آدم پليس است... خط اصلي داستان فيلم «سگهاي انباري» (Reservoir Dogs يا چنان كه برخي ترجمه كردهاند، «سگداني») به نقل از «imdb» چنين است، نخستين فيلم بلند كوئنتين تارانتينو در سال 1992 كه مجله امپاير آن را «بزرگترين فيلم مستقل» تاكنون ساخته شده، ناميد. به نظر ميآمد سينما استعدادي تازه را كشف كرده است؛ مردي بيستونه ساله كه تا پيش از آن چندان شناخته شده نبود و به كارهاي دمدستي مثل اداره كلوب يا بازي در نقشهاي حاشيهاي ميپرداخت. حالا با اين فيلم كه سرمايهاش را خودش با بدبختي جمع كرد و هنرپيشهاي چون هاروي كيتل راضي شد كه در آن ايفاي نقش كند، توانست به منتقدان نشان بدهد كه حرفهايي براي گفتن دارد. البته نبايد فراموش كرد كه اگر فيلم بعدي او، «قصههاي عامهپسند» (1994) با موفقيت چشمگير يعني بردن نخل طلاي كن همراه نميشد، اين درخشش اوليه مثل يك اتفاق ساده در ذهنيت تاريخ سينما فراموش ميشد.
تارانتينو اما با اين دو فيلم نشان داد كه حرف و نگاهي تازه براي گفتن و نشان دادن دارد. اينچنين بود كه وقتي فيلم «قاتلين بالفطره» (1994) اليور استون به نمايش درآمد، به يكباره توجه علاقهمندان فيلم به نام كسي جلب شد كه داستان فيلم از اوست: كوئنتين تارانتينو. همه آنها كه «سگهاي انباري» را ديده بودند، بار ديگر آن را نگاه كردند و كساني هم كه فيلم را نديده بودند، به تماشاي آن نشستند. يكي آمده و ما را با دوربينش به درون جهان خلافكارها و جنايتكاران و گانگسترها ميبرد. دنيايي كه برخلاف تصور رايج، آن قدر هم كه فكر ميكنيم، تيرهوتار و خشن نيست. آن آدمها هم چنانكه تاكنون ديدهايم، ترسناك و جدي نيستند. آنها يعني خلافكارها در عموم روزمرّگيهايشان مثل بقيهاند، حتي احمقتر و سادهتر. البته نگاه طناز و شوخطبع تارانتينو، به هيچ عنوان در پي تقليل دادن سطح خشونت و بياهميت جلوه دادن كشت و كشتار و ساير جنايتهاي اين آدمهاي خشن نيست، برعكس او با نمايش آشكار اين صحنهها و تاكيد هر چه بيشتر بر خون و خونريزي، وجه عادي جنايت -لااقل در دنياي هر روزه خلافكارها- را نشان ميدهد و حتي ميتوان گفت تا حدودي به آن جنبه زيباييشناختي و شايد بتوان گفت شاعرانه ميبخشد.
تارانتينو مثل هر هنرمند اصيل ديگري، چشم مخاطب را به وجهي جديد از جهان باز ميكند يا به همان امور مالوف و آشناي پيشين، منظري نو ميگشايد. او به ما نشان ميدهد كه دنياي خلافكارها، به اندازه ساير جاهاي آن، جنونآميز، پر از چرند و پرند و حرف اضافي، مملو از تصميمات غلط و اقدامات برنامهريزي نشده و تصادفي و سرشار از روزمرّگي و ملال است، يك دنياي ديوانه ديوانه ديوانه ديوانه.
* عنوان فيلمي از استنلي كريمر (1963)