علی‌اصغر دشتی و مانا استادمحمد به منتشر نشدن کتاب محمود استادمحمد در زمان حیاتش اعتراض کردند و گفتند، هیچ‌یک از آثار این هنرمند فقید در انتشاراتی که قرار بوده این کتاب را منتشر کند، منتشر نخواهند شد.

 پایگاه خبری تئاتر: علی‌اصغر دشتی - کارگردان تئاتر و از دوستان محمود استادمحمد - در یادداشتی آورده   است: «نوشتن این یادداشت تنها ادای دینی است به مردی که آخرین آرزوی خود را به گور برد. محمود استادمحمد که حالا بیش از 20 روز است ما را ترک کرده، در آرزویی دست‌یافتنی این جهان را وداع گفت. او دل‌چرکین و مغموم بارها از ما خواست تا به دیگران بفهمانیم آدم‌ها بیش از هر چیز نیاز به احترامی دارند که نثار شأن و منزلت‌شان می‌شود.

چند روز پیش گفت‌وگویی در ایسنا منتشر شد با این تیتر: «انتشار تمام نوشته‌های به‌جامانده از محمود استادمحمد». این تیتر از قول مدیر انتشارات افراز است. توضیحات زیر می‌آید تا آخرین درخواست استادمحمد و رنجش خاطر او بیان شود.

محمود استادمحمد سال‌ها بود که با همراهی همراهانش تلاش کرد مجموعه یادداشت‌ها و مقالات پراکنده خود را گردآوری کند و در نهایت به چاپ برساند. از سوی دیگر، مدیر انتشارات یادشده بارها باواسطه و بی‌واسطه از آقای استادمحمد خواسته بود تا کتابی را برای چاپ به این انتشارات واگذار کند. تا این‌که در جشن ادبیات نمایشی که در پاییز 91 توسط انجمن نمایشنامه‌نویسان خانه تئاتر در پاسداشت زحمات محمود استادمحمد برگزار شد، گویا رضایت ایشان برای چاپ مجموعه یادداشت‌ها و مقالات تحت عنوان "چهره‌ام پوشیده بهتر" توسط ایشان اعلام شد. مجموعه یادداشت‌ها در یک سی دی در اختیار ایشان قرار گرفت و بعد از پیگیری‌های بسیار توسط آقای استادمحمد و دختر ایشان و گذشت مدت زمانی، ناشر در رفتاری عجیب اعلام کردند، من تازه سی دی را باز کرده‌ام و دیده‌ام و این‌ها اکثرا مطالب اسکن‌شده است، باید این مطالب را تایپ کرده و ماکتی از کتاب را آماده کنید و به من تحویل بدهید!

این نخستین‌بار بود که آقای استادمحمد طی یک تماس تلفنی با اینجانب دلخوری و شکایت خودش را از رفتار ناشر به شکل مستقیم اعلام داشت. نکات آقای استادمحمد محوریتی این‌گونه داشت: در مورد من چه فکر می‌کنند؟ چرا مرا مثل یک نویسنده تازه‌کار فرض می‌کنند که باید در خدمت خواسته‌های ناشر باشم؟ من در 21 سالگی هم کتابم را دست‌نویس به ناشر تحویل می‌دادم و کتاب چاپ‌شده را تحویل می‌گرفتم! حتا یادم می‌آید نمایشنامه دست‌نویسی را به ناشر دادم و هنوز در تمرینات بودیم که کتاب چاپ‌شده رسید به دست‌مان.

او از من خواست تا از طرف او مهلتی دوهفته‌یی به ناشر بدهم تا کارهای اولیه کتاب انجام شود، در غیر این صورت کتاب را به ناشر دیگری واگذار کنیم.

