پایگاه خبری تئاتر: بزرگ ترین نقطه قوت کارنامه ی فرشته صدرعرفایی را در کنار قدرت و توانمندی او در ایفای نقش هایش، باید هوشمندی او در انتخاب آن ها به شمار آورد. صدرعرفایی از معدود بازیگران زن سینمای ایران است که خود را محدود به نقش هایی خاص و شبیه به هم نکرده و کوشیده است که در هر فیلم خود نقشی را برگزیند که جهان آن با جهان نقش های فیلم های قبلی اش متفاوت باشد. به همین جهت است که به رغم گزیده کاری اش هر بار با نقشی متفاوت غافلگیرمان می کند. بارها پیش آمده است که میان نقش های ایفاشده از سوی او در سینما سال ها فاصله افتاده باشد. اما به سبب اهمیت نقش هایی که ایفا می کند هرگز از یادها نمی رود و گاه فراموش می کنیم که چند سال است جلوی دوربین نرفته است. این که بازیگری جسارت این را داشته باشد که میان ایفای نقش های متعدد و بعضاً حضور در نقش های کوتاه و فرعی به قیمت بازی در چند فیلم در طول سال و دیده شدن مداوم و انتخاب نقش هایی مهم و قابل توجه که در ازایش ممکن است حتا سالی یک فیلم هم به کارنامه اش اضافه نشود گزینه ی دوم را انتخاب کند اتفاق مرسومی نیست اما فرشته صدرعرفایی گزینه دوم را انتخاب کرده و در ازایش بابت ایفای بیشتر نقش هایش تحسین شده و کارش چه از سوی هیئت داوران جشن ها و جشنواره های مختلف دیده شده و چه مخاطبان به ارزش هنر او پی برده اند. از به یادماندنی ترین نقش های صدرعرفایی در سینما باید به نقش مادر در فیلم «بادکنک سفید» اشاره کرد؛ نقشی که او را به عنوان بازیگری توانمند به سینمای ایران معرفی کرد. نقشی که اما حدوداً ده سال پس از آن بار دیگر نام عرفایی را بر سر زبان ها انداخت، ریحان در «کافه ترانزیت» به کارگردانی کامبوزیا پرتوی بود. نقشی که بابتش جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن را از جشنواره ی فیلم فجر به دست آورد. آن چه همواره در بازی های صدرعرفایی دیده می شود نوعی راحتی و رئالیسم مطبوع است. او طوری بازی می کند که گویی متوجه حضور دوربین نیست. فراغ بال او در بازیگری منجر به آن می شود که نقش را از خودش عبور دهد و بعدی از آن را به منصه ظهور بگذارد که تماشاگر قادر به برقراری ارتباطی عمیق با آن است. این شیوه از بازیگری در فیلم های عبدالرضا کاهانی «آدم» و «بیست» نیز تکرار می شوند. نگاه پوچ گرایانه ی کاهانی در فیلم هایش دربازی بازیگران نیز رسوخ می کند و اینجاست که صدرعرفایی ضمن حفظ وجه واقعگرایانه ی بازی خود شمایلی جدید را نیز چه از منظر تفاوت نقش و چه از منظر بازی به مخاطب نشان می دهد. یکی دیگر از بازی های خوب صدرعرفایی مربوط به فیلم «حوض نقاشی» ساخته ی مازیار میری است. او در این فیلم نقش ناظم مدرسه ی پسر زوج معلول ذهنی را ایفا می کند؛ نقشی که در ابتدا به دور از پیچیدگی به نظر می آید اما به مرور و با تأثیر شخصیت زن ناظم بر زندگی پسربچه نقش نیز واجد اهمیت می شود. شاید ناظم مدرسه ی فیلم میری شناسنامه ی دقیقی نداشته باشد اما صدرعرفایی تمام خود را در اختیار نقش قرار می دهد تا به رغم کاستی های شخصیت پردازی شمایل کامل و تأثیرگذاری را از نقش به مخاطب ارائه دهد.
