مهدی هاشمی یکی از ستارههای هنر بازیگری در ایران بود. در نسل او 6 ستاره بزرگ وجود داشتند؛ خسرو شکیبایی یکی از این 6 نفر بود که سالها پیش درگذشت. جهانگیر الماسی و احمد نجفی اعتبارشان را پای دولت قبل گذاشتند و پرویز پرستویی و رضا کیانیان پای دولت فعلی آن را باختند. فقط مانده بود مهدی هاشمی که تا مدتها توانست به این فضاهای حاشیهای آلوده نشود؛ اما چند روز پیش به نوعی دیگر، این اتفاق برای او هم افتاد.
پایگاه خبری تئاتر: ممکن است دوست داشته باشم از خوراک و پوشاکم گرفته تا جایی که میروم و منظرهای که میبینم و بهطور کل جزئیترین موارد زندگیام، برای دیگران جذاب باشد. دوست دارم اینکه درباره هر رویداد اجتماعی چه نظری دارم، برای همه مهم باشد. این بالاترین سطح برای ارضای حس خویشبیشبینی است. دوست دارم واکنش من به اتفاقات پیرامونی، از قتل عام مسلمانان میانمار گرفته تا سیل در چند استان ایران، بلافاصله در رسانههای رسمی بازتاب پیدا کند. من ممکن است دوست داشته باشم سادهترین و پیشپا افتادهترین نظرات و رفتارهای شخصیام در بالاترین درجه اهمیت برای طیف وسیعی از اجتماع قرار بگیرد. اما دلم میخواهد خودم تعیین کنم مردم کدام بخش از زندگی شخصی من و اظهارنظرهایم را ببینند و کدام را نبینند، و حتی از این هم خودخواهانهتر؛ دلم میخواهد نوع واکنش مردم به زندگی شخصی و اظهارنظرهایم همانطوری باشد که دوست دارم. من دلم میخواهد بهعنوان یک هنرپیشه مشهور، وقتی با یکی از همصنفهای خودم ازدواج کردم، خبر آن همه جا بپیچد، این ازدواج برای همه مهم باشد و به قول معروف بترکاند. اما وقتی که مدتی بعد از همسرم جدا شدم و مردم یک کمپین برای جدا نشدن ما راه انداختند، از موضع آدم متمدنتر و فهمیدهتر با عتاب و تمسخر بهشان بگویم که چرا در زندگی خصوصی دیگران دخالت میکنید؟ هیچکدام از مخاطبانی که در چنین عتاب و تمسخری روی صحبت با آنها بود، تریبونی به بزرگی من ندارند که در آن بگویند چطور ازدواج شما به ما ربط داشت ولی طلاقتان ندارد؟ چطور شما در صفحهای عمومی عکس گربه مرده خودتان را میگذارید و از ادبیات مادران بیفرزندشده دربارهاش استفاده میکنید، اما توقع دارید با موج واکنشهای منفی جامعه مواجه نشوید و مردم در اینباره همانطور نظر بدهند که شما دوست دارید؟ من مست از توجه میلیونی مردم به خودم، فرصت نکردم به دولبه بودن این تیغ توجه کنم. شهرت همین است؛ بهخصوص شهرت در زمینههای غیرتخصصی. نقد بازی یک بازیگر، خوانندگی یک خواننده، فعالیت یک ورزشکار، قلم یک نویسنده و چیزهای دیگری از این دست با واکنش مردم به رفتارهای غیرتخصصی سلبریتیها تفاوت دارد. تمسخر علی کریمی به خاطر غلطهای املایی و نقل قولهای اشتباه از کوروش کبیر که در حقیقت دو جمله متعلق به شکسپیر و حضرت علی(ع) بود، باعث ژانر شدن هشتگی با عنوان «سلبریتی بیسواد» در فضای مجازی شد که بعدها در مورد افراد دیگر هم بسیار مورد استفاده قرار گرفت. کریمی تا وقتی فوتبالیست باقی مانده بود، با نقدهای مخالف یا موافق خودش مواجه میشد که نه اینقدر او را بالا میبردند و نه اینچنین بر زمینش میکوبیدند. این اما قاعده بازی است؛ یا باید آن را پذیرفت یا اینکه وارد بازی نشد. کسی که غیر از فعالیت حرفهای در سینما، موسیقی، ادبیات، ورزش و... از ظرفیتهای حاشیهای