پایگاه خبری تئاتر: ارنستو لاكلائو و شانتال موف به موضوع بسيار مهم «بازگشت امر سياسي» پرداختهاند. موف در كتاب «پارادوكس دموكراتيك» اشاره ميكند كه نظريه عدالت رالز بر بنياد يك كل عقلاني به مثابه فلسفه سياسي بدون سياست استوار است بنابراين دچار فقر امر سياسي است. سپس او راهكار را بيان ميكند: «ساختشكني يا ساختگشايي كليت عقلاني و ظهور تفاسير متعدد در يك جامعه دموكراتيك». اين حركت راه را براي امر سياسي باز ميكند. موف سياست را آوردگاه تعارض ميان «گفتمان حاكم» و «غيريتها» درون يك فضاي واحد ميداند. هدف غايي هم تلطيف فضاي تخاصمآلود گفتمان حاكم و غيريتهاست؛ از اين رو، «سياست» به مثابه «محل تعارضها و تقابلهاي اساسي» به سوي «امر سياسي» به منزله «تلطيفسازي مرزهاي سياسي» ميرود. تئاتر ايراني هم از سياست خالي شده است. بيشتر هنرمندان هم تبديل به «سلبريتي» شدهاند. منظور آناني است كه به دنبال پول و ظاهرپرستي و حفظ وضعيت موجود هستند. در واقع، در حال مشاهده همان «جامعه نمايشي» هستيم كه گي دوبور بيان ميكند. بنابراين، گفتمان حاكم تئاتر ايران، «تئاترهاي بدون مساله» شده است. اين تئاترها فرادست هستند. تئاترهاي مسالهدار هم در ميدان غيريتها قرار ميگيرند. اين تئاترها فرودست هستند. اين روزها نمايش «شهر ما» به نويسندگي تورنتون وايلدر و كارگرداني محمدحسن معجوني در ايرانشهر روي صحنه است؛ نمايشنامهاي كه هيچ ربطي به فرهنگ ايراني ندارد اما حسن معجوني از چارچوب مفهومي اين نمايشنامه به جامعه معاصر ايران پل ميزند. او با هوشمندي، به همراه دراماتورژي جالب توجه مهدى چاكرى، موقعيتها، ديالوگها، شخصيتها و كنايههايي را بيان ميكند كه به طور مستقيم به تماشاگر ايراني مربوط ميشود. وايلدر در اين نمايشنامه به انتقاد از جامعه امريكايي دهه ۱۹۳۰ (زمان نگارش نمايشنامه) ميپردازد. او اتفاقاتي بين سالهاي ۱۹۰۱ تا ۱۹۱۳ را بيان ميكند. معجوني هم به خوبي اين اتفاقات را با كنايههاي گوناگون به جامعه معاصر ايراني پيوند ميزند. اين همان «بخيهزدن» است. در واقع، امر سياسي به خوبي در كارگرداني معجوني هويداست. همان اكسيري كه ميتواند تئاترهاي روي صحنه را نجات بدهد. پرده آخر به مرگ و ابديت ميپردازد. معجوني هم درست در اين پرده، فضايي موزيكال را شكل ميدهد؛ فضايي كه نمايش را با ريتم مناسب پيش ميبرد و تماشاگر را كنجكاوتر ميكند. قبرها تبديل به تخت آفتابگيري لب ساحل شدهاند. مردگان عينك دودي زدهاند و گويا در حال خوشگذراني هستند. پرده دوم هم به عشق و ازدواج ميپردازد. معجوني صحنه مهم عروسي را مانند عروسيهاي شهر تهران ميكند. نورپردازي هم مانند پارتيهاي جوانان ايراني ميشود. موقعيتهاي كميك به خوبي طراحي شدهاند. حتي پيش از مراسم ازدواج، شاهد باراني تند هستيم و اين باران هم تبديل به موقعيت كميك ميشود. معجوني از نابازيگران يا بازيگران گمنام استفاده كرده است. او هيچ «سلبريتي» در كار ندارد ولي تماشاگران را تكان ميدهد و به آنان تلنگر ميزند. تئاتر بايد چنين باشد.