هرچند بنده آشنایی دوری با مدیر انتشارات داشتم و از آن‌جا که آقای استادمحمد از من خواسته بود این مسأله را با ناشر در میان بگذارم، لذا ترجیح دادم کسی که آشنایی نزدیک‌تری با ناشر دارد، این کار را انجام دهد. در نتیجه به آقای محمدرضا مرزوقی، دوست رمان‌نویسم، که هم دوستی مشترکی با آقای استادمحمد داشت و هم ناشر را بیش‌تر از من می‌شناخت، ماجرا را گفتم. از مرزوقی خواستم تا به ناشر بگوید آقای استادمحمد فرصت اندکی دارد و چاپ این کتاب این روزها مهم‌ترین مسأله اوست.

محمود استادمحمد می‌گفت، من می‌دانم فرصتی برای رسیدن به همه‌ی آرزوهایم ندارم، ولی می‌خواهم تا هر چه زودتر "چهره‌ام پوشیده بهتر" چاپ شود تا کسانی که کتاب را می‌بینند، اگر یادداشتی یا مقاله‌ای از من در اختیار دارند که در کتاب وجود ندارد، برای چاپ دوم به مجموعه اضافه کنیم.

استادمحمد دو آرزوی دست‌نیافتنی دیگر هم داشت؛ یکی نوشتن آخرین نمایشنامه‌اش و دیگری اجرای همان نمایشنامه که وضعیت جسمانی ایشان به سرانجام رساندن این دو آرزو را دشوار می‌کرد. اما چاپ "چهره‌ام پوشیده بهتر" آرزویی دست‌یافتنی بود که با سهل‌انگاری آن‌قدر به تأخیر افتاد که در نهایت این آرزو به گور رفت.

آقای مرزوقی با ناشر گفت‌وگو می‌کند و ماجرا را در میان می‌گذارد، او هم گرفتاری و شلوغی کار و بهانه‌های پراکنده دیگر (که بیان‌شان در این مجال نمی‌گنجد) و خلاصه در پیش داشتن نمایشگاه کتاب را مطرح می‌کند.

گفت‌وگوهای بی‌سرانجام گاهی بین مانا استادمحمد و ناشر و گاهی بین محمدرضا مرزوقی و ناشر در این مورد ادامه پیدا می‌کند.

سر آخر ناشر که گویا پیش از این فراموش کرده با نویسنده‌ای 62 ساله که در حال حمل دو سرطان بدخیم است و در عین حال مثل بسیاری از هم‌نسلانش نسبتی با تکنولوژی و تایپ ندارد، طرف است، می‌پذیرد تا برای بیان موضوع و دلایل تأخیر شخصا به دیدار آقای استادمحمد بیاید. در این دیدار که اندکی بعد از نمایشگاه کتاب و در اواخر اردیبهشت‌ماه برگزار شد، من با تأخیری کوتاه حضور پیدا کردم و در جریان کم و کیف ماجرا از نزدیک قرار گرفتم. ناشر آن روز برای عقد قرارداد برای کاری که در انجامش بزرگ‌ترین سهل‌انگاری‌ها را به انجام رسانده، حضور پیدا کرده بود. اما آقای استادمحمد با شناختی که در این مدت پیدا کرده بود، از امضای قراداد خودداری کرد و تنها به دادن دست‌نوشته کوتاهی اکتفا کرد و رودررو به ناشر گفت، که چقدر برایش مهم است که این کتاب خیلی فوری چاپ شود. ناشر هم قول چاپ فوری کتاب را حداکثر تا اواخر خرداد به آقای استادمحمد داد و رفت.

بعد از مدتی طولانی ایشان متنی را که توسط منشی دفتر انتشارات (و نه تایپیست حرفه‌یی) تایپ شده، ارسال می‌کنند برای نمونه‌خوانی!

این دومین‌بار است که عصبانیت آقای استادمحمد را در رابطه با این موضوع دیدم.