برای دیده شدن استفاده میکند، باید این را هم بپذیرد که حاشیه در حق کسی رحم نمیکند. شاید آقازاده منفوری مثل ساشا سبحانی یا انسانهایی ضداجتماعی مثل امیرحسین مقصودلو و محسن افشانی که مقدار بسیار کمی به خاطر فعالیت هنری و مقدار بسیار بیشتری برای حاشیهسازی مشهور شدهاند، با این فضای بیرحم مشکلی نداشته باشند. آنها با پیروی از قاعده «بدنامی بهتر از گمنامی است»، روی این حواشی موجسواری میکنند، اما هنرپیشهای مثل پرویز پرستویی یا فوتبالیست پرافتخاری مثل علی کریمی، چنان نبوده که چیزی برای از دست دادن نداشته باشند و این حواشی در مجموع به نفعشان نبود. اساسا «اظهارنظر در مورد همه چیز» که طی چند سال اخیر، انحصار آن در اختیار سلبریتیها قرار گرفته، دقیقا چیزی است که در توان این طیف قرار نداشت. روشنفکران، روزنامهنگاران و بعضی از طیفهای دیگر جامعه، متخصص نظر دادن درباره همه چیز هستند. این نظرها میتواند درست یا غلط، مغرضانه یا منصفانه، جذاب یا غامض یا به هر شکل دیگری باشد؛ اما به هر حال توسط کسانی ادا میشود که تخصصشان همین است. ولی هنرپیشه، فوتبالیست، خواننده و تمام چهرههایی که در چنین ساحاتی فعالیت میکنند، برای حفظ نمک فعالیتشان بهتر است دستنیافتنی و از لحاظ حقیقی و شخصی تاحد امکان ناشناخته بمانند. ما هرچقدر از زندگی شخصی یک هنرپیشه کمتر بدانیم، تاثیر بازیهای او روی ما بیشتر خواهد شد و باورپذیرتر از آب درمیآید. ما هرچقدر یک خواننده را در زندگی شخصیاش کمتر بشناسیم، صداقتش را در مضامین ترانههایی که میخواند، بهتر به خودمان تلقین میکنیم. هرقدر یک ورزشکار را به لحاظ فردی کمتر بشناسیم و از ضعفها و قوتهای شخصیاش کمتر آگاه باشیم، او را بهتر میتوانیم نماد خودمان در مبارزات تصور کنیم. جریان سلبریتیها در چند سال اخیر باعث شد هنرمندان و ورزشکاران بزرگ و باسابقه ایرانی، در کنار افراد دونپایه و بیمایهای قرار بگیرند که متخصص حاشیهسازی و ایجاد تنفر برای بیشتر دیده شدن بودند. اینچنین بود که نام محسن افشانی در کنار مهدی هاشمی قرار گرفت. این حاشیهها شاید برای دیده شدن به نفع افشانی باشد، اما آیا امثال هاشمی هم همینطور هستند؟ این جریان باعث شد هنرمندان و ورزشکاران ایرانی پشت فرمان اتومبیلی بنشینند که رانندگی با آن را اصلا بلد نبودند و به جای حرکت مستقیم و منطقی در مسیر اصلی جاده، در حاشیه بیفتند و یکییکی به دره سقوط کنند. آنها نباید پشت رل این اتومبیل مینشستند. نباید از شهرت فراگیرشان برای قرار گرفتن در جایگاه مرجعیت اجتماعی استفاده میکردند و نباید اینچنین از دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن جزئیترین اظهارنظرها و رفتارهایشان، بیاینکه بدانند چنین روندی در ادامه چطور میتواند به آنها صدمه بزند، ذوقزده میشدند. به نفع خیلی از هنرمندان و ورزشکاران ایرانی بود که سلبریتی نشوند، اما شدند. به نفعشان بود که در جایگاه مرجعیت اجتماعی برای ترویج یک سبک زندگی بخصوص قرار نگیرند، اما حالا که این اتفاقات افتاده، نتایج آن هم هرچند تلخ و در بسیاری از موارد تراژیک باشد، نمیشود در طبیعی بودنش تردید داشت. این قاعده بازی است؛ لاجرم آنکس که بالاتر نشست/ استخوانش سختتر خواهد شکست. مهدی هاشمی یکی از ستارههای هنر بازیگری در ایران بود. در نسل او 6 ستاره