«کوچه ی بی نام» سه سال پس از «حوض نقاشی» ساخته شد و صدرعرفایی در این برهه به جز ایفای نقش در یک نمایش فعالیتی دیگری نداشت. «کوچه بی نام» اما یکی از بهترین بازی های این بازیگر را به مخاطب نشان می دهد. احترام، مادر خانواده ای سنتی مذهبی ست. خانواده ای که اعضایش در تقابل میان سنت و مدرنیته دست و پا می زنند و همین تفاوت دیدگاه موجب بروز اختلافاتی میان آن ها شده است. «کوچه بی نام» علاوه بر آن که به زعم من بهترین فیلم هاتف علیمردانی است، مجموعه ای از بهترین بازی های سینمای ایران را نیز در بردارد. کاراکتر احترام یک زن در ظاهر مذهبی ست با گذشته ای که به مرور از آن پرده برداشته می شود. صدرعرفایی برای ایفای این نقش نیز نامزد سیمرغ بلورین از جشنواره ی فیلم فجر شد؛ جایزه ای که به عقیده ی من حق او بود. «هفت ماهگی» تلاش ناموفق هاتف علیمردانی بود برای تکرار موفقیت «کوچه ی بی نام». فیلمی که به سبب حفره های فیلمنامه اش و پاره ای از شلوغ کاری های بی مورد نتوانست به اندازه ی فیلم قبلی کارگردان دیده شود. نقش مادر این فیلم که فرشته صدرعرفایی ایفاگر نقش او بود نیز به اندازه ی احترام «کوچه بی نام» جای کار نداشت و لایه های زیرین نقش پتانسیل کافی را برای یک نقش آفرینی درخشان در اختیار بازیگر قرار نمی داد. با این حال بازی صدر عرفایی به جا و به اندازه بود. اما غمناز «شبی که ماه کامل شد» شاه نقش کارنامه ی صدرعرفایی ست. احتمالا برای بسیاری از تماشاگران فیلم این اتفاق رخ داده است که تا چند دقیقه ی ابتدایی تماشای بازی او، متوجه نشده اند که بازیگر نقش غمناز فرشته صدرعرفایی ست و احتمالاً خیال کرده اند یک بازیگر بومی باشد. گرچه نمی توان از تأثیر چهره پردازی درخشان ایمان امیدواری در این اتفاق شگفت انگیز یاد نکرد اما بخش مهمی از این غافلگیری به سبب بازی مهندسی شده ی بازیگر رخ می دهد؛ بازی عرفایی در این فیلم سنجیده است، سنجیده و حساب شده از هر نظر. او در «شبی که ماه کامل شد» کاملاً از خودش فاصله می گیرد و خود را در اختیار نقش و فیلمنامه قرار می دهد تا او را به جایی که باید ببرند. نقش غمناز با آن غم همیشگی نگاهش، با آن لهجه ی بسیار غلیظ بلوچی و با آن میمیک چهره ی بسیار پیچیده که باید همزمان چند حس مختلف را به تماشاگر القا کند موقعیتی را برای صدرعرفایی پدید می آورد تا بیش از هر یک از فیلم هایش خود را به عنوان بازیگری برجسته و صاحب سبک به مخاطب اثبات کند. بازیگری که قادر است دشوارترین نقش ها را در دشوارترین شرایط ایفا کند. سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن این بار دیگر حق مسلم خانم صدرعرفایی بود، جایزه ای که اگر جز او به هر بازیگر دیگری تعلق می گرفت جای تعجب داشت. روند قابل احترام و مدبرانه ای که صدرعرفایی برای فعالیت در سینما اتخاد کرده است روندی ست که او را به رشد و تعالی رسانده، روشی که حالا و در ۵۷ سالگی او را به یکی از موفق ترین بازیگران میانسال سینمای ایران تبدیل کرده و مطمئناً این بازیگر حرفه ای قدر این جایگاه را به خوبی خواهد دانست و شک ندارم به زودی بازی ها و نقش های خاص دیگری را نیز از او خواهیم دید.