آیا نمونه‌خوانی متنی که ناشیانه تایپ شده، کار نویسنده است؟

متن ارائه‌شده به دختر آقای استادمحمد حتا فاقد شماره صفحه است و سراسر اشکالات فاحش تایپی که زحمت برطرف کردن آن‌ها را هم به خود نداده‌اند تا متنی معقول را برای تصحیح در اختیار نویسنده قرار دهند. در ضمن نه آقای استادمحمد و نه اطرافیان ایشان به دلیل شرایط بیماری ایشان فرصتی برای اجرای دستورات ناشر نداشتند.

یادم می‌آید آخرین باری که بر بالین آقای استادمحمد حاضر بودم، با صدای بیمار و شکسته‌اش گفت: "اصغر دیدی کتاب من رو چاپ نکردند؟ دیدی هی گفتم کتاب رو بگیرید بدید به یه ناشر دیگه؟ اگر تا زنده‌ام، این کتاب چاپ نشد، بعد از خودم هم لازم نیست این ناشر زحمتش رو بکشه. چاپ این کتاب آرزوی من بود، آرزوی من!"

آدم‌های مؤثر در فرهنگ و ادبیات این مملکت به وقت نفس کشیدن‌شان نیاز به همراهی و دقت نظر دارند. مرگ آقای استادمحمد زمان مناسبی برای مصاحبه و اعلام مالکیت درباره چاپ همه‌ آثار منتشرنشده ایشان نیست. با این حال باید بگویم هیچ اثر منتشرنشده‌ای از آقای استادمحمد وجود ندارد که ایشان خواسته باشند و چاپ نشده باشد، الا "چهره‌ام پوشیده بهتر" که در زمان حیات این مرد هرگز چاپ نشد.

من خواسته و وصیت آقای استادمحمد را که هم با من در میان گذاشته شده بود و هم با محمدرضا مرزوقی و مانا استادمحمد و مهسا دهقانی‌پور نیز به نوعی شاهدان واقعه هستند، مجددا با دختر ایشان در میان گذاشتم و او نیز اجرایی شدن خواسته پدر مرحومش را واجب دانست و در نتیجه از این‌جا اعلام می‌شود نه تنها "چهره‌ام پوشیده بهتر" بلکه هیچ اثری چه در قالب نمایشنامه یا زندگی‌نامه و... در رابطه با آقای استادمحمد حق چاپ توسط انتشارات افراز را ندارد.

من این نوشته را نه صرفا برای اعلام وصیت محمود استادمحمد که به غرض یادآوری برای خودم وهم‌صنفانم برای دقت بیش‌تر در رابطه با شأن مورد نیاز آدم‌ها و آرزوهایی شدنی که گاهی فقط تلاش کوتاهی طلب می‌کنند، نگاشتم. نویسندگان خوب می‌دانند آرزو به گور بردن یعنی چه! و برای درک ضرورت دقت بیش‌تر همین کافی نیست که یکی از بهترین‌ها و رنج‌دیده‌ترین‌های تاریخ درام‌نویسی کشورمان توسط ناشرهمچون نویسنده‌ای تازه کار فرض می‌شود و تنها آرزوی خود را (که برآورده شدنش بسیار سهل و آسان است) به گور می‌برد؟

ناشر محترم!

شما خوب می‌دانی که چاپ "چهره‌ام پوشیده بهتر" در زمانی زودتر به وقت تپش قلب استادمحمد شدنی بود و نیازی به اعلام زمان تولد بعد از مرگ برای انتشار نداشت. شما بارها یادآوری ما را شنیدی و دوباره متولد شدن استادمحمد در واپسین روزهای حیاتش را از او گرفتی.

از محمود استادمحمد گذشت. زمان قابل بازگشت نیست، اما ما زندگان همچنان نسبت به یکدیگر وظایف انسانی داریم که اگر به اندازه کافی دقت به خرج ندهیم، احیانا باقی روزهای حیات مان را با وجدانی آسوده سپری نخواهیم کرد.