بزرگ وجود داشتند؛ خسرو شکیبایی یکی از این 6 نفر بود که سالها پیش درگذشت. جهانگیر الماسی و احمد نجفی اعتبارشان را پای دولت قبل گذاشتند و پرویز پرستویی و رضا کیانیان پای دولت فعلی آن را باختند. فقط مانده بود مهدی هاشمی که تا مدتها توانست به این فضاهای حاشیهای آلوده نشود؛ اما چند روز پیش به نوعی دیگر، این اتفاق برای او هم افتاد. مهنوش صادقی که هنرجوی کلاسهای بازیگری گلاب آدینه، همسر مهدی هاشمی بود، در ویدئویی اعلام کرد مدتی است همسر قانونی آقای هاشمی شده است. کاربری در فضای مجازی راجعبه این موضوع از گلاب آدینه پرسید. او پاسخ داد بشنوید و بخندید. اما مهدی هاشمی ساعاتی بعد ویدئویی بیرون داد و قضیه را تایید کرد. او در این ویدئو به مردم گفت: «چرا فضای مجازی اینقدر به چنین مسائل زردی پروبال میدهد؟» و گفت: «فضای مجازی جای پرداختن به موضوعات مهمتر اجتماعی، سیاسی و... است.» اعتراض آقای هاشمی اصلا بجا نبود. نمیشود هیجان عمومی مردم نسبت به خبر ازدواج مخفیانه یک مرد ۷۰ساله، واکنش همسر و دختر او و اظهارنظر همسر دوم را با این سخنان فاضلانه و نخبهگرایانه سرکوب کرد. حتی اگر این مرد شخصیت معروفی نباشد، چنین سوژهای توجه مردم را بهشدت جلب خواهد کرد و این واکنشها طبیعی است. آقای هاشمی در این ویدئو هیچ اعتراضی به همسر دومش که با انتشار فیلمی از خود، این خبر را در فضای مجازی نشر داد، نکرده، در حالیکه اگر مقصری در کار باشد، نه کاربران عادی، بلکه منتشرکننده این خبر در فضای مجازی است. بهعلاوه، مهدی هاشمی گفته است فضای مجازی نه جای پرداختن به موضوعات زرد، بلکه محل بحثهای جدی اجتماعی است. اگر حرف او درست باشد، معلوم نیست چرا بیشترین دنبالکنندههای این فضا، چهرههای مشهور موسیقی، سینما و ورزش هستند نه جامعهشناسان و فیلسوفان. در ضمن، ازدواج مخفیانه یک مرد در سن 70 سالگی، از نظر خیلی از کاربران یک مساله اجتماعی بهحساب میآید که خیلیها در مورد آن مخالفتی جدی با آقای هاشمی دارند و ورودشان به بحث از این حیث است. ویدئوی دابسمش محسن افشانی و همسرش در یک اتومبیل که در آن از سلاحهای سرد و گرم برای نمایش طنازانهای از قتل بدخواهان معشوقه استفاده شده بود، باعث واکنش فضای مجازی در ایران شد. بلافاصله عدهای از دستگاه قضایی مطالبه کردند که با افشانی به جرم حمل اسلحه برخورد شود. محسن افشانی گفت این کلت کمری اسباببازی است، اما کاربران فضای مجازی با استناد به جزئیاتی در همان فیلم، غیرواقعی بودن اسلحه را زیر سوال بردند و درنهایت محسن افشانی با حکم مقام قضایی دستگیر و روانه زندان شد. تا به حال حتی یک نفر از دستگیری افشانی اظهار ناراحتی نکرده است. او که دوست صمیمی ساشا سبحانی بود، در نوجوانی جلوی دوربین تلویزیون آمد و مدتهاست نه در سینما و نه در تلویزیون، پیشنهادی برای بازی نداشته است. اما تنها راهی که باعث دیده شدن چنین فردی میشود، نفرتپراکنی در فضای مجازی است. این قاعدهای است که محسن افشانی از آن برای دیده شدن استفاده میکند؛ «وقتی نمیتوانی بیاندازه یا حتی تا اندازهای محبوب باشی، بیاندازه منفور باش و از این طریق دیده شو.» به چنین کسی هر قدر نقد کنید یا حتی فحش بدهید، بدش نمیآید؛ چون باعث مطرحتر شدن او خواهد شد. راه برخورد با این جور آدمها همان است که کاربران فضای مجازی انجام دادند. آنها از دستگاههای امنیتی و قضایی خواستند که «لطفا این دستگاه لجدرآوری را از برق بکشید» و به همین راحتی تئوری «منفور باش و مطرح شو» از شمایل ابدی و توقفناپذیرش بیرون آمد. ســـتــاره اســکنــدری از هنرپیشههای پرکار سینما و تلویزیون ایران و تقریبا از کمحاشیههایشان بود. چند روز پیش فیلمی از او در ترکیه منتشر شد که در آن بدون حجاب تردد میکرد. خانمی که از او فیلم میگرفت، با تنفر و انزجار تمام عبارت سلبریتی خائن را تکرار کرد و دست آخر پرسید چرا حجاب نداری؟ این اتفاق موج واکنشها را در شبکههای اجتماعی پدید آورد. عدهای میگفتند اسکندری در ایران به علت وجود قوانین داخلی حجاب را رعایت میکند و در کشوری دیگر که قانون دیگری دارد، میتواند با وضعیتی متفاوت حضور داشته باشد، اما عدهای دیگر دوگانگی او را نمیپسندیدند. بلافاصله گروه دوم برای مقابله با گروه اول، مصاحبهای از ستاره اسکندری را بازنشر کردند که در آن از حجاب و دینداری صحبت کرده بود. تعداد کسانی که اسکندری را محکوم میکردند به نظر بیشتر میرسید، اما گروه مقابل هم کم نبودند و قضاوت در اینباره، جامعه را به دو دسته تقسیم کرد. ظاهرا رفتار ستاره اسکندری در این فقره نمادی از تقیه سیاسی و سیال بودن پرنسیپ اجتماعی قرار گرفته بود و واکنشهای منفی به آن هم از همین جهت بودند. اسکندری در چند انتخابات اخیر، حمایتهای پرشور و واضحی از یک جریان سیاسی بخصوص کرده بود که در واکنشها نسبت به او بیتاثیر نبودند. نتیجه ماجرا هرچه باشد، به نظر نمیرسد ستاره اسکندری رغبت داشته باشد در رقابتهای سیاسی بعدی، به نفع جریان متبوعش وارد عمل شود. این هــم یکی از قوانین نانـوشـــته شبـــکههای اجتماعی است که سراغ صندوقچـــه خاطــــرات و اظهارنظرهای سلبریتیها میرونـــد و حــــرفهای شاذی که در زمان خودش کمتر دیده شده را بیرون میکشند و توی صورت سلبریتی میزنند. جاروجنجالهایی هم که بعد از بازنشر یک کلیپ کوتاه قدیمی از امیر جعفری شکل گرفت، از این جنس بود. این بازیگر دو سال پیش در ایام نزدیک به انتخابات ریاستجمهوری به طرفداری از کاندیدایی که حالا رئیس دولت است، حرفهایی زده بود که مردم ایران را به تنپروری متهم میکرد و همان روزها هم با واکنش کاربران فضای مجازی مواجه شد، تا حدی که مجبور شد به خاطر حرفهایش عذرخواهی کند. هفته پیش بخشهای دیگری از این مصاحبه غریب بازخوانی شد که اینبار امیر جعفری در بخشی از سخنانش گفت: «اگر فرزند وزیر بنز سوار میشود، حق دارد، چون پدرش بیخوابی کشیده، زحمت کشیده و حالا پسرش میتواند بنز سوار شود.» امیر جعفری همچنین درباره خودش گفت: «بعد از انتشار این حرف کاربران اینستاگرام میگویند شماها پول بیتالمال را میگیرید. کدام بیتالمال؟ من زحمت کشیدم. من بیخوابی کشیدم.» اتفاقا این بخش از حرفهای جعفری درست از آب درآمد و با انتشار این کلیپ، امیر جعفری یک طرف ماجرا قرار گرفت و مردمی که این روزها زیرفشار بیتدبیری اقتصادی دولت قرار دارند، هم طرف دیگر ماجرا؛ کاربران فضای مجازی عکسهای یادگاری این بازیگر در کنار بابک زنجانی مجرم اقتصادی مشهور را منتشر میکردند و از او میپرسیدند چطور میتواند درقامت یک تئوریسین اقتصادی از بنزسواری آقازادههای وزیر دفاع کند.
https://teater.ir/news/20440