محمود استادمحمد جایی میان دست‌نوشته هایش نوشته بود:

در سوگ چه کسی بنویسم

که قبلا زیر تابوتم نگریسته باشد؟»

مانا استادمحمد – دختر محمود استادمحمد - نیز در تماس خبرنگار ایسنا، مطالب مطرح‌شده از سوی علی‌اصغر دشتی را تأیید کرد و گفت: ترجیح می‌دهم دیگر با این ناشر همکاری نکنم.

او گفت: از آن‌جا که همه جزییات به‌درستی در مطلب آقای دشتی مطرح شده، از تکرار مکررات می‌پرهیزم.

مانا استادمحمد ادامه داد: ترجیح می‌دادم درباره‌ دلگیری پدرم از مدیر انتشارات افراز سخنی نگویم، اما وقتی گفت‌وگوی ایشان را بلافاصله بعد از فوت پدرم روی سایت ایسنا دیدم، بسیار رنجیدم و دلم سوخت برای خواهش‌هایی که پدرم از ایشان داشت تا کتابش در زمان حیاتش منتشر شود. پدرم بارها به ایشان گفت با من مانند یک دانشجوی تازه‌کار رفتار نکنید. به همین دلیل ترجیح می‌دهم دیگر با این انتشارات همکاری نکنیم و هیچ‌یک از آثار پدرم در این انتشارات منتشر نخواهد شد.

چندی پیش، مدیر انتشارات افراز اعلام کرد، همه آثار منتشرنشده محمود استادمحمد از سوی این نشر منتشر خواهد شد.

اعظم کیان‌افراز درباره‌ی دلیل طولانی شدن مدت زمان انتشار کتاب "چهره‌ام پوشیده بهتر" به ایسنا گفته بود: مراحل آماده‌سازی و انتشار این کتاب به این دلیل طولانی شد که متن‌های این کتاب در قالب یک فایل در اختیار ما قرار گرفته بود که همه تصویر مطالب بودند و نیاز بود تا تمامی آن‌ها به صورت وُرد (word) درآیند و برای کسب مجوز به ارشاد بروند.

او همچنین یادآور شده بود: حدود 40 روز قبل خودم به خانه‌ی استادمحمد رفتم و ماجرا را توضیح دادم، ایشان هم پذیرفتند، بنابراین قرار گذاشتیم که دخترشان مانا این کار را انجام دهند، ولی حدود 10 روز قبل از فوت‌شان متوجه شدم که به علت گرفتاری او و درگیری‌ به خاطر بیماری پدرش، این اتفاق صورت نگرفته است و مطالب تایپ نشده‌اند. در نهایت کار را خودم گرفتم. الآن هم کار تایپ شده و در مرحله‌ی غلط‌گیری و آماده‌ی انتشار است و تمام سعی‌مان این است که این کتاب تا دوم آبان‌ماه که سالگرد تولد ایشان است، به چاپ برسد.

او با ابراز تاسف از منتشر نشدن این کتاب در زمان حیات زنده‌یاد محمود استادمحمد، گفته بود: مرحوم استادمحمد خیلی دوست داشت انتشار این کتاب که خود نام آن را انتخاب کرده بود و همچنین دیگر نمایشنامه‌هایش را که مدتی است در قالب کتابی با عنوان مجموعه‌ی «تئاتر ایران در گذر زمان؛ استادمحمد» در حال تدوین و آماده‌سازی است، ببیند، اما متأسفانه شرایط این اجازه را به ما نداد و کتاب‌ها تا قبل از فوت ایشان منتشر نشدند.

محمود استادمحمد، نمایش‌نامه‌نویس و کارگردان پیشکسوت تئاتر ایران، سوم مردادماه پس از یک دوره طولانی بیماری سرطان درگذشت.

خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) که در پیگیری وضعیت انتشار آثار محمود استادمحمد با مدیر انتشارات افراز گفت‌وگو کرده بود، خود را ملزم دید تا صحبت‌های نزدیکان او را هم منعکس کند و مجددا توضیحات احتمالی ناشر را هم منتشر خواهد کرد


منبع: خبرگزاری ایسنا